بخشی از کتاب نویسنده این سطور درباره کرامیان خراسان که به مناسبت بحثی در کتاب ارزشمند درویش ستیهنده تألیف استاد شفیعی کدکنی اینجا منتشر می شود
در کتاب مقامات ژنده پیل داستانیآمده است درباره نظر مثبت عالمان نیشابور نسبت به احمد جام که در آن میان ذکری نیز رفته است از <امام ظهیر الدین بیهقی> و گفتگویش با <امام صدر الدین علی هیصم نیشابوری> (ص ۱۸۰). در آن داستان البته قرینه ای هست بر اینکه دست کم راوی حکایت، بیهقی را شیعه می داند و علی بن هیصم را کرامی مذهب. این تفسیری است که استاد دکتر شفیعی کدکنی از این حکایت در اثر ارزشمند خود با عنوان درویش ستیهنده (ص ۶۸ تا ۶۹) به دست داده و بر آن تأکید کرده اند. با این وصف استاد در صحت روایت مورد نظر تردید روا می دارند، به ویژه به دلیل تاریخ این ماجرا که با زندگی ظهیر الدین بیهقی نمی سازد، اگر او را همان علی بن زید ابن فندق بیهقی صاحب تاریخ بیهق بدانیم که می دانیم در سال ۵۶۵ ق درگذشته است. شیعه فرض کردن ظهیر الدین بیهقی، اگر به واقع این حکایت تشیع او را مد نظر داشته باشد و نیز تاریخ پیشنهادی متن حکایت هر دو محل بحث و تردید است اما با این وصف به نظر من می توان اصل حکایت و نه لزوماً جزئیات آن را همچنان درست دانست، به این معنی که اینجا حقیقتاً مقصود ابن فندق است و نه آنچنانکه استاد شفیعی در این باره اظهار کرده اند و وی را مؤکداً ظهیر الدین بیهقی دیگری دانسته اند. بدین منظور اینجا منابعی را مورد مطالعه قرار می دهم که اگر مورد توجه قرار گیرد شاید ما را در این استنباط یاری کند.
مقدمتاً باید بگویم که می دانیم ابن فندق خود شاگرد یک علی بن هیصم بوده است. حال آیا <علی هیصم نیشابوری> در این حکایت می تواند همان استاد ابن فندق باشد، پرسشی است که پاسخ بدان مد نظر این نوشته است. ابن فندق از این ابن هیصم در وشاح الدميه خود یاد می کند، مطلبی که آن را یاقوت حموی در معجم الأدباء نقل کرده است. عبارت او از این قرار است:
<علي بن عبد الله بن محمد بن الهيصم الهروي، الإمام صدر الإسلام. مات [ ... ] ذكره أبو الحسن البيهقي في «كتاب الوشاح» فقال: قد بلغ من العلم أطوريه، فلا فضل إلا وهو منسوب إليه، ورست بالفصاحة قواعده، واشتدّ بالزهادة ساعده، وقد اختلفت مدة مديدة إليه، وقرأت ما شئت من دقائق العلوم عليه، ووجدته حالا عقود المشكلات، فاتقا رتوق المعضلات، ولعمري إنه رحمه الله كشف عن العلوم نقابها، ورفع عن الحقائق حجابها، فلم يكن في عصره فاضل إلا وقد اغترف من بحاره، واقتبس من أنواره، وتصانيفه كثيرة وسعيه مشهور، وسعي الناظر فيه مشكور. ومن تصانيفه: كتاب مفتاح البلاغة. كتاب البسملة. كتاب نهج الرشاد.
كتاب عقود الجواهر. كتاب لطائف النكت. كتاب تصفية القلوب. كتاب ديوان شعره.
