بهتر است از کتاب ممتاز شريف مرتضی با عنوان غرر الفوائد/ الفرائد و درر القلائد آغاز کنيم که يکی از مهمترين و برجسته ترين نمونه های محصولات علمی مجالس اهل علم در سده های آغازين اسلامی است؛ کتابی که با عنوان امالي هم شناخته می شود. کتاب غرر ودرر شريف مرتضی البته امالی به مفهوم متعارف نزد محدثين نيست؛ بلکه مجموعه ای است از مجالس درسی شريف مرتضی که وسيله شاگرد / شاگردانش تدوين و تحرير شده و ظاهرا سهم اصلی در اين ميان با ابو يعلی جعفري بوده است (برای او نک: مقاله من در دائرة المعارف بزرگ اسلامی). اين مجالس جدا از مجالس درسی شريف مرتضی بوده که در آن يا کتابهای خود را جهت تدوين نهايی و انتشار، املاء می کرده و يا مجالس درس فقه و اصول و کلام به شيوه اهل مدرسه در آن زمان يعنی تدريس علوم و تعليق نگاری از سوی شاگردان. محدثان هم البته مجالس در حديث داشته اند که در آن مجالس از روی اصول خود احاديثی را روايت و املاء می کرده و شاگردان سماع و استملاء می کرده اند. مجالس شريف مرتضی، آنکه در کتاب غرر الفوائد ودرر القلائد ضبط شده، بنابراين نه از نوع مجالس املای حديث بوده و نه از نوع مجالس رسمی درسی و يا از نوع مجالس املاء کتابها که جهت تدوين و انتشار کتابها تشکيل می شده بلکه اين نوع مجالس نوعی متفاوت و متداول در ميان طبقات مختلف اهل علم بوده که شايد مخاطبان گسترده تری داشته است. اهل ادب معمولا اين مجالس را داشته اند که در آنها به نقد ادبی و نقل شعر و حکايات ادبی و ظرائف ادباء می پرداخته اند و حاصل آن کتابهای متعددی است با نام امالی که نمونه های زيادی از آنها همينک در اختيار است. اين مجالس ادبی طبعا مجالسی از نوع تدريس کتابهای ادبی معين و برای تعدادی شاگرد مشخص که قصد آموختن کتابهای ادبی در ترتيب و ترتب نظام مدرسی را داشته اند نبوده و بل تنها محاضرات ادبی اديبان بزرگ را فراهم می کرده است. در دوران شريف مرتضی فيلسوفان بغداد هم مجالسی برای خود داشته اند که در آنها به مفاوضات فلسفی پرداخته می شده و استادان به پرسشهای مختلف پاسخ می داده اند. متکلمان هم مجالس خاص حود را داشته اند و در اين نوع مجالس به انواع پرسشها پاسخ می داده اند و يا خود مسئله ای را مطرح می کرده و به جوانب مختلف آن می پرداخته و به بحثهای گوناگون در اطراف هر مسئله دامن می زده اند و زمينه "مناظرات" را فراهم می کردند. متکلمان طبعا مجالسی برای تدريس کتابهای معين و يا بحث درباره کتابهای معينی جداگانه داشته اند و يا مجالسی داشته اند که در آنها کتابهای خود را املاء می کرده و يا شاگردان کتابهای پيشتر استاد را بر وی عرضه می کرده و می خوانده اند و نسخه های تازه فراهم می کردند؛ تمامی انواع اين مجالس طبعا برای متکلمان و ديگر دانشمندان در آن ادوار وجود داشته، اما آنچه مجالس کلامی از نوعی که فی المثل نمونه هايی از آن از شيخ مفيد باقی مانده است را تمايز می بخشد (نک: الفصول المختارة، ص 16) همين ويژگی خاصی است که برشمرديم. در واقع اين نوع مجالس که وسيله شاگرد/ شاگردانی بعدا تحرير می شده (و حتی گاه به وسيله خود استادان خلاصه ای از آنها گرد می آمده) جزء مهمترين فعاليتهای علمی استادان در حوزه های مختلف و به نوعی مجال بروز قدرت اجتماعی هر طبقه از طبقات اهل علم بوده است؛ نمونه هايی همچون مجالس افتاء و استفتای فقيهان و مجالس "نظر" متکلمان و عالمان "مذهب" و "خلاف" و بعدها هم مجالس صوفيه و واعظان؛ با تمايزهايی که ميان هر يک از انواع اين گونه مجالس و در شرايط زمانی مختلف وجود داشته است. بدين ترتيب محصول تدوين شده و تحرير يافته اين دست مجالس را بايد بيشتر با همين عنوان "مجالس" خواند تا امالي که بيشتر يادآور امالی محدثان است و يا مجالس ارائه و عرضه متون از سوی استادان.
امالي شريف مرتضی هم در اصل غرر الفوائد ودرر القلائد خوانده می شده و مشتمل است بر تدوين مجالس علمی شريف مرتضی که در نوع خود حقيقتا بی نظير است. البته مجالس شريف مرتضی در اين کتاب، مجالس مناظرات او نيست اما به هر حال مجالسی است که در آن شريف مرتضی خارج از چارچوب نظام آموزشی فضايی را فراهم می کند برای بحث درباره موضوعات مختلف علمی که فراخور مناسبتهای مختلف صبغه و نظم و محتوای متفاوتی پيدا می کرده است. در بغداد عصر شريف مرتضی و اندکی پيش و پس از او اين نوع مجالس حضوری قوی داشته و اصلا يکی از مهمترين مظاهر حيات علمی جامعه بوده است؛ همانند سيمنارهای دانشگاهی و يا مجالس محاضرات ادبی در عصر جديد. هم در ميان سنيان و هم در ميان شيعيان متأسفانه اين سنت به تدريج از ميان رفت و مجالس درسی بر اساس نظام مدرسه ها جای آن را گرفت؛ عمدتا باز به دليل گسترش نظام مدارس از نوع نظاميه و امثال آن. البته تا دو سه قرن هر دوی اين نظامهای آموزشی حضوری همسان و همگام داشته اند اما به تدريج نظامات آموزشی مدرسی غلبه بيشتری پيدا کرد و آموزشها محدود بدان شد. در سده های سوم و چهارم به دليل عدم وجود نظامهای رسمی مدرسه ها اين نوع از مجالس در ميان اهل فلسفه و کلام و ادب به ويژه حضوری گسترده داشت اما به تدريج با تشکيل دار العلم ها و مدرسه ها، مجالس اهل علم که عمدتا در خانه ها و در محافل کوچک غير رسمی شکل می گرفت بيشتر محدود شد به آنچه در مدارس منعقد می شد، گو اينکه تا چند قرن برخی از اين نوع مجالس در خود مدارس تشکيل می شد و تداوم داشت.
