در شماره سوم از مجموعه يادداشتها درباره امالي محمود بن العزيز اندکی درباره خاندانی از نقبای سادات نيشابور در سده های پنجم و ششم قمری سخن گفتيم. اينجا اطلاعاتی افزون درباره آنها را ارائه می دهم. درباره اين شاخه از سادات نيشابور که حسنی و گويا بيشتر آنان بر مذهب زيدی بوده اند، بر خلاف اسلاف آنان، سادات حسيني زباره مطالعات کمتری تاکنون صورت گرفته است؛ جز آنچه ريچارد بولت در کتاب خود درباره نيشابور در خصوص آنان مطرح کرده و يکی دو تحقيق ديگر ظاهرا تاکنون تحقيق مستقل و فراگيری درباره آنان سامان نگرفته است. نويسنده اين سطور در کتاب زيديان ايران البته فصلی را به آنان اختصاص داده است (نيز بنگريد به مقاله دوست دانشمندم آقای دکتر کاظم بيگی درباره آل زباره که متعرض اين خاندان نيز به طور گذرا شده اند).
نخست اندکی درباره وضعيت شيعيان در نيشابور در سده های اوليه اسلامی:
نيشابور از قرون نخستين و به ويژه از سده چهارم به بعد يکی از مراکز تشيع بوده و دانشمندان زيادی از اين شهر و نواحی آن از ميان شيعيان برخاسته اند؛ شيعيان نيشابور عموما يا زيدی بوده اند و يا امامی مذهب. البته شرايط سياسی و اجتماعی آنان به گونه ای نبوده که در همه احوال تشيع خود را به صورت کاملا آشکاری بروز دهند. بسياری از آنان تعاليم و آموزشهای عام دينی بر مذهب اهل سنت و محدثان سنی داشتند و تشيع در آنها شايد جز در محافل خودشان ظهور نداشت. باری با وجود آنکه در برخی دوره ها فی المثل در سده سوم شماری از عالمان برجسته تشيع امامی در نيشابور برای خود محفلی داشته اند، اما از اسناد تاريخی به خوبی روشن است که آنان تحت فشار بسيار بوده اند؛ نمونه ای از اين موارد در شرح حال فضل بن شاذان و ابو يحيی الجرجانی که در کتابهای رجالی اماميه آمده است، ديده می شود. در سده چهارم هم وضع چندان بهتر نبود و به تدريج نيز بقايای جامعه شيعيان امامی در اين شهر به دليل فشارهای مختلف و محدوديت جامعه اماميه در اين شهر، ناچار به خود سانسوری می شدند و آموزشهای سنی را تجربه می کردند؛ به ويژه اين وضع در مورد فعالان اجتماعی از طبقه علمای مذهبی قابل پی گيری است. البته وضعيت سادات متفاوت بود؛ آنان از احترام و قدرت سياسی/ اجتماعی زيادی در اين شهر برخوردار بودند و تمايلات شيعی آنان کمتر ايشان را در معرض اتهام قرار می داد. وانگهی سادات نيز کم و بيش رعايت جامعه سنی را می کردند و جنبه های از تفکر شيعی را بيشتر بروز می دادند که شايد تنها در حد تشيعی اعتدالی و نه "رفض" خود را نشان می داد. بی ترديد شيوه آموزش های شيعی شهرهايی مانند نيشابور که از مرکزيت تشيع امامی دور بوده اند، با آموزشها و تعاليم تشيع امامی قم و بغداد متفاوت بود؛ دست کم در مورد شماری از شيعيان نيشابور اين سخن صادق است؛ آنان بيشتر تشيع را در سطح تشيع کوفی کهن خود و تازه بدون ابراز جنبه های رفض گونه ضد صحابه ابراز می کردند. زيديان البته در ميان سادات و ديگر شيعيان نيشابور شايد تعداد بيشتری را تشکيل می دادند. دست کم در مورد شماری از آنان در اين جامعه هيچ گونه مشکلی برای ابراز تشيع وجود نداشته است. در اين شهر حنفيان قدرت قابل ملاحظه ای در برخی از دوره ها داشته اند و معتزليان نيز حضوری کم و بيش قوی. بنابراين برای زيديان که کم و بيش به فقه حنفی و نيز به مذهب کلامی معتزلی دلبستگی هايی (حسب دورانها و گرايشات مختلفشان) داشتند، زندگی در شهری بزرگ مانند نيشابور چندان سخت نبود. اما وضعيت اسماعيليان به کلی متفاوت از اماميه و زيديه بوده است. البته آنان از همان آغاز در خراسان دعوتی سری داشتند و همواره هم در معرض سرکوب؛ گو اينکه در دورانی مورد حمايت آل سامان و يا برخی وزرای ايشان قرار داشتند. می دانيم که در سده های چهارم و پنجم اسماعيليان در نيشابور و شهرهای ديگر خراسان بزرگ فعاليت داشتند؛ اما اين فعاليت به هيچ روی علنی و آشکار نبود. آنان جامعه محدود خود را داشتند. سادات نيز عموما روی خوشی به اسماعيليان نشان نمی داده اند؛ دست کم در خراسان چنين بوده است، شايد به دليل آنکه بيشتر در معرض اتهام می توانستند قرار گيرند و شايد از ديگر سو به دليل حرمتی که در آن جامعه داشتند، خود را بی دليل در معرض اتهام به هواداری از حکومتی (فاطميان مصر) نمی کردند که برای آنان دست نايافتنی بود. تازه عموما سادات درباره ادعای نسب فاطميان ترديدهايی داشتند. اين وضع در دوران سلجوقي و با بر آمدن دعوت جديد اسماعيلی و به دليل فضای دشمنی ايدئولوژيک و سياسی ميان اسماعيليان با آل سلجوق البته پيچيده تر شد و می دانيم که از همين ناحيه فشار بر جامعه اماميه هم بيشتر وارد می شد. با اين وصف در دوره هايی همانطور که می دانيم شيعيان امامی در خراسان و ری کم و بيش از نفوذ و فعاليت اجتماعی و حتی سياسی در دربار سلجوقيان برخوردار بودند. به هر حال برای بررسی ميزان نفوذ تشيع در جامعه نيشابور و در شهرهای تابع آن مانند بيهق مطالعه وضعيت سادات و به ويژه نهاد نقابت سادات اهميت ويژه خود را دارد. سادات همواره بستری برای نفوذ خط تشيع در نقاط مختلف سرزمينهای خلافت بوده اند.
