کتابی که با عنوان "کتاب في الأخلاق والعرفان" و منسوب به "لأحد الحفاظ من أعلام الشيعة الإمامية في القرن الخامس والسادس" و با همت دانشمند جناب آقای رضا استادي منتشر شده (مشهد، ۱۳۸۷ ش)؛ همه چيز هست جز کتابی تأليف يکی از "حفاظ شيعه اماميه". نخست اينکه درست است در نسخه ناقص الأول والآخر و شايد منحصر به فرد اين کتاب، همه جا کاتب نسبتاً متأخر از نويسنده تعبير به "حافظ" کرده است، اما با توجه به مضمون کتاب بعيد است که کتاب، تأليف يک محدث در پايه يک حافظ حديث باشد. ممکن است حافظ در اينجا اسم خاص و يا اشاره به دانشی غير از علم حديث داشته باشد. دوم اينکه در کتاب درست است که در برخی موارد اعتقاد به تشيع امامی و از نوع دوازده امامی ديده می شود، اما از کجا معلوم که اين تکه ها از الحاقات بعدی کاتبان و دانشمندان بعدی نباشد؛ به ويژه اينکه مضمون کتاب و خاصه برخی از تعابير نويسنده آشکارا نشان از تمايزهای آشکار با تشيع امامی دارد؛ مگر آنکه فرض کنيم نويسنده از نوعی گرايش اعتدالی و "مرجيانه" يعنی عدم مخالفت با صحابه و خلفاء راشدين برخوردار بوده؛ گرايشی که البته نمونه های ديگری از آن در ميان برخی از طيفهای تشيع امامی در سده های نخستين می شناسيم؛ خاصه در ميان گرايشهای اهل "ادب". اما با اين وصف مطالعه دقيق اين متن نشان می دهد که ظاهراً در مواردی و از جمله همين مباحث مربوط به امامان اثناعشر (ع) نکاتی بعداً به متن کتاب الحاق شده است. در چند مورد ديگر از مباحث هم نوع تعابير نويسنده آنجا که نوعی لحن و تعبير فلسفی تر و عرفانی تر پيدا می کند، شايد با نوشته های سده های پنجم و ششم قمری چندان سازگار نيست و متأخرتر می نمايد. اين البته در اين فرض قابل طرح است که کتاب را اصلاً متعلق به اين دوره زمانی بدانيم و آنگاه آن نوع مطالب را بتوانيم الحاقی فرض کنيم. واقعيت اين است که در هيچ جای کتاب اشاره ای روشن وجود ندارد که بتوان بر اساس آن کتاب را تأليفی از سده های پنجم و يا ششم دانست، اما اين هم پذيرفته است که لحن و تعابير هسته اصلی کتاب بی شباهت به متنهای سده پنجم و يا حد اکثر ششم قمری نيست. در دنباله به اين موضوعات بيشتر می پردازيم. اما پيش از آن بايد اين نکته را هم افزود که در مقدمه تحقيق و تصحيح کتاب، گفتاری هم از دانشمند محترم جناب آقای واعظ زاده خراسانی درج شده درباره ماهيت کتاب. در اين گفتار از روی قرائنی بسيار ضعيف نتيجه گرفته شده که نويسنده اين کتاب در آغاز اسماعيلی مذهب بوده و بعد به تشيع امامی روی آورده است. واقعيت اين است که اين قرائن به قدری ضعيف و غير قابل اعتناست که اصلاً دليلی ندارد مورد بحث قرار گيرد؛ ضمن اينکه در خود کتاب موارد متعددی می توان ديد که عقيده نويسنده هيچ شباهتی با عقايد فلسفی و کلامی اسماعيليان ندارد و بل بر عکس بيشتر می نمايد که نويسنده دانشمندی بر مذهب زيديه بوده و گرايش به اهل کلام معتزلی داشته است؛ چنانکه توضيح آن مختصراً می آيد. اگر اين کتاب در حوزه فرهنگی خراسان بزرگ نوشته شده باشد؛ آن طور که به نظر می رسد، و آن هم در سده های ما بين پنجم تا ششم قمری در آن صورت محتملترين امکان برای هويت مذهبی نويسنده هسته اصلی کتاب همانا مذهب زيدی است (اين هسته در واقع شامل کل کتاب است جز چند قسمت کوتاه که احتمالاً بعداً به متن الحاق شده است). در دنباله در چند شماره به برخی نکات درباره اين کتاب می پردازيم:
- نخستين نکته اينکه از آنچه از بخشهای مختلف کتاب بر می آيد اين کتاب و طرز بيانات نويسنده آن به خوبی گواهی است بر اينکه نويسنده حد اکثر در اواخر سده پنجم و يا اول سده ششم قمری می زيسته است. البته گاه در ميان کلام او تعابيری هم ديده می شود که شايد با زمانی اندکی متأخرتر مناسب باشد؛ اما شايد اين موارد از افزوده های بعدی کاتبان است(مانند ص ۲۰۶ تا ۲۰۷، ۲۱۱ تا ۲۱۲). نويسنده برای احاديث سند کامل و حتی عمدتاً ناقص هم بيان نمی کند و به نظر نمی رسد که چندان در دانش حديث برجستگی خاصی داشته باشد. بنابراين متأسفانه از نقلهای حديثی او نمی توان زمان او را تخمين زد. البته او از دانشمندانی متقدم و حتی تا نیمه دوم سده چهارم قمری نقل اقوالی دارد و از متأخرترها نقلی ندارد و اين خود شايد دليلی باشد بر محدوده زمانی نويسنده کتاب. يکجا (ص ۱۰۲) از دو شخص به نامهای ماجد بن محمد و ابو سهل محمد بن سليمان الحنفي "شيخ الحجازيين" (؟ تعبيری پرسش بر انگيز برای عالمی حنفی و يا شافعی مذهب؛ چنانکه در پاورقی همان صفحه احتمال داده اند) ياد می کند که هويت اين دو دقيقاً برای ما روشن نيست و هر گونه احتمال و حدسی يقينی نيست. آنچه تنها از اين نقل قول و حکايتی که نويسنده به مناسبت، نقل می کند می توان برداشت کرد اين است که نويسنده ما همانطور که خواهد آمد نبايد امامی مذهب باشد.
- کتاب مجموعه ای است از مباحث مختلف دينی و علمی و اخلاقی و بيشتر به يک دانشنامه و يا بهتر بگوييم اصطلاحنامه شبيه است. البته جهت کلی، بحث درباره مسائل اعتقادی است؛ با رويکردی صوفيانه. نويسنده کاملاً با مبانی تصوف، صوفيان و اقوال آنان و به طور خاص مکتب صوفيانه خراسان آشناست و مکرر به اقوال بزرگان صوفيه استناد می کند. لحن کتاب به کتابهای خراسانی بسيار شبيه است و استنادها به صوفيه خراسانی و يا مورد اعتنای مکتب صوفيانه خراسان بسيار. البته در جزييات مباحث صوفيانه بايد مستقلاً تحقيق کرد و تأثيرات دستينه های صوفيانه خراسانی را مانند اللمع سرّاج و تهذيب الأسرار خرگوشي و رساله قشيري را بر اين کتاب مطالعه نمود. از ديگر سو، در عين حال که کتاب کاملاً رويکردی صوفيانه دارد؛ اما نويسنده کاملاً پيداست که به دانش کلام دلبسته است و آشنا. البته در ميان صوفيه خراسانی کم نبوده اند کسانی که در ضمن دلبستگی به تصوف به کلام شافعيان اشعری مذهب خراسان وابسته بوده اند؛ اما نويسنده ما نه اشعري که عقايد کلامی معتزلی را بازتاب می دهد. در عين حال، در کتاب مکرر استناد به گفتارها و عقايد حکمی و فلسفی شده و معلوم است که رويکرد صوفيانه و نيز کلامی او مانعی برای نظر مساعد نسبت به فلاسفه نبوده است (نک: ص ۱۲۲، ۱۹۲ به بعد).