در ميان متکلمان خاصه جايگاه شيخ مفيد و شريف مرتضی در بغداد برای گسترش دهی به اين دست مجالس بسيار حائز اهميت بوده است. اما اگر از محصول مجالس شيخ مفيد اندکی تنها به دست ما رسيده است، کتاب غرر شريف مرتضی نمونه ای بی مانند برای انعکاس اين نوع مجالس در بغداد اوائل سده پنجم به شمار می آيد. مجالس او که متأسفانه به دليل محدوديتهای زمانی و مسئوليتهای اجتماعی شريف مرتضی ادامه نيافت و يا اگر بعدا ادامه يافته از تدوين آنها چيزی به دست ما نرسيده شامل چندين بخش بوده که عمدتا ويژگی ثابت مجالس او بوده است؛ در آغاز هر مجلس بحثی درباره تأويل آيه و يا آياتی از قرآن کريم و در دنباله بحثی درباره تأويل حديثی از احاديث نبوی که در هر دو مورد به موضوعاتی اشاره می شده که جزء مشکلات آيات و احاديث قلمداد می شده و نيازمند بحثی تأويلی و تفسيری از نقطه نظر ادبی و کلامی بوده است. در مورد آيات که تقريبا در همه مجالس کتاب اين وضع ديده می شود، شريف مرتضی در آغاز مجلس آيه ای و يا آياتی را عنوان می کرده (خاصه در موضوعات مورد اختلاف ميان معتزليان و اهل عدل با مجبره و مشبهه) و بعد به نقل و تحليل تفاسير گذشتگان و يا تأييد مطالب آنان، گاه با نام بردن از آن منابع (در بسياری از موارد تفسير ابو علي جبايي و گاه تفاسير ابو القاسم بلخي و ابو مسلم اصفهاني) می پردازد و نکاتی را در حاشيه آن تفاسير مطرح می کند. در مورد احاديث هم کم و بيش به موضوعات مورد اختلاف می پردازد و يا احاديثی که نيازمند بحثهای غريب الحديث است. در مورد احاديث نظرات ابن قتيبه، ابو عبيد قاسم بن سلام و ابن انباري خاصه مورد بحث قرار می گيرند و نظر انتقادی آشکاری نسبت به ابن قتيبه در سرتاسر اين بخشها ديده می شود. در ميان معتزليان همواره بحث درباره آيات متشابه و مجازات قرآنی محل توجه بوده و کتابهايی در اين زمينه نوشته شده است. متکلمان اشعری هم در اين باره فعال بوده اند و البته بيشتر در رابطه با احاديث متشابه و محل اشکال. نمونه مهم در ميان شيعيان توجه شريف رضي به مجازات و متشابهات قرآنی و احاديث است که در سه کتاب او تلخيص البيان، مجازات الآثار النبوية و حقائق التأويل انعکاس يافته است. شريف مرتضی با وجود اينکه در آثار ديگرش هم به تفسير عنايت داشته و به ويژه تفسير آيات متشابه اما در مجالس خود همت اصلی خود را معطوف به اين مهم کرده است؛ به ويژه بحثهای شريف مرتضی درباره احاديث در اين کتاب و بيان تأويلات و غرائب و مشکلات احاديث از نمونه های بسيار کهن و ممتاز و کم نظير در ميان عالمان اهل عدل است. شريف مرتضی معمولا نظم معينی را در چند مجلس پياپی در نظر داشته است. از ديگر سو معمولا چنين است که پس از دو بحث قرآنی و حديثی در دنباله بحثی ادبی / تاريخی را پايان بخش مجلس خود قرار می داده است. در اوائل مجالس اين بخش سوم گاه به بحثهای کلامی اختصاص داشته اما عمدتا در طول مجالس بحثهای ادبی جای بخش سوم را پر می کرده است. در اوائل کتاب چندين مجلس به نقل حکايات تاريخی و به ويژه در چند مجلس به مطالب تاريخی از اعلام معتزله و اهل عدل و معرفی تفصيلی آنان و با ذکر حکايات و نيز معرفی شماری از شعرای اهل الحاد و مذاهب فاسده اختصاص يافته است، اما در دنباله صبغه غالب اين بخش نقل مباحث ادبی و نقد شعر و يا نقل حکايات و نکته های ادبی است با ذکر سند و به ويژه با روايت از مرزباني، استادش در ادب. درست است که همه جا مجالس با نظم کاملا همسانی تنظيم نشده اما محتمل است که در تدوين مجالس گاه تصرفی شده و مباحثی جا به جا شده و يا بخشهايی از قلم افتاده و فرصت تحرير آن به دست نيامده است. اما به هر حال از مجموع مطالب مجالس، بر می آيد که شريف مرتضی در مقام يک متکلم برجسته در مجالس خود به جنبه های کلامی و تفسيری توجه داشته و آن را در مقام اول بحثهای خويش قرار می داده و بعد در مقام يک اديب برجسته و ناقد ادبی کم نظير به مباحث ادبی در مجالس خود اهتمام می ورزيده است. تصور کنيد فقيهی متکلم و دانشمندی اصولی در جايگاه شريف مرتضی را که در روز چندين مجلس درس و تعليق داشته و طبعا وقتی مهم از اوقات روزانه خود را به تدوين و تأليف کتاب و يا املاء نوشته ها و يا مقابله با شاگردان و تبييض نوشته ها می پرداخته (علاوه بر دلمشغولی ها و مسئوليتهای اجتماعی و وظائف محوله بدو) و در ايام هفته يک و يا چند باری را هم به اين نوع مجالس ويژه اختصاص می داده و عمدتا بالبداهه به ارائه مهمترين تحقيقات تفسيری و کلامی و ادبی خود می پرداخته است. متأسفانه تاريخ و نظم دقيق و توصيف نحوه اين مجالس در اين کتاب ثبت نشده (برخلاف مجالس حديث که عموما تعمد در نقل دقيق تاريخ وجود داشته) و از اينرو ما دقيقا نمی دانيم که فاصله جلسات و نحوه برگزاری چگونه بوده اما بی ترديد فاصله ها چندان زياد نبوده خاصه که گاه يک موضوع را در چند جلسه پياپی دنبال می کرده و معلوم بوده است که شاگردان بحث را مرتبا دنبال می کرده اند. به هر حال اين شيوه مجالس عمق حيات علمی را در بغداد دوران او نشان می دهد. فرض کنيد فقيهی از فقيهان قم و يا نجف امروز علاوه بر مجالس مرتب فقه و اصول که دارد مجالسی مرتب بر پا کند و در آن به فراخور بحثها و مطالعاتش بخشی را به تفسير قرآن و حديث و بخشی از زمان مقرر را به ذکر بحثی کلامی و يا فقهی در فرعی از مسائل و آنگاه قسمتی را به نقل حکايتی تاريخی و ادبی و يا نقادی شعر و يا داوری درباره شاعران در موضوعی ويژه اختصاص دهد، طبعا چنين مجالسی فضا و فرهنگ علمی و آموزشی ويژه ای را در جوامع علمی فراهم می کند؛ کاری که شريف مرتضی در اين مجالس کرده چنين بوده است. البته بعيد نيست که گاه برای نقل مطالب، شريف مرتضی منابع خود را در مجلس حاضر می کرده و گاه از روی منابعش چيزی را قرائت می کرده اما شيوه کلی کار اين نوع مجالس نقل مطالب علمی بالبداهه و يا روی حفظ بوده است. ارائه چنين مجالسی که در آن انواع مختلف علوم عصر محل مفاوضه و مذاکره و بحث و نظر بوده و فقه و کلام و دروس دينی در کنار شعر و ادب و ظرائف ادبی و تاريخی به بحث گزارده می شده، نوعی جهان بينی ويژه ای را به اوساط اهل علم می بخشيده است که در آن يک فقيه در حد و اندازه شريف مرتضی در عين حال به موضوعاتی مانند شعر و ادب چنان بها دهد که گويی اديبی است که هيچ با عالم فقه و اصول مذهب آشنا نيست و تنها سر در ظرائف و نقد اهل ادب و بحث درباره مضامين گوناگون اشعار شاعران و غزل سرايان عرب دارد؛ ادبی که در آن روزگاران فرهنگ و گفتمانی انسانی و جهان شمول داشت و در چارچوبهای تنگ مذهبی محدود نمی شد. در اوساط اهل فقه و از قريب چندين قرن تاکنون مفاوضه های علمی در موضوعات عمدتا فقهی با طرح فرعی فقهی در ميان چند تن از فقيهان هماورد همواره پديده ای پر ظهور بوده اما متأسفانه کمتر عنايتی به ضبط اين گونه مذاکرات علمی در ميان عالمان سده های اخير صورت گرفته است. در دوران نزديک به عصر شريف مرتضی نمونه مهم کتاب سيصد جلدی الفنون ابن عقيل حنبلی را داريم که متأسفانه تنها بخش بسيار کوچک آن باقی مانده و در دو جلد در بيروت به وسيله جورج مقدسی سالها پيش منتشر شده است. اين کتاب نمونه های زيادی از اين دست مجالس و حتی مفاوضات علمی محدود را در جامعه بغداد عصر غزالی بازتاب می دهد. آنچه مجالس شريف مرتضی آن را بازتاب می دهد نمونه مجالسی است که اهل علم به طور منظم برای ارائه مباجث علمی خارج از چارچوب دروس روزانه خود داشته اند؛ اما کتاب الفنون بيشتر شرح مذاکرات و مناظرات علمی در فقه و اصول مذهب و خلاف و جدل است که در بغداد عصر او و يا اندکی پيش از وی در جريان بوده و نموداری از فضای فرهنگی و علمی بغداد آن روزگاران را به نمايش می گذارد؛ کتاب الفنون در حقيقت بيشتر متکی است بر بحثهای مجالسی از نوعی ديگر که به آنها "مجلس النظر" می گفته اند و در آن فضايی فراهم می شده برای "جدل" های مذهبی درباره کلام و "مذهب" و "خلاف" فقهی (جدل فقهی و اصولی) که بعد از اين درباره آن سخن خواهيم گفت.
