نويسنده اين سطور پيشتر در همين سايت، تحقيقی تفصيلی درباره متون روايی مختلفی که تحت عنوان تاريخ الأئمة شناخته می شوند، ارائه داده و نشان داده است که چگونه از ميانه سده دوم قمری تا نيمه سده چهارم نسخه های مختلف و روايتهای گوناگون و گاه تلفيقی از متن هايی در رابطه با تاريخ موجز امامان تدوين شده بوده و در اختيار بوده است. ما در آن تحقيق يکی از حلقه های اصلی در اين روايات را جعفر بن محمد بن مالک الفزاري، محدث برجسته آغاز عصر غيبت صغری دانستيم و سهم او را در روايت اين متون در کتابهای مختلف و از جمله در آثار ابن همام اسکافي و ابو المفضل شيباني و حسين بن حمدان الخصيبي نشان داديم. ابن همام اسکافي نيز که خود از عالمان و محدثان برجسته بغداد و شخصيتی سرنوشت ساز در عصر غيبت صغری و معاصر محمد بن يعقوب الکليني بوده است، در کتاب الأنوار خود که در تاريخ امامان است سهم مهمی در انتشار اين دست متون و روايات گوناگون آن ايفا کرده است. در سده چهارم و پس از آن نه تنها اين دست متون و روايات مختلف و مشابه آن در اختيار نويسندگان امامی مذهب بوده، بلکه گروههای مختلف و از جمله نصيريان و نيز حتی سنيانی مانند خطيب بغدادي و ابن الخشاب اين متون را روايت می کرده اند. در کتابی که موسوم است به الهداية الکبری از حسين بن حمدان الخصيبي روايتی سه گانه و تلفيقی از اين دست متون، روايت شده که آن را در مقاله پيشگفته مورد بررسی و مطالعه قرار داديم. روايتی مشابه آن هم در کتاب دلائل الامامة منسوب به ابن رستم الطبري ديده می شود که متن استخراجی و تحليل درباره آن را نيز پيشتر در همين سايت منتشر کرديم. همانند روايت دلائل الامامة، روايت حسين بن حمدان نيز مستند است به روايت ابن مالک الفزاري. مدتی پيش نويسنده اين سطور به نسخه ای دست يافت که متنی است ناشناخته درباره تاريخ امامان که بخشی از آن مستند است به همين روايت الخصيبي از ابن مالک الفزاري. متن جديد سنت تازه ای را در نقل متون تاريخ الأئمة نشان می دهد. نخست ما سند روايت تلفيقی سه گانه خصيبي در الهداية الکبری را در اينجا نقل می کنيم:

1- [قال أبو عبدالله، الحسين بن حَمْدان، الخَصيبي:] حدّثني جعفر بن محمد بن مالك، البزّاز، الفزاري، الكوفي، قال: حدّثني عبدالله بن يُونُس السبيعي، قال: حدّثني المفضل بن عمر، الجُعْفي، عن سيّدنا أبي عبدالله، جعفر بن محمّد، الصادق عليه السلام.

2- [قال الحسين بن حَمْدان:] حدّثني محمد بن إسماعيل الحسني/ محمّد بن موسى الحسنيّ / محمّد بن المفضل بن الحسين، عن أبي محمد، الحسن بن علي الحادي عشر [ العسكريّ ] عليه السلام.

3- [قال الحسين بن حَمْدان:] حدّثني المنصور بن ظفر/منصور بن جعفر، قال: حدّثني أبو بكر، أحمد بن محمد القربانيّ [ كذا ] المتطبّبي[ كذا ] ببيت المقدس، لِعَشْرٍ خلونَ من شهر شعبان سنة اثنتين وثلاثمائة،[في المخطوطة قال:احمد بن محمد العريضي، كذا] قال حدّثني نصر بن عليّ الجهضميّ، قال: سألتُ سيّدنا ابا الحسن، الرضا عليه السلام. عن آبائه عليهم السلام.

