<p align="right" class="Sansinterligne1" style="TEXT-ALIGN: right; MARGIN: 0cm 0cm 0pt"><b><span lang="FA" style="FONT-FAMILY: Amiri; FONT-SIZE: 14pt; mso-bidi-language: FA" dir="rtl"><p> </p></span></b></p>
چند سال پيش به مناسبتی، پژوهشی درباره سيد عبد الله شبّر فراهم کردم که فرصت انتشار کاغذی پيدا نکرد. در اين فاصله کتابهای جديدی از او منتشر شده و نويسنده اين سطور به چند کتاب مهم او در زمينه مباحث فقهی و اصولی دست يافته که تکميل پژوهش را می طلبد؛ همينک بخشی از آنچه چند سال پيش در رابطه با ديدگاههای اصولی وی نوشته ام ارائه می دهم و در مقالات بعدی مطالعات جديد خود را در دنباله ارائه خواهم داد.
گرچه در سده يازدهم و با رويکرد تازه محمد امين استرابادي اخباری، دور تازه ای از جريان اخباری گری در ميان شيعه امامی آغاز شد و در محافل مختلف و حوزه های گوناگون رو به رشد نهاد، و در نتيجه واکنشهايی مثبت و منفی و گاه افراطی را در پی داشت، اما واقعيت اين است که اين جريان تنها در اوان ظهور دولت قاجاريه، در ايران و عتبات عراق تبديل به يک چالش واقعی در سطح سياسی و اجتماعی در جامعه اماميه شد[1]. پيش از آن البته طرفين اصولی و اخباری در برابر هم صف بندی کرده بودند و در ميان اخباريان نيز اشخاصی با گرايش تند ضد اصولی و ضد اجتهاد ظهور کردند، اما تنها در دوره وحيد بهبهانی ( د. 1205ق)، فقيه بلند مرتبه اصولی که محفل مهمی از اصوليان و شاگردان ممتاز در فقه و اصول پرورش داده، و شيخ يوسف بحرانی (د. 1186ق يا 1187ق)، فقيه بلند مرتبه وابسته به طيف اخباری بود که اين رويارويی به شکل بسيار تندی بروز کرد. در اينجا مجال بررسی جوانب مختلف اين مسئله و علل و زمينه های اجتماعی آن وجود ندارد و تاکنون نيز بسياری از اسناد مربوطه منتشر نشده است، اما به نظر می رسد که گسترش تفکر اخباری در عتبات و پاره ای نقاط در ايران و بحرين و نيز شرايط جديد فقيهان و مجتهدان در اين دوره از نقطه نظر قدرت و اتوريته سياسی و اجتماعی در اين امر، تأثير قابل ملاحظه ای داشته است.
در اواخر دوره صفوی بحرين از مراکز اخباريان بود؛ اما روند اخباری گری در آنجا پس از اين دوره شدت گرفت و تأثير خود را بر نقاطی از جنوب غربی ايران (مانند مناطقی از خوزستان) گذاشت. در دوره شيخ يوسف بحرانی، اخباری گری در اين مناطق اخير شدت تازه ای يافت و بهبهان از نقاطی بود که تحت تأثير اين روند قرار گرفت[2]. نزاع وحيد بهبهانی با آنان نيز از همينجا آغاز شد و با انتقال شيخ يوسف بحرانی به کربلا در پی فعال شدن حوزه های دينی عتبات پس از دوره سقوط صفويان، اين نزاع به عتبات کشيده شد. گسترش روی طيف اخباری در عتبات، و به ويژه کربلا[3]، وحيد بهبهاني را به واکنشی سخت در برابر شيخ يوسف بحراني واداشت. بنابراين با وجود اينکه شدت اين منازعات از بحرين و ايران آغاز شد، اما اوج آن در کربلا نمود يافت. اين امر، به دليل حضور دو قطب متنازع اصولی به رهبری وحيد بهبهاني و اخباری با رهبری شيخ يوسف بحرانی در کربلا بود[4]. البته در دوره متأخر اخباری گری، جريان غالب در ميان آنان جريانی ميانه رو بود و دست کم در عتبات با رهبری شيخ يوسف بحراني، گرايش معتدل از سوی او رهبری و تبليغ می شد و وی نظرا و عملا گرايش اعتدالی را در طريقه اخباری ترويج می کرد[5]. پيشتر از آن، محمد باقر مجلسی و پدرش محمد تقي مجلسی(د. 1075 