شيخ احمد احسايی چنانکه دست کم از آثارش پيداست دانشمندی آشنا به حديث امامی بوده است. در آموزشهای او به روشنی نمی توان مراحل آموزش دقيق و حرفه ای دانش حديث را پی گرفت اما آنچه مسلم است اين است که او در عراق از تنی چند از عالمان اماميه در عتبات اجازه نقل حديث دريافت داشت و خود نيز اجازاتی در نقل حديث به شاگردانش داد. اين مسئله در سنت اماميه نشانی است از دلمشغولی به دانش حديث. در آثارش، شيخ احسايی به طور بسيار گسترده و پر شمار احاديثی از امامان شيعه نقل می کند. او البته کما اينکه از همين آثار به خوبی پيداست به سند احاديث توجهی نشان نمی دهد و به بحثهای رجالی در رابطه با ميزان اعتبار احاديث وقعی نمی نهد. منابعی که او بدانها در نقل حديث استناد می کند عمدتاً منابع شناخته شده ای است که دسترسی به آنها برای هر دانش طلب شيعی در آن دوران در عراق و ايران آسان بوده، با اين وصف وی عمدتاً به واسطه منابع دسته دوم احاديث خود را نقل می کند و کمتر به کتابهای کهن حديثی اماميه ارجاع می دهد. منابع اصلی او در نقل احاديث امامی بيشتر بحار الأنوار علامه محمد باقر مجلسي و عوالم العلوم والمعارف عبد الله بحراني است. او البته در کنار اين منابع از تعدادی منابع حديثی مهجور و کمتر قابل اعتماد نزد اماميه هم بهره می گيرد. اين منابع به ويژه حاوی نقل احاديثی است که در سنتهای حديثی اماميه به گروههای غلات شيعی منسوب بوده است. به طور روشن معلوم است که احسايی در ميان مجموعه های حديثی شيعی به دنبال احاديثی است که باورهای او را در رابطه با طبيعت الهی و ملکوتی امام و هستی فوق بشری وی تأييد کند. طبعاً کتابهای حديثی کسانی مانند حسين بن حمدان خصيبي و يا در دوره های متأخرتر کتابهای شيخ رجب برسي برای اين هدف بسيار مناسب بوده است. شیخ احسایی گاه از منابعی نقل می کند که ابداً هويت آنها روشن نيست و معلوم نيست دقيقاً از چه طريق بدين منابع حديثی که شامل احاديثی با گرايش غاليانه شيعی است دسترسی داشته است. احسايی و بيش از او شاگردش سيد کاظم رشتي در نقل احاديث از منابع عموماً دقت نظر کافی را ملحوظ نمی داشته و در انتساب احاديث به امامان و يا نقل حديث با الفاظ دقيق آن چندان دقت نمی کرده اند. بدين ترتيب گاه عبارت احاديث را به هم آميخته و يا احاديث را با نقل به مضمون نقل می کنند. به هر حال آنچه برای آنها مهم بوده بهره وری از احاديث برای اثبات باورهايشان است و به هيچ وجه خود را در مقام يک محدث حرفه ای نمی ديده اند.
احسايی بی ترديد خود را بيش از آنکه در مقام يک علامه مجلسي و يا شيخ حرّ عاملي ببيند خود را آشنای با "معارف الهی" اهل بيت می دانسته است. از نوشته هايش بر نمی آيد که در مقام اثبات برتری خود در مقام يک محدث بوده است. آنچه او خود را شايسته آن می داند برتری در فهم و تفسير احاديث امامان است. احسایی تصریح می کند که خداوند بدو قدرت و توانايی ويژه ای داده که می تواند به خوبی از مقصود احاديث سر در بياورد و حقايق پشت پرده الفاظ احاديث را درک کند. او اين توانايی را ناشی از لطف امامان می داند و آن را تا سر حد نوعی الهام الهی بالا می برد؛ نوعی مکاشفه و الهام که خداوند تنها او را بدان متمايز ساخته است. اين نوع نگاه البته ريشه در عقيده او پيرامون مسئله جايگاه امام و ارتباط او با مؤمنان در دوران غيبت دارد که پس از اين توضيح خواهيم داد. از ديدگاه او تعاليم امامان که در قالب احاديث بيان شده نيازمند فهمی مبتنی بر مکاشفه است که در نتيجه آن تأويل و تفسير آن احاديث امکان پذير گردد. بنابراين برای او نقل احاديث از کتابهای شيعی صرفاً در مقام يک محدث نيست، بلکه نقل احاديث بدين منظور انجام می شود تا تأييدی باشد برای تفسير و تأويلی که در منظومه ارائه شده از سوی احسايی برای احاديث ارائه شده است؛ منظومه ای که در اصل نتيجه مکاشفات و الهامات و برخورداری از دستيابی به فهمی الهی است؛ فهمی که امامان مرحله کامل آن را با دستيابی به مقام "محدَّث" برخوردار بوده اند.