نسخه محل بحث که چنانکه گفتيم نسخه ای است ناشناخته، موسوم است به کتاب الأوج الأخضر في مناقب ومواليد وتواريخ الأئمة المعصومين الإثنی عشر. نسخه اين کتاب به شماره 3057 در کتابخانه نور عثمانية استانبول موجود است و متأسفانه از آن عکسی در کتابخانه سليمانيه نگهداری نمی شود. رؤيت اصل نسخه ها در کتابخانه های استانبول همينک چندان ساده نيست، اما با عنايت الهی نويسنده اين سطور موفق شد با همکاری مسئولان کتابخانه نور عثمانيه اين نسخه را از نزديک مورد مطالعه و بررسی قرار دهد. اين نسخه را رمضان ششن در فهرست نوادر المخطوطات العربية في مکتبات ترکيا (ص 248) معرفی کرده است. ششن البته از هويت دقيق کتاب اطلاعی ندارد و کتاب را به شخصی مجهول الهويه به نام ابو القاسم علي بن محمد المرادي الکاتب (زنده به سال 324 ق) منسوب می کند و به کتاب بروکلمان (2/411) ارجاع می دهد. با اين وصف در ايضاح المکنون بر اساس همين نسخه استانبول، از الاوج الاخضر في مناقب الائمة الاثنى عشر نام برده می شود و آن را تأليف علي بن أبي الحسن / أبي الحسين ابراهيم الانباري الشيعي قلمداد می کند (نک: ايضاح المکنون، 1/150؛ نيز نک: هدية العارفين، 1/749 ؛ نيز: معجم المؤلفين، 7/4). اما جالب اينکه بر اساس نظر بغدادي، زمان مرگ الأنباري الشيعي سال 988ق گزارش می شود. در الذريعه، آقابزرگ از اين کتاب تحت عنوان الأوج الأخضر في الأئمة الاثنی عشر نام می برد و می گويد تأليف "بعض الأصحاب" است و نسخه آن را بر اساس فهرستی که در اختيار داشته در کتابخانه سلطان عثمان سوم در آستانه نشان می دهد که اشاره ای است به کتابخانه پيشگفته (نک: الذريعة، 2/473). نکته جالبی که بايد اضافه کرد اين است که حاجی نوری از يک متنی که شخصی موسوم به احمد بن محمد ابن السمط راوی آن بوده، به "المناقب القديمة" تعبير می کند و در النجم الثاقب (ذيل نامهای امام غائب) می نويسد که متنی است درباره تاريخ امامان و آن را ابن السمط بر ابوالحسن علي بن ابراهيم الأنباری در واسط در سال 326ق قرائت کرده بوده است. حاجی نوری می گويد که نويسنده کتاب شناخته نشده است. با اين وصف از آنچه از آغاز اين متن در مستدرک الوسائل، همين نوري نقل می کند مشخص است که نسخه ای از همين کتاب ما در اختيار او بوده و از آن نقل می کند (نک: نوري، مستدرک الوسائل، 8/395، مقايسه شود با: 11/ 132؛ 14/209 ). در مورد رجالی که نامشان در خصوص اين کتاب تاکنون برده شد، بايد گفت که اين اشخاص رجال شناخته شده ای برای سنت حديثی و رجالی اماميه نيستند، اما چنانکه از محتوای نسخه در دست نيز کاملا پيداست، اين اشخاص می بايست به سنتی از سنتهای غلات شيعی مرتبط باشند که معمولا هويت آنان برای جامعه اماميه در سده های بعد شناخته نبوده است؛ خاصه در مورد غلاتی که پس از عصر غيبت صغری با نصيريان و گروههای مشابه پيوند داشته اند. البته در سده های بعد و به ويژه وسيله کسانی مانند رجب برسي و حسن بن سليمان الحلي و يا در عصر صفويه وسيله کسانی مانند سيد هاشم بحراني و حتی محدث برجسته ای مانند مرحوم علامه مجلسي متونی از غلات در دسترس قرار گرفت و از آن نقلهايی وارد کتابهای حديثی شيعی امامی شد که پيشتر کمتر محل مراجعه بود. در اين ميان خاصه حاجی نوري از اين دست نسخه های بی نام و نشان و يا غير معتبر در کتاب مستدرک