حاکم جشمي، متکلم و دانشمند معتزلی خراسان در اواخر سده پنجم که می دانيم به خوبی با آثار شريف مرتضی آشنايی داشته، مجالسی همچون او ترتيب داد که محصول تدوين شده آن به نام جلاء الأبصار همينک موجود است و ما پيشتر در مقاله ای آن را معرفی کرده ايم. در مجالس او که بر خلاف مجالس شريف مرتضی تاريخها و زمان و مکان مجالس به درستی ضبط و ثبت شده است، حاکم جشمي نيز به تفسير آيات (در مطاوی بحثها) و به طور خاص احاديث مشکله (در هر مجلس و با ذکر اسناد کامل روايات در عمده موارد) ، مباحث تاريخی در رابطه با معتزليان و زيديان و نکات تاريخی و ادبی و نقل شعر و امثال آن پرداخته که البته از لحاظ کيفيت قابل مقايسه با مجالس شريف مرتضی نيست. شريف مرتضی در مقام فقيه و متکلم از يک سو و اديب از ديگر سو تلفيقی برای مجالس خود ارائه داده به نحوی که مجالس او هم حاوی بحثهای متکلمان و فقيهان و مفسران بوده و هم حاوی نوع مطالبی که اديبان در مجالس خود ابراز می داشته اند. همانطور که پيشتر گفتيم اين دست مجالس، نوعی کارکرد اجتماعی هم داشته و در واقع تا پيش از تأسيس مدارس و دار العلم های مهم در بغداد، اين نوع مجالس يکی از مهمترين مواقع بروز اجتماعی طبقات مختلف اهل علم بوده است. از مهمترين اين مجالس، مجالس "اهل النظر" بوده است که متکلمان در آن نوع مجالس درباره مسائل مختلف کلامی و يا خلافات مذهبی به بحث و جدل می پرداخته اند. از ديگر سو، کرمر در کتاب دو گانه خود درباره رنسانس در سده چهارم قمری به خوبی نشان داده است که فيلسوفان و اهل ادب چگونه تا پيش از شکل گيری مدارس در بغداد از اين نوع مجالس و نشستها و سمينارهای علمی بهره می برده اند تا باورها و انديشه های فلسفی خود را تبليغ کنند. اديبان و اهالی ادب بدين وسيله در گسترش دهی نوعی باور متسامح فرهنگی در جامعه استفاده می کرده اند و در مجالس خود از همه نوع ادب انسانگرايانه، شعر و نثر و انواع نقد ادبی و بحث درباره ادب سياسی و اخلاق ملتها و مدن و غيره به بحث می پرداخته اند. گاه اين نوع مجالس در دربارهای شاهان و وزيران و خليفگان تشکيل می شد و گاه در بازار وراقان؛ و کسانی که در اين نوع مجالس شرکت می کرده اند، از اطياف مختلف اجتماعی بوده اند که فراخور پايگاهی که داشته اند می توانسته اند در انواع مختلف اين نوع مجالس شرکت کنند؛ طبعا شرکت در مجالسی که در دربارها تشکيل می يافت همگانی نبود و مختص به عده ای خاص اما در مجالسی که در خانه های عالمان، در مساجد و به ويژه در بازار وراقان شکل می گرفت، طبقات مختلفی می توانسته اند شرکت جويند؛ تازه اين نوع مجالس تنها مخصوص طالب علمان رسمی نبود، بلکه کسانی که در مراتب علمی بالاتری هم بوده اند می توانسته اند آزادانه در اين نوع مجالس فراخور انگيزه های مختلف شرکت کنند. بدين ترتيب است که چنانکه گفتم اين نوع مجالس با مجالس ديگری که صرفا در چارچوب مراتب علمی و آموزشی شکل می گرفت متفاوت بود. کما اينکه گذشت مجالس آموزشی يا شامل مجالس املای حديث بود ( که البته همواره جنبه عمومی داشت و انواع مختلف طالبان حديث را در خود جمع می کرد)؛ و يا مجالس تدريس متون خاص فقه و اصول و کلام و غيره که عمدتا حاصل آن "تعليق" نويسی بود؛ و يا مجالس عرضه و املای کتابهای جديد از سوی نويسندگانشان که شاگردان در آن نوع مجالس کتابهای استادان را سماع و تدوين می کردند و يا کتابهای گذشته او را ديگر بار بر او می خوانده اند و نسخه های جديد و با حاشيه های تازه تر فراهم می کردند و نسخه های مصححی را فراهم می داشتند. بعدها البته در بغداد و خراسان مجالس وعظ و تذکير خاصه به دليل نفوذ و گسترش صوفيه رونق فوق العاده ای يافت و عملا جای بسياری از مجالس قبلی را گرفت، به طوری که بسياری از صوفيان و زاهدان و واعظان مجالس بسيار پر رونقی در وعظ داشتند و حتی کتابهايی تدوين می شد که مجالس آنان را گرد می آورد و تدوين می کرد و گاه خود آنان کتابهايی می نوشتند برای آموزش و ارائه الگوهای وعظ برای واعظان که شايد کهنه ترين آن اللوامع ابو سعد خرگوشي باشد که مجالسی است در چارچوب تفسير آيات قرآن (برای اللوامع، نک: مقاله مشترک نويسنده اين سطور و زابينه اشميتکه، در مجله آرابيکا). بسياری از اين واعظان در دورانهای کهن برخلاف رويه معمول عصور بعدی خود از اهل علم و تأليف کتابهای گرانقدر بوده اند (نمونه های ابن جوزی و ابن شهرآشوب) و در واقع مجالس وعظ آنان مجالی بوده است برای بروز اجتماعی علم دينی در جوامع قرون ميانه. متأسفانه تاکنون تحقيق ممتازی درباره تاريخ "وعظ" و نهاد واعظان در اسلام صورت نگرفته است؛ گرچه منابع نسبتا پرباری در اين زمينه وجود دارد. اگر در دوران غلبه "وعظ" حتی فقيهان بزرگ مدارس هم بی نياز از به کار گيری آن برای بسط قدرت اجتماعی طبقه فقهاء و نفوذ در طبقات مختلف "عامه" و تأثير گذاری بر آنان به ويژه در منازعات مذهبی / سياسی و بسط فرهنگ دينی در ميان آنان نبوده اند؛ به طوری که همين امر عملا قدرت "واعظان" (و گاه "قصّه خوانان" و "مناقب خوانان" و "فضائل خوانان") را از فقيهان مدارس در جامعه بيشتر کرد و تغييری اساسی در ساختار قدرت و سطوح نفوذ دينی جامعه و نيز فرهنگ عمومی دين به وجود آورد که آثار و مظاهر آن تا دوران کنونی هم ديده می شود، پيشتر از آن مجالس مختلف طبقات متکلمان و فقيهان و فيلسوفان هر کدام سهم مهمی در حضور و بروز اجتماعی اين طبقات داشت؛ مجالسی که بيشتر مخصوص "خاصه" بود و البته تفوق و برتری جويی در آن مجالس راه را برای بسط نفوذ و قدرت اجتماعی اين طبقات در مناسبات با قدرت سياسی باز می کرد و يا حتی در رقابتها و منافسات ميان مذاهب مختلف و يا فقيهان و عالمان دينی مختلف سهم عمده داشت. از مهمترين اين نوع مجالس که به ويژه با منازعات ميان فقيهان دو مذهب اصلی در خراسان و عراق پيوند خورده بود و اصلا مجالی برای بازتاب اين نزع بود، مجالس "نظر" بود که در آن فقيهان دو مذهب شافعی و حنفی (و البته حنبلی) حضور می يافتند و درباره "مذهب" و جدل و خلافات و مباحث اختلافی در اصول فقه و مبانی فتوی به بحث می پرداختند. در اين نوع مجالس البته مباحث اصولی متکلمان و کلاميات نيز مورد بحث قرار می گرفت. فقيهانی بلند مرتبه و يا متکلمانی برجسته در مذهب اشعری و يا حتی معتزلی را می شناسيم که در بيوت خود مجلس "نظر" داشته اند و يا اينکه برای آنان چنين مجلسی مقرر می شده است. در اين نوع مجالس که صورت پاره ای از گفتگوهای مطرح شده در اين نوع مجالس را از طريق منابعی مانند الفنون ابن عقيل در اختيار داريم، مسائل و موضوعاتی طرح می شده و درباره آن بر اساس اصول "جدل" و "خلاف" بحث می شده و ادله مبانی فتاوی مختلف فقهی مذاهب گوناگون در آن به بحث گذارده می شده و "استدلالات" اصوليان مورد مناقشه قرار می گرفته است. برتری در اين نوع مجالس بوده است که برتری فقيهی برای تصدّی منصب تدريس در مدارس رسمی مانند نظاميه را تعيين می کرده است و او را به عنوان استادی مطرح می کرده که می توانسته به عنوان مرجع تدريس "مذهب" و "خلاف" و فراهم آمدن "تعليق" ها در محضرش مطرح کند، به طوری که بالمآل از سوی خليفه، سلطان و يا امير برای تدريس در مدارس دعوت می شدند و طبعا پايگاه اجتماعی گسترده ای پيدا می کردند. در اين مجالس فقيهان و متکلمان مختلفی می توانسته اند حضور يابند و به بحث و "جدل" بپردازند (برای تفصيل در اين موضوع، نک: مقاله مفصل من با عنوان "آداب جدل و جايگاه تاريخی آن" که