به تازگی دوست و استاد ارجمند جناب آقای دکتر پورجوادی مطالبی را در رابطه با مفهوم ولایت در اندیشه شیعی منتشر کرده اند که به نوعی می توان آن را تلاشی در جهت احیای قرائت اسلام ایرانی هانری کوربن خواند. من طبعاً با این خوانش از تاریخ و تفکر شیعی همرأی نیستم اما به نظرم مطالبی که ایشان در این چند یادداشت مطرح کرده اند در جای خود جالب توجه و قابل تأمل است. صرفاً برای اینکه شاید آنچه می نویسم در تصحیح رویکرد پژوهشی استاد دکتر پورجوادی مفید باشد عرض می کنم که آنچه ایشان در ارتباط با نسبت مفهوم ولایت با اندیشه حلول نور و روح الهی و مفهوم فره ایزدی و مسائلی از این دست روایت کرده اند تفاسیری است مبتنی بر تحول متأخری که به مدتها بعد از ظهور اصل این مفاهیم در اسلام به طور عام و تشیع به طور خاص مربوط می شود. در واقع این تحولات متأخر مربوط به سده سوم به بعد است. اندیشه های حلول و تناسخ از یک سو و خدا پنداری امامان در تشیع نخستین و یا مفاهیمی مانند ولایت و طبیعت الهی امام و نامیرایی و حضور در عین غیبت امام و غیره غیره مدتها پیش از این دوره در سده اول و تمام سده دو در تشیع نخستین قابل پیگیری است. تشیع قبل از آنکه در میان طبقاتی از نخبگان ایرانی ریشه بگیرد و طبعاً تأثیراتی از اندیشه های ایرانی مزدایی و ساسانی در شاخه های از تشیع به ظهور بپیوندد در میان اعراب کوفه و عمدتا در میان شاخه های قبایل یمنی ظهور پیدا کرد. در زمان مختار و بعد از او در میان شیعیان کیسانی و گروه هایی دیگر از غلات شیعی کوفه تشیع در میان موالی هم گسترش پیدا کرد منتهی آن موالی ایرانی که در حقیقت ساکنان سواد عراق بودند از میان طبقات تحصیلکرده ایرانی و لزوماً تأثیرگذار در روند تحول فکری تشیع نخستین نبودند؛ یا اگر بعضاً بودند تأثیرات آنان حاشیه ای بود. چنانکه محققان تاریخ اندیشه تشیع نخستین در مقالات و کتاب های متعددی نشان داده اند (و هانری کوربن نسبت به آن دست پژوهش ها معمولاً غفلت داشته و یا هنوز در دوره او آن دست پژوهش ها چندان به انجام نرسیده بود) تشیع نخستین در محیط کلی اسلام نخستین و تحت عوامل سیاسی و اجتماعی سواد عراق شکل گرفت و متحول شد. در این میان تشیع علاوه بر تأثیرات کلی محیط اسلامی خود و همچنین تأثیراتی که از محیط فرقه ای و متأثر از جنگ های عصر فتنه و گرایشات آخر الزمان پنداری در محیط سده اول برگرفت خاصه از تأثیراتی متناسب با مرده ریگ اندیشه های پیروان کتاب مقدس از یک سو و همچنین ادیان و مذاهب ثنوی و به ویژه مانوی از دیگر سو برخوردار بود. بسیاری از عقاید شیعیان غالی در سده اول و دوم را می توان در این نوع گرایشات پی گرفت. محیط عراق محیطی بود آکنده از عقاید مسیحی و یهودی از یک سو و گرایشات مانوی و ثنوی از دیگر سو و همچنین باورهای آیین های قدیم گنوسیستی که مرده ریگ آنها در سواد عراق همچنان حضور داشت. در این میان اقبال قبایل مهم یمنی به تشیع و تأثیرات باورها و اعتقادات آمیخته ای که ناشی از محیط چند فرهنگی یمن قدیم بود در تشیع نخستین قابل پیگیری است. این ها تازه به غیر از تأثیرات کلی محیط عربی و باورهای قدیم اعراب شبه جزیره و عراق است که قابل انکار نیست. بدین ترتیب به اعتقاد من آنچه آقای دکتر پورجوادی در این چند نوشته مطرح کرده اند مطالبی است در فقر توجه به این بخش از تاریخ تحول تشیع. ایشان در تحلیل تشیع نخستین سراغ متن ها و مکاتب سده سوم به بعد رفته اند و از آن قسمت ها که از آن سخن رفت غفلت کرده اند. باری در دوران آغازین عباسی و با رشد شعوبی گری و تقابل های میان دو طیف معتزلی و اهل حدیث از یک سو و تقابل طبقه کاتبان و دیوانسالاران ایرانی تبار با طبقه اهل علم و سنت و شریعت از دیگر سو گونه های مختلف تشیع فلسفی و اعتقادی و به ویژه با هدایت شماری از خاندان های ایرانی تبار پر نفوذ در بغداد شکل گرفت که از آن میان عده ای به سنت های تشیع غالیانه نخستین دلبستگی بیشتری نشان دادند و در غنای آن کوشیدند و در این میان تأثیرات فرهنگ و دیانت ایرانی در شاخه هایی از آن نمود یافت اما این همه ربطی به تشیع نخستین و تولد مفاهیمی مانند ولایت و یا انتقال نور الهی در امامان ندارد. در اواخر سده دوم و در طول نیمه اول سده سوم هم در برخی نهضت های ضد عرب در خراسان شماری از اندیشه های شیعی متأثر از انقلاب عباسی با گرایش هایی از اندیشه های ایرانی و مزدایی آمیخته شد اما باز دوره آنها متأخر از تولد تشیع عربی نخستین و از آن میان تشیع غالیانه کوفه است.
از دیگر سو، درست در سده سوم در اسلام اهل سنت در ایران و خراسان هسته های اولیه اندیشه های ولایت صوفیانه شکل گرفت که اثبات تأثیر پذیری آنان از تشیع در آن دوره خاص نیازمند دلائلی است که آقای دکتر پورجوادی از آن سخنی به میان نیاورده اند. در این میان مورد حلاج البته جالب توجه است . او را محتملا بتوان پلی دانست برای ارتباط تشیع و تصوف. اما هرچه هست اندیشه ها و یا بن مایه های شیعی در اندیشه حلاج و برخی دیگر از نمایندگان مکاتب مختلف تصوف در خراسان و بغداد آن دوره و اندکی بعد و قبل از منابع متعدد و متنوع معرفتی تأثیر گرفتند و نمی توان همه آن اندیشه ها را به قرائت ایرانی از اسلام و یا تشیع فروکاست.
پنجشنبه ۱۱ آذر ۱۳۹۵ ساعت ۷:۳۴