درباره الياقوت منسوب به ابو اسحاق ابراهيم بن نوبخت تاکنون تحقيقات متعددی صورت گرفته و خود متن آن و نيز شرح های انوار الملکوت و اشراق اللاهوت نيز به چاپ رسيده است. نويسندگان و رجال شناسان قديم هيچ گونه شناختی از اين شخصيت نداشته اند و نام او در منابع تاريخی و رجالی تاکنون ديده نشده است (البته هنوز جای کار در اين زمينه هست). تنها علامه حلي است که در مقدمه انوار الملکوت اشاره به نام او دارد. وی نويسنده الياقوت را "شيخنا الأقدم وإمامنا الأعظم" می خواند که بر خلاف تصور عمومی می تواند تلويحا اشاره ای باشد به اينکه نويسنده الياقوت چندان در دورانی کهنتر از علامه زندگی نمی کرده است (نک: پس از اين). در تحقيقات معاصر به ويژه عباس اقبال در کتاب خاندان نوبختی درباره اين کتاب بحث کرده و نيز مصححان کتابهای ياد شده هم به بحثی کوتاه و يا بلند درباره هويت نويسنده الياقوت پرداخته اند. پل کراوس و هانری کوربن نيز مطالبی درباره اين کتاب دارند و به ويژه بايد از ويلفرد مادلونگ ياد کرد که مهمترين بررسی را در ميان محققان غربی در اين زمينه مختصرا متذکر شده است. اخيرا مقاله ای درباره اين کتاب و هويت نويسنده اين متن در مجله کتاب شيعه ديدم که بحثی تفصيلی را درباره کتاب الياقوت عرضه کرده است. متأسفانه اين مقاله به جای اينکه گامی باشد به جلو برای شناخت هويت کتاب الياقوت عملا از همه آنچه پيشتر انجام شده نازلتر به نظر می رسد. نويسنده اين مقاله با ابراز انواعی از استحسانات بی پايه و بررسی های کتابشناختی غير دقيق درباره ماهيت و هويت و زمان کتابی بحث کرده که در زمينه و موضوعی است که تحولات محتوای آن از لحاظ تاريخی کم و بيش دست کم همينک روشن شده است و عملا راهی که پيشتر طی شده را ناديده گرفته است.
حقيقت اين است که تحقيق و بررسی ويلفرد مادلونگ به خوبی نشان داد که کتاب الياقوت تحت تأثير انديشه و مکتب کلامی بهشمی نيست و بل ناظر بدان است و آن را به نقد می کشد. اين گرايش که اصلا متعلق به ابو الحسين بصري، شاگرد قاضي عبدالجبار است که بعدا به آرای او پشت کرد و تمايزهايی روشن با او پيدا کرد، در ميان اماميه به ويژه از اواخر سده ششم قمری و خاصه با سديد الدين حمصي مورد حمايت و پذيرش قرار گرفت و البته همزمان با رويکرد معتزليان زيدی يمن و سنيان اشعري مانند فخر رازي به مکتب ابو الحسين که با محمود ملاحمي رونق تازه ای در خوارزم پيدا کرده بود، همگانی شد و عملا راه را برای به حاشيه کشاندن مکتب بهشمي در بسياری از بومها گرفت و تا آنجا پيش رفت که نه تنها بخش عمده ای از زيديان، و بل عموم متکلمان امامی را به پيروی خود کشاند و حتی سنيان اشعري را تحت تأثير عميق خود قرار داد؛ به طوری که اين تأثير که آغاز آن با امام الحرمين جويني هموار می شود در انديشه فخر رازي نمود و ظهور بسيار قوی و بارزی پيدا می کند. اصولا مکتب کلامی ابو الحسين که تحت تأثير پاره ای از آموزه های فيلسوفان مسلمان هم بود صبغه کلی کلام را تغيير داد و عملا راه را برای آميختن کلام و فلسفه نزد فخر رازي و خواجه طوسي فراهم نمود (درباره اين موضوعات بايد به ويژه به تحقيقات ويلفرد مادلونگ و زابينه اشميتکه مراجعه کرد. نويسنده اين سطور هم بخشی از کار دانشگاهی خود در دانشگاه آزاد برلين را به بررسی همين موضوع و مطالعه تحول تاريخی اين مکتب اختصاص داده است). نويسنده الياقوت، بی ترديد تحت تأثير ابو الحسين بصري بوده و در کتابش همه جا در مواضعی که اختلاف نظری ميان ابو الحسين بصري با مکتب بهشميان وجود دارد، جانب ابو الحسين را می گيرد و اصلا پيداست که