پيشتر از نويسنده اين سطور چندين مقاله و يادداشت درباره ريشه نسخه های نهج البلاغة[۱] در ميان زيديان يمن ارائه شده است (در سايت کاتبان). در اينجا تنها می کوشم اطلاع جديدی را درباره يکی ديگر از منابع دستيابی زيديان به نهج البلاغة مورد توجه قرار دهم. در آن مقالات اين نکته را نشان داديم که زيديان يمن به دليل ارتباطی که با زيديان و معتزليان خراسان داشتند، در اواخر سده ششم و اوائل سده هفتم با کتاب نهج البلاغة بر اساس نسخه های نيشابوری آن آشنا شدند. از دير باز خراسانيان و به ويژه دانشمندان نيشابور با نهج البلاغة آشنا بوده و آن را با سند به گردآورنده آن روايت می کرده اند که شرحی درباره آن را می توان در تحقيقاتی که تاکنون درباره نهج البلاغة صورت گرفته ديد. اسناد زيادی در اين باره موجود است و نيازی به تکرار بحث در اين باره در اين يادداشت کوتاه نمی بينم. کافی است نگاهی به اجازات مختلفی که در ارتباط با نهج البلاغة همينک در اختيار است و نيز اطلاعاتی که درباره نسخه های کهن اين کتاب تاکنون مورد توجه قرار گرفته بياندازيم تا ريشه نسخه ها و اجازات خراسانی نهج البلاغة را آشکارا در سده های پنجم و ششم قمری ملاحظه کنيم (در اين مورد به ويژه نظری به اجازاتی که در رياض العلماء و طبقات آقا بزرگ و تراجم الرجال اشکوری و معجم اعلام الشيعة محقق طباطبائي و نيز در مجموعه های اجازات مانند بحار الأنوار آمده مفيد است؛ کما اينکه نک: مجموعه مقالات محقق طباطبايي درباره نسخه های کهن نهج البلاغة و نيز في رحاب نهج البلاغة همو و همچنين اثر محققانه استاد سيد محمد حسين جلالي با عنوان دراسة في نهج البلاغة). معتزليان و زيديان خراسانی نيز از همين رهگذر با نهج البلاغة آشنا بوده اند و فی المثل حاکم جشمي در اواخر سده پنجم در کتاب السفينة خود در بخش مربوط به حضرت امير به نهج البلاغة استناد می کند. زيديان اوائل سده هفتم قمری در يمن همراه نسخه نيشابوری نهج البلاغة با شرحی از آن متعلق به نويسنده ای امامی مذهب به نام صدر الدين سرخسي که موسوم است به اعلام نهج البلاغة[۲] نيز آشنا شدند و همينک نيز کهن ترين نسخه اين کتاب همراه نسخه کهنه ای از نهج البلاغة در يمن موجود است و ما پيشتر آن را در همين سايت معرفی کرده ايم. استناد به اعلام نهج البلاغة از همان زمان نيز در ميان زيديان معمول بوده کما اينکه المؤيد بالله يحيی بن حمزه در کتاب الديباج الوضي خود که شرحی است بر نهج البلاغة به اين کتاب استناد می کند. اما از ديگر سو همينک اجازه ای کهن از اوائل سده هشتم در اختيار است که نشان می دهد زيديان يمن در اين دوره با نسخه نهج البلاغة بر اساس يکی از روايات عراقی آن نيز آشنايی داشته اند. اين آشنايی از طريق اجازه ای که يکی از زيديان کوفی در اين دوران برای يکی از سادات زيدی يمن صادر کرده بر می آيد و اين خود سندی است برای ارتباط ميان زيديان کوفه و يمن در اوائل سده هشتم که در دنباله اندکی در اين خصوص مطالبی عرضه خواهد شد. اين دانشمندی زيدی کوفی به نام محمد بن عبدالله الکوفي المُضَري موسوم به غزال برای يکی از شاگردان خود از ميان سادات اجازه ای را نوشته است که نشان می دهد آن شاگرد نزد استاد بخشی از کتاب مفتاح العلوم سکاکي (د. د ۶۲۶ ق)[۳] و نيز بخشی از نهج البلاغة را به قرائت آموخته بوده و استاد نيز اجازه روايت اين دو کتاب را به او داده است. اين اجازه به خط شخص مجيز يعنی محمد بن عبدالله الغزال همينک همراه نسخه ای کهن از قسم سوم کتاب مفتاح العلوم (بخش مربوط به معانی و بيان؛ به خط شاگردی که اجازه برای او صادر شده و به کتابت ۷۲۸ ق) در کتابخانه دولتی برلين موجود است (به شماره گلازر ۸۰ ؛ نک: فهرست آلوارت، جلد ششم، ص ۳۶۵ تا ۳۶۶). در اين اجازه به روايتی از نهج البلاغة اشاره شده که ريشه آن به ابن شهرآشوب و يکی از استادان جرجانی او و از آن طريق به شريف رضي می رسيده است. محمد بن عبدالله الغزال نهج البلاغة را بر اساس روايت ابن بلدجي الموصلي الحنفي در اختيار داشته و خوشبختانه همينک نسخه ای از نهج البلاغة در کتابخانه مجلس سابق در تهران موجود است که با يک واسطه به همين ابن بلدجي می رسد و در آنجا هم عين همين روايتی که در اجازه ما از نهج البلاغة به روايت ابن بلدجي و با استناد او با يک واسطه امامی مذهب از ابن شهرآشوب گزارش شده، ديده می شود. ما در اينجا ابتدا اصل اجازه بر اساس نسخه موجود آن در کتابخانه دولتی برلين را ارائه می دهيم و سپس نسخه موجود در کتابخانه مجلس سابق را معرفی می کنيم و سپس نکاتی را درباره نويسنده اجازه يعنی محمد بن عبدالله الغزال گزارش خواهيم کرد. در پايان هم يکی ديگر از نسخه های نهج البلاغة به روايت ابن بلدجي (که ظاهرا آن هم در اختيار زيديان، اما اين بار زيديان گيلان و ديلمان بوده) را معرفی می کنيم و توضيحاتی درباره گسترش اين روايت به عرض خوانندگان می رسانيم:

متن اجازه محمد بن عبدالله الغزال به شمس الدين المهدي أحمد بن قاسم بن مطهر بن أحمد العلوي الحسيني[۴]

" بسم الله الرحمن الرحيم. أما بعد حمد الله تعالی حمداً يکون وسيلة للتشبث بأذيال نعمته وذريعة للإعتصام به من إنزال نقمته والصلوة علی من اصطفاه بشير رحمته ونذير عقابه وسطوته صلوة تقضي فرض قبول حجته وتقتضي فضل اتباع محجته وعلی آله ومن قام بايوائه ونصرته من جميع بريته وعلی من تبعهم من المؤمنين المصدقين ببعثته فإنه قرأ علي السيد المعظم العالم العامل الکامل الفاضل الصدر العلامة جامع فضائل الخلق جائز قصبات السبق مفتاح ...[۵] کشاف المشکلات موضح المسائل مقرر الدلائل سلالة الآباء الأطهار خلاصة السلف الأخيار شمس الدين أحمد بن السيد المعظم قاسم بن السيد الأجل الأوحد مطهر العلوي الحسيني وفقه الله للعلم والعمل وبلغه غاية السؤل[۶] ونهاية الأمل قسمي المعاني والبيان من مفتاح العلوم الذي صنفه الإمام الصدر العلامة سراج الدين يوسف بن محمد المعروف بالسکاکي[۷] تغمده الله برحمته وأسکنه بحبوحة جنته وقد أذنت له في روايته عني بحق روايتي عن الامام فخر الدين أحمد بن الحسن بن علي الجاربردي[۸] أدام الله أيامه بروايته عن العالم الفاضل نظام الدين محمد الطوسي[۹] وهو يرويه عن الإمام شمس الدين المعري[۱۰] عن المصنف المذکور وقرأ علي السيد المعظم المذکور بعض نهج البلاغة المنتزع من کلام مولانا وسيدنا أمير المؤمنين علي بن أبي طالب عليه الصلوة والسلام جمع السيد المعظم الشريف الرضي ذي الحسبين أبي الحسن محمد بن الطاهر أبي أحمد الحسين بن موسی الموسوي رضي الله عنهم وأجزناه الباقي منه بإجازتي عن العالم الفاضل المحقق محي الدين صالح بن الشيخ العلامة تقي الدين عبدالله بن جعفر الأسدي[۱۱] بإجازته عن العالم الفاضل الصدر مجد الدين عبدالله بن محمود بن مودود بن بلدجي[۱۲] بروايته عن العالم الفاضل العابد السيد ذي الحسبين جمال الدين أبي الفتوح حيدر بن محمد بن زيد بن محمد بن محمد بن عبيدالله الحسيني[۱۳] قرآءة عليه بحق روايته ذلک قرآءة علی الشيخ الإمام العالم رشيد الدين أبي جعفر محمد بن علي بن شهرآشوب السروي عن السيد المنتهی بن أبي زيد بن کيابکي[۱۴] الحسيني الجرجاني[۱۵] عن أبيه أبي زيد عن السيد الرضي مصنف الکتاب المذکور فليروهما لمن شاء مؤفقاً إن شاء الله علی الشروط المعتبرة في الإجازة وکتب العبد الفقير إلی عفو الله ورحمته محمد بن عبدالله الکوفي المضري عفا الله عنه ووفقه لما يرتضيه منه وذلک في آخر شعبان المبارک من سنة ثمان وعشرين وسبعمائة هجرية والحمد لله وحده وصلواته علی خير خلقه محمد النبي الأمي وعلی آله وسلامه وبه أختم بخير يا أرحم الراحمين."

