الرسالة الموضحة تأليف المظفّر بن جعفر بن الحسن (/يا الحسين) که به کوشش ثامر کاظم الخفاجي و با همت کتابخانه آية الله مرعشی چاپ شده اثری است ارزشمند که شايسته بررسی است. کتاب بر اساس نسخه منحصر به فرد و کهنسالی به چاپ رسیده؛ نسخه ای که متعلق به کتابخانه آل شبّر است و تاريخ کتابت آن هم نهم رجب 652 ق است در مدرسه نظاميه بغداد (مصحح در مقدمه نسخه را به خطّ عبد الکريم ابن طاووس دانسته که آشکارا خطاست چرا که او در آن تاريخ کودکی در حدود چهار سال بوده و بنابراين نمی تواند کاتب اين نسخه باشد). مقدمه و تصحيح متأسفانه مملوّ از اشتباهات است و چاپ کتاب به شکل بسیار بدی انجام شده است. در شماری از کتابهای نويسندگان معاصر هم که نامی از اين کتاب آمده به دليل آنکه در نقلهای ابن طاووس، آغاز سندها روشن نيست اطلاعات اشتباهی درباره عصر مؤلف رفته است و متأسفانه مصحح کتاب هم توجهی به اين نوع مسائل نداشته است. من متأسفانه عکسی از نسخه در اختيار ندارم اما بعيد نيست که اين نسخه مستقيماً بر اساس همان نسخه ای کتابت شده باشد که علي بن موسی ابن طاووس در کتاب اليقين (ص 109 تا 110؛ 362 به بعد) از آن نقل کرده و آن را در خزانه عتیقه مدرسه نظاميه بغداد نشان داده و گفته به خطّ مؤلف بوده است. نام کتاب و نويسنده در خطبه و انجام کتاب نيامده و دور نيست که تنها در صفحه عنوان نسخه ذکر شده است و بر اساس همان هم ابن طاووس از نويسنده و کتابش نام برده است. به نظر نمی رسد که ابن طاووس شناختی مستقلّ از او داشته است. متأسفانه مصحح عکسی از صفحه آغازين نسخه به دست نداده است. درباره مؤلف که بی ترديد امامی مذهب است (و نه زيدی؛ چنانکه آقای کالبرگ در کتابش، کتابخانه ابن طاووس ، ص 503 از ترجمه فارسی، بر اساس منقولات ابن طاووس احتمال داده)هيچ نمی دانيم و تنها نام او در همين کتاب اليقين آمده است. مؤلف بر اساس رواياتی که در آن با سند متصل نقل می کند معلوم است که از معاصران شيخ مفيد بوده است؛ با اين وصف شگفتا که نامی از او در منابع اماميه در ميان نيست. اين در حالی است که نويسنده کتاب در آن از محدثانی مانند ابو المفضّل شيباني(که عمده نقلهايش از اوست) و همچنين هارون بن موسی التلعکبري نقل می کند که هر دو از مهمترين محدثان امامی مذهب و شناخته شده بغداد بوده اند (او از ابوالفرج المعافا بن زکريا نهرواني سنی مذهب هم اجازه روايت داشته، نک ص 281). پس مانا که نجاشي و شيخ طوسي به دلیل معاصرت با او (گرچه او از آنان اندکی متقدمتر بوده) نامی نبرده اند و يا از آن مهمتر بدين دليل که او جز مدتی که به احتمال بسيار قوی در بغداد تحصيل دانش کرده بوده، بعدها در شيراز ساکن بوده است؛ چنانکه از يکجای کتاب بر می آيد (ص 414). او گرچه در کتابش که درباره امامت است و به ويژه امامت حضرت امير (ع) احاديث زيادی نقل می کند اما کتابش بنيادی کلامی دارد و در آن به شيوه متکلمان به بحث می پردازد؛ گرچه قرينه ای در ميان نيست که او را متأثر از شيخ مفيد در بحثهای امامت بدانيم؛ بل چنانکه گفتم او از معاصران شيخ مفيد بوده است. از شيوه بحثهای کلامی او در کتاب به روشنی پيداست که نويسنده متکلمی آشنا با شيوه بحثهای کلامی جدلی و معتزلی بوده و از يکی دو جای کتاب معلوم است که فقيه هم بوده و در فقه دستی قوی داشته است؛ کما اينکه جایی بحثی کلامی به شيوه متکلمان و اصوليان اماميه درباره ملاک حجيّت اجماع می کند که همه اينها با توجه به قدمت نويسنده بی نهايت ارزشمند است و شناخت ما را از تحولات انديشگی اماميه روشنتر می کند (نک: نمونه ها در 313 به بعد و نيز در 331 به بعد). آيا او با المغني قاضي عبد الجبّار همدانی معتزلی که معاصرش بوده و بحثهای امامت آن کتاب و يا ديگر آثار مشابه معتزلی آشنا بوده؟ در اين مورد بايد مطالعه دقيقتری در متن کتاب صورت گيرد. به هر حال در کتاب نويسنده به رد تفصيلی عقايد سنيان درباره امامت پرداخته است.