اين توضيحات به ويژه از آن جهت ضروری بود که در يکی از تحقيقات معاصر به قلم يکی از دانشمندان برجسته و استادان گرانقدر مطلبی ديدم درباره هويت محمد بن سرخ نيشابوري، دانشمند اسماعيلي که از نقطه نظری مرتبط است با موضوع بحث ما. اينکه هويت اين دانشمند اسماعيلی مطابق باشد با آنچه در نوشته اين دانشمند گرانقدر بدان تذکر داده شده موضوعی جداگانه است و البته نيازمند تأملی بيشتر. من به هر حال با آنچه ايشان در اين باره ابراز داشته اند موافق نيستم و دانشمند مذکور در سياق فارسي را مطابق با محمد بن سرخ نمی يابم؛ خاصه که اسماعيليان و دانشمندان آنان سابقه ندارد که به حديث و تعاليم سنيان دلبستگی نشان داده باشند. در مورد شخصی که الفارسي از او نام می برد، به وضوح روشن است که وی آموزش حديث سنی ديده بوده و فعاليتهای او در چارچوب های فقهی و مذهبی بوده است؛ اين در حالی است که اسماعيليان خراسان تعاليمی متفاوت ارائه می دادند و دل در حديث و سنت نداشتند. اين مسئله از کتاب محمد بن سرخ نيز کاملا پيداست. به هر حال به نظر می رسد که هنوز مشکلاتی برای پذيرش اين نظر وجود داشته باشد. عبارت سياق درباره اين دانشمند که با محمد بن سرخ تطبيق داده شده اين است: "محمد بن محمد بن علی الحنیفی الحام ابوسعد المعروف بصرخ. فقیه فاضل ثقة مفید للطلبة و یعرف بابی سعد بن ابی نصر الاشقر الوكیل. سمع عن ابی زكریا الحربی و ابی الحسن العلوی توفی حوالی الخمسین و الاربع مائة انبأنا عنه والدی.»
آنچه به بحث ما در اينجا مربوط است هويت اين ابو الحسن العلوي است که به نظر ما کسی نيست جز ابو الحسن العلوي جد خاندان نقبای نيشابور. اما دانشمند عزيز الوجود معاصر نظری مخالف دارند. ايشان در مقام استدلال بر اثبات تشيع محمد بن محمد بن علی الحنیفی از طريق اثبات تشيع دو استادش، می نويسند: " نام ابوالحسن علوی، خود تصريح است بر شيعه بودن او. يك تن ابوالحسن علوی از مشاهير علويان نيشابور قرن پنجم در سياق آمده است با اين مشخصات: علی بن داعی بن زيد بن حمزة العلوی الحسينی السيد الزاهد ابوالحسن كه عبدالغافر درباه او می‌گويد: معروف من العلوية صوفی ظريف حسن العشرة. اين ابوالحسن علوی متولد سال ۴۱۰ است و دور نيست اگر محمد بن سرخ كه از اقران سِنّی اوست از وی روايت حديث داشته باشد." اما علاوه بر آنکه وی شهرتی در دانش حديث نداشته و اصولا شخصيت شناخته شده ای نيست، بسيار بعيد است که الفارسي از وی که سن و سالش از صرخ نيشابوري کمتر هم بوده است، به عنوان يکی از دو استاد او در مقام استشهاد به عنايتش به آموختن حديث نام ببرد؛ در حالی که در شرح حال محدثان اصولا سعی می شود به مهمترين استادان و مشايخ يک محدث (به ويژه اگر شماری محدود از مشايخ نام برده شوند) اشاره شود و نه به شيخی که از شاگردش سن و سالی به مراتب کمتر داشته است. الفارسي، از دو شيخ محمد بن محمد بن علي ياد کرده، يکی ابو زکريا الحربي و ديگری ابو الحسن العلوي. ابو زکريا الحربي در ۳۹۴ ق درگذشته است و بنابراين بايد اين محمد بن محمد بن علي دست کم در زمان درگذشت ابو زکريا الحربي، پانزده سالی داشته باشد که بنابراين حدود تولد او سال ۳۸۰ق است؛ بدين ترتيب چطور ممکن است که شخصی که خود متولد حدود سال ۳۸۰ق است از کسی روايت کند و روايت او مورد اشاره رجاليان به طور خاص قرار گيرد که خود در سال ۴۱۰ق به دنيا آمده است. اين امر مطلقا امکان پذير نيست. علاوه بر اينکه اين علي بن داعي بن زيد ابدا شهرتی نداشته که از او به صورت مطلق ابو الحسن العلوي نام برده شود. ابو الحسن العلوي در کتاب السياق يا بايد ابو الحسن العلوي الهمداني الوصي باشد که معمولا شهرت الهمداني را برای او به کار می برند و يا ابو الحسن العلوي، نيای خاندان نقبای حسنی نيشابور است که او به طور مطلق به همين عنوان ابو الحسن العلوي در تمامی کتابهای رجالی و حديثی خراسانی شناخته می شده است؛ نگاهی به کتابهای حديثی ابو بکر بيهقي که از او روايات بسيار دارد، کاملا مؤيد اين نظر است (برای ابو الحسن العلوي، نيای سادات حسني نيشابور، نک: تاريخ خليفه نيشابوري، ص ۱۸۱؛ چاپ استاد دکتر شفيعی کدکني). به نظر ما البته منظور از ابو الحسن العلوي، همين نيای خاندان مورد گفتگوست و نه آن الهمذاني الوصي که مکرر در سياق فارسي نامش آمده است و نام و مشخصات کاملش چنين است: ابو الحسن محمد بن أبي اسماعيل علي بن الحسين بن الحسن که او هم البته از سادات حسني (از شاخه زيد بن الحسن) است و سال تولدش در ۳۱۰ ق و درگذشتش در ۳۹۳ق بوده است. او را صوفي و واعظ خوانده اند و مدتی را نيز در بخارا بوده و همانجا (وشايد در بلخ) نيز درگذشته است. او از مصاحبان جعفر الخلدي بوده است و سلمي نيز از او ستايش بليغی به دست داده است. شرح حال او در تاريخ بغداد، ۳/۹۰ و نيز در سير ذهبي، ۱۷/۷۷ آمده است.
قبل از آنکه دامن سخن را درباره ابو الحسن العلوي، نيای اين خاندان اندکی بگسترانم، بد نيست تذکری درباره بخشی ديگر از مطالب استاد گرانقدرمان، نويسنده مقاله ارزشمند ياد شده در رابطه با محمد بن سرخ داشته باشيم:
درباره ابو زکريا الحربي المزکي، يحيی بن اسماعيل در سياق فارسي چيزی که دلالت بر تشيع او يا خاندانش باشد، ديده نمی شود؛ وانگهی او از خاندان احمد بن حرب الزاهد بوده که ابدا شهرتی به تشيع ندارد. البته در تعبير نسخه الفارسي، پس از آنکه از خاندان او ياد می کند، چنين آمده است که " وهذه الشيعة کانوا من أهل الثروة والنعمة". تعبير الشيعة در اينجا کاملا بی مناسبت است و بايد گفت که در آن تصحيفی رخ داده است. اگر الفارسي می خواست تشيع اين خاندان را متذکر شود، به گونه ای ديگر تعبير می کرد؛ اينجا بيشتر به نظر می رسد که الشيعة تصحيف کلمه ای است که مرتبط با دنباله عبارت يعنی ثروت و نعمت است. کليه تعابيری که الفارسي درباره اين محدث و خاندانش به کار برده، همگی با ستايشهای بسيار توأم است که ابدا با مشی الفارسي درباره يک تن شيعی سازگار نيست. وانگهی وی در نزد شيعيان به هيچ روی شناخته نيست.