به زودی چاپ کاعذی آن در اختيار قرار می گيرد). البته پيش از اين نوع متحول مجالس النظر در بغداد و يا خراسان سده پنجم، مجالس متکلمان و يا فيلسوفان و يا مجالسی که در آنها بحثهای کلامی و فلسفی جريان داشته و به ويژه از سوی خليفگان و اميران تشکيل می شده و يا مورد تشويق قرار می گرفته وجود داشته که پايه و پيشينه مجالس النظر بعدی بوده است؛ مجالسی که در آنها از دانشها و علوم گوناگون بحث می شده و مناظرات و مجادله های مختلفی در جريان بوده است. بدين ترتيب و از جمله متکلمان مجلسهايی برای بحثهای کلامی و مناظرات با عالمان مذاهب ديگر داشته اند و در اين نوع مجالس که شاگردان استادان شرکت می کرده اند، برای مخالفان نيز فرصتی فراهم می آمده برای عرضه عقايدشان و نقد و مناظره درباره عقايد و باورهای کلامی و مذهبی استادان و دارندگان اين نوع مجالس به نحوی که حاصل آن مناظراتی بوده است ميان عالمان شناخته شده مذاهب گوناگون با يکديگر که محتوای برخی از اين مجالس را در کتابهای مناظرات مانند احتجاج طبرسي و عيون المناظرات و کتابهای ديگر و از جمله کتابهای ادبی و کشکولها داريم. در آغاز به ويژه با حمايت برخی از خليفگان و اميران دانش دوست و گاه البته با انگيزه های صرفا سياسی اين نوع مجالس مناظرات شکل می گرفته است که منابع تاريخی بسياری از آنها را نقل کرده است (از نوع مجالس الرضا عليه السلام در حضور مأمون که روايت آنها در کتابهای حديثی شيعه هست). در اينجا اين نکته را هم بايد بيافزايم که گاه در منابع از نوعی ديگر از مجلس نظر هم سخن رفته که مقصود مجالس نظر در مظالم (قضاء/ ديوان مظالم) است که البته به کلی چيز ديگری است و نبايد ميان اين دو خلط کرد. ما در اينجا نمونه هايی را از آنچه منابع درباره "مجلس النظر" گفته اند نقل می کنيم و در عين حال همينجا به تعدادی از منابع تحقيق در اين زمينه اشاره می کنيم که در مقاله مفصل پيشگفته ما به تفصيل مضامين آن مورد بحث قرار گرفته است؛ ابتدا ذکر پاره ای از منابع:
برای نمونه هايی از ذکر مجلس النظر و برخی مناظرات واقع در اين نوع مجالس در منابع، نک: تاريخ بغداد، 7/ 279؛ تاريخ جرجان سهمي، ص 227؛ الانساب سمعاني، 2/ 124؛ 3/539؛ طبقات الفقهاء شيرازي، ص 130؛ طبقات الشافعية الکبری، 4/71؛ تاريخ دمشق ابن عساکر، 58/ 93؛ احکام القرآن ابن العربي، 1/227؛ سير ذهبي، 17/358؛ وفيات ابن خلکان، 1/73؛ 4/ 204؛ نفح الطيب، 2/ 208؛ بغية الطلب، 4/1679؛ الحدائق الوردية، 2/30؛ دمية القصر، 1/676؛ برای ذکر مجلس النظر در يک قطعه شعر، نک: المحاضرات والمحاورات سيوطي، ص 444؛ برای مجلس النظر ابو الوفاء ابن عقيل حنبلی که ابن عربی مالکي در آن شرکت داشته، نک: تفسير قرطبي، 8/110؛ گاه يک شخص هم مجلس املاء داشته و هم مجلس نظر، نک: سير ذهبي، 16/447، به نقل از تاريخ حاکم نيشابوري؛ برای مجلس النظری که صاحب بن عباد شبها تشکيل می داده، نک: يتيمة الدهر ثعالبي، 3/ 235؛ برای مجلس النظر يک وزير، نک: المنتظم، 15/ 173؛ برای نمونه ای از مجالس النظر در بيوت اميران، نک: الانساب سمعاني، 2/ 309؛ برای مقارنه ای ميان مجلس نظر با تدريس، نک: معجم البلدان، 5/169؛ المنتظم ابن الجوزي، 16/195؛ و يا در مقايسه با مدارس علوم، نک: صبح الاعشی، 12/345؛ برای مقايسه و ذکر مجلس النظر در قياس با مجلس املای حديث، نک: الحدائق الوردية، 2/ 57 در مورد ناصر اطروش؛ نيز نک: طبقات الشافعية ابن قاضي شهبة، 2/166؛ برای موردی که در آن از مجلس للنظر والوعظ سخن رفته، نک: تاريخ الاسلام ذهبي، 31/ 196؛ برای مجالس النظر مأمون عباسی، نک: عيون أخبار الرضا، 1/199؛ نيز: دلائل النبوة بيهقي، 7/ 159؛ برای مجالس النظر شيخ مفيد، نک: الفصول المختارة، ص 249؛ برای توضيحی درباره ادب مجالس نظر، نک: اصول السرخسي، 2/ 288؛ برای نمونه ای از مجالس النظر متکلمان اشعری در بيوتشان، نک: تاريخ بغداد، 1/372؛ برای نمونه ای از مناظره با برخی ملحدان در مجلس النظر، نک: الشامل جويني، ص 107؛ برای نمونه ای از حضور معتزليان در مجلس النظر و مناظره با مشبهه و مجبره، نک: ابن المرتضی، طبقات المعتزلة، ص 102؛ برای مجالس النظر ناصر اطروش، نک: الحدائق الوردية، 2/ 72؛ برای مجالس النظر معتزليان در بيوتشان، نک: الجواهر المضيئة، 1/ 17، 170؛ برای مجلس النظر فخر رازي، نک: التدوين رافعي، 1/477؛ برای مجلس النظر در بيوت عالمان، نمونه، نک: التدوين، 2/258؛ برای تعبير از آن به "حلقة النظر"، نک: تاريخ الاسلام ذهبي، 4/354؛ برای حضور فقيهان مختلف از مذاهب گوناگون، ذيل ابن نجار، 1/ 209 تا 210؛ 2/81.
حال چند نمونه ای را بر اساس منابع مختلف نقل می کنيم تا حال و هوای اين دست مجالس روشنتر شود:
سير أعلام النبلاء - الذهبي - ج 2 - ص 618 - 619
قال الحافظ أبو سعد السمعاني : سمعت أبا المعمر المبارك بن أحمد : سمعت أبا القاسم يوسف بن علي الزنجاني الفقيه : سمعت الفقيه أبا إسحاق الفيروزآبادي : سمعت القاضي أبا الطيب يقول : كنا في مجلس النظر بجامع المنصور ، فجاء شاب خراساني ، فسأل عن مسألة المصراة فطالب بالدليل ، حتى استدل بحديث أبي هريرة الوارد فيها . فقال وكان حنفيا : أبو هريرة غير مقبول الحديث . فما استتم كلامه ، حتى سقط عليه حية عظيمة من سقف الجامع ، فوثب الناس من أجلها ، وهرب الشاب منها ، وهي تتبعه . فقيل له : تب ، تب . فقال : تبت . فغابت الحية ، فلم ير لها أثر .
الأنساب - السمعاني - ج 5 - ص 434 - 435
... وعم أبيه أبو محمد عبد الله بن إسماعيل بن عبد الله بن محمد بن ميكال الميكالي ، رئيس نيسابور ، وكان مذكورا بالأدب والكتابة وحفظ دواوين الشعر ودرس الفقه على قاضي الحرمين وغيره ، وكان أوحد زمانه في معرفة الشروط ، وكان أريد على ديوان الرسائل سنة أربع وستين وثلاث مئة ، فامتنع واستعفى ، ثم أكره بعد ذلك غير مرة على وزارة السلطان فامتنع وتضرع حتى أعفي ، وكان يختم القرآن في ركعتين ويقول . . ، وكان يفتح بابه بعد فراغه من صلاة الصبح إلى أن يصلي صلاة العتمة ، فلا يحجب عنه صاحب حاجة ، عقد له مجلس النظر سنة سبع وأربعين وثلاث مئة في حضرة إمامي المذهب أبي الوليد القرشي وأبي الحسن القاضي وحضر جميعا مجلسه ، ثم تقلد الرئاسة سنة ست وخمسين وثلاث مئة وهو منفرد بها بلا منازع ولا مانع نيفا وعشرين سنة ، فلم ير شاك مستنصف بجميع خراسان . وكان قد حج سنة سبع وأربعين وثلاث مئة ، ثم تأهب للخروج إلى الحج ثانيا في شهر رمضان سنة تسع وسبعين وثلاث مئة ، فسئل أن يستصحب شيئا من مسموعاته من أبي حامد الشرقي وأقرانه من المحدثين ففعل . وحدث بنيسابور والدامغان والري وهمذان وحدث ببغداد بجملة من الحديث ، وكذلك بالكوفة ومكة ...
عيون الأنباء في طبقات الأطباء - ابن أبي أصبيعة - ص 442
به نقل از سيره ابن سينا شيخ الرئيس به قلم شاگردش ابو عبيد جوزجانی : ... ثم عن للشيخ التوجه إلى أصفهان فخرج متنكرا وأنا وأخوه وغلامان معه في زي الصوفية إلى أن وصلنا إلى طبران على باب أصفهان بعد أن قاسينا شدائد في الطريق فاستقبلنا أصدقاء الشيخ وندماء الأمير علاء الدولة وخواصه وحمل إليه الثياب والمراكب الخاصة وأنزل في محلة يقال لها كونكنبد في دار عبد الله بن بابي وفيها من الآلات والفرش ما يحتاج إليه وحضر مجلس علاء الدولة فصادف في مجلسه الإكرام والإعزاز الذي يستحقه مثله ثم رسم علاء الدولة ليالي الجمعات مجلس النظر بين يديه بحضرة سائر العلماء على اختلاف طبقاتهم والشيخ من جملتهم فما كان يطاق في شيء من العلوم...