در نقد مکتب بهشمي به ويژه آرای شريف مرتضی را در نظر دارد و نقد می کند (طبعا برخلاف نظر نويسنده مقاله چاپ شده در کتاب شيعه، اين رابطه معکوس نيست و روشن است که نويسنده الياقوت است که تحت تأثير ابو الحسين است. تعبير "وتبعه" در کلام علامه حلي در انوار الملکوت، ص 67 که برای ابو الحسين در قياس با نويسنده الياقوت به کار رفته، مفهوم ترتيب تاريخی ندارد و بلکه اين تعبير اصطلاح شايعی است در کتابهای کلامی که صرفا همرأيي را معنی می دهد). با اين حساب بايد پذيرفت که نويسنده الياقوت نمی تواند متقدم بر ابو الحسين (د. 436 ق) باشد. از ديگر سو اگر اين نکته را مد نظر قرار دهيم که مکتب ابو الحسين از اواخر سده ششم قمری تازه در برخی محيطهای محدود وارد حوزه های اماميه شد، بايد کتاب الياقوت را دست کم تأليف اواخر سده ششم و يا کلا به بعد آن دانست. سديد الدين الحمصي هم در المنقذ من التقليد خود هيچ اشاره ای به نويسنده الياقوت ندارد؛ اين در حالی است که او مهمترين نماينده مکتب ابو الحسين در ميان شيعيان امامی در دوران خودش بوده و در واقع با اوست که اماميه به ويژه با تعاليم ابو الحسين و ملاحمي آشنايی می يابند. بعد از او به ويژه بايد علامه حلي را نام برد که تحت تأثير عميق ابو الحسين بصري است. علامه حلی کما اينکه می دانيم شرحی بر الياقوت دارد و از ميان افراد خاندان ابن عودي که حامی مکتب ابو الحسين بوده اند، يکی را می شناسيم که ارجوزه ای را ظاهرا بر اساس متن الياقوت ساخته که به چاپ هم رسيده است. در واقع علت تمايل به شرح اين کتاب در سده های هفتم و هشتم همين ويژگی کتاب الياقوت است که با رويکرد کلی متکلمان امامی در اين دوران در پذيرش آرای ابو الحسين هماهنگی دارد. بنابراين با وجود اينکه مادلونگ، ابراهيم النوبختي نامی را که در کتاب نقض عبد الجليل قزويني از او ياد شده (ص 186)، نويسنده احتمالی الياقوت می داند و معتقد است که اين شخص در اواخر سده پنجم و يا اندکی بعد می زيسته اما واقعيت اين است که حتی در زمان تأليف کتاب نقض (نيمه سده ششم) احتمال اندکی وجود دارد که متکلمان امامی در سطح نويسنده الياقوت با تعاليم ابو الحسين آشنايی داشته و در ضمن از آن دفاع کرده باشند. در ري همين دوران کتابهای متعددی به وسيله علمای امامی نوشته شده در نقد باورهای کلامی پيروان ابو الحسين بصري. بنابراين احتمال قوی تر اين است که نويسنده الياقوت متعلق باشد به دورانی پس از زمان تأليف کتاب نقض؛ يعنی از حدود اواخر سده ششم قمری. از ديگر سو، با اندک تأملی در کتاب الياقوت روشن می شود که نويسنده تحت تأثير فخر رازي بوده و گرايش او به ابو الحسين در چارچوب آشنايی او با فخر رازي هم قابل تفسير است (بر خلاف سديد الدين حمصي و در تفاوتی آشکار با رويکرد او در آثارش، با وجود اينکه سديد الدين هم گرايش حسينی/ ملاحمي دارد). نوع طرح مباحث، وجود تأثير فخر رازي را به خوبی نشان می دهد؛ به ويژه در مباحثی که اساسا فخر رازي در آنها و در نوع طرح آن دسته مسائل مؤسس است و بديهی است که فخر رازي نيست که تحت تأثير نويسنده الياقوت است، بل اين نويسنده الياقوت است که تحت تأثير فخر رازي است. تحليلی متفاوت با آنچه گفتيم اساسا با منطق درونی تحول علوم و بررسی سهم متفکران سازگار نيست. بعدا هم که دانشمندانی مانند علامه حلي به متن کتاب الياقوت دلبستگی پيدا کردند بدين دليل بود که آنرا با آنچه پيشتر از ابو الحسين بصري، محمود الملاحمي و به ويژه فخر رازي و خواجه طوسي آموخته بودند بسيار نزديک ديدند. در شرح اشراق اللاهوت هم همين گرايش باز دنبال می شود.