ق) و نيز سيد نعمة الله جزائري از ميان محدثان امامی، از گرايش اعتدالي اخباری گری حمايت می کردند. اعتدال بحراني، وحيد بهبهانی را از اتخاذ شيوه ای بسيار تند در برابر فقيه اخباری رقيب باز نداشت[6] و اين امر به توليد ادبياتی جدلی و رديه نويسی و تقابلات قلمی و حتی اجتماعی راه برد[7]. بدين ترتيب، وحيد بهبهانی برای مبارزه با اخباريان، از بهبهان (ايران) راهی کربلا شد و در آنجا حوزه درسی مهمی را بنياد گذاشت و تربيت تنی چند از مهمترين فقيهان شيعه همانند سيد محمد مهدي بحر العلوم، شيخ جعفر کاشف الغطاء ، ميرزای قمی، مولی مهدی نراقي ( د. 1209ق) و سيد علی صاحب رياض را عهده دار شد. در واقع فقيهان حوزه درسی شيخ يوسف با انتقال وحيد بهبهانی به اين شهر و تحت تأثير مکتب فقهی و اجتهادی وی از شيخ يوسف بحرانی رويگردان شده [8]و مکتب اصولی و اجتهادی وحيد را پذيرا شدند. اما با وجود منازعات طرفين و ادبيات جدلی وحيد و بحراني[9]، به دليل روش اعتدالی بحرانی، اين نزاع بيشتر در سطح علمی باقی ماند و در عين حال به پيروزی جناح اصولی انجاميد. در پی همين نزاع بود که اين مکتب فقهی/اصولی بزرگترين و مهمترين کتابهای استدلالی و اجتهادی فقه شيعی را در اين دوره توليد کرد[10].
پس از وحيد بهبهاني، شيخ جعفر کاشف الغطاء در مقابله تندی با فقيه اخباری سرسختی قرار گرفت که می توان اين دوره را اوج نزاع اصولی/ اخباری قلمداد کرد، دوره ای که با پيروزی مطلق اصوليان بر اخباريان پايان پذيرفت و اخباريان را به مناطق حاشيه ای و پيرامونی حوزه های شيعی راند. اين عالم اخباری، ميرزا ابو أحمد جمال الدين محمد بن عبدالنبي نيشابوري اخباری (21 ذيقعده 1178- مقتول 28 ربيع الأول 1232/12 مه 1765- 15 فوريه 1817) بود که سر سخت ترين مقابله ها را با نوعی از پرخاشگری تند آميخته بود و توانست برای مدتی نزاع را در حوزه های ايران که در پی عراق، آنجاها را نيز به خود مشعول داشته بود، فعال نگاه دارد[11]. به ميدان آمدن ميرزا محمد اخباری در دوره کاشف الغطاء، و تندرويهای ميرزا محمد در برخورد با اصوليان و بهره وری از موقعيت خود نزد شاه قاجار، فتحعلی شاه (حکومت: 1797-1834)،که احتمالا از اين نزاع بهره وری سياسی نيز می کرد، موجب گرديد تا نزاع اصولی/اخباری برای آخرين بار در تاريخ خود، ابعاد تازه ای پيدا کند که دست آخر به قتل ميرزا محمد در کاظمين انجاميد. سيد عبدالله شبر محصول اين دوران پر التهاب و متحول و شاگرد حوزه اصولی وحيد بهبهاني و شاگردان او بود و از تربيت شدگان همين مکتب فکری قلمداد می شود. وی از محضر شاگردان وحيد و فقيهان مکتب او بهره علمی برده بود و بنابراين نمی توانست در برابر تحولات مربوط به نزاع استادانش با جريان اخباری بی تفاوت باشد. او در مقام يک دانشمندی که به مطالعات حديثی علاقمند بود، طبعا با اين نزاع ارتباط می يافت؛ از ديگر سو او فقيهی بود که چندين کتاب را به اين دانش اختصاص داده بود و طبعا در اين کتابها، شيوه استادانش را که در مقابل گرايش اخباری بودند، به کار می گرفت. بنابراين بسيار جالب خواهد بود که بدانيم نظر او در رابطه با نزاع اصولی/ اخباری چه بوده است و آيا او سهمی در اين جريان داشته است، يا خير؟
نخست لازم است به کتابهای فقهی شبر و سهم او در مباحث فقهی دوران خودش اشاره کنيم. البته بررسی همه جانبه اين موضوع، مرهون انتشار آثار فقهی استدلالی اوست.