ومن منظومه:
ضحك الربيع بعبرة الأنداء ... ومن العجائب ضاحك ببكاء
خرجت له نحو الشتاء كتيبة ... ذعرت مواكبه عن الصحراء
ركبت فوارسه الهواء فجردت ... سيفا جلا جيش الدجى بضياء
رقّ الربيع لها فأرسل نحوها ... بشرى بغيم في نسيم هواء
والغصن قرّط أذنه بدراهم ... مضروبة من فضة بيضاء
والروض ألبس حلّة موشيّة ... أحسن بها من صنعة الأنداء
قضبان نبل أخرجت ذهبا لنا ... أعجب بها من صيرف معطاء
وشقائق النعمان تشبه صارخا ... متظلما متشحطا بدماء
والزعفران كأنما فرشت به ... ديباجة نسجت من القمراء
ساءلتها هلّا برزت لناظر ... صبّ كئيب هائم بكّاء
فأبت وآلت لا يحلّ نقابها ... إلا مجير الدولة الغرّاء
وله:
هنيئا لك العيد المبارك يا صدر ... وساعدك الإقبال واليمن والنصر
إذا ما أعاد العيد للناس نضرة ... فقد ألبس الأعياد من وجهك البشر
وإن نشرت أعلام دين محمد ... فذكرك في أقصى البلاد له نشر
وإن أحرم الحجاج عن جلّ حالهم ... فأحرم عمن دونك الفضل والفخر
وإن كان لبّى للزيارة محرم ... فلبّى إلى أوصافك النظم والنثر
وإن جمعوا فرضين ثمّ وقصروا ... فللدين والدنيا بك الجمع والقصر
وإن طوّفوا بالبيت سبعا وأحرموا ... فما طاف إلا بابك الأنجم الزهر
وإن ضحّت الأقوام بالبدن سنّة ... فضحّ بمن عاداك ما انفلق الفجر> (نک: یاقوت حموی، معجم الأدباء، ۴/ ۱۷۸۲ تا ۱۷۸۴).
بنابراین می بینیم که اولاً نام کامل این <امام صدر الدین علی هیصم نیشابوری>، در واقع <الإمام صدر الإسلام (/الدین) علي بن عبد الله بن محمد بن الهيصم الهروي> است و صاحب تألیفات متعدد. ابن فندق چنانکه عبارت او در اینجا بدان اشاره دارد مدتها نزد این ابن هیصم دانش کلام آموخته بوده است. اینکه این ابن هیصم کرامی مذهب و نیشابوری بوده از عبارات ابن فندق در کتاب وشاح چیزی روشن نمی شود اما می دانیم هیصمیان هرات به کرامی بودن شهرت داشته اند. وانگهی ابن فندق در کتاب لباب الأنساب خود از همین استاد روایتی از کتاب زین الفتی نقل می کند که می دانیم تألیفی است از یک دانشمند کرامی به نام ابن بسطام و در آن سند این ابن هیصم کتاب را از طریق پدرش و با سندی کرامی نقل می کند، گرچه متأسفانه در سند لباب الأنساب تحریفی صورت گرفته (شاید هم اصلاً خود ابن فندق مرتکب اشتباه شده) و کتاب زین الفتی به غلط به یک کرامی دیگر که شهرتش عاصمی بوده (عاصمی های هرات هم کرامی مذهب بوده اند) انتساب یافته است (در این باره پیشتر در مقاله ای در خصوص این کتاب در مجله کتاب ماه دین تفصیلاً سخن گفته ام). در آن سند، ابن هیصم ما هروی خوانده نشده بلکه نیشابوری نامیده شده است، اما همه مشخصات دیگر او یکی است و تردیدی نیست که هروی و نیشابوری اشاره است به یک نفر (نک: ابن فندق بیهقی، لباب الأنساب، ۱/۲۱۷). با دقت در سند ابن فندق معلوم می شود که استاد او در واقع فرزند ابوبکر عبدالله (د. ۴۶۷ ق) است که می دانیم از عالمان مشهور کرامی بوده (برای شرح حال او، نک: منتخب السیاق، چاپ بیروت، ص ۳۱۴) و خود فرزند ابو عبدالله محمد بن الهیصم، دانشمند نامدار و پیشوای مهم کرامیان خراسان است. به نظر می رسد ابن فندق در وشاح با هروی خواندن استادش و عدم اشاره به نیایش و مذهبش قصد داشته است تا هویت واقعی این استاد را پوشیده نگاه دارد.