- عقيده نويسنده آشکارا تحت تأثير متکلمان معتزلی است و سخت با عقايد تشبيهی مخالف است. در واقع طرز بيان او در مسائل کلامی، معتزلی مشربانه است و برخلاف آنچه در مقدمه تحقيق گفته شده، به هيچ روی عقايد مطرح در آن با رويکرد توحيدی اسماعيليه تناسب ندارد (نمونه: ص ۱۲۸)و هيچ نسبتی با آن ديده نمی شود. او در چند جای کتاب آشکارا از اصول خمسه معتزله ياد می کند و توضيحاتی که درباره اين اصول می دهد عيناً نظر متکلمان معتزلی است. در موردی مانند بحث وعد و وعيد نظرش با نظر معتزله يکی است؛ البته اشاره می کند به دو گروه موالی اهل بيت که در اين مسئله در دو جانب مختلف قرار دارند و مقصودش بايد زيديان معتزلی گرا و در مقابل اماميه که معتقد به عقيده وعيد نيستند و نگاهی مرجيانه دارند، باشد و معلوم است که خودش اعتقاد به وعيد دارد اما سعی نمی کند رأي مخالفان را رد کند. در خراسان آن دوره چنين فضايی برای همزيستی زيديان و اماميه در شهرهايی مانند نيشابور و به طور خاص بيهق فراهم بوده است و به نظر ما نويسنده محتملاً از همين فضای اجتماعی و مذهبی می آيد. البته گويا او در شمار معتزلی مشربانی است که بيش از آنکه دغدغه کلامی داشته باشند، با عقايد آنان همدلی دارند و در واقع در کليات مشربش معتزلی است؛ گرچه در بخشهای مختلف کتاب از اصطلاحات متکلمان در بحثهای مختلف و از آن جمله در بخشهای "حدود" کتاب (نک: ص ۱۰۶ به بعد) بهره بسيار برده است (نک: ص۷۹، ۱۰۲، ۱۶۴، ۲۱۹ تا ۲۲۰، ۲۵۰؛ يکجا هم از ابو هاشم جبايي، متکلم نامدار معتزلی نقل می کند، نک: ۲۹۲). نمونه اين نوع گرايشات معتزلی در خراسان آن دوره از بسياری منابع ديگر هم برای ما گواهی شده است. از ديگر سو، نويسنده در عقايد مذهبی خود شيعی است و اين از سرتاسر کتاب پيداست؛ اما بر خلاف نظر محقق کتاب، او شيعه امامی و اثنا عشری نبوده، بل او را بايد شيعه زيدی دانست. نه تنها عقايد او درباره مباحث کلامی چنانکه گفتيم با عقايد معتزلی هماهنگ است و اين خود متناسب با زيدی فرض کردن اوست، بلکه در مسائل متعلق به بحث امامت جز دو سه موردی که به نظر می رسد از الحاقات کاتبان بعدی نسخه است و کاملاً متضاد با عقايد ديگر نويسنده در همين باب در کتاب است، عقايد او با عقايد زيدي نزديک است و از آنجا که در خراسان آن دوره زيديان در شهرهايی مانند نيشابور و نواحی اطراف آن بسيار فعال بوده اند، اين مسئله با محيط احتمالی تأليف کتاب هم متناسب است. می دانيم که زيديه ری و خراسان و شمال ايران گاه به باورها و اقوال صوفيه دلبسته بوده اند و نمونه آن وجود بسياری از سادات زيدی مشرب در ميان صوفيه و دلبستگان به آنان در نيشابور سده های چهارم و پنجم قمری است که آنها را بعضاً در کتاب سياق فارسي هم می بينيم؛ وانگهی ابو الحسين هاروني، المؤيد بالله که خود از امامان طراز اول زيديه در همين دوره زمانی است، کتابی دارد به نام سياسة المريدين و مشحون از اقوال صوفيانه. نيز شاگردش الموفق بالله الجرجاني، الاعتبار وسلوة العارفين دارد؛ بر خلاف اماميه آن دوره که کمتر شاهدی داريم که آنان به اقوال صوفيانی مانند جنيد و شبلي و بايزيد همچون نويسنده کتاب حاضر استناد کرده باشند؛ آن هم با اين فراوانی و در اين سطح گسترده. نويسنده کتاب ما آنگاه که به بحثهای مرتبط با امامت می رسد، ضمن آنکه کاملاً گرايشی شيعی نشان می دهد، اما جز يکجا که آشکارا به نظر می رسد از الحاقات بعدی است (نک: ص ۱۴۴ تا ۱۴۵)؛ از امامان پس از سيد الشهداء (ع) يادی نمی کند (مقايسه کنيد با ص ۲۱۱ تا ۲۱۲). او همه جا اين اعتقاد را همراه کرده است با اعتقاد به فضيلت صحابه و ستايش از آنان و رد عقيده رفض آنان و طعن بر ايشان. روشن است که اين گرايش کاملاً با زيديه انطباق دارد (نک: ص ۶۰، ۷۹ ۱۳۰، ۳۰۷ ؛ نيز ص۲۸۰: با تعبير "ابو بکر الصدّيق"). در مباحث انديشه سياسی و حکومت و ويژگيهای امامت جامعه، آنچه می گويد آشکارا تناسبی با عقيده شيعه اماميه درباره نوع تعامل با مسئله امامت ندارد و پيداست برای او امامت در شکلی غير از ضرورت تداوم نص و يا عقيده عصمت در مورد ائمه پس از سيد الشهداء مطرح بوده است. منظر او نسبت به امام، جايگاه او، نوع طاعت پذيری از او و يا ويژگيهای وی کاملاً با عقيده زيديه هماهنگ است و نه اماميه (جدا از موارد پيشتر، نک: ۵۱، ۲۲۶، ۲۷۰ تا ۲۷۱، ،۲۸۴). البته در مواردی عقايدی که مطرح می کند بيشتر متناسب با عقيده اماميه درباره امامت است اما اين موارد محدود همگی می توانند از الحاقات بعدی باشند و نوع تعابير در اين موارد هم کم و بيش با سبک نويسنده کتاب همخوانی ندارد (نک: ص ۱۴۵، ۱۴۷، ۲۰۶ تا ۲۰۷، ۲۲۶ و نيز ص ۲۸۵ تا ۲۸۶ آنجا که از دولت مهدي سخن می راند؛ نيز: ص ۲۵۱،). جالب است در يک مورد، نظری که درباره ميزان و حدّ خطا نا پذيری امام بيان می کند بيشتر نظری است متناسب با نظر زيديان اما بلافاصله در جمله ای که آشکارا الحاقی به نظر می رسد نظری متفاوت و اين بار متناسب با عقيده اماميه مطرح می کند که معلوم است که کاتبی آن را افزوده است (نک: ص ۱۴۷).