نويسنده اين سطور معتقد است که کتاب الياقوت تحت تأثير آثار فخر رازي نوشته شده و اين داوری به وسيله دوست دانشمندمان آقای ضيايی که متنهای الياقوت و اشراق اللاهوت را منتشر کرده اند، نيز تأييد شده است. از ديگر سو معمولا چنين تصور می شود که ابن ابي الحديد شرحی بر کتاب الياقوت داشته و محتملا موسوم به فصّ الياقوت. در خود کتابهای ابن ابی الحديد البته تاکنون گواهی اين مسئله ديده نشده (البته همه آثار کلامی او تاکنون منتشر نشده است). اگر چنين چيزی صحت داشته باشد، با توجه به آنچه گذشت بايد گفت که کتاب الياقوت در دوره ای ميان فخر رازي و تا پيش از عصر ابن ابي الحديد نوشته شده است. اما واقعيت اين است که تاکنون منبع مطمئنی وجود اين شرح را تأييد نکرده است. تنها در روضات الجنات (5/20 تا 21؛ نيز نک: هدية العارفين، 1/507 محتملا به نقل از روضات) به نقل از ابن الفوطي (ظاهرا تلخيص مجمع الآداب) از وجود اين شرح در فهرست آثار ابن ابي الحديد خبر می دهد که اين قسمت در ضمن ترجمه احوال ابن ابي الحديد در نسخه چاپی کتاب ابن الفوطي ديده نمی شود (1/213 تا 214) و اصلا معلوم نيست متکی بر چه منبعی صاحب روضات چنين چيزی را اظهار کرده است. همينطور در شرح احوالی که از ابن ابی الحديد در پايان يکی از مجلدات شرح نهج البلاغة (و نيز پايان کتاب شرح القصائد العلويات السبع او، ص 167) به نقل از کتابی نا آشنا به نام معجز الآداب في معجم الالقاب از ابن الفوطي آمده، از اين کتاب ياد شده است. از ظواهر اين ترجمه احوال معلوم است که بايد کلام يکی از معاصران ابن ابی الحديد و به احتمال زياد خود ابن الفوطي باشد اما به هر حال تا پيدا شدن سر نخ اصلی اين اطلاعات درباره ابن ابی الحديد، مسئله همچنان مشکوک است؛ به ويژه اينکه در شرح احوال نسبتا مفصلی که از ابن ابی الحديد در عقود الجمان ابن شعار موصلي ارائه شده (نک: يادداشت ما در همين وب نوشت درباره کتاب ابن الشعار)، در فهرست آثارش ذکری از کتاب شرح الياقوت نشده است (در الذريعة ظاهرا به نقل از رياض العلماء نام شرح ابن ابی الحديد را فص الياقوت خوانده است، اما ظاهرا اين نقل هم آشفتگی دارد و به هر حال در مجلدات چاپی رياض العلماء اثری از آن نيست و شايد در بخش سنی کتاب باشد که متأسفانه تاکنون به چاپ نرسيده است؛ نک: الذريعة،25/272). اينجاست که بايد گفت که بعد از حدود صد سال ارائه پژوهشهای مختلفی که درباره کتاب الياقوت انجام شده دقيقترين آنها مربوط است به اظهار نظر شادروان علامه محمد خان قزويني که بنابر اظهار پل کراوس معتقد بوده است که از محتوا و الگوی کتاب الياقوت روشن است که اين اثر تنها اندکی پيش از زمان علامه حلي نوشته شده است. بعيد نيست ابو اسحاق ابن نوبخت، و با توجه به انتساب او به خاندان نوبختيان ساکن بغداد بوده و در حدود پيش از سقوط دستگاه عباسی در اين شهر می زيسته و چندان با جامعه اماميه حله در آن زمان مرتبط نبوده و از اينرو شهرتی پيدا نکرده است. شايد اگر کتاب ابن الفوطي به طور کامل به دستمان می رسيد اطلاعی درباره او در آن کتاب يافت می شد. مسلما اگر او تا پيش از پايان سده ششم می زيست نام او محتملا از طريق منتجب الدين، ابن شهر آشوب و يا ابن ابي طي در اختيار ما قرار