نويسنده اين سطور کتابی درباره انديشه های فلسفی عمر بن ابراهيم خيّامي در دست تحرير دارد که در آن علاوه بر تصحيح انتقادی تازه ای از متنهای هفت اثر فلسفی او و تحليل محتوایی آنها بخشی را نيز به نکته هايی تازه درباره زندگی خيّامی اختصاص داده است (قسمتی از مطالب تازه ای که در اين باره فراهم کرده ام اخيراً در يک سخنرانی دانشگاهی در دانشگاه ييل آمريکا ارائه شد که متن آن به صورت مقاله ای به زبان انگليسی منتشر خواهد شد). يکی از نکات جالب توجه درباره خيّامی اشکالاتی است که در رابطه با تاريخ تولد و مرگ او از سوی محققان مختلف تاکنون مورد بررسی قرار گرفته و البته چنانکه خواهيم گفت اين مسئله از جهات مختلف با ارائه تحليل درست انديشه های فلسفی او نيز مرتبط است. برخلاف نظر بسياری از محققان، نويسنده اين سطور تاريخهای 517 ق و يا 526 ق که تاکنون درباره زمان مرگ خيّامي پيشنهاد شده را درست نمی داند و معتقد است که خيّامي حد اکثر تا حدود سال 510 ق زنده بوده است. يکی از نخستين منابعی که از خيّامي سخن به ميان آورده کتاب طرائف الطرف تأليف ابو عبد الله حسين بن محمد بن عبد الوهاب الحارثي مشهور به بارع هروي بغدادي است که خود در سال 524 ق در بغداد درگذشته است. چنانکه از مقدمه کتابش که برگزيده ای از اشعار است بر می آيد (نک: ص 29؛ چاپ هلال ناجی) به احتمال بسيار زياد او خود با عمر خيّامي ملاقات داشته و از او اشعاری به عربی شنيده که چنانکه معلوم است کهنترين منبع نقل اشعار عربی خيّامی به نظر می رسد. اين قطعات اشعار عربی تا اندازه زيادی می تواند ما را با دنيای تفکر و روحیات خيّامي در سالهای آخر عمرش آشنا کند. مضامين برخی از اين اشعار که قبلاً هم از طريق منابع متأخرتری با آنها آشنايی داشتيم با برخی از رباعيات فارسی خيّامی هماهنگی دارد و اين خود نکته بسيار مهمی در جهت مطالعه شخصيّت فکری خيّامي و همچنين مسئله اصالت برخی از رباعيّات فارسی اوست. افزون بر اينکه خود نشان ديگری است از اينکه خيّام شاعر پارسی گو برخلاف نظر غير محققانه کسانی مانند مرحوم محيط طباطبايي کسی جز عمر بن ابراهيم خيّامي، رياضيدان و فيلسوف برجسته ايرانی نيست. شماری از محققان عرب که بی تمايل نبوده اند خيّامي رياضيدان را دانشمندی عرب معرفی کنند از تفکيک ميان اين دو يعنی ميان شاعر پارسی گو و رياضيدان و فيلسوف عربی نويس استقبال کرده و ادعا کرده اند که دليلی برای يکی بودن آن دو نيافته اند. روشن است که اين ادعا غير قابل قبول است و در اين ميان همين دست اشعار عربی خيّامی نیز خود گواه روشنی است بر آنکه خيّامی شاعر و رياضيدان يکی بيش نيستند. زمخشري در الرسالة الزاجرة للصغار عن معارضة الکبار خود که گويا قديميترين منبعی است که از خيّامي سخن به ميان آورده (و بايد قديمتر از کتاب طرائف الطرف آن را به حساب آورد) می نويسد که در ديدارش با خيامي او به اشعاری از ابو العلای معرّي استشهاد کرده است (در اين مورد خاص، نک: مقاله مرحوم فروزانفر درباره رساله زمخشري و نيز تصحيح آن از سوی محقق محترم جناب آقای محمد رضا انصاری قمی) و اين خود نشان می دهد که در شخصيّت خيّامي دست کم در يکی دو دهه آخر عمر تمايلاتی متناسب با آنچه در پاره ای از رباعيات فارسيش می بينيم به ظهور پيوسته بوده که