تاريخ الإسلام - الذهبي - ج 30 - ص 496 - 497
الفقيه أبو الفضل الضبعي السرخسي الهوذي الشافعي . من أقارب خارجة بن مصعب الضبعي ، بضاد معجمة . قدم بغداد شابا فتفقه على : أبي حامد الإسفرائيني . وسمع بها وبخراسان من طائفة. وكان بارعا مناظرا واعظا ، كبير القدر . قال أبو الفتح العياضي في رسالته : وأبو الفضل الهوذي في الفقه ما أثبته ، وعن مجلس النظر ما أنظره ، وعلى المنبر ما أفصحه . وقال ابن السمعاني : حدث بسرخس بسنن أبي داود ، عن القاضي أبي عمر الهاشمي . وكانت ولادته تقريبا في سنة سبعين وثلاثمائة . قلت : أتوهمه بقي إلى حدود الخمسين وأربعمائة.
تاريخ بغداد - الخطيب البغدادي - ج 2 - ص 455
درباره باقلاني: ... فأما الكلام فكان أعرف الناس به ، وأحسنهم خاطرا ، وأجودهم لسانا ، وأوضحهم بيانا ، وأصحهم عبارة ، وله التصانيف الكثيرة المنتشرة في الرد على المخالفين من الرافضة ، والمعتزلة ، والجهمية ، والخوارج وغيرهم . وحدث أن ابن المعلم - شيخ الرافضة ومتكلمها - حضر بعض مجالس النظر مع أصحاب له إذا أقبل القاضي أبو بكر الأشعري فالتفت ابن المعلم إلى أصحابه وقال لهم : قد جاءكم الشيطان ! فسمع القاضي كلامهم - وكان بعيدا من القوم - فلما جلس أقبل علی ابن المعلم وأصحابه وقال لهم : قال الله تعالى : ( إنا أرسلنا الشياطين على الكافرين تؤزهم أزا ) أي إن كنت شيطانا فأنتم كفار ، وقد أرسلت عليكم...
الوافي بالوفيات - الصفدي - ج 7 - ص 149
ابن خشكنانجه، أحمد بن علي بن وصيف أبو الحسين الكاتب المعروف بابن خشكنانجه كان من متأدبي الكتاب ويذهب مذهب الشيعة ويحضر مجالس النظر فيسأل عن مسائل ويتكلم عليها نادم الوزراء ومدحهم منذ أيام المهلبي وأدرك عضد الدولة وأنشده وبقي إلى أيام شرف الدولة واختصه ابن بقية وتوفي عن سن عالية ...
امالي شريف مرتضی هم در اصل غرر الفوائد ودرر القلائد خوانده می شده و مشتمل است بر تدوين مجالس علمی شريف مرتضی که در نوع خود حقيقتا بی نظير است. البته مجالس شريف مرتضی در اين کتاب، مجالس مناظرات او نيست اما به هر حال مجالسی است که در آن شريف مرتضی خارج از چارچوب نظام آموزشی فضايی را فراهم می کند برای بحث درباره موضوعات مختلف علمی که فراخور مناسبتهای مختلف صبغه و نظم و محتوای متفاوتی پيدا می کرده است. در بغداد عصر شريف مرتضی و اندکی پيش و پس از او اين نوع مجالس حضوری قوی داشته و اصلا يکی از مهمترين مظاهر حيات علمی جامعه بوده است؛ همانند سيمنارهای دانشگاهی و يا مجالس محاضرات ادبی در عصر جديد. هم در ميان سنيان و هم در ميان شيعيان متأسفانه اين سنت به تدريج از ميان رفت و مجالس درسی بر اساس نظام مدرسه ها جای آن را گرفت؛ عمدتا باز به دليل گسترش نظام مدارس از نوع نظاميه و امثال آن. البته تا دو سه قرن هر دوی اين نظامهای آموزشی حضوری همسان و همگام داشته اند اما به تدريج نظامات آموزشی مدرسی غلبه بيشتری پيدا کرد و آموزشها محدود بدان شد. در سده های سوم و چهارم به دليل عدم وجود نظامهای رسمی مدرسه ها اين نوع از مجالس در ميان اهل فلسفه و کلام و ادب به ويژه حضوری گسترده داشت اما به تدريج با تشکيل دار العلم ها و مدرسه ها، مجالس اهل علم که عمدتا در خانه ها و در محافل کوچک غير رسمی شکل می گرفت بيشتر محدود شد به آنچه در مدارس منعقد می شد، گو اينکه تا چند قرن برخی از اين نوع مجالس در خود مدارس تشکيل می شد و تداوم داشت.
در ميان متکلمان خاصه جايگاه شيخ مفيد و شريف مرتضی در بغداد برای گسترش دهی به اين دست مجالس بسيار حائز اهميت بوده است. اما اگر از محصول مجالس شيخ مفيد اندکی تنها به دست ما رسيده است، کتاب غرر شريف مرتضی نمونه ای بی مانند برای انعکاس اين نوع مجالس در بغداد اوائل سده پنجم به شمار می آيد. مجالس او که متأسفانه به دليل محدوديتهای زمانی و مسئوليتهای اجتماعی شريف مرتضی ادامه نيافت و يا اگر بعدا ادامه يافته از تدوين آنها چيزی به دست ما نرسيده شامل چندين بخش بوده که عمدتا ويژگی ثابت مجالس او بوده است؛ در آغاز هر مجلس بحثی درباره تأويل آيه و يا آياتی از قرآن کريم و در دنباله بحثی درباره تأويل حديثی از احاديث نبوی که در هر دو مورد به موضوعاتی اشاره می شده که جزء مشکلات آيات و احاديث قلمداد می شده و نيازمند بحثی تأويلی و تفسيری از نقطه نظر ادبی و کلامی بوده است. در مورد آيات که تقريبا در همه مجالس کتاب اين وضع ديده می شود، شريف مرتضی در آغاز مجلس آيه ای و يا آياتی را عنوان می کرده (خاصه در موضوعات مورد اختلاف ميان معتزليان و اهل عدل با مجبره و مشبهه) و بعد به نقل و تحليل تفاسير گذشتگان و يا تأييد مطالب آنان، گاه با نام بردن از آن منابع (در بسياری از موارد تفسير ابو علي جبايي و گاه تفاسير ابو القاسم بلخي و ابو مسلم اصفهاني) می پردازد و نکاتی را در حاشيه آن تفاسير مطرح می کند. در مورد احاديث هم کم و بيش به موضوعات مورد اختلاف می پردازد و يا احاديثی که نيازمند بحثهای غريب الحديث است. در مورد احاديث نظرات ابن قتيبه، ابو عبيد قاسم بن سلام و ابن انباري خاصه مورد بحث قرار می گيرند و نظر انتقادی آشکاری نسبت به ابن قتيبه در سرتاسر اين بخشها ديده می شود. در ميان معتزليان همواره بحث درباره آيات متشابه و مجازات قرآنی محل توجه بوده و کتابهايی در اين زمينه نوشته شده است. متکلمان اشعری هم در اين باره فعال بوده اند و البته بيشتر در رابطه با احاديث متشابه و محل اشکال. نمونه مهم در ميان شيعيان توجه شريف رضي به مجازات و متشابهات قرآنی و احاديث است که در سه کتاب او تلخيص البيان، مجازات الآثار النبوية و حقائق التأويل انعکاس يافته است. شريف مرتضی با وجود اينکه در آثار ديگرش هم به تفسير عنايت داشته و به ويژه تفسير آيات متشابه اما در مجالس خود همت اصلی خود را معطوف به اين مهم کرده است؛ به ويژه بحثهای شريف مرتضی درباره احاديث در اين کتاب و بيان تأويلات و غرائب و مشکلات احاديث از نمونه های بسيار کهن و ممتاز و کم نظير در ميان عالمان اهل عدل است. شريف مرتضی معمولا نظم معينی را در چند مجلس پياپی در نظر داشته است. از ديگر سو معمولا چنين است که پس از دو بحث قرآنی و حديثی در دنباله بحثی ادبی / تاريخی را پايان بخش مجلس خود قرار می داده است. در اوائل مجالس اين بخش سوم گاه به بحثهای کلامی اختصاص داشته اما عمدتا در طول مجالس بحثهای ادبی جای بخش سوم را پر می کرده است. در اوائل کتاب چندين مجلس به نقل حکايات تاريخی و به ويژه در چند مجلس به مطالب تاريخی از اعلام معتزله و اهل عدل و معرفی تفصيلی آنان و با ذکر حکايات و نيز معرفی شماری از شعرای اهل الحاد و مذاهب فاسده اختصاص يافته است، اما در دنباله صبغه غالب اين بخش نقل مباحث ادبی و نقد شعر و يا نقل حکايات و نکته های ادبی است با ذکر سند و به ويژه با روايت از مرزباني، استادش در ادب. درست است که همه جا مجالس با نظم کاملا همسانی تنظيم نشده اما محتمل است که در تدوين مجالس گاه تصرفی شده و مباحثی جا به جا شده و يا بخشهايی از قلم افتاده و فرصت تحرير آن به دست نيامده است. اما به هر حال از مجموع مطالب مجالس، بر می آيد که شريف مرتضی در مقام يک متکلم برجسته در مجالس خود به جنبه های کلامی و تفسيری توجه داشته و آن را در مقام اول بحثهای خويش قرار می داده و بعد در مقام يک اديب برجسته و ناقد ادبی کم نظير به مباحث ادبی در مجالس خود اهتمام می ورزيده است. تصور کنيد فقيهی متکلم و دانشمندی اصولی در جايگاه شريف مرتضی را که در روز چندين مجلس درس و تعليق داشته و طبعا وقتی مهم از اوقات روزانه خود را به تدوين و تأليف کتاب و يا املاء نوشته ها و يا مقابله با شاگردان و تبييض نوشته ها می پرداخته (علاوه بر دلمشغولی ها و مسئوليتهای اجتماعی و وظائف محوله بدو) و در ايام هفته يک و يا چند باری را هم به اين نوع مجالس ويژه اختصاص می