اما اینکه ابن فندق نزد این شخص دانش کلام آموخته از عبارات روشن تر او در این باب در کتاب دیگر او یعنی معارج نهج البلاغة می توان نکته های جالب توجهی را مورد توجه قرار داد. ابن فندق در این کتاب اخیر ضمن بر شمردن شماری از استادانش در دانش کلام، از این استادش هم یاد کرده است. در آنجا البته ابن فندق از این استاد تنها با عنوان <الامام علی بن الهیصم النیشابوری> یاد می کند اما آنگاه که از رسائل و اشعار و محاورات او یاد و ستایشی بلیغ می کند معلوم است که مقصودش دقیقاً همین <الإمام صدر الإسلام (/الدین) علي بن عبد الله بن محمد بن الهيصم الهروي> است (نک: ابن فندق، معارج نهج البلاغه، چاپ اسعد الطیب، ص ۱۵۷). در منابع گاه او را با انتسابش به نیایش هیصم که شهرت کل خاندان هم به او بوده علی بن الهیصم خوانده اند، مانند قفطی در المحمدون من الشعراء که از کتاب عقود الجواهر او که ذکرش رفت به همین صورت نقل می کند (نك: القفطي، المحمدون من الشعراء، ص ٦٦). ابن شهرآشوب از دیگر سو در مناقب اشعاري از یک علی بن الهیصم در مناقب اهل بيت (ع) و ذکر دوازده امام شیعه نقل می کند (نك: ١/ ٢٧٨ تا ۲۷۹)، با این وصف به احتمال متآخم به یقین اگر مقصود ابن هیصم ما باشد باید گفت اینجا خطایی در نسخه صورت گرفته و نباید علی بن الهیصم کرامی مذهب مورد گفتگو سراینده آن اشعار باشد. با این وصف یک احتمال بسیار ضعیف هم هست که این نواده محمد بن هیصم خود در باطن شیعی مذهب بوده و شاید دلیل بهره وری ابن فندق از او همین گونه تمایل مذهبی وی بوده است. روایت زین الفتی هم که کتابی در مناقب اهل بیت است شاید قرینه ای بر این معنا باشد. در این ارتباط باید بر این نکته تأکید کنم که در منتخب السیاق فارسی شرح بسیار کوتاهی درباره این استاد ابن فندق آمده و کنیه او ابو الحسن ذکر شده است (نک: منتخب السیاق، ص ۴۳۴)، با این وصف در آنجا اشاره ای به کرامی بودن وی نمی شود.
از دیگر سو می دانیم که البارع الهروي البغدادی (د. ۵۲۴ ق) در کتاب طرائف الطرف که مجموعه کوتاهی است از اشعار معاصرانش از شخصی با عنوان <الشيخ الامام (/الامام الأجل) مجد الدين علي بن الهيصم> ياد و از او اشعاري نقل مي كند، كما اينكه از فرزند همو با عنوان ابو نصر الهيصم هم اشعاري نقل كرده است(نك: البارع الهروي، طرائف الطرف، ص ٥٣، ٥٧، ٧١، ۷۲، ۸۰، ۱۰۱، نیز نک: ص ۸۸ ). اما این مجد الدین علی بن الهیصم در اینجا نباید ابن هیصم مورد گفتگو باشد. چرا که مجد الدین در حقیقت یک دانشمند دیگر کرامی مذهب است (درگذشت ۵۴۴ ق) در هرات که از او منابع متعددی یاد کرده و اشعاری به عربی به نقل از او آورده اند، و از آن جمله در التحبیر سمعانی بدین قرار:
<أبو رشيد علي بن عثمان بن محمد بن الهيصم بن أحمد بن الهيصم بن طاهر بن مردانشاه الهروي الضرير الواعظ الهيصمي من أهل هراة. مقدم الكرّامية وإمامهم. كان فاضلاً غزير الفضل، كثير المحفوظ، جليل القدر، حسن المظم والنثر، سريع الانشاد، له تصانيف كثيرة في الأصول والأدب والترسل وغيرها. سمع أبا عبد الله محمد بن عبد العزيز بن محمد الفارسي، والقاضي أبا عامر محمود ابن القاسم الأزدي، وغيرهما. كتبت عنه بهراة في النوبة الأولى، وسمعت منه الجزء الأول من حديث مصعب بن عبد الله الزبيري، بروايته عن الفارسي، عن أبي محمد عبد الرحمن بن أحمد الأنصاري، عن أبي القاسم البغوي عنه، وسألته عن ولادته فقال: ولدت في الثامن عشر من ذي الحجة سنة ستين وأربعمئة بهراة، وتوفي بها يوم الجمعة الثاني والعشرين من ذي القعدة سنة أربع وأربعين وخمسمئة> (نک: سمعانی، التحبیر، ۱/۵۷۲ تا ۵۷۴، برای او نیز به طور مثال نک: خریدة القصر، بخش ایران، ۲/ ۳۲ تا ۳۴).