می گرفت. البته منتجب الدين کمتر عالمان عراقی را در سده ششم در کتابش يا کرده اما ابن ابی طي هم در الحاوي از او يادی نکرده و اگر چيزی در مورد او نوشته بود لا بد از طريق منابع سنی به دستمان می رسيد. به هر حال مسلما او از خراسان و ری نبوده و حتی بعيد است که اهل حله و يا شامات (حلب) بوده باشد. او ساکن بغداد بوده و چون در دوره ای می زيسته که منابع شرح حالی کمی از آن دوره به وسيله عالمان شيعی در اختيار است نام او مغفول مانده و شايد علامه هم از او اطلاع زيادی نداشته؛ چرا که در اجازات خود بدو اشاره ای ندارد. او محتملا اندکی پيش از ابن ابی الحديد در بغداد زندگی می کرده و از اينرو بعيد است که ابن ابي الحديد شرحی بر کتاب معاصرش نوشته باشد؛ مگر اينکه فرض کنيم وی استاد ابن ابي الحديد در دانش کلام بوده، خاصه که می دانيم ابن ابی الحديد به مکتب ابو الحسين بصري تعلق خاطر داشته است و اين از شرح او بر نهج البلاغة و آثارش در زمينه مکتب ابو الحسين کاملا پيداست. اما با اين وصف پرسش اصلی اين است که چرا ابن ابي الحديد از وی در شرح نهج البلاغة نامی نبرده است؟ به هر حال ظاهرا بايد دوره زندگی او را چيزی در ميان سالهای 620 تا 660 ق در بغداد فرض کرد؛ تازه اگر وجود شرحی از ابن ابي الحديد بر کتاب او ثابت باشد و الا بعيد نيست که وی تنها اندکی پيش از سقوط بغداد درگذشته باشد. باری به نظر نويسنده اين سطور صائب ترين رأی درباره زمان و دوران نويسنده الياقوت همان نظری است که علامه قزوينی تخمين زده است.
کتاب ياقوت به سبک کتابهای مختصری نوشته شده که نويسندگانشان قصد داشته اند با اختصار نويسی متنی درسی که بعدا اساسی برای تدريس و شرح نويسی باشد را ارائه دهند. اين سبک به ويژه با طرز بيانی نويسنده الياقوت در دوران خواجه و اندکی پيش و پس او معمول بوده و چندان معمول علمای دوره های متقدمتر نيست (البته در ميان کتابهای استدلالی کلامی و نه صرفا عقيده نامه ها). تک تک کلمات به جا انتخاب شده و هر عبارتی يا ناظر به ارائه اصل مسئله (مذهب) و يا ارادئه ادله و يا عمدتا ناظر به پاسخ به شبهات مخالفان است و از اينرو با هنر ورزی کلمات انتخاب شده است؛ درست مانند تجريد خواجه. نويسنده گاه نظر به رد فلاسفه دارد و با عباراتی کوتاه عقايد آنان را رد می کند؛ با اينکه طرح او در مباحث وجود متأثر از فخر رازي است در بحث از مسئله نسبت وجود و ماهيت و نيز مسئله رد شيئيت معدوم که اختلاف اساسی ميان مکتب ابو الحسين است با بهشميان؛ نيز در طرح مسئله وجوب و امکان وجود و مسئله ضرورت حاجت به مؤثر به دليل امکان و نه حدوث که آشکارا طرز تأثير پذيری او را از آنچه ابو الحسين آغاز گر آن بود و فخر رازي در تأثير پذيری از فلاسفه مطرح کرده نشان می دهد. اينها مواردی است که به خوبی می توان عبارات کتاب الياقوت را با نوشته های فخر و خواجه مقايسه کرد و بعد تمايز را با نوشته های بهشميان آشکارا ديد (نک: ص 36 تا 38، نيز: ص 42، 43؛ نيز در بحث اعاده معدوم، نک: ص 71). آنچه درباره صفات علم، اراده، سميع و بصير و نيز در ارتباط با مسئله "احوال" ارائه شده کاملا مبين و بازتاب دهنده تمايز مکتب ابو الحسين با بهاشمه است (ک: ص 39 تا 40، 43، 46، 51، 57 تا 58).
