در سنت غاليان شيعی و يا مکاتبی شيعی که تحت تأثير افکار غاليان بوده اند، نه تنها تفسيری غاليانه و فوق بشری از جايگاه امام و طبيعت و علوم و دانشهای او عرضه می شود و منابع علم امام و دانش ملکوتی او با نوعی از طبيعت خداگونه برای امامان تفسير می شود که با باورهای تناسخ و حلول روح و نور الهی پيوند دارد (و البته اين بر خلاف نظر متکلمان گرانقدر شيعه در رابطه با تفسير مرجعيت علمی امامان عليهم السلام است)، بلکه جايگاهی نيز برای واسطه های فيض رسانی از امامان برای عموم تصور می شده که می دانيم از آنها با تعابير مختلف؛ عمدتاً باب/ ابواب سخن به ميان آورده می شده است. درباره اين موضوع البته تاکنون تحقيقاتی انجام شده و البته هنوز جای کار بسيار هست. اين جايگاه در منظر غاليانه حتی گاه به مرحله ادعای انتقال علوم الهی به "ابواب" از طريق عنايات خاص و گاه تا مرز ادعای وجود طرق فوق بشری و خلاف عادت پيش رفته است. اصل انديشه "ابواب" البته ريشه در انديشه گروههای گنوسيستی و آيينهای رمزی دارد که در آن نظامی سلسله مراتبی در مسير معرفت نجات محور، ضروری تصور می شده است. به هر حال با توجه به ادعای وجود منبع قدسی علوم برای پيشوايان غلات که خود را واسطه ميان امام و مؤمنان و به تعبير معمول "ابواب امامان"/"عالمان ربّانی" قلمداد می کرده اند، گاه آنچه در پاره ای روايات در باب نحوه انتقال "علم" از امامی به امام جانشين روايت می شده؛ آنچه به طرق غير معمول و فوق بشری منتهی می شده و عموماً غلات شيعی در روايت آن سهم وافر داشته اند برای "ابواب" امامان و "عالمان ربّانی" نيز همزمان و طبعاً در سطحی فروتر ادعا می شده است. در اين دست روايات که البته هيچگاه مورد تأييد متکلمان بزرگوار شيعه و خط اعتدالی تشيع قرار نداشته، علم امام گاه با نوعی عنايت خاص و با طرق نمادينی مانند دست بر سينه کسی قرار دادن و يا زبان در دهان کسی گذاشتن و يا دست بر سر شخصی نهادن منتقل می شده است. نمونه های اين دست از منابع علوم "ربّانی" را پروفسور محمد علی امير معزي با رويکردی پژوهشی و تاريخی در کتاب پيشوای ملکوتی در تشيع امامی نشان داده و استناد کرده است به متونی حديثی که البته عمدتاً در سنت غاليان شيعی روايت می شده و می دانيم که مورد تأکيد و يا تأييد متکلمان و فقيهان اصولی شيعه قرار نداشته است. طبعاً در منظومه غاليان شيعی مراد از "علم"، علمی ملکوتی و مرتبه ای وجودی است که با علوم نظری و فکری نسبتی ندارد و پرتوی است از نور الهی که انتقال آن تنها از طريق "حلول" انوار الهی در زنجيره ای متسلسل و يا پرتو افکنی با "عنايت ربوبی" امکان پذير است. در اين چارچوب بنابراين انتقال "علم ربوبی" از طريق اشاره و يا از طريق اعضای فيزيکی ممکن تصور می شود و با نوعی از آداب گنوسی همراه است؛ فی المثل "صدر" به عنوان گنجينه علم الهی و يا زبان در کارکرد انتقال دانش و حتی آب دهان و يا عرق بدن در پاره ای روايات غاليانه مورد توجه قرار گرفته است. در اين دست سنتها