مدرسی در مقدمه ای بر فقه شيعه به شماری از کتابها و رساله های فقهی شبر، اشاره کرده است. مهمترين کتاب فقهی شبر، بی ترديد کتاب مصابيح الظلام في شرح مفاتيح شرايع الاسلام است و مدرسی بسياری از نسخه های خطی اين کتاب و نيز المصباح الساطعِ او، و آن هم در شرح مفاتيح الشرايع را بر شمرده است[12]. مصابيح الظلام، مشتمل بر نقل اقوال و گردآوری احاديث فقهیِ مرتبط است و در 8 جلد تنظيم شده است. کتاب فيض از جمله کتابهای فقهی بوده است که بسيار مورد توجه فقيهان بعدی قرار گرفته بوده و شرحهای بسيار مفصلی هم بر آن نوشته شده است؛ از جمله شرحهای اين کتاب، شرح وحيد بهبهاني است که اتفاقا نام آن عينا با نام شرح شبر يکی است. ميزان تأثير پذيری شرح شبر از شروح وحيد بهبهاني و ديگران تا زمانی که متن اين کتاب همانند متن شرح وحيد منتشر نشود و مقايسه دقيقی در اين باره صورت نگيرد، همچنان روشن نخواهد بود. شبر از اين شرح که با عنوان مصباح الظلام هم نام برده شده، خلاصه ای نيز با عنوان المصباح الساطع (در 6 جلد) فراهم کرده است و گاه اطلاعات مربوط به نسخه های اين دو کتاب با هم آميخته شده است. شرح مفاتيح او، چنانکه گفته شده، مورد توجه شيخ جعفر کاشف الغطاء قرار گرفته بوده است. وی ظاهرا کتاب ديگری هم در شرح مفاتيح داشته، با عنوان مصابيح الکلام[13].
شبر کتابها و رساله های فقهی ديگری نيز دارد[14]؛ اما از مهمترين کارهای فقهی او نوشتن رساله های عمليه به زبانهای عربی و فارسی بوده است. در واقع شبر بنا بر سنت فقهای دوران پس از وحيد بهبهاني به تدوين کتابهايی به شيوه رساله های عمليه در احکام فقهی پرداخته است؛ مانند کتاب او با عنوان تحفة المقلد که چاپ هم شده است[15]. در همين ارتباط بايد، رساله عمليه فارسی او در فقه عبادات را نيز مورد توجه قرار دهيم[16]. او همچنين دو رساله درباره "عمل اليوم والليلة" دارد، يکی به فارسی و ديگری به عربی[17]. از همين قرار است کتابهای او درباره مناسک حج که به روشنی با هدف رساله ای عمليه نوشته شده است[18]. شماری نيز رساله های عمليه فقهی با شيوه استدلالی دارد[19]. از جمله رساله های فقهی استدلالی و در عين حال موجز او، زبدة الدليل است که تمامی ابواب فقهی را شامل می شود[20]. از ويژگيهای ديگر او نوشتن کتابهای مختصر در رابطه با "احکام و عقايد" است، مانند خلاصة التکليف[21]. افزون بر اين، شبر درباره پاره ای از موضوعات فقهی هم کتابها و رسالاتی نوشته است[22]. از ديگر سو، عنايت او به احاديث فقهی، چنانکه از کتاب جامع المعارف بر می آيد و در مقالات پيش از آن سخن رانديم، ميزان توجه شبر را به فقه نشان می دهد.