نکته جالبی که در اين کتاب ديده می شود نقد تند نويسنده است از زيديان(ص 413 به بعد). می دانيم که او معاصر برادران هاروني (ابو الحسين و ابوطالب هاروني، از امامان زيديه) بوده و شايد نقدش ناظر به آنان بوده است؛ به ويژه اينکه همينجا از يک زيدی که نقدش ناظر به عقيده اوست ياد می کند و از او تنها با تعبير " هذا الشيخ الشريف صديقک وفّقه الله" ياد می کند ( ص 414) که می تواند اشاره به يکی از هارونی ها باشد که البته مورد احترام شیعیان بوده اند. به هر حال از آنجا که کتاب در خطاب به شخصی خاص نوشته شده بوده و چنانکه از فحوای عبارت نويسنده در همينجا ديده می شود معلوم است که او خود با زيديان مرتبط نبوده بلکه کتاب را خطاب به آن شخص نوشته بوده که از عقايد زيديان آگاه بوده و با يکی از آنان دوستی داشته است (نک: ص 414)، محتمل است که او کتابش را خطاب به يکی از اماميه ري نوشته بود، شهری که می دانيم در آن دوران زیدیان بسیاری در آن زندگی می کردند و تحت حمايت صاحب بن عبّاد و آل بويه بودند. در واقع نويسنده کتابش را با انتقاد از زيديه و عقايدشان درباره امامت پايان می دهد و اين خود از نمونه های جالب ادبيات جدلی ميان اماميه و زيديه است. به ترتيبی که گفتيم کتاب در حقيقت در اصل به نيّت رد بر زيديه نوشته شده است (نيز نک: ص 439؛ پايان کتاب).
نکته جالبی که در اين کتاب ديده می شود نقد تند نويسنده است از زيديان(ص 413 به بعد). می دانيم که او معاصر برادران هاروني (ابو الحسين و ابوطالب هاروني، از امامان زيديه) بوده و شايد نقدش ناظر به آنان بوده است؛ به ويژه اينکه همينجا از يک زيدی که نقدش ناظر به عقيده اوست ياد می کند و از او تنها با تعبير " هذا الشيخ الشريف صديقک وفّقه الله" ياد می کند ( ص 414) که می تواند اشاره به يکی از هارونی ها باشد که البته مورد احترام شیعیان بوده اند. به هر حال از آنجا که کتاب در خطاب به شخصی خاص نوشته شده بوده و چنانکه از فحوای عبارت نويسنده در همينجا ديده می شود معلوم است که او خود با زيديان مرتبط نبوده بلکه کتاب را خطاب به آن شخص نوشته بوده که از عقايد زيديان آگاه بوده و با يکی از آنان دوستی داشته است (نک: ص 414)، محتمل است که او کتابش را خطاب به يکی از اماميه ري نوشته بود، شهری که می دانيم در آن دوران زیدیان بسیاری در آن زندگی می کردند و تحت حمايت صاحب بن عبّاد و آل بويه بودند. در واقع نويسنده کتابش را با انتقاد از زيديه و عقايدشان درباره امامت پايان می دهد و اين خود از نمونه های جالب ادبيات جدلی ميان اماميه و زيديه است. به ترتيبی که گفتيم کتاب در حقيقت در اصل به نيّت رد بر زيديه نوشته شده است (نيز نک: ص 439؛ پايان کتاب).
يكشنبه ۲۸ تير ۱۳۹۴ ساعت ۱۲:۳۶