بدين ترتيب نبايد رويکرد حديث گرايی احسايی را در حد تعلق خاطر او به جريان اخباری فروکاست. او ابداً با مقدمات و خاستگاههای اخباريان به سراغ اخبار نمی رود؛ گو اينکه در عمل با بسياری از رويکردهای آنان همگام است. احسايی چنانکه در شرح زندگی اش خواهیم گفت تحصيلات مهمی در فقه و اصول نداشته و آنچه در طول سالهای تحصيلات اوليه خود پيش از عزيمت به عراق از استادان دريافت داشت بيشتر مقدمات علوم بود. در عراق ظاهراً هيچ گاه توفيق نيافت که در درس بزرگترين فقيهان کربلا و کاظمين و نجف حضور يابد و گويا صرفاً در چارچوب اجازات حديثی موفق شد شايستگی خود را در روايت حديث برای استادان اجازه خود به اثبات رساند و صرفاً به دريافت اجازات حديث از آنان موفق شود. بنابراين شيخ احمد احسايی در روند شکل گيری جريان اصولی مکتب وحيد بهبهاني که در پی نزاع با اخباريانی چون شيخ يوسف بحراني در عتبات در حال شکل گيری بود و در نهايت و با همراهی شاگردان مکتب وحيد مانند شیخ جعفر کاشف الغطاء و سيد محمد مهدي بحر العلوم وسيد علي صاحب رياض به پيروزی و غلبه بلا منازع مکتب اصوليان انجاميد سهمی نداشت. آنچه او در احساء آموخته بود بيشتر محصول فضای اخباری و حديث گرايی دوران متأخر صفويه بود؛ تا پيش از گسترش مکتب اصولی. در احسای دوران او آموزشهايی از قبيل آموزش فلسفه و يا علم کلام فلسفی معمول نبود و بعد هم که او به عراق آمد و در عتبات سکنی گزيد گرايش غالب در حوزه های دينی آنجا آموزشهای فلسفی و کلامی نبود. بنابراين احسايی نه تنها با آموزشهای کلامی و فلسفی از طريق تحصيلات و نظام آموزشی آشنايی نيافت بلکه به دليل آنکه عملاً از محصولات مکتب نوپای اصولی وحيد بهبهاني بهره مند نبود بايد او را بيشتر محصول دوران حديث گرای پايانی عصر صفوی قلمداد کرد. او در ايران بود که از طريق مکتب اصفهان با تعاليم فلسفی آشنايی يافت و سعی کرد آميخته ای از مبانی فلسفی را با احاديث اهل بيت ساماندهی کند. يعنی آنچه را به تازگی با آن در محيط علمی ايران آشنا شده بود و آنچه پيشتر در ضمن تحصيلات اوليه خود در احساء فرا گرفته بود و با آن انس بيشتری داشت. او برای جايگزينی نظام فلسفی پذيرفته شده در محيط شيعی ايران روزگار خود با منظومه ای جديد که خود مدعی خلق و تبيين آن بود ناچار بود که از اصطلاحات فلسفی بهره گيرد و خود را توانا برای درک آن مبانی نشان دهد. احسایی به همين دليل شروحی بر آثار فلسفی نگاشت و در عین حال سعی کرد متن های جايگزينی در حکمت الهی به تقليد از متون فلسفی بنگارد. احسايی منظومه جديد معرفتی و حکمی خود را صرفاً نقل پاره ای از احاديث و يا مضمون آنها نمی دانست و همين امر تمايز او را با ديگر مخالفان فلسفه از ميان اهل حديث مانند علامه مجلسی و يا سيد نعمة الله جزائري نشان می دهد. او با بهره وری از ايده تأويل متکی بر مکاشفه و اندیشه راهيابی به منبع معرفت امامان که برای آن تئوری پردازی کرده بود، منظومه فکری خود را مبتنی بر احاديث و در عين حال در دنباله آن و در همان رشته از منابع معرفت می پنداشت. بنابراين از اين نقطه نظر به حديث می پرداخت و از آن برای ارائه منظومه ای در "حکمت" که بتواند جايگزين حکمت فلسفی غالب زمان خود شود بهره می گرفت. با توجه به جايگاهی که برای معرفت شهودی در درک معانی کلمات امامان و دستيابی به منبع معرفتی الهی آنان قائل بود، بنابراين احسایی گاه در جزيياتی از مسائل مورد بحث بر خود جائز می ديد که مباحث، اصطلاحات و عقايدی را مطرح کند که رد پای آن به سختی در احاديث قابل پی گيری بود و کاملاً مطالبی نو به نظر می رسيد. وی معتقد بود که اين جزييات را بر اثر مکاشفه و رياضت به دست آورده و آنها را بخشی از عنايات معرفتی الهی به خود می پنداشت. او و به ويژه پس از وی شاگردش، سيد کاظم رشتی بدين ترتيب مباحثی را درباره طبيعيات و خلقت عالم و مراحل آن و طبيعت متافيزيکی امام بيان می کردند که مطلقاً عناوين آنها در مضامين احاديث ديده نمی شود. در واقع آنها اين دست مطالب را در چارچوب همان مکاشفات خود توجيه می کردند.