- اگر او از کتاب المفتخر ابن حمزه مرعشی، عالم امامی نقل می کند (نک: ص ۳۳)؛ دليلی بر امامی بودن او نيست. ابن حمزه شخصيتی شناخته شده برای طبری ها بوده و شايد نويسنده ما به دليل زيدی بودن با آثار طبرستانی ها و از جمله اماميه آنجا آشنا بوده است. آنجا هم که از کتاب الاعتقاد نقلی می کند (ص ۱۷۱)، برخلاف گفتار محقق کتاب هيچ دليلی وجود ندارد که آن يکی دو کلمه که جزء کليات اعتقادی است لزوماً از اعتقادات ابن بابويه نقل شده باشد. او در سه جا (نک: ص ۲۰۶، ۲۷۲، ۳۲۸) از کتابی با عنوان الميزان نقل می کند که بيشتر نقلهايی است با صبغه صوفيانه. هويت اين کتاب بر ما شناخته نيست.
- آنچه عدم اعتقاد او را به اماميه بسيار روشنتر نشان می دهد، مباحثی است که او درباره فقه، تعريف آن و نيز قياس و منابع شريعت و "حجيت"، از جمله تأکيد مکرر بر اجماع امت و سنت پيامبر بدون اشاره در بحث از اين مسائل از سنت امامان مطرح می کند است. او آشکارا آنگاه که از منابع شريعت ياد می کند از اقوال امامان سخنی به ميان نمی آورد و بر عکس بر اجماع امت تأکيد می کند. علاوه بر اينکه او مکرر از صحابه، تابعين و علمای صدر اول مورد اعتماد خاص سنيان و بزرگان فقهای اهل سنت مانند شافعي و محمد بن حسن الشيباني و ابو الحسن کرخي، فقيه حنفي معروف و گاه با احترام و تعابير طلب رحمت ياد می کند، اما نقلهای او از امامان شيعه بيشتر محدود است به امامان نخستين و عمدتاً حضرت امير و بدون نقلی جز در يک مورد (ابن حمزه) از عالمان مشهور شيعه. تمام اين مسائل و گرايشات در فقه و منابع شريعت با گرايش کلی زيديان خراسان و ري در آن دوره يعنی در سده های چهارم تا ششم قمری که به فقه حنفی بسيار نزديک بودند و در موضوع قبول مرجعيت "سنت" پيامبر و احاديث سنيان با عالمان شيعی تفاوتهای زيادی داشتند، هماهنگی دارد و ابداً نسبتی با عقيده اماميه نمی تواند داشته باشد (نک: ص ۴۶، ۱۰۲، ۱۰۷، ۱۱۰ تا ۱۱۱، ۱۱۳، ۱۱۴،۱۴۲، ۳۰۸، ۳۲۶).
- دو جا از يک يحيی بن الحسين/ الحسن با تعبير "و قال..." ياد شده که شايد اشاره به نام نويسنده کتاب حاضر داشته باشد (نک: ص ۱۹۲، ۲۴۰؛ نيز نک: ص ۱۷۸ که تعبيری دارد که معلوم می دارد بعداً کسی مطلبی را از نويسنده کتاب به متن او افزوده است).
- کتاب مشتمل بر بحثهای جالبی درباره تعريفات و حدود کلامی و اصولی و نيز مباحث متفرقه ای در مورد طب و نجوم و از اين قبيل است و بسيار شايسته مطالعه.

بايد سپاسگذار دانشمند جناب آقای رضا استادی بود که با همت ستايش بر انگيز خود موجب حفظ و انتشار اين نسخه خطی مجهول المؤلف شده اند.
سه شنبه ۲۸ آذر ۱۳۹۱ ساعت ۳:۳۲