اما در رابطه با دانش اصول فقه، مواضع شبر نيازمند بررسی بيشتری است. گرچه او کتاب اصولی کامل و يا شرحی بر متون اصولی پيشين از خود برجای نگذاشته است، اما در چندين رساله و کتاب به مباحثی از دانش اصول پرداخته است. از جمله رساله های او در زمينه موضوعات اصولی، رساله ای است در زمينه موضوع مهم انسداد باب علم. او در اين رساله که با عنوان الانفتاحية في اثبات انفتاح باب العلم وتزييف أدلة الانسداد است، از نظريه انفتاح باب علم در برابر موافقان نظريه انسداد دفاع کرده است[23]. اين موضوع مستقيما با مباحث نزاع اصولی/ اخباری مرتبط است. يکی از نکات مهم، کتابها و رساله هايی است که شبر در رابطه با همين نزاع و در دفاع از اصوليان در برابر اخباريان نوشته است. در حقيقت شبر، در شمار اصوليانی قرار گرفته که شرکت فعالانه ای در نزاع اصولی/اخباری داشته اند. وی در حمايت از طريقه اصوليان و بر عليه اخباريان، کتابی نسبتاً حجيم (گفته شده در 12000 سطر) با نام منية المحصلين في حقية طريقة المجتهدين دارد[24]. ما در شماره های آينده اين دست مقالات به بررسی تحليلی اين کتاب خواهيم پرداخت. همچنين بايد از بغية الطالبين في حقية المجتهدين (در 6000سطر) نام برد که اين کتاب مختصر کتاب پيشگفته است[25]. از نوشته های اصولی او که در دفاع از اصوليان نوشته و در آن عقايد اخباريان را مورد انتقاد قرار داده است، بايد کتاب حجية العقل في اثبات الحسن والقبح العقلييَين والرد علی منکريه من الأشاعرة والأخباريين وغيرهم را نام برد که بر روی نسخه ای از آن که در کتابخانه نواده اش موجود است، تقريظی از شيخ جعفر کاشف الغطاء ديده می شود. شبر اين کتاب را در رجب 1213 درحالی که تنها بيست وپنج سال داشته نوشته است[26]. نيز جالب است، بدانيم که نسخه ای از الشواهد المکية في مداحض حجج الخيالات المدنية تدوين سيد نور الدين علي بن علي بن الحسين العاملي (د. 1068ق) در رد بر الفوائد المدنية امين استرابادی، پيشوای اخباريان که هم اينک صورت چاپی آن هم منتشر شده است، زمانی در تملک شبر بوده است[27]. در ميان شاگردان او هم شيوه اصولی و تدوين کتاب در دانش اصول تداوم داشته است؛ به طور نمونه، يکی از شاگردانش با نام شيخ أحمد بلاغي نجفي شرحی بر تهذيب الوصول علامه دارد[28].
بنابراين شبر، تحت تأثير تحصيلات خود، تمايل به شيوه اصوليان داشته است، اما با اين وصف چنانکه در مقالات گذشته گفتيم، شبر از کسانی است که تمايل روشنی به شيوه محدثان و تداوم سنت آنان و الگو برداری از طريقه محمد باقر مجلسی داشته و برای حديث در استنباط احکام سهم مهمی را قائل بوده است. در لابلای آثار شبر، تمايل او به شيوه اخباری و يا دست کم توجه به سنت محدثان قابل پی گيری است. پيش از هر چيز لازم است، قضاوت يکی از نويسندگان معاصر او را در رابطه با تمايلات شبر در اين باره نقل کنيم و آنگاه بررسی خود را در آثار شبر، دنبال کنيم.
محمد بن سليمان التنکابني (د.1302ق/ ) در کتاب تذکرة العلماء درباره او می نويسد که:
"سيد عبدالله شبر مسکنش در کاظمين و اجازه دارد از شيخ جعفر و آقا سيد مهدی بحرالعلوم و شيخ احمد لحسايي و آقا سيد علی و اين مرحوم از مشايخ اجازه حاجی ملا صالح برغاني است و از کتب او: کتاب کليات که در قواعد کليه رجاليه است و کتاب مصابيح الظلام و ظاهر اينکه اين مرحوم مشرب او في الجمله با مشرب اخباريين يکی است، اگرچه بيشتر از فقهاء نجف در اصول راجل، سبک ايشان قريب به سبک اخباری است[29]."
چنانکه می بينيم نظر نويسنده نسبتاً معاصری در رابطه با گرايشات و تمايلات فقهی شبر، نشان از پيوستگی او با اخباريان دارد؛ با اين وصف نظر انتقادی او نسبت به فقيهان اصولی نجف، قضاوت او را در اين رابطه آميخته با نظر شخصی کرده است. اين مقاله فرصت مناسبی برای بررسی نظر او در رابطه با اين فقيهان نيست و می بايست بررسی بيشتری در رابطه با گرايشات تنکابنی صورت گيرد؛ با اين وصف در آنچه مربوط به شبر می شود، تنها بررسی همه جانبه آثار او و از جمله آنچه در رابطه با مباحث اصولی و نيز رد بر طريقه اخباريان نوشته است، می تواند پرتوی بر اين موضوع بيافکند. در اينجا تنها محدوده تحقيق ما پاره ای از کتابهای چاپی اوست.