حال مختصرا چند گزارش درباره نيای خاندان نقبای سادات حسنی نيشابور و تنی از افراد خاندانش که تفصيل آن البته در کتابهای انساب از آن جمله لباب الأنساب بيهقي و نيز کتابهای رجال و تراجم مانند السياق فارسي ديده می شود:
شرح حال او را بد نيست اينجا بر اساس سير ذهبي که به تاريخ نيسابور حاکم نيشابوري که از ابو الحسن العلوي روايت می کرده، استناد می کند نقل کنيم:
سير أعلام النبلاء - الذهبي ج ۱۷ ص ۹۸ تا ۹۹
"الامام السيد ، المحدث الصدوق ، مسند خراسان ، أبو الحسن ، محمد بن الحسين بن داود بن علي ، العلوي الحسني النيسابوري الحسيب ، رئيس السادة . سمع محمد بن إسماعيل بن إسحاق المروزي صاحب علي بن حجر ، وأبا حامد بن الشرقي ، وأخاه عبدالله بن محمد ، ومحمد بن عمر ابن جميل ، وأبا نصر محمد بن حمدويه الغازي ، وأبا بكر بن دلويه الدقاق ، ومحمد بن الحسين القطان ، وعبيدالله بن إبراهيم بن بالويه ، وعدة . حدث عنه : الحاكم ، وأبو بكر البيهقي ، وهو أكبر شيخ له ، ومحمد ابن القاسم الصفار ، وأبو عبيد صخر بن محمد ، وأبو القاسم إسماعيل بن زاهر ، ومحمد بن عبيدالله الصرام ، وعثمان بن محمد المحمي ، وعمر بن شاه المقرئ ، وشبيب بن أحمد البستيغي ، وأحمد بن محمد بن مكرم الصيدلاني ، وموسى بن عمران الانصاري ، وأبو صالح أحمد بن عبدالملك المؤذن ، وفاطمة بنت أبي علي الدقاق ، وخلق سواهم . قال الحاكم : هو ذو الهمة العالية ، والعبادة الظاهرة ، وكان يسأل أن يحدث فلا يحدث ، ثم في الآخر عقدت له مجلس الاملاء ، وانتقيت له ألف حديث ، وكان يعد في مجلسه ألف محبرة ، فحدث وأملى ثلاث سنين ، مات فجأة في جمادى الآخرة سنة إحدى وأربع مئة.