در پايان بايد اين را هم اضافه کنيم که در بخش امامت، اگر سخن از نواب امام غائب شده ( و در واقع اصل مقام امامت، ص 79) ناظر به اشکالی است که در رابطه با ضرورت عصمت امام، مخالفان اماميه مطرح می کرده که اگر عصمت امام به دليل مطرح شده از سوی اماميه ضروری است پس به همان ترتيب عصمت نائبان و ولات آنان نيز ضروری است. بنابراين اين مطلب ناظر بدين نيست که نويسنده در عصر غيبت صغری می زيسته است.
حقيقت اين است که تحقيق و بررسی ويلفرد مادلونگ به خوبی نشان داد که کتاب الياقوت تحت تأثير انديشه و مکتب کلامی بهشمی نيست و بل ناظر بدان است و آن را به نقد می کشد. اين گرايش که اصلا متعلق به ابو الحسين بصري، شاگرد قاضي عبدالجبار است که بعدا به آرای او پشت کرد و تمايزهايی روشن با او پيدا کرد، در ميان اماميه به ويژه از اواخر سده ششم قمری و خاصه با سديد الدين حمصي مورد حمايت و پذيرش قرار گرفت و البته همزمان با رويکرد معتزليان زيدی يمن و سنيان اشعري مانند فخر رازي به مکتب ابو الحسين که با محمود ملاحمي رونق تازه ای در خوارزم پيدا کرده بود، همگانی شد و عملا راه را برای به حاشيه کشاندن مکتب بهشمي در بسياری از بومها گرفت و تا آنجا پيش رفت که نه تنها بخش عمده ای از زيديان، و بل عموم متکلمان امامی را به پيروی خود کشاند و حتی سنيان اشعري را تحت تأثير عميق خود قرار داد؛ به طوری که اين تأثير که آغاز آن با امام الحرمين جويني هموار می شود در انديشه فخر رازي نمود و ظهور بسيار قوی و بارزی پيدا می کند. اصولا مکتب کلامی ابو الحسين که تحت تأثير پاره ای از آموزه های فيلسوفان مسلمان هم بود صبغه کلی کلام را تغيير داد و عملا راه را برای آميختن کلام و فلسفه نزد فخر رازي و خواجه طوسي فراهم نمود (درباره اين موضوعات بايد به ويژه به تحقيقات ويلفرد مادلونگ و زابينه اشميتکه مراجعه کرد. نويسنده اين سطور هم بخشی از کار دانشگاهی خود در دانشگاه آزاد برلين را به بررسی همين موضوع و مطالعه تحول تاريخی اين مکتب اختصاص داده است). نويسنده الياقوت، بی ترديد تحت تأثير ابو الحسين بصري بوده و در کتابش همه جا در مواضعی که اختلاف نظری ميان ابو الحسين بصري با مکتب بهشميان وجود دارد، جانب ابو الحسين را می گيرد و اصلا پيداست که در نقد مکتب بهشمي به ويژه آرای شريف مرتضی را در نظر دارد و نقد می کند (طبعا برخلاف نظر نويسنده مقاله چاپ شده در کتاب شيعه، اين رابطه معکوس نيست و روشن است که نويسنده الياقوت است که تحت تأثير ابو الحسين است. تعبير "وتبعه" در کلام علامه حلي در انوار الملکوت، ص 67 که برای ابو الحسين در قياس با نويسنده الياقوت به کار رفته، مفهوم ترتيب تاريخی ندارد و بلکه اين تعبير اصطلاح شايعی است در کتابهای کلامی که صرفا همرأيي را معنی می دهد). با اين حساب بايد پذيرفت که نويسنده الياقوت نمی تواند متقدم بر ابو الحسين (د. 436 ق) باشد. از ديگر سو اگر اين نکته را مد