جلد چهارم جامع المعارف شبر، که با عنوان الأصول الأصلية والقواعد المستنبطة من الآيات والأخبار المروية[30] ناميده شده و تحت عنوان الأصول الأصلية نيز مستقلا به چاپ رسيده است[31]، کوششی است برای ابتنای قواعد اصولی بر اساس 134 آيه قرآنی و نيز 1903 حديث. البته چنين به نظر می رسد که او در اين کار الگوی فيض کاشانی را در کتاب چاپ شده الأصول الأصيلة دنبال کرده است، اما می دانيم که فيض از هواداران گرايش اخباری و از بزرگترين نمايندگان اين گرايش است و کتاب خود را در حقيقت برای بی نيازی به شيوه های معمول اصولی نگاشته و در آن سعی کرده است تا قواعد موجود در احاديث را برای يافتن احکام شرعی نشان دهد. اين در حالی است که شبر، بر خلاف فيض کاشانی، پيرو گرايش اصولی است، و درست در اوج دوران نزاعهای اصولی/اخباری قلم می زده است، بنابراين، اين سؤال پيش می آيد که چرا شبر دست به تدوين چنين کتابی زده است؟ به نظر می رسد، شبر در اين کار بيش از يک گردآوری ساده احاديثی با مضمون اصولی که پيش از او نيز مورد توجه فقهای امامی، از دو طيف اصولی و اخباری قرار گرفته بود را در سر داشته است. وی در راستای اهميتی که به احاديث فقهی به عنوان منبع اصلی استنباط فقهی می داده، تلاش کرده است، شايد برای مقابله با ادعای اخباريان مبنی بر اينکه آنان نماينده انحصاری تبعيت از قواعد فقهی امامان هستند، نشان دهد که تا چه اندازه توجه به حديث برای جريان اصولی اهميت دارد. گردآوری احاديث فقهی، دست کم پس از تلاش شيخ حسن صاحب معالم (د. 1011ق) در کتاب منتقی الجمان في الأحاديث الصحاح والحسان تنها در چارچوب گرايش اخباری گسترش يافته بود و فقيهان اصولی که از سوی اخباريان متهم به بی اعتنايی به احاديث امامان می شدند، نيازمند چنين تلاشی بودند و به همين دليل شايد بی اعتنا به کار الوافي فيض کاشانی و وسائل الشيعة حر عاملي، شبر دست به تدوين کتاب تازه ای در رابطه با احاديث فقهی می زند و در آن بخشی را نيز به احاديث اصولی اختصاص می دهد؛ کاری که در دوران معاصر، با ابتکار آية الله حسين بروجردي (د. 1380ق) در طراحی کتاب جامع أحاديث الشيعة ديگر بار تجربه شد.
با اينکه وی در الأصول الأصلية بيشتر متأثر از شيوه اخباری در ارائه قواعد اصولی حديثی است و اين امر از عناوين بيشتر ابواب بر می آيد، اما با اين وصف وی مطلبی که دلالت بر نفی اصول مسلم پذيرفته شده از سوی اصوليان را داشته باشد، جز در پاره ای مسائل جزيي که بعد از اين از آنها بحث خواهيم کرد مطرح نکرده و در مواردی نيز روشن است که قصد دارد از ايده های مکتب اصولی حمايت کند. فی المثل در اين کتاب شبر از آيات وروايات استدلال می کند بر جواز عمل به ظواهر کتابی که می دانيم مورد مخالفت اخباريان بوده است[32]. نيز از جمله ابواب آن، باب حجيت اصل برائت و اصل اباحه است[33]. عنوان کتاب او و مقايسه آن با عنوان کتاب فيض کاشاني نيز نشان می دهد که بر خلاف فيض که کتاب خود را الأصول الأصيلة خوانده و بدين ترتيب مطالب آن را در برابر مباحث اصولی اصيل و درست قلمداد کرده، شبر با عنوان الأصول الأصلية خواسته است نشان دهد که پاره ای از آيات قرآن و احاديث با مضامين اصولی، تنها بنيادها و اصول اصلی دانش اصولند و نه جانشينی برای اين دانش، و بدين ترتيب دست کم عنوان کتاب او نظری منفی را نسبت به دانش اصول نشان نمی دهد. در مقام نتيجه گيری در رابطه با اين اثر شبر، بايد اين نکته را متذکر شد که به هر حال اين بخش از کتاب جامع المعارف شبر، در ارتباط کلی با گرايش وی به اهميت دادن به حديث در دانش فقه است که پيشتر آن را در ارتباط با اصل کتاب جامع المعارف والأحکام نيز متذکر شديم.