الوسائل و ديگر کتابهايش بيشترين استفاده را کرد و احاديث اين دست متون را وارد سطحی از اعتقاد شيعی نمود. جالب اينکه او از اين دست کتابهای غير معتبر در کتابی همانند مستدرک الوسائل بهره برد که کتابی در احاديث فقهی بود و طبعا نمی توانست مورد قبول فقها قرار گيرد؛ همانطور که کتاب او جز در بخش خاتمه آن که شاهکاری در علم رجال و تراجم است، چندان مورد اقبال قرار نگرفت. در صد ساله اخير نيز عموما کتابهای محدث نوري بيشتر به کار مبلغان مذهبی آمده است تا فقهاء و دانشمندان شيعی. با اين وصف کتابهای محدث نوری بسيار فايده بخشتر و دقيقتر از کتابهای کسانی مانند سيد هاشم بحراني تدوين شده اند و او در خاتمه مستدرک بحثهای جالبی درباره هويت منابع خود کرده است که در نمونه سيد هاشم بحراني چنين چيزی ديده نمی شود. به هر حال در ارتباط با هويت ابن السمط ياد شده وسيله حاجی نوري تنها نکته ای که می توان گفت اين است که از شخصی گويا همنام در کتاب عيون المعجزات نام برده شده که می دانيم خود متنی وابسته به جريانات غلات شيعی بوده است (در اين باره نک: مقاله من در ارتباط با همين کتاب منتشر شده در کتاب ماه دين و همچنين همين سايت). عبارات کتاب عيون المعجزات از اين قرار است:

1- وفي كرّاسة بخطّ أبي القاسم بندار بن الحسين/الحسن بن زوزان/ زوران، نسخة من نسخة بخط أبي الحسن محمّد بن الحسين/الحسن بن سلمان/سليمان رضي الله عنهما، ورواه عنه، وكان أبو الحسن (رضي الله عنه) يروي عن محمّد بن الحسن المعروف بالقاضي الورّاق، عن أحمد بن محمّد بن السمط/الشماط، قال: سمعته من الرّواة، عن أبي بصير وكان ضريراً أنّه قال...

2- در يکجای ديگر همين سند به اين صورت: وكتبت من نسخة بخطّ أبي القاسم بندار بن الحسن بن زوران (زوزان) رحمه الله ـ وكان ظاهر التشيّع، ورعاً مستوراً ـ نسخها هو من نسخة بخطّ أبي الحسن محمّد بن الحسن بن سليمان رحمه الله، وكان روى عن محمّد بن الحسن المعروف بالقاضي الورّاق، عن أحمد بن محمّد بن الشمّاط (کذا و ظاهرا السمط)، قال: سمعت من أصحاب الحديث والرّواة المذكورين.

درباره نسخه کتابخانه نور عثمانيه و هويت آن و نيز هويت نويسنده آن نمی توان به دقت سخنی گفت. به دليل آنکه نسخه ما نسخه ای نسبتا متأخر و با تصحيفات و تحريفات فراوان است، و نيز به دليل اينکه شناختی از راويان اين متن و برخی از راويانی که در اسناد احاديث آن ياد می شوند، نداريم، بنابراين کار تعيين هويت بسيار مشکل می شود. از اينکه محور اصلی اسناد اين کتاب به حسين بن حمدان الخصيبي، پيشوای نصيريان باز می گردد، می توان احتمال داد که ما در اينجا به نسخه ای از کتابی از نصيريان و يا شايد هم تحريری آشفته از رواياتی برگرفته از کتابهای نصيريان روبرو هستيم. احتمال اينکه اين کتاب تحرير و گردآمده ای از احاديث چند منبع متفاوت باشد، از آنجا بيشتر می شود که مشاهده می کنيم در اين متن در پايان بخش اوليه و اصلی آن که بيشتر به روايات حسين بن حمدان الخصيبي و سنت نصيري در رابطه با تاريخ و احوال شخصی امامان مربوط می شود، بخش دوم و کوتاهی آمده است که در طی آن به مناسبت فضل مسجد کوفه از ابو عبدالله العلوي، دانشمند زيدی نامدار کوفه در نيمه اول سده پنجم قمری (و نويسنده ای کتابی چاپ شده در همين موضوع) رواياتی با سند نقل می شود و معلوم است که