ذهبي بعد شرح حال برادرش را ارائه می دهد: "أخوه السيد أبو علي محمد بن الحسين العلوي ، هو الاصغر . سمع ابن بلال ، وأبا بكر القطان . روى عنه الحاكم ، وقال : مات سنة ثلاث وتسعين وثلاث مئة ، وله آثار ومعروف بنيسابور ، عاش نيفا وسبعين سنة . قلت : قال الحاكم : حدثنا أبو علي من سماعه " الصحيح" ، فذكر حديثا . "

نيز شرح حالی از او را ذهبي در تاريخ الاسلام خود آورده، با اين عبارات:
(تاريخ الإسلام - الذهبي - ج ۲۸ - ص ۵۰ – ۵۱):
"محمد بن الحسين بن داود بن علي، السيد أبو الحسن العلوي الحسني النيسابوري شيخ الأشراف في عصره . سمع : أبا حامد وأبا محمد ابني الشرقي ، ومحمد بن إسماعيل بن إسحاق المروزي ، صاحب علي بن حجر ، ومحمد بن الحسين القطان ، ومحمد بن عمر بن جميل الأزدي ، وأبا حامد بن بلال ، وعبيد الله بن إبراهيم بن بالويه ، وأبا نصر محمد بن حمدويه بن سهل الغازي ، وأبا بكر بن دلويه الدقاق ، وطائفة سواهم . روى عنه الحاكم ، وقال : هو ذو الهمة العالية والعبادة الظاهرة . وكان يسأل الحديث فلا يحدث . ثم في الآخر عقدت له الإملاء ، وانتقيت له ألف حديث . وكان يعد في مجلسه ألف محبرة . فحدث وأملى ثلاث سنين ، ثم توفي فجأة في جمادى الآخرة . وروى عنه أيضا : الإمام أبو بكر البيهقي ، وهو من كبار شيوخه ، بل أكبرهم ، وأبو بكر محمد بن القاسم الصفار ، وأبو عبيد صخر بن محمد الطوسي ، وأبو القاسم إسماعيل بن زاهر ، ومحمد بن عبيد الله الصرام ، وأبو صالح أحمد بن عبد الملك المؤذن ، وعثمان بن محمد بن عبيد الله المحمي ، وعمر بن شاه المقرئ ، وشبيب بن أحمد البستيغي ، وأحمد بن محمد بن مكرم الصيدلاني ، وموسى بن عمران بن محمد الأنصاري ، وفاطمة بنت الزاهد أبي علي الدقاق ، وآخرون . وتفرد بالراوية عن جماعة من كبار شيوخه " (نيز نک: العبر ۳/ ۷۶، الوافي بالوفيات ۲/ ۳۷۳ رقم ۸۴۳، طبقات الشافعية الكبرى للسبكي ۳/ ۱۴۸، و شذرات الذهب ۳/ ۱۶۲ ). او و برادرش را از شافعيان قلمداد کرده اند؛ اما دور نيست که آنان تنها فقه شافعي را فرا گرفته بودند (نک: پس از اين) و در نهان مذهب زيدی داشته اند؛ به ويژه که اصل اين خاندان به طبرستان و زمان علويان آنجا می رسد.
ابو الحسن العلوي احاديث زيادی روايت می کرده است (مثلا نک: المستدرك - الحاكم النيسابوري ج ۴ ص ۳۵۴ که از او مستقيما روايت می کند؛ نيز نک: تاريخ مدينة دمشق - ابن عساكر ج ۹ ص ۳ ؛ برای روايت ابو القاسم قشيري از او، نک: تاريخ مدينة دمشق - ابن عساكر ج ۶۱ ص ۲۴۱ ؛ برای شاگردان و راويان ابو الحسن العلوي، نک: سير أعلام النبلاء - الذهبي ج ۱۸ ص ۴۸۳ و ج ۱۸ ص ۵۳۰ ؛ برای روايت مستقيم ابو بکر بيهقي از او درباره فضائل حضرت امير، نک: المناقب- الموفق الخوارزمي ص ۳۲۶ ). حتی کراميان افراطی هم از او روايت حديث داشتند؛ مانند أبو سعد شبيب بن أحمد بن محمد بن خشنام البستيغي؛ نک: معجم البلدان - الحموي ج ۱ ص ۴۱۹ تا ۴۲۰).
اينجا همچنين بايد اشاره کنيم به آنچه ابن حزم درباره او و نسبش بيان کرده است:
جمهرةأنساب‏العرب،ص:۴۰
"و منهم: محمّد بن الحسين بن داود بن علىّ بن عيسى بن محمّد بن القاسم بن الحسن بن زيد، نيسابورى، محدّث، يروى عن علىّ بن صاحب خراسان محمّد بن طاهر بن عبد الله بن طاهر بن الحسين بن المصعب بن طلحة بن رزيق ".