نظر قرار دهيم که مکتب ابو الحسين از اواخر سده ششم قمری تازه در برخی محيطهای محدود وارد حوزه های اماميه شد، بايد کتاب الياقوت را دست کم تأليف اواخر سده ششم و يا کلا به بعد آن دانست. سديد الدين الحمصي هم در المنقذ من التقليد خود هيچ اشاره ای به نويسنده الياقوت ندارد؛ اين در حالی است که او مهمترين نماينده مکتب ابو الحسين در ميان شيعيان امامی در دوران خودش بوده و در واقع با اوست که اماميه به ويژه با تعاليم ابو الحسين و ملاحمي آشنايی می يابند. بعد از او به ويژه بايد علامه حلي را نام برد که تحت تأثير عميق ابو الحسين بصري است. علامه حلی کما اينکه می دانيم شرحی بر الياقوت دارد و از ميان افراد خاندان ابن عودي که حامی مکتب ابو الحسين بوده اند، يکی را می شناسيم که ارجوزه ای را ظاهرا بر اساس متن الياقوت ساخته که به چاپ هم رسيده است. در واقع علت تمايل به شرح اين کتاب در سده های هفتم و هشتم همين ويژگی کتاب الياقوت است که با رويکرد کلی متکلمان امامی در اين دوران در پذيرش آرای ابو الحسين هماهنگی دارد. بنابراين با وجود اينکه مادلونگ، ابراهيم النوبختي نامی را که در کتاب نقض عبد الجليل قزويني از او ياد شده (ص 186)، نويسنده احتمالی الياقوت می داند و معتقد است که اين شخص در اواخر سده پنجم و يا اندکی بعد می زيسته اما واقعيت اين است که حتی در زمان تأليف کتاب نقض (نيمه سده ششم) احتمال اندکی وجود دارد که متکلمان امامی در سطح نويسنده الياقوت با تعاليم ابو الحسين آشنايی داشته و در ضمن از آن دفاع کرده باشند. در ري همين دوران کتابهای متعددی به وسيله علمای امامی نوشته شده در نقد باورهای کلامی پيروان ابو الحسين بصري. بنابراين احتمال قوی تر اين است که نويسنده الياقوت متعلق باشد به دورانی پس از زمان تأليف کتاب نقض؛ يعنی از حدود اواخر سده ششم قمری. از ديگر سو، با اندک تأملی در کتاب الياقوت روشن می شود که نويسنده تحت تأثير فخر رازي بوده و گرايش او به ابو الحسين در چارچوب آشنايی او با فخر رازي هم قابل تفسير است (بر خلاف سديد الدين حمصي و در تفاوتی آشکار با رويکرد او در آثارش، با وجود اينکه سديد الدين هم گرايش حسينی/ ملاحمي دارد). نوع طرح مباحث، وجود تأثير فخر رازي را به خوبی نشان می دهد؛ به ويژه در مباحثی که اساسا فخر رازي در آنها و در نوع طرح آن دسته مسائل مؤسس است و بديهی است که فخر رازي نيست که تحت تأثير نويسنده الياقوت است، بل اين نويسنده الياقوت است که تحت تأثير فخر رازي است. تحليلی متفاوت با آنچه گفتيم اساسا با منطق درونی تحول علوم و بررسی سهم متفکران سازگار نيست. بعدا هم که دانشمندانی مانند علامه حلي به متن کتاب الياقوت دلبستگی پيدا کردند بدين دليل بود که آنرا با آنچه پيشتر از ابو الحسين بصري، محمود الملاحمي و به ويژه فخر رازي و خواجه طوسي آموخته بودند بسيار نزديک ديدند. در شرح اشراق اللاهوت هم همين گرايش باز دنبال می شود.