استاد شفیعی کدکنی <فخر الدین علی هیصم> را که نام او نیز در مقامات مختلف احمد جام به عنوان واعظ و پیشوایی کرامی مذهب آمده کسی غیر از <صدر الدین علی هیصم> می دانند و گرچه هر دو را کرامی مذهب به شمار می آورند با این وصف اولی یعنی فخر الدین را کسی می دانند که بر خلاف دومی یعنی صدر الدین موافقت و همدلی بیشتری با احمد جام داشته است. طبق نظر استاد شفیعی کدکنی، این فخر الدین همانی است که با سنائی غزنوی <مراسله و نوعی مشاعره> (شعر پارسی) داشته است (نک: درویش ستیهنده، ص ۱۲۰ تا ۱۲۱). استاد شفیعی کدکنی درباره هویت این دو علی بن هیصم سخنی نگفته اند اما به نظر ما به احتمال بسیار زیاد مقصود از فخر الدین همان مجد الدین علی بن هیصم باید باشد. بدین ترتیب من می افزایم که با این حساب این مجد الدین (یا فخر الدین)، واعظ و شاعری بوده است ذو اللسانین که از او قطعات مختلف اشعار به پارسی و تازی در دست است. در حقیقت مقصود از فخر الدین در کتب مقامات احمد جام که رئیس طایفه کرامیه و واعظ هرات بوده است کسی نیست جز همان مجد الدین پیشگفته. استاد ابن فندق (یعنی صدر الدین علی بن هیصم) از کرامیان خاندان مشهور و منتسب به محمد بن هیصم، پیشوای نامدار کرامیان بوده است، در حالی که این مجد الدین/ فخر الدین، گرچه او هم کرامی مذهب بوده اما دست کم از ناحیه خاندان پدری از خاندانی به کلی متفاوت بوده است. صدر الدین ظاهراً زمانی در نیشابور و زمانی در هرات زندگی می کرده اما مجد الدین/ فخر الدین گویا همواره ساکن هرات بوده است.
در یک حکایت که از <خواجه امام ظهیر الدین بیهقی رحمه الله> در خلاصة المقامات نقل شده (در کتاب درویش ستیهنده، ص ۲۴۲ تا ۲۴۳) و او را از مشاهیر علما و حکما می خواند که صاحب تفسیر بود، بیهقی کسی می نماید که در نهایت مرید احمد جام می شود. فارغ از آنکه این داستان اصلی داشته باشد یا نه ظاهراً نمی توان تردید کرد که مقصود از این ظهیر الدین همان ابن فندق بیهقی است که می دانیم اهل حکمت بوده است، به ویژه اینکه چنانکه دیدیم او را در داستانهای مربوط به احمد جام در کنار <صدر الدین علی هیصم> نام برده اند که چنانکه گذشت استاد مهم ابن فندق در دانش کلام بوده است. در واقع هر کس این حکایت را ساخته است از ارتباط این دو دانشمند مطلع بوده است.
بدین ترتیب می بینیم که ابن فندق بخشی از تحصیلات خود در کلام را نزد استادی کرامی مذهب فرا گرفته بوده است.
مقدمتاً باید بگویم که می دانیم ابن فندق خود شاگرد یک علی بن هیصم بوده است. حال آیا <علی هیصم نیشابوری> در این حکایت می تواند همان استاد ابن فندق باشد، پرسشی است که پاسخ بدان مد نظر این نوشته است. ابن فندق از این ابن هیصم در وشاح الدميه خود یاد می کند، مطلبی که آن را یاقوت حموی در معجم الأدباء نقل کرده است. عبارت او از این قرار است:
<علي بن عبد الله بن محمد بن الهيصم الهروي، الإمام صدر الإسلام. مات [ ... ] ذكره أبو الحسن البيهقي في «كتاب الوشاح» فقال: قد بلغ من العلم أطوريه، فلا فضل إلا وهو منسوب إليه، ورست بالفصاحة قواعده، واشتدّ بالزهادة ساعده، وقد اختلفت مدة مديدة إليه، وقرأت ما شئت من دقائق العلوم عليه، ووجدته حالا عقود المشكلات، فاتقا رتوق المعضلات، ولعمري إنه رحمه الله كشف عن العلوم نقابها، ورفع عن الحقائق حجابها، فلم يكن في عصره فاضل إلا وقد اغترف من بحاره، واقتبس من أنواره، وتصانيفه كثيرة وسعيه مشهور، وسعي الناظر فيه مشكور. ومن تصانيفه: كتاب مفتاح البلاغة. كتاب البسملة. كتاب نهج الرشاد.