داده و عمدتا بالبداهه به ارائه مهمترين تحقيقات تفسيری و کلامی و ادبی خود می پرداخته است. متأسفانه تاريخ و نظم دقيق و توصيف نحوه اين مجالس در اين کتاب ثبت نشده (برخلاف مجالس حديث که عموما تعمد در نقل دقيق تاريخ وجود داشته) و از اينرو ما دقيقا نمی دانيم که فاصله جلسات و نحوه برگزاری چگونه بوده اما بی ترديد فاصله ها چندان زياد نبوده خاصه که گاه يک موضوع را در چند جلسه پياپی دنبال می کرده و معلوم بوده است که شاگردان بحث را مرتبا دنبال می کرده اند. به هر حال اين شيوه مجالس عمق حيات علمی را در بغداد دوران او نشان می دهد. فرض کنيد فقيهی از فقيهان قم و يا نجف امروز علاوه بر مجالس مرتب فقه و اصول که دارد مجالسی مرتب بر پا کند و در آن به فراخور بحثها و مطالعاتش بخشی را به تفسير قرآن و حديث و بخشی از زمان مقرر را به ذکر بحثی کلامی و يا فقهی در فرعی از مسائل و آنگاه قسمتی را به نقل حکايتی تاريخی و ادبی و يا نقادی شعر و يا داوری درباره شاعران در موضوعی ويژه اختصاص دهد، طبعا چنين مجالسی فضا و فرهنگ علمی و آموزشی ويژه ای را در جوامع علمی فراهم می کند؛ کاری که شريف مرتضی در اين مجالس کرده چنين بوده است. البته بعيد نيست که گاه برای نقل مطالب، شريف مرتضی منابع خود را در مجلس حاضر می کرده و گاه از روی منابعش چيزی را قرائت می کرده اما شيوه کلی کار اين نوع مجالس نقل مطالب علمی بالبداهه و يا روی حفظ بوده است. ارائه چنين مجالسی که در آن انواع مختلف علوم عصر محل مفاوضه و مذاکره و بحث و نظر بوده و فقه و کلام و دروس دينی در کنار شعر و ادب و ظرائف ادبی و تاريخی به بحث گزارده می شده، نوعی جهان بينی ويژه ای را به اوساط اهل علم می بخشيده است که در آن يک فقيه در حد و اندازه شريف مرتضی در عين حال به موضوعاتی مانند شعر و ادب چنان بها دهد که گويی اديبی است که هيچ با عالم فقه و اصول مذهب آشنا نيست و تنها سر در ظرائف و نقد اهل ادب و بحث درباره مضامين گوناگون اشعار شاعران و غزل سرايان عرب دارد؛ ادبی که در آن روزگاران فرهنگ و گفتمانی انسانی و جهان شمول داشت و در چارچوبهای تنگ مذهبی محدود نمی شد. در اوساط اهل فقه و از قريب چندين قرن تاکنون مفاوضه های علمی در موضوعات عمدتا فقهی با طرح فرعی فقهی در ميان چند تن از فقيهان هماورد همواره پديده ای پر ظهور بوده اما متأسفانه کمتر عنايتی به ضبط اين گونه مذاکرات علمی در ميان عالمان سده های اخير صورت گرفته است. در دوران نزديک به عصر شريف مرتضی نمونه مهم کتاب سيصد جلدی الفنون ابن عقيل حنبلی را داريم که متأسفانه تنها بخش بسيار کوچک آن باقی مانده و در دو جلد در بيروت به وسيله جورج مقدسی سالها پيش منتشر شده است. اين کتاب نمونه های زيادی از اين دست مجالس و حتی مفاوضات علمی محدود را در جامعه بغداد عصر غزالی بازتاب می دهد. آنچه مجالس شريف مرتضی آن را بازتاب می دهد نمونه مجالسی است که اهل علم به طور منظم برای ارائه مباجث علمی خارج از چارچوب دروس روزانه خود داشته اند؛ اما کتاب الفنون بيشتر شرح مذاکرات و مناظرات علمی در فقه و اصول مذهب و خلاف و جدل است که در بغداد عصر او و يا اندکی پيش از وی در جريان بوده و نموداری از فضای فرهنگی و علمی بغداد آن روزگاران را به نمايش می گذارد؛ کتاب الفنون در حقيقت بيشتر متکی است بر بحثهای مجالسی از نوعی ديگر که به آنها "مجلس النظر" می گفته اند و در آن فضايی فراهم می شده برای "جدل" های مذهبی درباره کلام و "مذهب" و "خلاف" فقهی (جدل فقهی و اصولی) که بعد از اين درباره آن سخن خواهيم گفت.
حاکم جشمي، متکلم و دانشمند معتزلی خراسان در اواخر سده پنجم که می دانيم به خوبی با آثار شريف مرتضی آشنايی داشته، مجالسی همچون او ترتيب داد که محصول تدوين شده آن به نام جلاء الأبصار همينک موجود است و ما پيشتر در مقاله ای آن را معرفی کرده ايم. در مجالس او که بر خلاف مجالس شريف مرتضی تاريخها و زمان و مکان مجالس به درستی ضبط و ثبت شده است، حاکم جشمي نيز به تفسير آيات (در مطاوی بحثها) و به طور خاص احاديث مشکله (در هر مجلس و با ذکر اسناد کامل روايات در عمده موارد) ، مباحث تاريخی در رابطه با معتزليان و زيديان و نکات تاريخی و ادبی و نقل شعر و امثال آن پرداخته که البته از لحاظ کيفيت قابل مقايسه با مجالس شريف مرتضی نيست. شريف مرتضی در مقام فقيه و متکلم از يک سو و اديب از ديگر سو تلفيقی برای مجالس خود ارائه داده به نحوی که مجالس او هم حاوی بحثهای متکلمان و فقيهان و مفسران بوده و هم حاوی نوع مطالبی که اديبان در مجالس خود ابراز می داشته اند. همانطور که پيشتر گفتيم اين دست مجالس، نوعی کارکرد اجتماعی هم داشته و در واقع تا پيش از تأسيس مدارس و دار العلم های مهم در بغداد، اين نوع مجالس يکی از مهمترين مواقع بروز اجتماعی طبقات مختلف اهل علم بوده است. از مهمترين اين مجالس، مجالس "اهل النظر" بوده است که متکلمان در آن نوع مجالس درباره مسائل مختلف کلامی و يا خلافات مذهبی به بحث و جدل می پرداخته اند. از ديگر سو، کرمر در کتاب دو گانه خود درباره رنسانس در سده چهارم قمری به خوبی نشان داده است که فيلسوفان و اهل ادب چگونه تا پيش از شکل گيری مدارس در بغداد از اين نوع مجالس و نشستها و سمينارهای علمی بهره می برده اند تا باورها و انديشه های فلسفی خود را تبليغ کنند. اديبان و اهالی ادب بدين وسيله در گسترش دهی نوعی باور متسامح فرهنگی در جامعه استفاده می کرده اند و در مجالس خود از همه نوع ادب انسانگرايانه، شعر و نثر و انواع نقد ادبی و بحث درباره ادب سياسی و اخلاق ملتها و مدن و غيره به بحث می پرداخته اند. گاه اين نوع مجالس در دربارهای شاهان و وزيران و خليفگان تشکيل می شد و گاه در بازار وراقان؛ و کسانی که در اين نوع مجالس شرکت می کرده اند، از اطياف مختلف اجتماعی بوده اند که فراخور پايگاهی که داشته اند می توانسته اند در انواع مختلف اين نوع مجالس شرکت کنند؛ طبعا شرکت در مجالسی که در دربارها تشکيل می يافت همگانی نبود و مختص به عده ای خاص اما در مجالسی که در خانه های عالمان، در مساجد و به ويژه در بازار وراقان شکل می گرفت، طبقات مختلفی می توانسته اند شرکت جويند؛ تازه اين نوع مجالس تنها مخصوص طالب علمان رسمی نبود، بلکه کسانی که در مراتب علمی بالاتری هم بوده اند می توانسته اند آزادانه در اين نوع مجالس فراخور انگيزه های مختلف شرکت کنند. بدين ترتيب است که چنانکه گفتم اين نوع مجالس با مجالس ديگری که صرفا در چارچوب مراتب علمی و آموزشی شکل می گرفت متفاوت بود. کما اينکه گذشت مجالس آموزشی يا شامل مجالس املای حديث بود ( که البته همواره جنبه عمومی داشت و انواع مختلف طالبان حديث را در خود جمع می کرد)؛ و يا مجالس تدريس متون خاص فقه و اصول و کلام و غيره که عمدتا حاصل آن "تعليق" نويسی بود؛ و يا مجالس عرضه و املای کتابهای جديد از سوی نويسندگانشان که شاگردان در آن نوع مجالس کتابهای استادان را سماع و تدوين می کردند و يا کتابهای گذشته او را ديگر بار بر او می خوانده اند و نسخه های جديد و با حاشيه های تازه تر فراهم می کردند و نسخه های مصححی را فراهم می داشتند. بعدها البته در بغداد و خراسان مجالس وعظ و تذکير خاصه به دليل نفوذ و گسترش صوفيه رونق فوق العاده ای يافت و عملا جای بسياری از مجالس قبلی را گرفت، به طوری که بسياری از صوفيان و زاهدان و واعظان مجالس بسيار پر رونقی در وعظ داشتند و حتی کتابهايی تدوين می شد که مجالس آنان را گرد می آورد و تدوين می کرد و گاه خود آنان کتابهايی می نوشتند برای آموزش و ارائه الگوهای وعظ برای واعظان که شايد کهنه ترين آن اللوامع ابو سعد خرگوشي باشد که مجالسی است در چارچوب تفسير آيات قرآن (برای اللوامع، نک: مقاله مشترک نويسنده اين سطور و زابينه اشميتکه، در مجله آرابيکا). بسياری از اين واعظان