ريشه اين دو دست مطالب نمی تواند به يک سنت اعتقادی و حديثی باز گردد. در مورد روايات بخش نخست، روشن است که با وجود تحريفات متعدد در اسناد و متون (که يکی از ويژگيهای کتابهای عموم غلات است، به دليل آشفتگی متون و نيز عدم نسخه برداری کتابها در سنتی آموزشی و همچنين اضافات و تغييرات بعدی متون در گذر تاريخ)، بيشتر اين بخش تحريری است از آنچه در کتاب هداية الکبرای خصيبي آمده است و خاصه نقل خصيبي از روايت سه گانه تلفيقی پيشگفته در ارتباط با تاريخ امامان. با اين وصف در ميان روايات اين بخش احاديثی به نقل از خصيبي و يا ظاهرا به نقل از او ديده می شود که در نسخه کنونی هداية الکبری موجود نيست و ظاهرا از تحرير ديگر اين کتاب و يا کتاب/ دفتر ديگر الخصيبي اقتباس شده است. ما متأسفانه شناخت کاملی از آثار خصيبي در اختيار نداريم و آنچه در سالهای اخير از او منتشر شده قطعا همه آن چيزی نيست که در سنت نصيري بدو منسوب بوده است. به هر حال بخش نخست متکی است بر روايات نصيريان و بيشتر روايات الخصيبي. در دنباله آن، چنانکه گفتيم احاديث و مطالب ديگری آمده است که از منابع متفاوتی اخذ شده است. ما در اينجا اسناد روايات و نقلهای موجود در اين کتاب را عينا (با وجود تحريفاتی که دارد) نقل می کنيم تا معيار مناسبی برای مقايسه با ديگر متون نصيري و غير نصيری به دست داده شده باشد. در متون گروههای غلات نفس وجود اين تحريفات برای تحقيقات بيشتر بايد مد نظر قرار گيرد و نبايد اقدام به تصحيخ تحريفات کرد؛ خاصه که در بسياری از مواقع معيار درستی در تشخيص اصح وجود ندارد و به هر حال همين تحريفات موضوعيت دارد. حال سندهای مهم کتاب را نقل می کنيم:
1 ب: بسم الله الرحمان الرحيم. حدثنا أحمد بن محمد بن السمط بواسط سنة خمس وثلاثين ثلاثمائة، قال: قرأت هذا الکتاب علی أبي الحسن علي بن ابراهيم الأنباري بواسط في شهر ربيع الآخر. قال: حدثني أبو العلاء أحمد بن يوسف بن مؤيد الأنباري في التاريخ من سنة ست وعشرين وثلاثمائة، قال: حدثني أبو القاسم علي بن محمد المرادي الکاتب بالجامدة في أربع وعشرين وثلثمائة، قال الحسين بن همدان بن الخضيب قال: حدثني جعفر بن مالک القاري، قال: حدثني عبدالله بن يونس السبيعي، قال: حدثني الفضل بن عمر عن /2 الف سيدنا الصادق جعفر بن محمد عليهما السلام.
قال: حدثني محمد بن اسماعيل الحسيني عن سيدنا أبي محمد الحسن الثاني الحادي عشر من الأئمة. قال: حدثني منصور بن ظفر، قال: حدثني أبوبکر أحمد بن محمد القرباني المحصوب ببيت المقدس في شعبان من سنة ثلاثين وثلاثمائة، قال: حدثني نصر بن علي الجهضمي ، قال: سألت أبو الحسن علي بن موسی الرضا عليهما السلام عن الأعمار الأئمة عليهم السلام، فقال الرضا: حدثني أبو موسی بن جعفر عن أبيه محمد بن علي عن أبيه علي بن الحسين عن أبيه الحسين بن علي عن أبيه الحسين بن علي عن أمير المؤمنين علي بن أبي طالب عليهم السلام أجمعين قالوا: ....
2 ب: قال الحسين بن حمدان حدثني أبو بکر عن أبيه عن عبدالله بن محمد الأهوازي وکان عالما بأخبار أهل البيت عليهم السلام، قال: حدثني محمد بن سنان عن أبي بصير عن أبي عبدالله الصادق عليه السلام..
12 الف: وقال القرباني ..
20 ب: وما مثله ودونه موجود في کتاب الواحد تأليف أبي محمد الحسن بن محمد بن جمهور القمي رحمه الله تعالی ورحم جميع أولياء.