عموی ابو الحسن العلوي هم از مشايخ حديث در نيشابور بوده، و حاکم نيشابوري از او حديث شنيده بوده است . حاکم بر اعتقاد سنی مآبانه وی تأکيد دارد. شرح حال او را در تاريخ الاسلام ذهبي مرور می کنيم:
تاريخ‏الإسلام،ج‏۲۶،ص:۱۲۲
الحسن بن داود بن علي بن عيسى بن محمد بن القاسم بن الحسن ابن زيد بن الحسن بن علي بن أبي طالب أبو عبد الله العلويّ النّيسابوري. قال الحاكم في ترجمته: شيخ آل رسول الله صلّى الله عليه و سلّم في عصره بخراسان، و كان من أكثر الناس صلة و محبّة و صدقة لأصحاب رسول الله صلّى الله عليه و سلّم في عصره. صحبته برهة من الدّهر فما سمعته ذكر عثمان إلا قال: الشهيد. و بكى، و ما سمعته يذكر عائشة إلّا قال الصّدّيقة بنت الصّدّيق حبيبة حبيب رسول الله، و بكى. و سمع: جعفر بن أحمد الحافظ، و ابن شيرويه، و ابن خزيمة. و كان جدّه علي بن عيسى أزهد العلويّة في عصره و أكثرهم اجتهادا، و كان عيسى يلقّب الفيّاض لكثرة عطائه و جوده، و كان محمد بن القاسم ينادم الرشيد و المأمون، و كان القاسم راهب آل محمد صلّى الله عليه و سلّم، و كان أبوه أمير المدينة و أحد من روى عنه مالك في «الموطّأ». قاله الحاكم."

