سنت مشيخه نويسی ميان محدثان سنتی است بسيار کهنه سال. اين سنت برای شناخت طبقات راويان و محدثان بسيار مفيد بوده است. بعدها انواعی از نوشته های تراجم نگاری در ميان عموم عالمان، از محدثان و فقيهان و متکلمان و صوفيان و غيره معمول بوده است که محور و کانون اصلی آن نوشته ها تبيين طبقات مختلف عالمان و تعيين مشايخ و شاگردان در طبقه های مختلف بوده است. به تسامح می توان اين گونه نوشته ها را هم مشيخه ناميد. زنده ياد محمد تقی دانش پژوه دو نمونه از اين دست مشيخه ها را در مورد زيديه منتشر کرده است (در نامه مينوی) و من نيز نمونه سومی را پيشتر در مجموعه "بررسيهای تاريخی" معرفی کرده ام. در اينجا می خواهم چند نمونه ای را در ميان سنت نصيری معرفی کنم که به ويژه از اين نقطه نظر مهم است که تاکنون شناخت درستی از نام، طبقات و آثار و تأليفات عالمان و پيشوايان ايشان در اختيار نبود. در سالهای اخير مجموعه ای از رسائل آنان به چاپ رسيد که من در همين مجموعه "بررسيهای تاريخی" مدتی پيش به اجمال آن مجموعه را معرفی کردم. بی ترديد در آينده نمونه های بيشتری از اين دست کتابها که مشتمل بر تعاليم مذهب نصيری است انتشار خواهد يافت و البته در اين ميان شناخت ما از عالمان ايشان و طبقات آنان و زندگی و آثارشان بيشتر خواهد شد. با اين وصف آنچه در اين يادداشت معرفی می کنيم از نقطه نظر تحول در شناخت ما از عالمان نصيری و طبقات ايشان بسيار حائز اهميت است.
کتابی چند سال پيش در بيروت وسيله دار المحجة البيضاء (۲۰۰۲ م) منتشر شد به نام معجم أعلام العلويين و تأليف شخصی به نام محمد أحمد علي. اين کتاب در ۵ مجلد است و بيشتر صبغه تبليغی دارد تا آکادميک. گرچه عمده اطلاعاتی که در اين کتاب آمده چندان مرتبط با تاريخ نصيريه نيست و از نقطه نظر شناخت اعلام و دانشمندان و رجال و راويان آثار نصيری مفيد نمی افتد، با اين وصف مجلدات چهارم و پنجم آن فهرستی از عالمان نصيری را تا قرون اخير به دست می دهد که به غايت اهميت دارد. البته در ارتباط با ميزان درستی اطلاعات و داده های کتاب بايد محتاطانه برخورد کرد و به نظر می رسد که همه جا اطلاعات داده شده قابل استناد نباشد. طبيعت تاريخ فرقه های مذهبی باطنی که نوعی تجربه تقيه و پنهان کاری باطنی خود خواسته و يا تحميلی را داشته اند، اين است که چندان نمی توان متوقع بود که تاريخ همه چيز و همه کس روشن باشد؛ خاصه که سنتهای تراجم نگاری که عموما به انگيزه های سياسی و اجتماعی و مذهبی از سوی حاکميت ها حمايت می شده است، در مورد اين گونه مکتبها و مذاهب باطنی وجود نداشته است. بنابراين همين اندازه که ما بتوانيم با تاريخ و طبقات رجال و دانشمندان آنان آشنا شويم بسيار غنيمت است و خود اين امر می تواند ما را برای شناخت انديشه ها و ذخائر فکری آنان ياری کند و بهره مند از گوشه ای از مظاهری فکری آنان که البته در جای خود بسيار گرانبها است و آينه ای است برای نشان دادن تداوم جريان تأويلی و باطنی در اسلام که بی ترديد ريشه های مشترکی با ديگر جريانهای باطنی و تأويلی اسلامی و شيعی داشته است.