در دورانهای کهن برخلاف رويه معمول عصور بعدی خود از اهل علم و تأليف کتابهای گرانقدر بوده اند (نمونه های ابن جوزی و ابن شهرآشوب) و در واقع مجالس وعظ آنان مجالی بوده است برای بروز اجتماعی علم دينی در جوامع قرون ميانه. متأسفانه تاکنون تحقيق ممتازی درباره تاريخ "وعظ" و نهاد واعظان در اسلام صورت نگرفته است؛ گرچه منابع نسبتا پرباری در اين زمينه وجود دارد. اگر در دوران غلبه "وعظ" حتی فقيهان بزرگ مدارس هم بی نياز از به کار گيری آن برای بسط قدرت اجتماعی طبقه فقهاء و نفوذ در طبقات مختلف "عامه" و تأثير گذاری بر آنان به ويژه در منازعات مذهبی / سياسی و بسط فرهنگ دينی در ميان آنان نبوده اند؛ به طوری که همين امر عملا قدرت "واعظان" (و گاه "قصّه خوانان" و "مناقب خوانان" و "فضائل خوانان") را از فقيهان مدارس در جامعه بيشتر کرد و تغييری اساسی در ساختار قدرت و سطوح نفوذ دينی جامعه و نيز فرهنگ عمومی دين به وجود آورد که آثار و مظاهر آن تا دوران کنونی هم ديده می شود، پيشتر از آن مجالس مختلف طبقات متکلمان و فقيهان و فيلسوفان هر کدام سهم مهمی در حضور و بروز اجتماعی اين طبقات داشت؛ مجالسی که بيشتر مخصوص "خاصه" بود و البته تفوق و برتری جويی در آن مجالس راه را برای بسط نفوذ و قدرت اجتماعی اين طبقات در مناسبات با قدرت سياسی باز می کرد و يا حتی در رقابتها و منافسات ميان مذاهب مختلف و يا فقيهان و عالمان دينی مختلف سهم عمده داشت. از مهمترين اين نوع مجالس که به ويژه با منازعات ميان فقيهان دو مذهب اصلی در خراسان و عراق پيوند خورده بود و اصلا مجالی برای بازتاب اين نزع بود، مجالس "نظر" بود که در آن فقيهان دو مذهب شافعی و حنفی (و البته حنبلی) حضور می يافتند و درباره "مذهب" و جدل و خلافات و مباحث اختلافی در اصول فقه و مبانی فتوی به بحث می پرداختند. در اين نوع مجالس البته مباحث اصولی متکلمان و کلاميات نيز مورد بحث قرار می گرفت. فقيهانی بلند مرتبه و يا متکلمانی برجسته در مذهب اشعری و يا حتی معتزلی را می شناسيم که در بيوت خود مجلس "نظر" داشته اند و يا اينکه برای آنان چنين مجلسی مقرر می شده است. در اين نوع مجالس که صورت پاره ای از گفتگوهای مطرح شده در اين نوع مجالس را از طريق منابعی مانند الفنون ابن عقيل در اختيار داريم، مسائل و موضوعاتی طرح می شده و درباره آن بر اساس اصول "جدل" و "خلاف" بحث می شده و ادله مبانی فتاوی مختلف فقهی مذاهب گوناگون در آن به بحث گذارده می شده و "استدلالات" اصوليان مورد مناقشه قرار می گرفته است. برتری در اين نوع مجالس بوده است که برتری فقيهی برای تصدّی منصب تدريس در مدارس رسمی مانند نظاميه را تعيين می کرده است و او را به عنوان استادی مطرح می کرده که می توانسته به عنوان مرجع تدريس "مذهب" و "خلاف" و فراهم آمدن "تعليق" ها در محضرش مطرح کند، به طوری که بالمآل از سوی خليفه، سلطان و يا امير برای تدريس در مدارس دعوت می شدند و طبعا پايگاه اجتماعی گسترده ای پيدا می کردند. در اين مجالس فقيهان و متکلمان مختلفی می توانسته اند حضور يابند و به بحث و "جدل" بپردازند (برای تفصيل در اين موضوع، نک: مقاله مفصل من با عنوان "آداب جدل و جايگاه تاريخی آن" که به زودی چاپ کاعذی آن در اختيار قرار می گيرد). البته پيش از اين نوع متحول مجالس النظر در بغداد و يا خراسان سده پنجم، مجالس متکلمان و يا فيلسوفان و يا مجالسی که در آنها بحثهای کلامی و فلسفی جريان داشته و به ويژه از سوی خليفگان و اميران تشکيل می شده و يا مورد تشويق قرار می گرفته وجود داشته که پايه و پيشينه مجالس النظر بعدی بوده است؛ مجالسی که در آنها از دانشها و علوم گوناگون بحث می شده و مناظرات و مجادله های مختلفی در جريان بوده است. بدين ترتيب و از جمله متکلمان مجلسهايی برای بحثهای کلامی و مناظرات با عالمان مذاهب ديگر داشته اند و در اين نوع مجالس که شاگردان استادان شرکت می کرده اند، برای مخالفان نيز فرصتی فراهم می آمده برای عرضه عقايدشان و نقد و مناظره درباره عقايد و باورهای کلامی و مذهبی استادان و دارندگان اين نوع مجالس به نحوی که حاصل آن مناظراتی بوده است ميان عالمان شناخته شده مذاهب گوناگون با يکديگر که محتوای برخی از اين مجالس را در کتابهای مناظرات مانند احتجاج طبرسي و عيون المناظرات و کتابهای ديگر و از جمله کتابهای ادبی و کشکولها داريم. در آغاز به ويژه با حمايت برخی از خليفگان و اميران دانش دوست و گاه البته با انگيزه های صرفا سياسی اين نوع مجالس مناظرات شکل می گرفته است که منابع تاريخی بسياری از آنها را نقل کرده است (از نوع مجالس الرضا عليه السلام در حضور مأمون که روايت آنها در کتابهای حديثی شيعه هست). در اينجا اين نکته را هم بايد بيافزايم که گاه در منابع از نوعی ديگر از مجلس نظر هم سخن رفته که مقصود مجالس نظر در مظالم (قضاء/ ديوان مظالم) است که البته به کلی چيز ديگری است و نبايد ميان اين دو خلط کرد. ما در اينجا نمونه هايی را از آنچه منابع درباره "مجلس النظر" گفته اند نقل می کنيم و در عين حال همينجا به تعدادی از منابع تحقيق در اين زمينه اشاره می کنيم که در مقاله مفصل پيشگفته ما به تفصيل مضامين آن مورد بحث قرار گرفته است؛ ابتدا ذکر پاره ای از منابع:
برای نمونه هايی از ذکر مجلس النظر و برخی مناظرات واقع در اين نوع مجالس در منابع، نک: تاريخ بغداد، 7/ 279؛ تاريخ جرجان سهمي، ص 227؛ الانساب سمعاني، 2/ 124؛ 3/539؛ طبقات الفقهاء شيرازي، ص 130؛ طبقات الشافعية الکبری، 4/71؛ تاريخ دمشق ابن عساکر، 58/ 93؛ احکام القرآن ابن العربي، 1/227؛ سير ذهبي، 17/358؛ وفيات ابن خلکان، 1/73؛ 4/ 204؛ نفح الطيب، 2/ 208؛ بغية الطلب، 4/1679؛ الحدائق الوردية، 2/30؛ دمية القصر، 1/676؛ برای ذکر مجلس النظر در يک قطعه شعر، نک: المحاضرات والمحاورات سيوطي، ص 444؛ برای مجلس النظر ابو الوفاء ابن عقيل حنبلی که ابن عربی مالکي در آن شرکت داشته، نک: تفسير قرطبي، 8/110؛ گاه يک شخص هم مجلس املاء داشته و هم مجلس نظر، نک: سير ذهبي، 16/447، به نقل از تاريخ حاکم نيشابوري؛ برای مجلس النظری که صاحب بن عباد شبها تشکيل می داده، نک: يتيمة الدهر ثعالبي، 3/ 235؛ برای مجلس النظر يک وزير، نک: المنتظم، 15/ 173؛ برای نمونه ای از مجالس النظر در بيوت اميران، نک: الانساب سمعاني، 2/ 309؛ برای مقارنه ای ميان مجلس نظر با تدريس، نک: معجم البلدان، 5/169؛ المنتظم ابن الجوزي، 16/195؛ و يا در مقايسه با مدارس علوم، نک: صبح الاعشی، 12/345؛ برای مقايسه و ذکر مجلس النظر در قياس با مجلس املای حديث، نک: الحدائق الوردية، 2/ 57 در مورد ناصر اطروش؛ نيز نک: طبقات الشافعية ابن قاضي شهبة، 2/166؛ برای موردی که در آن از مجلس للنظر والوعظ سخن رفته، نک: تاريخ الاسلام ذهبي، 31/ 196؛ برای مجالس النظر مأمون عباسی، نک: عيون أخبار الرضا، 1/199؛ نيز: دلائل النبوة بيهقي، 7/ 159؛ برای مجالس النظر شيخ مفيد، نک: الفصول المختارة، ص 249؛ برای توضيحی درباره ادب مجالس نظر، نک: اصول السرخسي، 2/ 288؛ برای نمونه ای از مجالس النظر متکلمان اشعری در بيوتشان، نک: تاريخ بغداد، 1/372؛ برای نمونه ای از مناظره با برخی ملحدان در مجلس النظر، نک: الشامل جويني، ص 107؛ برای نمونه ای از حضور معتزليان در مجلس النظر و مناظره با مشبهه و مجبره، نک: ابن المرتضی، طبقات المعتزلة، ص 102؛ برای مجالس النظر ناصر اطروش، نک: الحدائق الوردية، 2/ 72؛ برای مجالس النظر معتزليان در بيوتشان، نک: الجواهر المضيئة، 1/ 17، 170؛ برای مجلس النظر فخر رازي، نک: التدوين رافعي، 1/477؛ برای مجلس النظر در بيوت عالمان، نمونه، نک: التدوين، 2/258؛ برای تعبير از آن به "حلقة النظر"، نک: تاريخ الاسلام ذهبي، 4/354؛ برای حضور فقيهان مختلف از مذاهب گوناگون، ذيل ابن نجار، 1/ 209 تا 210؛ 2/81.