از ديگر افراد اين خاندان:

۱- تاريخ الإسلام - الذهبي - ج ۳۰ - ص ۱۶۹ - ۱۷۰( نيز نک: المنتخب من السياق ۹۶ رقم ۲۱۲، و الجواهر المضية ۱/ ۲۶۶، ۲۶۷ رقم ۱۹۷، و الطبقات السنية، رقم ۳۱۴):
أحمد بن أبي علي محمد بن الحسين بن داود بن علي السيد أبو الفضل العلوي الزاهد المقرئ الحنفي ، الفقيه . كان عديم النظير في العلوية ، وأفضل أهل بيته . روي عن : عمه أبي الحسن العلوي ، والخفاف ، وأبي زكريا الحربي ، والطبقة . روى عنه جماعة وتوفي في ذي الحجة .
همانطور که پيشتر گفتيم، ابو الحسن العلوي، برادری هم نام خود با کنيه متفاوت داشته است؛ ذهبي در تاريخ الإسلام از اين شخص نام برده است:
تاريخ الإسلام - الذهبي - ج ۲۷ - ص ۲۹۰
محمد بن الحسين بن داود ، أخو أبي الحسن محمد بن الحسين العلوي النيسابوري . كان كثير المروءة والأفضال على الصلحاء . يكنى أبا علي . روى عن أبي حامد بن بلال ، ومحمد بن الحسين القطان . روى عنه الحاكم ، وقال : توفي في شعبان . وذكر ابن الصلاح هذا وأخاه في طبقات الشافعيين ، وقيل إن هذا درس فقه الشافعي .

۲- نک: تاريخ الاسلام،۲۸/ ۵۹ تا ۶۰ ؛ نيز نک: تاريخ‏الإسلام،ج‏۳۰،ص:۶۲ : " داود بن الشيخ أبي الحسن محمد بن الحسين العلويّ النّيسابوريّ. توفّي في صفر."
الشريف النقيب ابو جعفر داود فرزند محمد بن الحسين (د. ۴۰۲ق)؛ در السياق، ش ۶۸۳ . او را الرئيس النقيب المحتشم می خواند و می گويد که اولين نقيب از اين خاندان حسني بوده است. بعد از پدرش به هفت ماه در صفر ۴۰۲ ق مرده است.

۳- تاريخ‏الإسلام،ج‏۳۰،ص:۱۷۱ تا ۱۷۲
"إسماعيل بن الحسن بن محمد بن الحسين بن داود بن عليّ النّقيب أبو المعالي العلويّ النّيسابوريّ. سمع: جدّه، و أبا الحسين الخفّاف، و جماعة. و أملى، و له حشمة و جلالة. توفّي في ربيع الأوّل عن تسع و خمسين سنة".