مجلد چهارم کتاب، درست از ابو محمد عبدالله بن محمد الجنان الجنبلاني الفارسي آغاز می شود، يعنی از دورانی پيش از حسين بن حمدان الخصيبي، بنيانگذار حقيقی نصيريان. در اينجا نويسنده برای اينکه نشان دهد او استاد خصيبي بوده است، استناد می کند به کتابی به نام النسب العالي (يا النسب الشريف) نوشته کسی به نام الزجاج. از همينجا معلوم می شود که کتاب الزجاج کتابی درباره طبقات عالمان نصيری و انساب اين شجره علمی و مذهبی بوده است. در اينجا نويسنده البته به واسطه از اين کتاب نقل می کند. منبع واسطه کسی است به نام الشيخ حسين حرفوش که به ويژه نويسنده اين کتاب برای اعلام متأخر نصيری در طول کتاب از اطلاعات او بهره مند بوده است. اطلاعاتی که در طول کتاب حاضر به نقل از النسب الشريف زجاج ارائه می شود، بسيار ارزشمند است و ما با نام بسياری از عالمان نصيری، سنت آموزشی و طبقات علمی آنان، مشايخ و شاگردان، آثار و تأليفات ايشان و نيز حتی گاه سال مرگ و تولد آنان آشنا می کند. معلوم نيست که نقلهای متعدد نويسنده کتاب از الزجاج ياد شده مستقيم است و نسخه اين کتاب هنوز موجود است، يا اينکه وی به واسطه منبعی ديگر (حسين الحرفوش) مطالب اين کتاب را نقل می کند. آنچه مسلم است اين است که بر اساس کتاب زجاج می توان شناخت بسيار خوبی از طبقات شاگردان مستقيم و غير مستقيم خصيبی در بغداد، حلب و لاذقيه به دست آورد؛ آن هم با ذکر جزيياتی از فعاليتهای علمی، سفرها و نام برخی از آثارشان که تاکنون بسياری از آنها بر ما پوشيده بوده است. زجاج را در جای ديگر نويسنده کتاب به تفصيل معرفی کرده است؛ نامش محمود بن عسکر الزجاج الحلبي است و می نويسد که او در کتابش اسامی کسانی که از جنان الجنبلاني، حسين بن حمدان الخصيبي و محمد بن علي الجلي "علم توحيد" را کسب کرده اند، بر شمرده است. تاريخ تأليف کتاب به حسب نويسنده ما سال ۴۰۶ ق است. همو می افزايد که بر کتاب زجاج، ملحقی بعدا افزوده شده توسط نويسنده ای به نام ابن المعمار الصوفي که نامش را بعدا می آوريم (نک: ۴/ ۱۴۵ تا ۱۴۶). بدين ترتيب می توان (اگر بتوان بر اين دست منابع اعتماد کرد) شناخت درستی از نحوه گسترش انديشه و مذهب نصيری نخست در عراق (بغداد و نقاط ديگر، حتی در حله، نک: ۴/ ۶۶) و بعد در شامات و فلسطين و جزيره و از همه مهمتر حلب و لاذقيه به دست آورد. جالب اين است که از طريق همين کتاب النسب الشريف می توان به ديگر مراکز فعاليت نصيريان و يا عالمان نزديک به آنان در شهرهايی مانند ری، همدان، شيراز، طوس و نجف/ کوفه (نک: ۴/ ۴۴، ۴۸، ۴۹، ۵۳، ۸۲) پی برد؛ خاصه در مرحله آغازين مذهب نصيري.
منبع ديگری که بايد آن را هم از نوع مشيخه دانست و مکرر مورد استناد نويسنده قرار گرفته است، کتابی است از شخصی به نام ابو صالح الديلمي. اين شخص نويسنده چندين کتاب و از جمله هداية المسترشد بوده که تنها بخشهايی از آن، به گفته نويسنده کتاب معجم باقی مانده است. او به حسب گزارش اين نويسنده از عالمان نصيری اواخر سده چهارم و نيمه اول قرن پنجم بوده و در کتاب هداية، تراجم عده زيادی از عالمان نصيری متقدم و يا معاصر خود را ذکر کرده است (نک: ۴/ ۹۷).