از جمله موارد قابل توجه در رابطه با گرايش او به شيوه های محدثان و اخباريان، اعتقاد او به تحريف قرآن است؛ عقيده ای که دست کم در ادوار متأخر، بيشتر از سوی اخباريان طرح می شده است[34]. به هر حال گرايش حديثی او، کما اينکه در مورد ميرزا حسين نوری منجر به گرايش به تحريف قرآن شد و در کتاب معروف فصل الخطاب، آن را مورد تشريح قرار داد، در مورد شبر نيز به اين عقيده منجر شده است. جالب اينکه او در کتابی که در نقد اخباريان ( يعنی منية المحصلين) نوشته بوده، از اين عقيده خود سخن رانده بوده است[35].
به هر حال، شبر در راستای گرايش ويژه ای که به احاديث و به ويژه احاديث فقهی داشت، همت خود را، چنانکه پيشتر گفتيم، در کتاب جامع المعارف بيشتر بر اين بخش گذاشت و با اين کار احتمالا در پی تأثير گذاری بر جريان اصولی در راستای توجه دادن بيشتر به حديث بود. تنها با بررسی کتاب مهم فقهی او يعنی مصابيح الظلام می توان گرايشات فقهی شبر را در ارتباط با آنچه در کتاب اصولی منية المحصلين ابراز داشته مورد مطالعه قرار داد، اما اين را هم می دانيم که او در اين کتاب همت خود را بيشتر برای بيان مستند حديثی احکام فقهی گزارده بود[36].
--------------------------------------------------------------------------------
[1] نک:
Cole,J.R., “Shi‘i Clerics in Iraq and Iran, 1772-1780: The Akhbari-Usuli Conflict Reconsidered”, Iranian Studies, 28, 1985.
[2]برای اخباريان بهبهان، نک: جزايري، الاجازة الکبيرة، ص 205-206؛ بحراني، لؤلؤة البحرين، ص 93، 98
[3] برای حضور اخباريان در عتبات در اين دوره، نک: ابوعلي حائري، 6/187؛ خوانساري، 2/95
[4] برای اين دو قطب مخالف در فقه امامی، نک:
Gleave, Robert, Inevitable Doubt, Two Theories of Shî'î Jurisprudence, brill, 2000.
[5] برای اطلاع از شيوه اعتدالی بحراني، نک: بحراني، لؤلؤة البحرين، ص 117-118؛ همو، الحدائق الناظرة، 1/15
برای بحراني، نيز نک:
Gleave, Robert, «Akhbârî Shî‘î Jurisprudence in the Writings of Yûsuf b. Ahmad al-Bahrânî (d.1186/1772)», (PH.D Thesis, University of Manchester, 1996); idem, «Akhbārī Shī‛ī Usūl al-Fiqh and the Juristic Theory of Yūsuf b. Ahmad al-Bahrānī», R.Gleave et E.Kermeli (eds.), Islamic Law, Theory and Practice, Londres, 1997, pp. 24-48; idem, «The Ijāza from Yūsuf al-Bahrānī (d. 1186/1772) to Sayyid Muhammad Mahdī Bahr al-‘Ulūm (d. 1212/1797-8)», Iran, 32, 1994, pp. 115-123.
[6] برای انتقادات بهبهاني بر اخباريان، نک: وحيد بهبهاني، الاجتهاد والأخبار، 1416ق، ص 50، 66، 216-217
[7] نک:
Gleave, Robert, «The Akhbari-Usuli Dispute in Tabaqat literature : An Analysis of the Biographies of Yusuf al-Bahrani and Muhammad Baqir al-Bihbihani», Jusûr, 10, 1994, pp. 79-109.