كتاب عقود الجواهر. كتاب لطائف النكت. كتاب تصفية القلوب. كتاب ديوان شعره.
ومن منظومه:
ضحك الربيع بعبرة الأنداء ... ومن العجائب ضاحك ببكاء
خرجت له نحو الشتاء كتيبة ... ذعرت مواكبه عن الصحراء
ركبت فوارسه الهواء فجردت ... سيفا جلا جيش الدجى بضياء
رقّ الربيع لها فأرسل نحوها ... بشرى بغيم في نسيم هواء
والغصن قرّط أذنه بدراهم ... مضروبة من فضة بيضاء
والروض ألبس حلّة موشيّة ... أحسن بها من صنعة الأنداء
قضبان نبل أخرجت ذهبا لنا ... أعجب بها من صيرف معطاء
وشقائق النعمان تشبه صارخا ... متظلما متشحطا بدماء
والزعفران كأنما فرشت به ... ديباجة نسجت من القمراء
ساءلتها هلّا برزت لناظر ... صبّ كئيب هائم بكّاء
فأبت وآلت لا يحلّ نقابها ... إلا مجير الدولة الغرّاء
وله:
هنيئا لك العيد المبارك يا صدر ... وساعدك الإقبال واليمن والنصر
إذا ما أعاد العيد للناس نضرة ... فقد ألبس الأعياد من وجهك البشر
وإن نشرت أعلام دين محمد ... فذكرك في أقصى البلاد له نشر
وإن أحرم الحجاج عن جلّ حالهم ... فأحرم عمن دونك الفضل والفخر
وإن كان لبّى للزيارة محرم ... فلبّى إلى أوصافك النظم والنثر
وإن جمعوا فرضين ثمّ وقصروا ... فللدين والدنيا بك الجمع والقصر
وإن طوّفوا بالبيت سبعا وأحرموا ... فما طاف إلا بابك الأنجم الزهر
وإن ضحّت الأقوام بالبدن سنّة ... فضحّ بمن عاداك ما انفلق الفجر> (نک: یاقوت حموی، معجم الأدباء، ۴/ ۱۷۸۲ تا ۱۷۸۴).
بنابراین می بینیم که اولاً نام کامل این <امام صدر الدین علی هیصم نیشابوری>، در واقع <الإمام صدر الإسلام (/الدین) علي بن عبد الله بن محمد بن الهيصم الهروي> است و صاحب تألیفات متعدد. ابن فندق چنانکه عبارت او در اینجا بدان اشاره دارد مدتها نزد این ابن هیصم دانش کلام آموخته بوده است. اینکه این ابن هیصم کرامی مذهب و نیشابوری بوده از عبارات ابن فندق در کتاب وشاح چیزی روشن نمی شود اما می دانیم هیصمیان هرات به کرامی بودن شهرت داشته اند. وانگهی ابن فندق در کتاب لباب الأنساب خود از همین استاد روایتی از کتاب زین الفتی نقل می کند که می دانیم تألیفی است از یک دانشمند کرامی به نام ابن بسطام و در آن سند این ابن هیصم کتاب را از طریق پدرش و با سندی کرامی نقل می کند، گرچه متأسفانه در سند لباب الأنساب تحریفی صورت گرفته (شاید هم اصلاً خود ابن فندق مرتکب اشتباه شده) و کتاب زین الفتی به غلط به یک کرامی دیگر که شهرتش عاصمی بوده (عاصمی های هرات هم کرامی مذهب بوده اند) انتساب یافته است (در این باره پیشتر در مقاله ای در خصوص این کتاب در مجله کتاب ماه دین تفصیلاً سخن گفته ام). در آن سند، ابن هیصم ما هروی خوانده نشده بلکه نیشابوری نامیده شده است، اما همه مشخصات دیگر او یکی است و تردیدی نیست که هروی و نیشابوری اشاره است به یک نفر (نک: ابن فندق بیهقی، لباب الأنساب، ۱/۲۱۷). با دقت در سند ابن فندق معلوم می شود که استاد او در واقع فرزند ابوبکر عبدالله (د. ۴۶۷ ق) است که می دانیم از عالمان مشهور کرامی بوده (برای شرح حال او، نک: منتخب السیاق، چاپ بیروت، ص ۳۱۴) و خود فرزند ابو عبدالله محمد بن الهیصم، دانشمند نامدار و پیشوای مهم کرامیان خراسان است. به نظر می رسد ابن فندق در وشاح با هروی خواندن استادش و عدم اشاره به نیایش و مذهبش قصد داشته است تا هویت واقعی این استاد را پوشیده نگاه دارد.