ديگر منبع کتاب مشيخه ای است از ابو الفتح محمد بن الحسن المقاتل القطيعي البغدادي که باز آن هم جزء منابعی است که گاه نويسنده ما از آن بهره می گيرد. او از شاگردان ابو صالح الديلمی بوده است (نک: ۴/ ۹۷).
از ديگر منابع او مشيخه ابو الخير احمد بن سلامة الحدا است، از شاگردان ابو سعيد ميمون بن القاسم الطبراني، الشاب الثقة و نويسنده مجموع الأعياد معروف. ابو الخير احمد بن سلامة الحدا را نويسنده ما در جای ديگری به تفصيل معرفی کرده است: او شهرهای مختلفی رفته بوده و از عالمان نصيری شهرهای گوناگونی بهره مند بوده است؛ در عراق، مصر، شام و از آن جمله طبريه، انطاکية، طرابلس الشام، صور، حلب، حران، صيداء، حصن القدموس و غير آن؛ دانشمندی از قرن چهارم و پنجم است و نويسنده می نويسد که وی در ۳۶۵ ق متولد شده و حدود ۹۰ سالی عمر کرده و در ۴۵۸ ق درگذشته است و کتابش را در ۴۵۱ ق نوشته است. او از شاگردان خصيبي دانش آموخته بوده و مشيخه ای نوشته بوده در ذکر مشايخش. تعداد مشايخش بالغ بوده بر هشتاد نفر. خوشبختانه نويسنده نام اين مشايخ را بر حسب پراکندگی شهرهای مختلف نقل کرده که به غايت برای شناخت گسترش انديشه و مکتب نصيری در سده چهارم و پنجم اهميت دارد؛ در شهرهای طبريه، صور، حلب، شام، حران، صيداء، طرابلس، الحصن المعمورة القدموسية و همچنين از ميان مصريان و ديگران در مصر و جزيره و ديگر نقاط (نک: ۴/ ۱۹۴ تا ۱۹۷).
منبع ديگر رجالی که مورد استناد نويسنده قرار گرفته، کتابی است از شخصی به نام ابو عبدالله جلال الدين بن عبدالله بن المعمار الصوفي البغدادي (متولد ۶۹۲ و متوفی به سال ۷۵۷ ق) که از عالمان بغدادی آنان معرفی شده است. در اين کتاب اعلام و رجال علوی/ نصيری، از آغاز تا ابو الحسين محمد بن علي الجلي، از پيشوايان اصلی نصيريه ذکر شده اند که بخشی از آن را نويسنده معجم نقل می کند (نک: ۴/ ۲۰۱ تا ۲۰۲). نکته جالب اينکه در اين کتاب بالغ بر ۲۵۰ کتاب از عالمان نصيری معرفی شده است. نويسنده گاه اطلاعاتی را درباره رجال قرنهای ششم و هفتم نصيری از طريق ابن المعمار صوفي نقل می کند که اين موارد ظاهرا بايد متعلق باشد به ملحقی که او بر کتاب زجاج نوشته بوده است و پيشتر نامش گذشت. بر حسب عقيده نويسنده معجم، اين ابن المعمار نصيری مذهب بوده؛ اما من به درستی نمی دانم نسبت او با تاج الدين عبدالله بن معمار البغدادي امامی مذهب که نويسنده مسبار العقيده (ترجمه فارسی آن در ميراث آقای جعفريان سالها پيش منتشر شد) و کشکول منسوب به سيد حيدر آملي و مناظره با ابن تيميه (نسخه مشهد که سالها پيش آن را در مشهد از نزديک ديدم و بايد کسی همت کند و آن را منتشر کند) است و يک نسلی پيش از ابن معمار نصيري می زيسته چيست. به نظر می رسد که اين دومی فرزند ابن معمار نويسنده کشکول و مسبار باشد. در اين مورد بايد تحقيق بيشتری صورت گيرد.