بدين ترتيب بايد گفت مکتب شيخ احمد احسايی مکتبی قابل تحليل در چارچوب حديث گرايی معمول و شناخته شده جريان اخباری گری نيست.
احسايی بی ترديد خود را بيش از آنکه در مقام يک علامه مجلسي و يا شيخ حرّ عاملي ببيند خود را آشنای با "معارف الهی" اهل بيت می دانسته است. از نوشته هايش بر نمی آيد که در مقام اثبات برتری خود در مقام يک محدث بوده است. آنچه او خود را شايسته آن می داند برتری در فهم و تفسير احاديث امامان است. احسایی تصریح می کند که خداوند بدو قدرت و توانايی ويژه ای داده که می تواند به خوبی از مقصود احاديث سر در بياورد و حقايق پشت پرده الفاظ احاديث را درک کند. او اين توانايی را ناشی از لطف امامان می داند و آن را تا سر حد نوعی الهام الهی بالا می برد؛ نوعی مکاشفه و الهام که خداوند تنها او را بدان متمايز ساخته است. اين نوع نگاه البته ريشه در عقيده او پيرامون مسئله جايگاه امام و ارتباط او با مؤمنان در دوران غيبت دارد که پس از اين توضيح خواهيم داد. از ديدگاه او تعاليم امامان که در قالب احاديث بيان شده نيازمند فهمی مبتنی بر مکاشفه است که در نتيجه آن تأويل و تفسير آن احاديث امکان پذير گردد. بنابراين برای او نقل احاديث از کتابهای شيعی صرفاً در مقام يک محدث نيست، بلکه نقل احاديث بدين منظور انجام می شود تا تأييدی باشد برای تفسير و تأويلی که در منظومه ارائه شده از سوی احسايی برای احاديث ارائه شده است؛ منظومه ای که در اصل نتيجه مکاشفات و الهامات و برخورداری از دستيابی به فهمی الهی است؛ فهمی که امامان مرحله کامل آن را با دستيابی به مقام "محدَّث" برخوردار بوده اند.