اما اینکه ابن فندق نزد این شخص دانش کلام آموخته از عبارات روشن تر او در این باب در کتاب دیگر او یعنی معارج نهج البلاغة می توان نکته های جالب توجهی را مورد توجه قرار داد. ابن فندق در این کتاب اخیر ضمن بر شمردن شماری از استادانش در دانش کلام، از این استادش هم یاد کرده است. در آنجا البته ابن فندق از این استاد تنها با عنوان <الامام علی بن الهیصم النیشابوری> یاد می کند اما آنگاه که از رسائل و اشعار و محاورات او یاد و ستایشی بلیغ می کند معلوم است که مقصودش دقیقاً همین <الإمام صدر الإسلام (/الدین) علي بن عبد الله بن محمد بن الهيصم الهروي> است (نک: ابن فندق، معارج نهج البلاغه، چاپ اسعد الطیب، ص ۱۵۷). در منابع گاه او را با انتسابش به نیایش هیصم که شهرت کل خاندان هم به او بوده علی بن الهیصم خوانده اند، مانند قفطی در المحمدون من الشعراء که از کتاب عقود الجواهر او که ذکرش رفت به همین صورت نقل می کند (نك: القفطي، المحمدون من الشعراء، ص ٦٦). ابن شهرآشوب از دیگر سو در مناقب اشعاري از یک علی بن الهیصم در مناقب اهل بيت (ع) و ذکر دوازده امام شیعه نقل می کند (نك: ١/ ٢٧٨ تا ۲۷۹)، با این وصف به احتمال متآخم به یقین اگر مقصود ابن هیصم ما باشد باید گفت اینجا خطایی در نسخه صورت گرفته و نباید علی بن الهیصم کرامی مذهب مورد گفتگو سراینده آن اشعار باشد. با این وصف یک احتمال بسیار ضعیف هم هست که این نواده محمد بن هیصم خود در باطن شیعی مذهب بوده و شاید دلیل بهره وری ابن فندق از او همین گونه تمایل مذهبی وی بوده است. روایت زین الفتی هم که کتابی در مناقب اهل بیت است شاید قرینه ای بر این معنا باشد. در این ارتباط باید بر این نکته تأکید کنم که در منتخب السیاق فارسی شرح بسیار کوتاهی درباره این استاد ابن فندق آمده و کنیه او ابو الحسن ذکر شده است (نک: منتخب السیاق، ص ۴۳۴)، با این وصف در آنجا اشاره ای به کرامی بودن وی نمی شود.
از دیگر سو می دانیم که البارع الهروي البغدادی (د. ۵۲۴ ق) در کتاب طرائف الطرف که مجموعه کوتاهی است از اشعار معاصرانش از شخصی با عنوان <الشيخ الامام (/الامام الأجل) مجد الدين علي بن الهيصم> ياد و از او اشعاري نقل مي كند، كما اينكه از فرزند همو با عنوان ابو نصر الهيصم هم اشعاري نقل كرده است(نك: البارع الهروي، طرائف الطرف، ص ٥٣، ٥٧، ٧١، ۷۲، ۸۰، ۱۰۱، نیز نک: ص ۸۸ ). اما این مجد الدین علی بن الهیصم در اینجا نباید ابن هیصم مورد گفتگو باشد. چرا که مجد الدین در حقیقت یک دانشمند دیگر کرامی مذهب است (درگذشت ۵۴۴ ق) در هرات که از او منابع متعددی یاد کرده و اشعاری به عربی به نقل از او آورده اند، و از آن جمله در التحبیر سمعانی بدین قرار:
<أبو رشيد علي بن عثمان بن محمد بن الهيصم بن أحمد بن الهيصم بن طاهر بن مردانشاه الهروي الضرير الواعظ الهيصمي من أهل هراة. مقدم الكرّامية وإمامهم. كان فاضلاً غزير الفضل، كثير المحفوظ، جليل القدر، حسن المظم والنثر، سريع الانشاد، له تصانيف كثيرة في الأصول والأدب والترسل وغيرها. سمع أبا عبد الله محمد بن عبد العزيز بن محمد الفارسي، والقاضي أبا عامر محمود ابن القاسم الأزدي، وغيرهما. كتبت عنه بهراة في النوبة الأولى، وسمعت منه الجزء الأول من حديث مصعب بن عبد الله الزبيري، بروايته عن الفارسي، عن أبي محمد عبد الرحمن بن أحمد الأنصاري، عن أبي القاسم البغوي عنه، وسألته عن ولادته فقال: ولدت في الثامن عشر من ذي الحجة سنة ستين وأربعمئة بهراة، وتوفي بها يوم الجمعة الثاني والعشرين من ذي القعدة سنة أربع وأربعين وخمسمئة> (نک: سمعانی، التحبیر، ۱/۵۷۲ تا ۵۷۴، برای او نیز به طور مثال نک: خریدة القصر، بخش ایران، ۲/ ۳۲ تا ۳۴).