نويسنده اين سطور معتقد است که کتاب الياقوت تحت تأثير آثار فخر رازي نوشته شده و اين داوری به وسيله دوست دانشمندمان آقای ضيايی که متنهای الياقوت و اشراق اللاهوت را منتشر کرده اند، نيز تأييد شده است. از ديگر سو معمولا چنين تصور می شود که ابن ابي الحديد شرحی بر کتاب الياقوت داشته و محتملا موسوم به فصّ الياقوت. در خود کتابهای ابن ابی الحديد البته تاکنون گواهی اين مسئله ديده نشده (البته همه آثار کلامی او تاکنون منتشر نشده است). اگر چنين چيزی صحت داشته باشد، با توجه به آنچه گذشت بايد گفت که کتاب الياقوت در دوره ای ميان فخر رازي و تا پيش از عصر ابن ابي الحديد نوشته شده است. اما واقعيت اين است که تاکنون منبع مطمئنی وجود اين شرح را تأييد نکرده است. تنها در روضات الجنات (5/20 تا 21؛ نيز نک: هدية العارفين، 1/507 محتملا به نقل از روضات) به نقل از ابن الفوطي (ظاهرا تلخيص مجمع الآداب) از وجود اين شرح در فهرست آثار ابن ابي الحديد خبر می دهد که اين قسمت در ضمن ترجمه احوال ابن ابي الحديد در نسخه چاپی کتاب ابن الفوطي ديده نمی شود (1/213 تا 214) و اصلا معلوم نيست متکی بر چه منبعی صاحب روضات چنين چيزی را اظهار کرده است. همينطور در شرح احوالی که از ابن ابی الحديد در پايان يکی از مجلدات شرح نهج البلاغة (و نيز پايان کتاب شرح القصائد العلويات السبع او، ص 167) به نقل از کتابی نا آشنا به نام معجز الآداب في معجم الالقاب از ابن الفوطي آمده، از اين کتاب ياد شده است. از ظواهر اين ترجمه احوال معلوم است که بايد کلام يکی از معاصران ابن ابی الحديد و به احتمال زياد خود ابن الفوطي باشد اما به هر حال تا پيدا شدن سر نخ اصلی اين اطلاعات درباره ابن ابی الحديد، مسئله همچنان مشکوک است؛ به ويژه اينکه در شرح احوال نسبتا مفصلی که از ابن ابی الحديد در عقود الجمان ابن شعار موصلي ارائه شده (نک: يادداشت ما در همين وب نوشت درباره کتاب ابن الشعار)، در فهرست آثارش ذکری از کتاب شرح الياقوت نشده است (در الذريعة ظاهرا به نقل از رياض العلماء نام شرح ابن ابی الحديد را فص الياقوت خوانده است، اما ظاهرا اين نقل هم آشفتگی دارد و به هر حال در مجلدات چاپی رياض العلماء اثری از آن نيست و شايد در بخش سنی کتاب باشد که متأسفانه تاکنون به چاپ نرسيده است؛ نک: الذريعة،25/272). اينجاست که بايد گفت که بعد از حدود صد سال ارائه پژوهشهای مختلفی که درباره کتاب الياقوت انجام شده دقيقترين آنها مربوط است به اظهار نظر شادروان علامه محمد خان قزويني که بنابر اظهار پل کراوس معتقد بوده است که از محتوا و الگوی کتاب الياقوت روشن است که اين اثر تنها اندکی پيش از زمان علامه حلي نوشته شده است. بعيد نيست ابو اسحاق ابن نوبخت، و با توجه به انتساب او به خاندان نوبختيان ساکن بغداد بوده و در حدود پيش از سقوط دستگاه عباسی در اين شهر می زيسته و چندان با جامعه اماميه حله در آن زمان مرتبط نبوده و از اينرو شهرتی پيدا نکرده است. شايد اگر کتاب ابن الفوطي به طور کامل به دستمان می رسيد اطلاعی درباره او در آن کتاب يافت می شد. مسلما اگر او تا پيش از پايان سده ششم می زيست نام او محتملا از طريق منتجب الدين، ابن شهر آشوب و يا ابن ابي طي در اختيار ما قرار می گرفت. البته منتجب الدين کمتر عالمان عراقی را در سده ششم در کتابش يا کرده اما ابن ابی طي هم در الحاوي از او يادی نکرده و اگر چيزی در مورد او نوشته بود لا بد از طريق منابع سنی به دستمان می رسيد. به هر حال