حال چند نمونه ای را بر اساس منابع مختلف نقل می کنيم تا حال و هوای اين دست مجالس روشنتر شود:
سير أعلام النبلاء - الذهبي - ج 2 - ص 618 - 619
قال الحافظ أبو سعد السمعاني : سمعت أبا المعمر المبارك بن أحمد : سمعت أبا القاسم يوسف بن علي الزنجاني الفقيه : سمعت الفقيه أبا إسحاق الفيروزآبادي : سمعت القاضي أبا الطيب يقول : كنا في مجلس النظر بجامع المنصور ، فجاء شاب خراساني ، فسأل عن مسألة المصراة فطالب بالدليل ، حتى استدل بحديث أبي هريرة الوارد فيها . فقال وكان حنفيا : أبو هريرة غير مقبول الحديث . فما استتم كلامه ، حتى سقط عليه حية عظيمة من سقف الجامع ، فوثب الناس من أجلها ، وهرب الشاب منها ، وهي تتبعه . فقيل له : تب ، تب . فقال : تبت . فغابت الحية ، فلم ير لها أثر .
الأنساب - السمعاني - ج 5 - ص 434 - 435
... وعم أبيه أبو محمد عبد الله بن إسماعيل بن عبد الله بن محمد بن ميكال الميكالي ، رئيس نيسابور ، وكان مذكورا بالأدب والكتابة وحفظ دواوين الشعر ودرس الفقه على قاضي الحرمين وغيره ، وكان أوحد زمانه في معرفة الشروط ، وكان أريد على ديوان الرسائل سنة أربع وستين وثلاث مئة ، فامتنع واستعفى ، ثم أكره بعد ذلك غير مرة على وزارة السلطان فامتنع وتضرع حتى أعفي ، وكان يختم القرآن في ركعتين ويقول . . ، وكان يفتح بابه بعد فراغه من صلاة الصبح إلى أن يصلي صلاة العتمة ، فلا يحجب عنه صاحب حاجة ، عقد له مجلس النظر سنة سبع وأربعين وثلاث مئة في حضرة إمامي المذهب أبي الوليد القرشي وأبي الحسن القاضي وحضر جميعا مجلسه ، ثم تقلد الرئاسة سنة ست وخمسين وثلاث مئة وهو منفرد بها بلا منازع ولا مانع نيفا وعشرين سنة ، فلم ير شاك مستنصف بجميع خراسان . وكان قد حج سنة سبع وأربعين وثلاث مئة ، ثم تأهب للخروج إلى الحج ثانيا في شهر رمضان سنة تسع وسبعين وثلاث مئة ، فسئل أن يستصحب شيئا من مسموعاته من أبي حامد الشرقي وأقرانه من المحدثين ففعل . وحدث بنيسابور والدامغان والري وهمذان وحدث ببغداد بجملة من الحديث ، وكذلك بالكوفة ومكة ...
عيون الأنباء في طبقات الأطباء - ابن أبي أصبيعة - ص 442
به نقل از سيره ابن سينا شيخ الرئيس به قلم شاگردش ابو عبيد جوزجانی : ... ثم عن للشيخ التوجه إلى أصفهان فخرج متنكرا وأنا وأخوه وغلامان معه في زي الصوفية إلى أن وصلنا إلى طبران على باب أصفهان بعد أن قاسينا شدائد في الطريق فاستقبلنا أصدقاء الشيخ وندماء الأمير علاء الدولة وخواصه وحمل إليه الثياب والمراكب الخاصة وأنزل في محلة يقال لها كونكنبد في دار عبد الله بن بابي وفيها من الآلات والفرش ما يحتاج إليه وحضر مجلس علاء الدولة فصادف في مجلسه الإكرام والإعزاز الذي يستحقه مثله ثم رسم علاء الدولة ليالي الجمعات مجلس النظر بين يديه بحضرة سائر العلماء على اختلاف طبقاتهم والشيخ من جملتهم فما كان يطاق في شيء من العلوم...
تاريخ الإسلام - الذهبي - ج 30 - ص 496 - 497
الفقيه أبو الفضل الضبعي السرخسي الهوذي الشافعي . من أقارب خارجة بن مصعب الضبعي ، بضاد معجمة . قدم بغداد شابا فتفقه على : أبي حامد الإسفرائيني . وسمع بها وبخراسان من طائفة. وكان بارعا مناظرا واعظا ، كبير القدر . قال أبو الفتح العياضي في رسالته : وأبو الفضل الهوذي في الفقه ما أثبته ، وعن مجلس النظر ما أنظره ، وعلى المنبر ما أفصحه . وقال ابن السمعاني : حدث بسرخس بسنن أبي داود ، عن القاضي أبي عمر الهاشمي . وكانت ولادته تقريبا في سنة سبعين وثلاثمائة . قلت : أتوهمه بقي إلى حدود الخمسين وأربعمائة.
تاريخ بغداد - الخطيب البغدادي - ج 2 - ص 455
درباره باقلاني: ... فأما الكلام فكان أعرف الناس به ، وأحسنهم خاطرا ، وأجودهم لسانا ، وأوضحهم بيانا ، وأصحهم عبارة ، وله التصانيف الكثيرة المنتشرة في الرد على المخالفين من الرافضة ، والمعتزلة ، والجهمية ، والخوارج وغيرهم . وحدث أن ابن المعلم - شيخ الرافضة ومتكلمها - حضر بعض مجالس النظر مع أصحاب له إذا أقبل القاضي أبو بكر الأشعري فالتفت ابن المعلم إلى أصحابه وقال لهم : قد جاءكم الشيطان ! فسمع القاضي كلامهم - وكان بعيدا من القوم - فلما جلس أقبل علی ابن المعلم وأصحابه وقال لهم : قال الله تعالى : ( إنا أرسلنا الشياطين على الكافرين تؤزهم أزا ) أي إن كنت شيطانا فأنتم كفار ، وقد أرسلت عليكم...
الوافي بالوفيات - الصفدي - ج 7 - ص 149
ابن خشكنانجه، أحمد بن علي بن وصيف أبو الحسين الكاتب المعروف بابن خشكنانجه كان من متأدبي الكتاب ويذهب مذهب الشيعة ويحضر مجالس النظر فيسأل عن مسائل ويتكلم عليها نادم الوزراء ومدحهم منذ أيام المهلبي وأدرك عضد الدولة وأنشده وبقي إلى أيام شرف الدولة واختصه ابن بقية وتوفي عن سن عالية ...
پنجشنبه ۹ تير ۱۳۹۰ ساعت ۲:۱۴