استاد شفیعی کدکنی <فخر الدین علی هیصم> را که نام او نیز در مقامات مختلف احمد جام به عنوان واعظ و پیشوایی کرامی مذهب آمده کسی غیر از <صدر الدین علی هیصم> می دانند و گرچه هر دو را کرامی مذهب به شمار می آورند با این وصف اولی یعنی فخر الدین را کسی می دانند که بر خلاف دومی یعنی صدر الدین موافقت و همدلی بیشتری با احمد جام داشته است. طبق نظر استاد شفیعی کدکنی، این فخر الدین همانی است که با سنائی غزنوی <مراسله و نوعی مشاعره> (شعر پارسی) داشته است (نک: درویش ستیهنده، ص ۱۲۰ تا ۱۲۱). استاد شفیعی کدکنی درباره هویت این دو علی بن هیصم سخنی نگفته اند اما به نظر ما به احتمال بسیار زیاد مقصود از فخر الدین همان مجد الدین علی بن هیصم باید باشد. بدین ترتیب من می افزایم که با این حساب این مجد الدین (یا فخر الدین)، واعظ و شاعری بوده است ذو اللسانین که از او قطعات مختلف اشعار به پارسی و تازی در دست است. در حقیقت مقصود از فخر الدین در کتب مقامات احمد جام که رئیس طایفه کرامیه و واعظ هرات بوده است کسی نیست جز همان مجد الدین پیشگفته. استاد ابن فندق (یعنی صدر الدین علی بن هیصم) از کرامیان خاندان مشهور و منتسب به محمد بن هیصم، پیشوای نامدار کرامیان بوده است، در حالی که این مجد الدین/ فخر الدین، گرچه او هم کرامی مذهب بوده اما دست کم از ناحیه خاندان پدری از خاندانی به کلی متفاوت بوده است. صدر الدین ظاهراً زمانی در نیشابور و زمانی در هرات زندگی می کرده اما مجد الدین/ فخر الدین گویا همواره ساکن هرات بوده است.
در یک حکایت که از <خواجه امام ظهیر الدین بیهقی رحمه الله> در خلاصة المقامات نقل شده (در کتاب درویش ستیهنده، ص ۲۴۲ تا ۲۴۳) و او را از مشاهیر علما و حکما می خواند که صاحب تفسیر بود، بیهقی کسی می نماید که در نهایت مرید احمد جام می شود. فارغ از آنکه این داستان اصلی داشته باشد یا نه ظاهراً نمی توان تردید کرد که مقصود از این ظهیر الدین همان ابن فندق بیهقی است که می دانیم اهل حکمت بوده است، به ویژه اینکه چنانکه دیدیم او را در داستانهای مربوط به احمد جام در کنار <صدر الدین علی هیصم> نام برده اند که چنانکه گذشت استاد مهم ابن فندق در دانش کلام بوده است. در واقع هر کس این حکایت را ساخته است از ارتباط این دو دانشمند مطلع بوده است.
بدین ترتیب می بینیم که ابن فندق بخشی از تحصیلات خود در کلام را نزد استادی کرامی مذهب فرا گرفته بوده است.
يكشنبه ۸ شهريور ۱۳۹۴ ساعت ۱۲:۰۰