21 الف: نشرح بعضه في کتابنا انشاء الله. حکی ابن محمد بن حمدان، قال: حدثني أبو علي محمد بن زيد القمي، قال: حدثني محمد بن منير وقال الحسين بن حمدان: لقيت محمد بن منير بعد أن حدثني محمد بن زيد/ 21 ب سمعت الحديث منه قال: حدثني محمد بن خلف الطاهري، قال: حدثني هرثمة بن أعين، قال: دخلت علی سيدي الرضا عليه السلام في دار المأمون ...
23 ب: قال الحسين بن حمدان حدثنا محمد بن زيد القمي، قال: حدثني عبدالله بن جعفر الآبلي، قال: کنت مع هرثمة بن أعين وفي حملة ...
41 ب: وقال الحسين بن حمدان، حدثني أحمد بن صالح عن عسکر مولا أبي جعفر بن علي الرضا عليهم السلام ...
44 الف: وقال الحسين بن حمدان، حدثني محمد بن اسماعيل الحسيني عن حکيمة عن محمد بن علي الرضا وسمعت خبر المولد من محمد بن يحيی الحرمي ببغدادي بالجانب الشرقي في باب البستان في منزله وحدثني بحديث المولد علي بن عبدالله المعروف بياک الحسني وحدثني أبو الحسن عبدالحميد بن محمد ببغداد في جانب الغربي في منزله في سوقية أبي الورد هولاء جميعاً عن حکيمة قال لي أبو محمد الحسن بن علي ذات يوم ...
45 ب: قال الحسين بن / 46 الف حمدان عن محمد بن حسن الکوفي عن محمد بن عبدالله القاشي وعن يحيی بن ميمون الخراساني عن أبي عبدالله بن السنان عن أخيه محمد بن السنان الرهاوني عن سيدنا الصادق عن أبيه ...
وعنه قال: حدثني علي بن الطيب الصابوني عن جعفر القصير عن علي بن مهران عن محمد بن خلف الحلبي عن أبي حمزة الثمالي عن محمد الباقر عن أبيه ..
46 ب: قال: وحدثني الحسن بن محمد بن جمهور عن أبيه محمد بن جمهور عن کثير بن عبدالله بن عبدالله عن المفضل بن عمر، قال: دخلت علی سيدي ...
قال: وحدثني غياث بن العباس بن موسی الديلمي عن أبي الحسن محمد بن يحيی الفارسي عن زيد الرهاوني عن الحسين بن مشکان عن عمه جابر بن يزيد / 47 الف الجعفي، قال: دخلت علی سيدي أبي جعفر محمد الباقر عليه السلام...
49 الف: قال الحسين بن حمدان بجميع أسانيده: وما أجمع عليه أصحاب الإمامة أن الأئمة اثني عشر إماماً وأبوابهم إثني عشر باباً أسماء أبوابهم سلمان / 49 ب الفارسي وقيس بن ورقاء ورشيد الهجري أبو خالد محمد بن محمد بن يحيی بن أم طويل وعبدالرحمان الکابلي جابر بن يزيد الجعفي محمد بن المفضل بن عمر بن الفرات وعثمان بن سعيد السمان ومحمد بن عثمان المعروف بالسمان الحسين بن روح النوبختي. حدثني أبو الحسن سوسن بن عبدالله البطاطيخي عن الزجاج عن محمد بن موسی العبقر بن أبي خلف، قال: دخلت سامراء أيام المتوکل وکان ...
50 الف: علي بن حجر، قال: حدثني الفرج بن فضالة عن لقمان بن عامر/ 50 ب عن إبن عباس قال: ....
51 الف: وعن جعفر بن محمد عن إسحاق بن ابراهيم المکي عن مکي بن ابراهيم عن الصلت بن دينار عن أبي نظرة عن جابر بن عبدالله ...
52 الف: وعن الحارث بن الهمام الکوفي عن زياد عن الحسن بن علي بن أبو طالب والعباس بن عبدالمطلب وعبدالله بن شيبة کانوا جلوساً ...
56 الف: خبر الناقوس الطاهرين. روی الشيخ الإمام المفيد الحافظ الثقة أبو عبدالله محمد بن محمد بن النعمان القمي الحارثي، قال: حدثنا اسرافيل بن روح، قال: حدثنا محمد بن مروان عن سعيد بن طريق بن الأصبغ بن نباتة، قال: خطب أمير المؤمنين عليه السلام بالکوفة خطبة البيان فقال: يا أيها الناس سلوني قبل أن تفقدوني ...