منبع ديگر کتاب معجم، کتابی است از الشيخ وضاح الحمام، از علمای سده های هفتم و هشتم (۴/ ۱۰۲).
از مجموع آنچه در کتاب معجم و بر اساس منابع مختلف وی و از جمله اين مشيخه ها آمده، اطلاعات بسيار مهمی در رابطه با نصيريان در سده های گذشته فراهم می شود؛ فی المثل برای شناخت خاندان آل شعبه نصيری که گويا نويسنده تحف العقول هم از همان خاندان است و در جاهای مختلف کتاب زجاج به تفصيل از آنان ياد شده است (برای بحثی درباره تحف العقول و ريشه نصيری آن، نک: مقاله نويسنده همين سطور در سايت بررسيهای تاريخی). از نکات جالب توجه ديگر ذکر يک ابو الحسن علي بن محمد الکوفي است از موصل که بنابر نقل الزجاج آمده است که وی تفسير ظاهر و باطن قرآن داشته و نيز کتابی جدولی گونه در صفت افلاک و آسمانها و زمين و درياها و رودخانه ها و از شاگردان (مستقيم و يا غير مستقيم؟) الجنان الجنبلاني بوده که بعدا به موصل رفته و آنجا مقيم شده بوده است (۴/ ۵۰). آيا ممکن است که اين علي بن محمد الکوفي همانی باشد که حميد الدين الکرماني در تنبيه الهادي والمستهدي از او نام برده است؟ (ما در مقاله مربوط به ابو القاسم کوفي که در همين سايت منتشر شده، اين اعتقاد را مطرح کرديم که منظور از اين شخص ابو القاسم کوفي است و در نسخه محل استناد محتملا محمد تصحيفی است از احمد).
از جمله ديگر فوائد کتاب معجم اطلاعاتی است که وی درباره مذاهب فکری و اعتقادی نصيريان در حلب و لاذقيه در دوره ميانی تاريخ آنان به دست داده و از جمله مناظرات و بحثها و جدالهای فکری ميان خود و يا با ديگران در اين دوره زمانی که بی اندازه اهميت دارد. از خلال اين بحثها و مناظرات و اطلاعاتی که درباره آثار و نوشته های آنان در اين موضوعات و مکاتبه هايی که ميان خود ايشان بر قرار بوده، ارائه شده معلوم می شود که تأمل فلسفی و کلامی در مأثورات و نوشته های پيشوايان اوليه نصيری به تدريج ادبياتی فلسفی را ميان ايشان دامن زده بوده که البته پيشتر نمونه هايی از آن را می شناختيم و يا به چاپ رسيده بود (مثلا: نک: ۴/ ۲۴۰ به بعد و موارد ديگر). از اطلاعات جالب ديگر اين دست منابع، مطالبی است درباره نزاع ميان نصيريه و اسحاقيه که دو فرقه باطنی با نزديکيهای بسيارند و نيز منازعات ميان نصيريه با گروهی از مخالفان آنان که متهم شده اند به حلولی گری در حماة و شهرهای ديگر شام (مثلا در ۴/ ۲۰۰، ۲۲۷ و موارد ديگر). در مجموع آنچه نويسنده معجم اعلام العلويين در طی مجلدات کتاب خود علاوه بر نقل از منابع تراجم نگاری، از آثار نصيريان نقل کرده بسيار حائز اهميت است؛ فی المثل نقلهايی که از آثار موجود برخی از آنان به دست داده و يا فوائدی که در ارتباط با رجال نصيريان در آثار ديگر فلسفی و مذهبی ايشان يافته برای تحقيق در زمينه نصيريه بسيار کارآمد است.
چهارشنبه ۲۷ بهمن ۱۳۸۹ ساعت ۱۹:۴۷