انتقال دانش ملکوتی گاه با تغيير در چهره و يا احساس سنگينی در بدن و يا عرق کردن و به هر حال با تظاهرات متمايز و با "طور وجودی" توأم است. غاليان شيعی البته مباحث و جزييات زيادی در رابطه با اين "علم ازلی" و "انتقال" آن از طريق حلول انوار و ارواح و در ذيل بحث از انتقال "ميراث" مقدس علوم ربّاني مطرح کرده اند که به ويژه در آثار نصيری بعدی تئوری های آن مورد بحث قرار گرفته و البته بعدها در آثار متأثران از مکتب ابن عربی در ميان شماری از دانشمندان شيعی هم با تمايزهايی مبانی و پيامدهای آن مورد بحث قرار گرفته و تحولاتی معنايی را تجربه کرده (به ويژه با بهره گيری از مفهوم ولايت تکوينی) و پيوندهايی هم از همان آغاز با علوم غريبه و از جمله علم اعداد و حروف و مباحث تأويل خواب و از اين دست داشته است. طبعاً در اين ميان "علم مقدس" که جوهره نوری دارد و پيوسته است با طبيعت وجودی امام و قدرت ملکوتی وی؛ و منابع آن يا در مواجهه عالم / متعلم با "عمود" های نور دستياب است و يا از طريق انواع مختلف و چند گانه ای از ارواح در دسترس قرار می گيرد، ميراثی قلمداد می شود که نصيب هر کسی نيست و دستيابی بدان منوط به سلسله مراتبی است که با کوششهای "نظری" نسبتی ندارد و البته ماهيت اين معرفت در نجات بخشی آن است؛ آنچنانکه در ميراث گروههای گنوسيستي در اديان مختلف وجود داشته و دارد. غاليان شيعی پيشوايان فرقه های خود را بهره مند از رشحاتی از اين دست علوم و با واسطه امامان می دانسته اند؛ فرقه هايی که هر کدام از ديدگاه پيروانشان تنها مسير و مشرب "نجات" قلمداد می شده اند که "علم صحيح" را از طريق درست آن و از منبع اصلی آن بهره مند بوده اند؛ پيشوايانی مانند مغيرة بن سعيد العجلي و بيان بن سمعان النهدي و ابو الخطاب اسدي و ابو منصور عجلي و امثال آنان که بدين وسيله و با ادعای بهره مندی از اين "علم ربوبي" و برخورداری از پرتوهايی از "انوار" جلال و جمال الهی و قدرت راز آميز و جادويي برای خويش اتوريته مذهبی و اجتماعی در ميان پيروانشان کسب می کرده اند (تفصيل اين بحث را بنگريد در کتاب من با عنوان ميراث باطنی شيعه، در دست آماده سازی؛ نيز نک: نوشته های متعدد محمد علی امير معزي و وداد قاضي و تاکر و هالم. برای تنها نمونه هايی از روايات که مبنای اين گونه تفسيرها از سوی گروهها و يا دانشمندانی با مکاتب فکری باطنی و تأويلی و رمز گرايانه غاليانه مختلف شيعی شده؛ مثلاً نک: تفسير القمي ؛ ج‏2 ص243 تا 244: در معراج پيامبر: "قَالَ قُلْتُ سُبْحَانَكَ لَا عِلْمَ لِي إِلَّا مَا عَلَّمْتَنِي- قَالَ فَوَضَعَ‏ يَدَهُ‏- أَيْ يَدَ الْقُدْرَةِ بَيْنَ ثَدْيَيَّ- فَوَجَدْتُ بَرْدَهَا بَيْنَ كَتِفِي- قَالَ فَلَمْ يَسْأَلْنِي عَمَّا مَضَى وَ لَا عَمَّا بَقِيَ إِلَّا عَلِمْتُهُ"؛ يا انديشه انتقال علوم از طريق گذاردن زبان در دهان؛ مثلاً نک: دلائل الإمامة، ص 498: وَ وَضَعَ لِسَانَهُ‏ فِي‏ فَمِهِ‏، وَ زَقَّهُ كَمَا يُزَقُّ الْفَرْخُ، ثُمَّ قَالَ: اقْرَأْ. فَبَدَأَ بِالْقُرْآنِ مِنْ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ إِلَى آخِرِهِ."