۴- شرح حال ابو جعفر داود بن اسماعيل بن الحسن بن محمد بن الحسين بن داود در سياق، ش ۶۸۴ که در ۵۱۶ ق درگذشته است و او را السيد الرئيس می خواند. در حالی که پدرش را السيد النقيب می خواند.
نيز تاريخ‏الإسلام،ج‏۳۵،ص: ۳۹۸ تا ۳۹۹ :
"داود بن إسماعيل بن الحسن بن محمد بن الحسين بن داود السّيّد أبو جعفر ابن النّقيب أبي المعالي العلويّ النّيسابوريّ. شيخ أهل بيته في وقته. سمع: أبا حفص بن مسرور، و أبا الحسين عبد الغافر، و أبا سعد الكنجروذيّ. توفّي في سادس صفر، و عنده صحيح مسلم"

۵- تاريخ‏الإسلام،ج‏۲۹،ص:۱۵۵
"الحسن بن محمد بن الحسين بن داود بن عليّ بن عيسى أبو محمد العلويّ، السّيّد أبو محمد النّقيب بن السّيد أبي الحسن. شيخ العترة بنيسابور. روى عن: أبي عمرو بن حمدان، و غيره. توفّي في جمادى الآخرة عن نيّف و سبعين سنة."
بنابر گزارش ابن فندق او نخستين کسی بوده که جانشين آل زباره در نقابت سادات نيشابور شده بوده است (نک: ص ۶۰۳). اما گزارش فارسي، متفاوت است (نک: پيش از اين).

۶- شخص ديگر در اين خاندان، السيد ابو الفتوح الرضا بن الحسين بن محمد بن الحسين بن داود است که در صفر ۴۴۶ق درگذشته است و پدرش ابو عبد الله الحسين را الفارسي می گويد که بزرگتر از ابو جعفر داود بوده است و خاندانشان خاندان کبار علويان و رياست و حديث بوده اند. نک: سياق، ش ۶۹۹
۷- نواده ديگر او ابو القاسم زيد بن الحسن است که حسن فرزند محمد بن الحسين بن داود بوده است. او متولد ۳۸۸ق بوده و در ۴۴۰ق درگذشته است. شرح حال او در سياق، ش ۷۱۳ آمده است. فارسي او را السيد الأجل النقيب می خواند و پدرش يعنی ابو محمد الحسن نيز گذشت که نقيب بوده است. از توصيفات الفارسي بر می آيد که از حشمت و جاه بسياری برخوردار بوده است.

۸- در اين ميان بايد اشاره کرد به يکی از افراد اين خاندان که به طور مشخص گفته شده که بر مذهب امامی بوده است. نام او را لسان الميزان آورده و امامی بودنش را بر اساس گفته ابن أبي طي گزارش می کند ( لسان الميزان - ابن حجر ج ۲ ص ۲۷۳ ):
الحسين بن اسماعيل بن الحسن بن محمد بن الحسين بن داود بن على بن عيسى بن محمد بن القاسم بن الحسن بن زيد بن الحسن بن على النيسابوري يلقب فخر الحرمين. ذكره ابن السمعاني وقال كان ذا جاه ومال ومنزلة عالية في العلم وقال ابن ابي طى في كتب الامامية كان اماميا في الاصول والفروع وتعرف الحديث وكان يجلس للعامة ويحدث وقد خرج رجال البخاري ورجال مسلم وكان اهل الحديث في زمانه يهابونه واجتهدوا في تلفه فلم يقدروا الا على نسبته إلی التشيع فکان يحمد الله علی ذلک ". احوال اين شخص را همچنين الفارسي در السياق آورده است (نک: المنتخب، ص ۳۰۶ تا ۳۰۷؛ تاريخ مرگش را ۴۸۴ ق ذکر کرده؛ نيز نک: تاريخ الاسلام، ۳۳/ ۲۴۱).
ما قبلا در مقاله پيشگفته ابراز داشتيم که اين خاندان با اماميه هم مرتبط بوده و دور نيست که به تدريج به مذهب امامی گرويده باشند. شايد هم در اصل امامی مذهب بوده اما خود را زيدی وانمود می کرده اند. اينکه ابن أبي طي تصريح می کند که اين دانشمند در فقه و کلام بر مذهب اماميه بوده بسيار جالب توجه است. مرحوم محقق طباطبايي رجال اين خاندان را به صورت پراکنده در معجم اعلام الشيعة خود معرفی کرده است. برای بقيه افراد اين خاندان به همين کتاب بايد مراجعه کرد.

دوشنبه ۵ دي ۱۳۹۰ ساعت ۱۶:۴۳