[8] برای رويگرداني شاگردان بحراني از وی با تلاش وحيد، نک: مامقاني، 2/285
[9] برای بحثهای وحيد با بحراني، نک: قمي، 1327ق، 2/407
[10] برای بحث درباره منابع اجتهاد و فقه از ديدگاه طرفين، نک:
Gleave, Robert, Inevitable Doubt, Two Theories of Shî'î Jurisprudence, PP. 29-86
[11] نك:
Algar, H., Religion and state in Iran 1785–1906. Berkeley-Los Angeles, 1969.
[12] برای دو شرح او بر مفاتيح الشرائع و جزييات آن دو، نک: کاظمي،تکملة الرجال، 2/85-86؛ مجلداتی از مصابيح الظلام و المصباح الساطع او در کتابخانه شيحيه کرمان موجود است؛ نک: منزوي، ص 361-362
[13] برای اين اطلاعات، نک: آقابزرگ، 21/88-89، 90، 108-109؛ 14/77
[14]برای رساله های فقهی او، نک: آقابزرگ، 15/191 ؛ برای ترجمه فقه الامامية او که اصل آن هم به چاپ رسيده، نک: آقابزرگ، الذريعة، 4/123
[15]آقابزرگ، الذريعة،3/470
[16] آقابزرگ، الذريعة، 11/216
[17] آقابزرگ، الذريعة، 15/348-349
[18] آقابزرگ، الذريعة، 112/133؛ برای مناسک الحج او، نک: آقابزرگ، الذريعة، 22/266
[19] برای رساله های فقهی استدلالی او، نک: آقابزرگ، الذريعة،25/50
[20] نک: آقابزرگ، الذريعة
[21]آقابزرگ، الذريعة،7/221
[22] برای برخی رساله های او در رابطه با موضوعات فقهی، نک: آقابزرگ، الذريعة، 4/407 ؛ 5/294؛ برای رساله های کوچک فقهی او، نک: آقابزرگ، الذريعة، 16/280 ؛ 292
[23] نک: آقابزرگ، الذريعة، 2/399
[24] نک: آقابزرگ، الذريعة، 23/208
[25]آقابزرگ، الذريعة،3/135
[26] آقابزرگ، الذريعة،6/275
[27] نک: فهرست کتابخانه آية الله گلپايگاني، 1/240 ؛ نسخه ای نيز از کتاب اصولی المحصول در شرح وافيه و تأليف استادش اعرجی با قلم و استنساخ او در کتابخانه شيخيه کرمان ديده می شود که من آن را در آن کتابخانه ديده ام و عکسی از آن در اختيار دارم؛ نيز نک: منزوي، فهرست کتابهای شيخی دائرة المعارف، ص 347
[28] نک: آقابزرگ، الذريعة، 13/165-166
[29] نک: محمد بن سليمان التنکابني، تذکرة العلماء ، به کوشش محمد رضا اظهری و غلامرضا پرنده، مشهد، 1372ش، ص 125
[30] نک: آقابزرگ، الذريعة، 2/178
[31] بايد ميان نسخه خط مؤلف از بخش اصول جامع المعارف که همينک در کتابخانه شيخيه کرمان موجود است و الأصول الأصيلة چاپی از لحاظ محتويات مقايسه ای صورت پذيرد، نک: منزوی، ص 94
[32] نک: شبر، الأصول الأصلية، ص 94-95
[33] همان، ص 212-217
[34] برای عقيده به تحريف قرآن، نک:
Eliash,J., “The Shi’ite Qur’ân Reconsideration of Goldziher’s Interpretation,” Arabica 16, 1969, 15–24; E.Kohlberg, « Some Notes on the Imamite Attitude to the Qur’an”, in S.M.Stern etc (eds.), Islamic Philosophy and the Classical Tradition. Essays Presented …to Richard Walzer, 0xford, 1972, 279-295 ; M.A.Amir-Moezzi, Le Guide divin, pp. 200-227 ; Brunner,R., Die Schia und die Koranfälschung, Würzburg, 2001; id., “La question de la falsification du Coran dans l’exégèse chiite duodécimaine”, Arabica 52/1, 2005. Modarressi, H., “Early Debates on the Integrity of the Qur’ân,” Studia Islamica 77, 1993, 5–39; Bar-Asher, ”Variant Readings and Additions of the ImÁmÐ-ShБa to the Quran”, IOS 13 (1993).
[35] در اين مورد، نک: شبر، مصابيح الأنوار، 2/294-295
[36] برای اين کتاب، نک: پيش از اين
پنجشنبه ۳۱ فروردين ۱۳۹۱ ساعت ۲۱:۲۶