؛ مقايسه شود با تغذيه از همين طريق در المناقب/ الكتاب العتيق منسوب به علوي؛ ص49: "... و وضع رسول اللّه لسانه‏ في‏ فمه‏ فلم يزل يمصّه عليه السّلام؛ فسمّي ذلك اليوم يوم التروية. فلمّا رجعت فاطمة رأت نورا قد ارتفع من عليّ صلوات اللّه عليه إلى السماء."؛ نيز مورد مشابه در مناقب آل أبي طالب تأليف ابن شهرآشوب؛ ج‏4 ص50: "فَأَخَذَهُ فَجَعَلَ لِسَانَهُ‏ فِي‏ فَمِهِ‏ فَجَعَلَ الْحُسَيْنُ يَمَصُّ حَتَّى قَالَ النَّبِيُّ ص إِيهاً حُسَيْنُ إِيهاً حُسَيْنُ ثُمَّ قَالَ أَبَى اللَّهُ إِلَّا مَا يُرِيدُ هِيَ فِيكَ وَ فِي وُلْدِكَ يَعْنِي الْإِمَامَةَ"؛ در مورد ابو منصور عجلی، غالی معروف شيعی سده دوم قمری وی ادعا می کرده خود خداوند وی را در معراج گونه ای که ابو منصور تجربه کرده بوده بر کشيده و بر سر او دست گذارده بوده و بدين ترتيب وی را به مقام فرزندی خويش چون عيسی مسيح برگزيده بوده است: رجال الكشي، ص303: "سَعْدٌ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنْ أَبِيهِ وَ يَعْقُوبُ بْنُ يَزِيدَ وَ الْحُسَيْنُ بْنُ سَعِيدٍ، عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ، عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ عَبْدِ الْحَمِيدِ، عَنْ حصن‏ [خَضِرِ] بْنِ عَمْرٍو النَّخَعِيِّ، قَالَ‏، كُنْتُ جَالِساً عِنْدَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع) فَقَالَ لَهُ رَجُلٌ: جُعِلْتُ فِدَاكَ إِنَّ أَبَا مَنْصُورٍ حَدَّثَنِي أَنَّهُ رُفِعَ إِلَى رَبِّهِ وَ مَسَحَ‏ عَلَى رَأْسِهِ وَ قَالَ لَهُ بِالْفَارِسِيَّةِ يَا پِسَرُ..."؛ برای برخی از مبانی اين مباحث نيز نک: مقالات من در دائرة المعارف بزرگ اسلامی؛ ذيل مدخلهای ابو الخطاب اسدي؛ ابو منصور عجلي و نيز بخش غلات از مقاله اماميه).
در اينجا سه نمونه از وجود و تداوم سنت "ملکوتی" انتقال علوم ربّانی را در سه مکتب تأويلی و باطنی شيعی صرفاً با نقل اقوال بزرگترين نمايندگان اين مکاتب مورد مرور قرار می دهيم. در اين ميان مکتب شيخی در آثار بزرگان خود در اين رابطه موفق به تئوری پردازيهای متحولتر و دقيقتری شده است که مطالعه آن فرصتی ديگر می طلبد:

1- عصر ابو الخطاب اسدي:
رجال الكشي، ص291 تا 292: أَحْمَدُ بْنُ عَلِيٍّ الْقُمِّيُّ السَّلُولِيُّ، قَالَ حَدَّثَنِي أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ صَفْوَانَ، عَنْ عَنْبَسَةَ بْنِ مُصْعَبٍ، قَالَ‏، قَالَ لِي أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (ع) أَيُّ شَيْ‏ءٍ سَمِعْتَ مِنْ أَبِي الْخَطَّابِ قَالَ سَمِعْتُهُ يَقُولُ إِنَّكَ وَضَعْتَ يَدَكَ عَلَى صَدْرِهِ وَ قُلْتَ لَهُ عِهْ‏ وَ لَا تَنْسَ! وَ إِنَّكَ تَعْلَمُ الْغَيْبَ، وَ إِنَّكَ قُلْتَ لَهُ هُوَ عَيْبَةُ عَلِمْنَا وَ مَوْضِعُ‏ سِرِّنَا أَمِينٌ عَلَى أَحْيَائِنَا وَ أَمْوَاتِنَا".