مسلما او از خراسان و ری نبوده و حتی بعيد است که اهل حله و يا شامات (حلب) بوده باشد. او ساکن بغداد بوده و چون در دوره ای می زيسته که منابع شرح حالی کمی از آن دوره به وسيله عالمان شيعی در اختيار است نام او مغفول مانده و شايد علامه هم از او اطلاع زيادی نداشته؛ چرا که در اجازات خود بدو اشاره ای ندارد. او محتملا اندکی پيش از ابن ابی الحديد در بغداد زندگی می کرده و از اينرو بعيد است که ابن ابي الحديد شرحی بر کتاب معاصرش نوشته باشد؛ مگر اينکه فرض کنيم وی استاد ابن ابي الحديد در دانش کلام بوده، خاصه که می دانيم ابن ابی الحديد به مکتب ابو الحسين بصري تعلق خاطر داشته است و اين از شرح او بر نهج البلاغة و آثارش در زمينه مکتب ابو الحسين کاملا پيداست. اما با اين وصف پرسش اصلی اين است که چرا ابن ابي الحديد از وی در شرح نهج البلاغة نامی نبرده است؟ به هر حال ظاهرا بايد دوره زندگی او را چيزی در ميان سالهای 620 تا 660 ق در بغداد فرض کرد؛ تازه اگر وجود شرحی از ابن ابي الحديد بر کتاب او ثابت باشد و الا بعيد نيست که وی تنها اندکی پيش از سقوط بغداد درگذشته باشد. باری به نظر نويسنده اين سطور صائب ترين رأی درباره زمان و دوران نويسنده الياقوت همان نظری است که علامه قزوينی تخمين زده است.
کتاب ياقوت به سبک کتابهای مختصری نوشته شده که نويسندگانشان قصد داشته اند با اختصار نويسی متنی درسی که بعدا اساسی برای تدريس و شرح نويسی باشد را ارائه دهند. اين سبک به ويژه با طرز بيانی نويسنده الياقوت در دوران خواجه و اندکی پيش و پس او معمول بوده و چندان معمول علمای دوره های متقدمتر نيست (البته در ميان کتابهای استدلالی کلامی و نه صرفا عقيده نامه ها). تک تک کلمات به جا انتخاب شده و هر عبارتی يا ناظر به ارائه اصل مسئله (مذهب) و يا ارادئه ادله و يا عمدتا ناظر به پاسخ به شبهات مخالفان است و از اينرو با هنر ورزی کلمات انتخاب شده است؛ درست مانند تجريد خواجه. نويسنده گاه نظر به رد فلاسفه دارد و با عباراتی کوتاه عقايد آنان را رد می کند؛ با اينکه طرح او در مباحث وجود متأثر از فخر رازي است در بحث از مسئله نسبت وجود و ماهيت و نيز مسئله رد شيئيت معدوم که اختلاف اساسی ميان مکتب ابو الحسين است با بهشميان؛ نيز در طرح مسئله وجوب و امکان وجود و مسئله ضرورت حاجت به مؤثر به دليل امکان و نه حدوث که آشکارا طرز تأثير پذيری او را از آنچه ابو الحسين آغاز گر آن بود و فخر رازي در تأثير پذيری از فلاسفه مطرح کرده نشان می دهد. اينها مواردی است که به خوبی می توان عبارات کتاب الياقوت را با نوشته های فخر و خواجه مقايسه کرد و بعد تمايز را با نوشته های بهشميان آشکارا ديد (نک: ص 36 تا 38، نيز: ص 42، 43؛ نيز در بحث اعاده معدوم، نک: ص 71). آنچه درباره صفات علم، اراده، سميع و بصير و نيز در ارتباط با مسئله "احوال" ارائه شده کاملا مبين و بازتاب دهنده تمايز مکتب ابو الحسين با بهاشمه است (ک: ص 39 تا 40، 43، 46، 51، 57 تا 58).
در پايان بايد اين را هم اضافه کنيم که در بخش امامت، اگر سخن از نواب امام غائب شده ( و در واقع اصل مقام امامت، ص 79) ناظر به اشکالی است که در رابطه با ضرورت عصمت امام، مخالفان اماميه مطرح می کرده که اگر عصمت امام به دليل مطرح شده از سوی اماميه ضروری است پس به همان ترتيب عصمت نائبان و ولات آنان نيز ضروری است. بنابراين اين مطلب ناظر بدين نيست که نويسنده در عصر غيبت صغری می زيسته است.
سه شنبه ۱۱ مرداد ۱۳۹۰ ساعت ۱۶:۱۲