شايد يکی از مظاهر آن هم تعلّق خاطری به اشعار و باورهای ابو العلای معرّي بوده است. در رساله فارسی فلسفی خود درباره کليّات وجود که پس از اين آن را بيشتر معرفی خواهيم کرد و اتفاقاً از آخرين نوشته های او بايد قلمداد شود، خيّامی همانند غزالي در المنقذ من الضلال و البته پيش از او در تقسيم بندی مشابهی که از طبقات اهل معرفت می کند شيوه صوفيه را بر شيوه فلاسفه ترجيح می دهد (نک: دانشنامه خيّامي، ص 389 تا 390) و اين همه البته باز نشان از گرايشات نوينی دارد که در وجود او بعد از دهها سال غلبه تفکر فلسفی سينوی و مشی علمی گرایی که از تعلّق خاطر او به رياضيّات و دانش مکانيک و موسيقی و علم هيئت برخاسته بود به عنوان گرايشی جديد مجال ظهور يافت. اين مطلبی است که پس از اين جوانب تازه ای از آن را در اين سلسله مقالات خواهيم کاويد اما اجمالاً بايد اينجا گفت که اشعار فارسی و عربی او آنچه در اختيار است عمدتاً گويا محصول همين دوران از زندگی دراز اوست که در آن کم و بيش روحيه تازه ای آميخته با حيرتی فلسفی و با طعم صوفيانه و رمز آلود در شخصيّت او متبلور شد. حتی بسياری از معاصرانش از اين تحول فکری گويا اطلاعی نداشتند و همچنين از همين قطعات اشعارش و شايد همين هم يکی از اسباب عدم اطلاع بسياری از منابع نزديک به حيات او از اشعار و رباعيات به ويژه فارسيش باشد. گويا تنها بعدها منابعی معاصر که از اين تحولات فکری خيّامي سخن رانده بودند در اختيار کسانی مانند ابن القفطي قرار گرفت و او بدين سبب اشاراتی به اين موضوع در تاريخ الحکمای خود (ص 243 تا 244) دارد؛ چنانکه بعداً انشاء الله عين عبارات او را در اين باره نقل خواهيم کرد.
فايده ديگری هم که از نقليات بارع هروي بغدادي بر می آيد همانا همين نفس اشاره يکی از معاصران خيّامی است از او که چنانکه گفتيم به احتمال بسيار زياد وی را از نزديک ديده بوده و از زبانش اين اشعار را نقل می کند. در قطعه اولی که در اين کتاب نقل شده و منابع ديگری هم آن را به خيّامی نسبت داده اند به روشنی گوشه ای از روحيّات خيّامی را می بينيم که از سوی منابع ديگری مانند ابن فندق در تتمة صوان الحکمة هم از نقطه نظر نگاهی که خيامي به خود داشته گواهی می شود؛ روحيه ای که در نوشته های خيّامي در فلسفه و رياضيّات هم به روشنی به چشم می خورد. با اين وصف در همين قطعه اول و همچنين در ابيات سومی که در اينجا نقل می شود خيّامی اشاره ای دارد به مشکلاتی که ظاهراً در اواخر عمر از سوی شماری از ظاهر بينان بر او تحميل شده بوده و قفطی بعدها در تاريخ الحکمای خود هم بدان اشاراتی دارد. قطعه سوم را تاکنون در منبع ديگری نديده ام. اين بخش از مقاله خود درباره خيّامي را با نقل اين اشعار پايان می دهيم (نک: طرائف الطرف، ص 40 تا 41):
"قال عمر الخيام‏: [وافر]
سبقت العالمين إلى المعالي‏
بصائب فكرة و علوّ همّه‏
فلاح بحكمتي نور الهدی فی
ليال للضلالة مدلهمّه‏
يريد الجاحدون ليطفؤوه‏
و يأبى اللّه إلّا أن يتمّه‏

قال [كامل‏]
العقل يعجب في تصرّفه‏
ممّن على الأيّام يتّكل‏
فنوالها كالرّيح منقلب‏
و نعيمها كالظلّ منتقل‏

قال: [كامل‏]
قل للّذين أرى قلوبهم‏
أبدا عليّ عداوة تغلي‏
لا تشمتنّ بما ابتليت به‏
غير الزمان سريعة النقل‏"



جمعه ۱۵ اسفند ۱۳۹۳ ساعت ۶:۵۰