59 الف: أخبرنا الشيخ أبو الحسن علي بن علي الإسکافي الخياط بسوقية باب الأزج سوقية البزازين تحت المنظرة بقرائتي عليه وهو يسمع فأقر به، قال: أخبرنا الشيخ أبو الغنائم محمد بن علي بن ميمون النرسي وأنا حاضر أسمع، قال: أخبرنا أبو عبدالله محمد بن الحسن بن عبدالرحمان العلوي قراءة عليه، قال: حدثنا أبو الحسن علي بن عبدالرحمان بن السري البکائي قراءة عليه، قال: حدثنا علي، قال: حدثنا محمد، قال حدثنا العلي بن سعيد الکثيري، قال: حدثنا طلحة بن سعيد الثوري، قال: حدثنا الفضل بن ميمون البجلي عن القاسم بن الوليد الهمداني عن حبة العرني وميثم الکناني ...
60 الف: قال البکائي: وأخبرنا علي، قال: حدثنا محمد، قال: حدثنا محمد بن اسماعيل السراج، قال: حدثنا طلحة بن عيسی، قال: حدثنا الفضل بن ميمون عن القاسم بن (افتادگی در حد يک کلمه)،قال: حدثني حبة العرني وميثم الکناني ...
... قال وأخبرنا علي، قال: حدثنا محمد/ 60 ب قال: حدثنا سويد بن سعيد، قال: حدثنا شريک عن مسلم بن حبة عن علي عليه السلام ...
قال: وأخبرنا علي، قال: حدثنا محمد، قال: حدثنا ابن عبدالله بن نمير وعثمان بن أبي شيبة، قالا: حدثنا وکيع عن سفيان عن أبي المقدام عن حبة العرني قال: ...
61 الف: تم الکتاب سير الأئمة عليهم السلام في شهر صفر ختم بالخير والظفر سنة ثلاث وستين وتسعمائة للهجرة النبوية للمحمد الأحمدية الجلالية الهلالية صلی الله عليه وآله وسلم. الحمد لله وحده والصلوة والسلام علی محمد وآله الطاهرين وسلم تسليماً کثيراً کثيراً والحمدلله رب العالمين.
بر اساس سندهای ياد شده و نيز ابواب و بخشهای مختلف کتاب، می توان در چند شماره هويت نسخه در دست را مورد بررسی قرار داد:
1- نخست اينکه بخش اصلی و نخستين کتاب، عمدتا مشتمل بر روايات خصيبي است در الهداية الکبری و يا منابع ديگر نصيری که روايات او را نقل می کنند. اينکه اين بخش از متن کتاب به سنت نصيري وابسته است، چنانکه گفتيم از ذکر خصيبي و ديگر راويان مورد علاقه نصيريان در اين بخش روشن است. البته در برگ 49 ذکری از ابواب می شود و در آنجا ذکری از محمد بن نصير در ميان نيست، در حالی که از سه تن از نائبان عصر غيبت صغری (بدون ذکر نائب چهارم) در ميان ابواب دوازده گانه ائمه اثنی عشر سخن می رود. در اينجا به احتمال زياد تصحيف و افتادگی رخ داده و نام محمد بن نصير از قلم افتاده و يا از عمدا حذف شده است. به هر حال می دانيم که نصيريان در زمانی وکالت نائبان رسمی دوران غيبت صغری را قبول داشته اند و البته در کنار آن بابيت محمد بن نصير را نيز مطرح می کرده اند. در اواخر اين بخش روايتی هم از شيخ مفيد نقل و اضافه شده که با اين تعبير از او ياد شده است: " الشيخ الإمام المفيد الحافظ الثقة أبو عبدالله محمد بن محمد بن النعمان القمي الحارثي". در اين روايت شيخ مفيد تحريری از خطبة البيان را روايت می کرده که البته از سند و محتوا روشن است که اين انتساب به شيخ مفيد درست نيست و از ساخته های غلات است. با اين وصف اين نکته را هم بايد بيفزايم که نصيريان گاه به روايات شيخ مفيد استناد می کرده اند، مانند روايت و نقلی از کتاب المقنعة شيخ مفيد در کتاب معاصرش