2- مقام و جايگاه معنوی مرحوم شيخ احمد احسايي در کلام شاگرد برجسته اش مرحوم سيد کاظم رشتي، دليل المتحيرين، ص 29 تا 30:
"و اما هذا الشيخ الجليل و العالم النبيل الذي يسمي المنتسبون اليه الكشفية و الشيخية فهو الشيخ احمد بن الشيخ زين‌الدين بن ابرهيم بن صقر بن ابراهيم بن داغر بن راشد بن دهيم بن شمروخ آل صقر المطيرفي الاحسائي واحد العصر و فريد الدهر اخذ العلوم عن معدنها و غرفها عن منبعها اي الائمة الطاهرين سلام الله عليهم اجمعين و كان يصل اليهم في الرؤيا الصادقة و المنامات الصالحة و لا ريب ان الشيطان لايتمثل بصورهم و لايشبه نفسه بهم لقد رأي سيدنا و مولانا الحسن في المنام فجعل عليه السلام لسانه الشريف في فمه و امده من ريقه و كان احلي من العسل و اطيب من المسك و لكنه فيه حرارة فلما انتبه و استيقظ تهيجت فيه نوائر الاقبال الي الله و التوجه الی عبادة الله و الانقطاع الی الله و الاعراض عن كل ما سوي الله و التوكل علي الله و الاعتماد بالله و ابتغاء سبيل مرضات الله بشوق وافر و حب متكاثر بحيث اشغلته عن الطعام و الشراب فلايأكل و لايشرب الا ما يسد به الرمق و عن مخالطة الناس و معاشرة الخلق لم‌يزل قلبه متوجها و لسانه ذاكرا دائم التفكر و التدبر في عالم الآفاق و الانفس كثير النظر في عجائب حكمة الله و غرائب قدرة الله و عظيم التنبه للحكم و المصالح و الاسرار المودعة في حقايق الاشياء ...الي ان رأی رسول الله صلي الله عليه و آله في الرؤيا الصادقة فامده من ريقه الشريف و سقاه منه الی ان ارتوي فكان الطعم و الرائحة مثل الاول لكنه بارد فلما انتبه سكنت حرارة تلك النائرة و توجهت اليه العناية فتعلم منهم العلوم و الاسرار و اشرق من افق قلبه مطالع الانوار و ليست تلك العلوم بمحض الرؤيا بل اذا انتبه يجد دليله من الكتاب و السنة و من بيانات الائمة و ارشاداتهم للرعية و دلالة العقل السديد الذي هو لكل مقام حجة و كان يجمع بين ظواهر الادلة و بواطنها و بين قشورها و حقايقها و اطلع علی جوامع العلوم و احاط بكليات الرسوم بالتوجه الي الحي القيوم ببركة الامام المعصوم و ربما يختلج ببالك ان كل ما ذكرت دعوي بلا بينة و قول بلا حجة فانا نقول بينة هذه الدعوي من اظهر البينات و حجتها من اوضح الحجج الواضحات و ها هو ان لم‌يكن في عالم الدنيا و لكن كتبه و مصنفاته بحمد الله موجودة و قد سئل اعلی الله مقامه عن اغلب العلوم بل كلها فاجاب عن الجميع ببيان واضح و دليل لايح ..."


3- جايگاه مرحوم ميرزا مهدي اصفهاني، پيشوای مکتب تفکيک در گفتار شاگرد برجسته اش مرحوم شيخ محمود حلبي و مذکور در سلسله دروس فارسی "معارف": "... لذا مي‏گويم اين دستگاه از مجراي يکي از نوکران حضرت است که حضرتش به او نظري خاص داشته اند،‏ لبان او را بوسيده اند،‏ بر او تجلي فرموده اند،‏ حضرت او را انتخاب کرده اند که متحمل علومشان بشود و علومشان را پخش کند. ايشان حضرت حجة الاسلام و المسلمين - که واقعا حجة الاسلام بوده‏،‏ حقيقتا نماينده امام زمان(عج) بوده‏،‏ واقعا همانند محمد بن مسلم و زراره نسبت به حضرت صادق(ع) بوده - مرحوم ميرزا محمد مهدي اصفهاني‏،‏ رضوان الله عليه و قدس الله سره است. ايشان کسي بوده که بزرگان در عالم رؤيا - رؤيايي که مکاشفه‏ اي بوده نه بخار معده‏ اي - ديدند که حضرت او را خوابانيدند و لبان مبارکش را بوسيدند. در هنگامي که در انقلاب قلب و اضطراب فکري بود که چه بکند؟ به کجا برود؟ اين درويش معنوي نه درويش قلندرها يا آن مرشد سير و سلوک او را زير بال خودش مي‏خواند،‏ ديگري خيال داشت او را به زير خرقه خود بكشد‏،‏ آن فقيه مي‏خواست شاگرد خودش بنمايد. او را در جهات عديده مضطرب کرده بودند و در اضطراب شديد افتاده بود. براي اينکه از اين دغدغه نجات پيدا کند متوسل به حضرت شده بود. حضرت در بيداري بر سر قبر هود و صالح در وادي السلام نجف تشريف فرما شدند و بر او تجلي کردند و راه را به او نماياندند. آن بزرگ اين چنين آدمي بوده است .... التفات فرموديد! همين نوکر در اضطرابي که راجع به معارف داشته است‏،‏ - معارف ديني بسيار دشوار است و خيلي اهميت دارد. معارف توحيدي‏،‏ مبدئي‏،‏ معادي‏،‏ نفسي آنقدر خطرناک است که اندازه ندارد. شايد در اين بحث‏ها خدا موفقيتي داد،‏ اشاره مختصري به بعضي خطرهاي آن در اثناي گفتار كردم. - در اين اضطراب شديد که به چه کنم‏،‏ چه کنم گرفتار شده بود،‏ حرف چه کسي را گوش کند؟ دنبال چه کسي برود؟ در مطالب عرفاني و معارفي در پي محي الدين اعرابي و ديگران کشانيده مي‏شد به حدي که گيج شده بود. سرانجام متوسل به حضرت شد و ايشان بر او تجلي کردند. نواري سبز رنگ که با خطي نوراني بر آن عبارت زير نوشته شده بود،‏ جلوي سينه مبارکشان بود: طلب المعارف من غير طريقنا اهل البيت مساوق(يساوق) لانکارنا و قد اقامني الله و انا حجة بن الحسن. حجة بن الحسن قدري در هم به شکل امضاء نوشته شده بود. اگر بخواهيد معارف مبدئي و معادي و نفساني و آفاقي از غير ما اهل البيت طلب کنيد،‏ مثل اين است که ما را انکار کرده ايد و من حجت خدا پسر امام حسن عسکري(ع) هستم. اگر ما را قبول داريد بايد معارف را از ما بگيريد. خدا شناسي‏،‏ نفس شناسي‏،‏ روح شناسي‏،‏ آخرت شناسي بلکه آفاق شناسي (طبيعيات) -‏ چون ائمه عليهم السلام در اين باره هم مطالبي دارند‏ - را از ما بگيريد. وقتي که خوب اين مفهوم را ضبط کرد و فهميد راه چيست‏،‏ آب روي آتش دلش افتاد،‏ اضطرابش بر طرف شد و حضرت هم غائب شدند..."
در بخشی ديگر در همين سلسله دروس معارف باز می خوانيم: "... از اين نوع روايات زياد داريم: حضرت جواد الائمه يا (حضرت هادي سلام الله عليه) به يکي از نوکرانشان فرمودند: برو در آن اتاق، يک مشک خشکيده‎ کوچکي است، بردار و بياور. بعد که آورد، از درون آن (که ريگ داخلش بود) ريگي را برداشتند و بدهان مبارکشان کردند و تر نمودند و آن وقت به او گفتند که آنرا بگيرد و بمکد و او بمحض آنکه لعاب دهان حضرت بدهانش رسيد هفتاد زبان را ياد گرفت (اعلام الوري / احوالات امام هادي 'ع`). اينها رمزهاي روحي هم دارد که فعلا جايش نيست که آنرا باز کنم، همينقدر بگويم که يکي از اساتيد من که سفر نفس اسفار را پيش او خوانده بودم (و او مرد فاضلي بود و از شاگردان ميرزاي شيرازي بزرگ بود) در مدرسه طلبه‎ها به او بي اعتنائي کردند، او دلش ميشکند و به حرم امام رضا سلام الله عليه ميرود و عرضه ميدارد که ما بهر حال مهمان شما هستيم، لطف و عنايتي بفرمائيد. امام رضا هم که همچون اجدادشان مهربان هستند (از امام حسين و امير المؤ‎منين هم مهربانتر است اينها را تجربه کرده‎ام، بيخود نميگويم) به او تفضل مي‎کنند. او پس از کمي گريه به خانه ميايد و ميخوابد. در عالم رؤ‎يا ميبيند که خدمت حضرت امير (ع) شرفياب شده و حضرت به او فرمودند بگو: 'اکرم يکرم اکراما` و او مي‎گويد. صبح که بيدار مي‎شود در پيش مطالعه‎اي که با طلبه‎هاي همدرسش داشته ميبيند تمام متن و حاشيه و اشکالات محشي بر مولف را ميفهمد و بعد هم که بدرس ميايد از اتفاق استاد در بين درس اشتباهي مي‎کند و او اعتراض مي‎کند که اين مطلب را اشتباه کرديد. طلبه‎ها مي‎خواهند او را ساکت کنند اما او با جرئت ايستاده و مي‎گويد استاد اين مطلب را اشتباه فرموده‎اند. اشاره کنم که علم، قدرت مياورد."

شنبه ۲۵ شهريور ۱۳۹۱ ساعت ۱۲:۱۳