بدين ترتيب نبايد رويکرد حديث گرايی احسايی را در حد تعلق خاطر او به جريان اخباری فروکاست. او ابداً با مقدمات و خاستگاههای اخباريان به سراغ اخبار نمی رود؛ گو اينکه در عمل با بسياری از رويکردهای آنان همگام است. احسايی چنانکه در شرح زندگی اش خواهیم گفت تحصيلات مهمی در فقه و اصول نداشته و آنچه در طول سالهای تحصيلات اوليه خود پيش از عزيمت به عراق از استادان دريافت داشت بيشتر مقدمات علوم بود. در عراق ظاهراً هيچ گاه توفيق نيافت که در درس بزرگترين فقيهان کربلا و کاظمين و نجف حضور يابد و گويا صرفاً در چارچوب اجازات حديثی موفق شد شايستگی خود را در روايت حديث برای استادان اجازه خود به اثبات رساند و صرفاً به دريافت اجازات حديث از آنان موفق شود. بنابراين شيخ احمد احسايی در روند شکل گيری جريان اصولی مکتب وحيد بهبهاني که در پی نزاع با اخباريانی چون شيخ يوسف بحراني در عتبات در حال شکل گيری بود و در نهايت و با همراهی شاگردان مکتب وحيد مانند شیخ جعفر کاشف الغطاء و سيد محمد مهدي بحر العلوم وسيد علي صاحب رياض به پيروزی و غلبه بلا منازع مکتب اصوليان انجاميد سهمی نداشت. آنچه او در احساء آموخته بود بيشتر محصول فضای اخباری و حديث گرايی دوران متأخر صفويه بود؛ تا پيش از گسترش مکتب اصولی. در احسای دوران او آموزشهايی از قبيل آموزش فلسفه و يا علم کلام فلسفی معمول نبود و بعد هم که او به عراق آمد و در عتبات سکنی گزيد گرايش غالب در حوزه های دينی آنجا آموزشهای فلسفی و کلامی نبود. بنابراين احسايی نه تنها با آموزشهای کلامی و فلسفی از طريق تحصيلات و نظام آموزشی آشنايی نيافت بلکه به دليل آنکه عملاً از محصولات مکتب نوپای اصولی وحيد بهبهاني بهره مند نبود بايد او را بيشتر محصول دوران حديث گرای پايانی عصر صفوی قلمداد کرد. او در ايران بود که از طريق مکتب اصفهان با تعاليم فلسفی آشنايی يافت و سعی کرد آميخته ای از مبانی فلسفی را با احاديث اهل بيت ساماندهی کند. يعنی آنچه را به تازگی با آن در محيط علمی ايران آشنا شده بود و آنچه پيشتر در ضمن تحصيلات اوليه خود در احساء فرا گرفته بود و با آن انس بيشتری داشت. او برای جايگزينی نظام فلسفی پذيرفته شده در محيط شيعی ايران روزگار خود با منظومه ای جديد که خود مدعی خلق و تبيين آن بود ناچار بود که از اصطلاحات فلسفی بهره گيرد و خود را توانا برای درک آن مبانی نشان دهد. احسایی به همين دليل شروحی بر آثار فلسفی نگاشت و در عین حال سعی کرد متن های جايگزينی در حکمت الهی به تقليد از متون فلسفی بنگارد. احسايی منظومه جديد معرفتی و حکمی خود را صرفاً نقل پاره ای از احاديث و يا مضمون آنها نمی دانست و همين امر تمايز او را با ديگر مخالفان فلسفه از ميان اهل حديث مانند علامه مجلسی و يا سيد نعمة الله جزائري نشان می دهد. او با بهره وری از ايده تأويل متکی بر مکاشفه و اندیشه راهيابی به منبع معرفت امامان که برای آن تئوری پردازی کرده بود، منظومه فکری خود را مبتنی بر احاديث و در عين حال در دنباله آن و در همان رشته از منابع معرفت می پنداشت. بنابراين از اين نقطه نظر به حديث می پرداخت و از آن برای ارائه منظومه ای در "حکمت" که بتواند جايگزين حکمت فلسفی غالب زمان خود شود بهره می گرفت. با توجه به جايگاهی که برای معرفت شهودی در درک معانی کلمات امامان و دستيابی به منبع معرفتی الهی آنان قائل بود، بنابراين احسایی گاه در جزيياتی از مسائل مورد بحث بر خود جائز می ديد که مباحث، اصطلاحات و عقايدی را مطرح کند که رد پای آن به سختی در احاديث قابل پی گيری بود و کاملاً مطالبی نو به نظر می رسيد. وی معتقد بود که اين جزييات را بر اثر مکاشفه و رياضت به دست آورده و آنها را بخشی از عنايات معرفتی الهی به خود می پنداشت. او و به ويژه پس از وی شاگردش، سيد کاظم رشتی بدين ترتيب مباحثی را درباره طبيعيات و خلقت عالم و مراحل آن و طبيعت متافيزيکی امام بيان می کردند که مطلقاً عناوين آنها در مضامين احاديث ديده نمی شود. در واقع آنها اين دست مطالب را در چارچوب همان مکاشفات خود توجيه می کردند.
بدين ترتيب بايد گفت مکتب شيخ احمد احسايی مکتبی قابل تحليل در چارچوب حديث گرايی معمول و شناخته شده جريان اخباری گری نيست.
دوشنبه ۲۱ تير ۱۳۹۵ ساعت ۱:۲۸