کتاب تاریخ اندیشه سیاسی در اسلام اثر ماندگاری است از پاتریشیا کرون که خوشبختانه با قلم زیبای دوست فاضلم جناب دکتر مسعود جعفری جزی به فارسی ترجمه شده است. این کتاب به نظر من از ماندگارترین آثار کرون است. اثری است جامع و مستند و در عین حال تحلیلی که در آن نویسنده سعی کرده از ذکر نمونه ها و مواد تاریخی مرتبط راهی برای ارائه تحلیل تاریخی اندیشه سیاسی در اسلام و ایران باز کند. در این مسیر کرون از نتایج تحقیقات دیگران همه جا بهره برده است. کرون بینش تاریخی و حس نقادی تاریخی درجه یکی داشت. برخلاف بسیاری از محققان حوزه اسلامیات ضمن اینکه آشنایی خوبی با منابع داشت و از آن مهم تر بر تحقیقات مدرن در حوزه تخصصی خودش کاملاً مسلط بود اما کرون این آشنایی و تخصص را با بینش تاریخی جامعی که برخاسته از آشناییش با جامعه شناسی و انسانشناسی تاریخی در بستر عمومی جوامع پیشا صنعتی بود آمیخته و غنی تر کرده بود. بدین ترتیب کرون نظریه پردازی را به اندازه و نه در حد افراطی قبول داشت. تاریخنگاری برای او تنها جمع کردن سندها و مواد جزیی نبود. او نظریه پردازی های تاریخی را نیز به کار می گرفت اما این بینش تاریخی را مستند می کرد به آشنایی عمیق با جامعه شناسی تاریخی و نه اینکه آن را به نظریه پردازی های روشنفکری فروکاهد. بدین ترتیب او یک مؤرخ بود که هم منابع تاریخی و نقد آنها را می شناخت و هم دارای بینش تاریخی در تحلیل انتقادی حوادث و مبتنی بر جامعه شناسی تاریخی و انسانشناسی تاریخی بود. او بر خلاف برخی از تاریخنگاران وطنی اندیشه سیاسی اسلامی که اسیر نظریه پردازی های افراطی ایدئولوژیک هستند اصلاً نه تنها خود را نظریه پرداز تاریخنگاری اندیشه سیاسی نمی دانست بلکه اصلاً چنین رویکردی را غلط و رهزن می یافت. نمونه ای که من قبلاً در نوشته های خود نقد کرده ام چند کتابی است که در این زمینه در سال های گذشته با تبلیغات و با سر و صدای بسیار و دشنام به این و آن در ایران نوشته و منتشر شده که درست نقطه مقابل کتاب کرون است: یعنی نه استنادات متنی و تاریخی درست و درمانی دارد و بیشتر تفسیر آزادی است از متون و نوشته هایی که با داوری هایی پیشینی انتخاب و کنار هم گذاشته شده اند و هم اینکه از دیگر سو در آن کتاب ها رویکرد نظریه پردازی های روشنفکر مآبی راه به ساده کردن مسائل برده است؛ به طوری که ملاک داوری ها شباهت های اندیشه هاست و نه تمایزها. کار مؤرخان اندیشه نشان دادن تمایزهاست و نه پیدا کردن شباهت ها.
با ترجمه کتاب کرون به فارسی به نظر من نوشتن در حوزه تاریخنگاری اندیشه سیاسی در اسلام تاریخی دیگر کار ساده ای نخواهد بود. کسی که عهده دار چنین کاری می شود علاوه بر آشنایی با منابع تاریخی و متن های مرتبط باید آشنا به فقه سیاسی، تاریخنگاری عقاید دینی و مذهبی در اسلام، تاریخ فرهنگی و ادبی در اسلام و ایران و آشنا به تحولات تاریخنگاری سیاسی معطوف به تاریخ تحول دولت و مفاهیم وابسته سیاسی در اسلام و ایران باشد. این آشنایی ها بی هیچ گفتگو از تخصص در فلسفه غرب و یا تخصص در فلسفه سیاسی هگل و غیر هگل بیرون نمی آید. باید همچون کرون کتاب هایی درباره خلافت و تاریخ دو قرن نخست اسلام و تحول دولت در عصور اموی و عباسی و تاریخ نهضت های فکری و سیاسی و اجتماعی در چند سده نخست داشته باشید تا سرمایه لازم برای نوشتن و بازنویسی تاریخ اندیشه سیاسی در اسلام و ایران برای شما فراهم باشد. تعلق خاطر شخصی به مفهوم آرمانشاهی سیاستنامه ای کفایت نمی کند.
بعد التحریر
برخی از کسانی که از انتقادات من به برخی از نویسندگان معاصر ایراد می گیرند دائماً می نویسند فلان نویسنده شش هزار صفحه تاکنون نوشته و تو می خواهی با چند صفحه کل آن را زیر سؤال ببری. پاسخ من روشن است: اولاً زیاد نویسی دلیل هیچ چیزی نیست. ذبیح الله منصوری شاید دوازده هزار صفحه نوشته بود. ثانیاً من نقدم ناظر به رویکردهاست. زمانی جزئیات نوشته ای را مورد نقد و بررسی قرار می دهی که اصل رویکرد نویسنده اش را علمی بدانی. من حرفم این است که این نوع نوشته ها در حوزه تاریخنگاری اندیشه سیاسی اصلاً علمی نیست. یعنی با حداقل موازین تاریخنگاری اندیشه و تحلیل متنی تاریخی و انتقادی هماهنگ نیست. وقتی شما با چنین نوشته هایی روبرو هستی در فرض اینکه این نوع کتاب ها به دلایلی ثانوی و از جمله دلائل سیاسی و اجتماعی خاصی برای سطوحی تأثیر گذار شده اند وظیفه ات این است که واکنش نشان دهی. همین و بس. باید بگویی که در دنیای تحقیق چنین نوشته هایی چه میزان پایگاهی دارد. اگر هم تأثیر گذار نباشند، خوب بهتر است که اصلاً به آنها توجهی نکنی.
شنبه ۲۵ دي ۱۳۹۵ ساعت ۹:۰۵