ابو سعيد ميمون بن القاسم الطبراني به نام مجموع الأعياد (نک: مجموع، چاپ اشتروتمان، ص 80؛ مقايسه کنيد با المقنعة، ص 204). درباره هويت بخش اصلی کتاب، بايد گفت که بنابر سند آغازين، اصل بخش نخستين بايد در زمان خود خصيبي در حدود دهه سوم قرن چهارم تدوين شده باشد. حال پرسش اين است که آيا خود اين بخش مستقيما از سوی خصيبي تدوين شده و صرفا توسط روات بعدی که در آغاز اين بخش ذکرشان آمده، روايت شده، يا اينکه يکی از افراد اين سند، تدوين کننده کتابی بوده است بر اساس روايات خصيبي. به نظر می رسد که متن بخش نخستين بيشتر گزيده ای بوده از روايات خصيبي که يکی از افراد ياد شده در سند آغازين آن را تدوين کرده بوده است؛ يعنی يکی از اين سه تن: أبو الحسن علي بن ابراهيم الأنباري؛ أبو العلاء أحمد بن يوسف بن مؤيد الأنباري و يا أبو القاسم علي بن محمد المرادي الکاتب. اينکه چطور کتابی و يا رواياتی از خصيبي در زمان حيات خود او با سندی مشتمل بر چندين تن در طول هم روايت می شده، شايد به اين باز می گردد که اين متن در مراکز دورتر از محل فعاليت خصيبي روايت می شده (محتملا زمانی که خصيبي در حلب ساکن بوده اين کتاب در عراق روايت می شده است) و به دليل محدوديت جامعه نصيري اين شيوه روايت ناگزير بوده است. کما اينکه گفتيم اين بخش نخست افزوده يا افزوده هايی هم دارد که متعلق به دورانی متأخرتر است، همانطور که در وجود روايت و نامی از شيخ مفيد می توان اين مطلب را به وضوح ديد. محتمل است که متن اوليه که شامل تاريخ الأئمه به روايت خصيبي بوده، بعدا با اضافاتی از سوی نصيريان بعدی تکميل شده است؛ شايد از سوی طبراني نويسنده مجموع الأعياد پيشگفته.
2- بخش دوم و واپسين نسخه ما که بخشی است کوتاه و معلوم نيست کی و چگونه به بخش نخستين نصيری افزوده شده است، مشتمل بر احاديثی است از سنتی خارج از نصيريه. کما اينکه پيشتر گفتيم در اين بخش از ابو عبدالله العلوي، دانشمند و فقيه زيدی نامدار کوفه روايت شده است.
3- از آنچه گفتيم بايد نتيجه گرفت که نسخه کنونی شايد در دوره ای متأخر بر اساس دو بخش پيشگفته رونويسی شده و به احتمال زياد مطالبی هم در ميان اين دو بخش پس و پيش شده است. به هر حال متن کنونی متن اصيلی نيست و بيشتر به يک گردآمد می ماند، اما مشتمل بر دو بخشی است که به ويژه بخش نخستين آن از اهميت فوق العاده ای برای شناخت سنت نصيريان برخوردار است. کسی که اين دفتر را بر اساس اين دو بخش ساخته است، نام کتاب را سير الأئمة خوانده است. به احتمال قوی اين نام متعلق باشد به بخش اول کتاب که گفتيم بيشتر به خصيبي مربوط است. به هر حال تاريخ نسخه کنونی 963 ق است و بعيد نيست که پردازش اين دفتر در شکل تلفيقی آن هم به همين تاريخ باز می گردد. شايد همين شخص در پايان دفتر اول، چند برگ مربوط به بخش دوم را خود افزوده بوده است. به هر حال آنچه درباره تاريخ درگذشت الأنباري در ايضاح المکنون آمده نادرست و ناشی از خلط مطالب و عدم دقت در اسناد کتاب است. انتشار اين متن از لحاظات تاريخی و مذهبی ارزش ويژه خود را دارد و به دوستداران اين گونه متون پيشنهاد می شود.
سه شنبه ۳۰ شهريور ۱۳۸۹ ساعت ۱۷:۲۱