اما در مورد نسخه موجود در کتابخانه مجلس سابق بايد گفت که اين نسخه را مرحوم محقق طباطبايي در تراثنا چنين معرفی کرده اند:

"نسخة تامة بخط جيد فيه بعض الشكل جاء في الورقة قبل الكتاب : " كتاب نهج البلاغة ، جمع السيد الشريف ذي الحسبين أبي الحسن محمد ابن الطاهر أبي أحمد الحسين بن موسى الموسوي رحمة الله عليه . رواية السيد المنتهي بن أبي زيد بن كيابكي الحسيني الجرجاني ، عن أبيه المذكور ، عن المؤلف . رواية الشيخ الامام رشيد الدين أبي جعفر محمد بن علي بن شهراشوب السروي عنه . رواية السيد كمال الدين أبي الفتوح حيدر بن محمد بن زيد بن محمد بن محمد بن عبيد الله الحسيني عنه . رواية الشيخ مجد الدين أبي الفضل عبدالله بن محمود بن مودود بن محمود بن بلدجي الحنفي عنه . رواية سعيد [ كذا ] محمد بن مسعود وأولاده عنه " . وعلى صفحة العنوان : " صار بحكم الهبة من الحضرة المخدوم الاعلم المرتضى الاعظم الافضل الاكمل سلطان العلماء والمحققين المؤيد من عند رب العالمين [ نصير الدين الطوسي . . الاسم ممحى[۱۶] ] إلى عبده الاصغر المأمول لطفه من فضل الملك الاكبر جعفر بن علي بن إسماعيل العلوي ، محا الله سيّآته ورفع درجات مخاديمه . . . وصلى الله على محمد وأهل بيته الطاهرين من عواري الزمان ، الفقير إلى الله الباري أبوالخير محمد بن محمد بن محمد الجابري القاري عفا الله عن سياته بمحمد وعترته " . رأيتها في مكتبة البرلمان الايراني السابق برقم ۱۲۳۵ ، وصفت في فهرسها ۴ / ۲۰".

معرفی مجيز: بدر الدين/ شمس الدين محمد بن عبدالله بن عمر معروف به غزال المُضَري (د. حدود ۷۴۰ ق)، يکی از دانشمندان و ادبای سده هفتم و اوائل سده هشتم قمری در کوفه است که بر مذهب زيدی بوده و به دليل دو سفری که به يمن داشته در انتقال علوم و آثار و روايات زيديان کوفی به آن سامان در اين دوران نقش مهمی داشته است. اجازه ای که از او نقل کرديم خود گويای اين مطلب هست؛ اما در اينجا شايسته است تا آنچه برخی منابع زيدی درباره او گفته اند را نقل کنيم تا اهميت اين دانشمند بيشتر مورد توجه قرار گيرد. از جمله طبقات الزيدية الکبری تأليف ابراهيم بن القاسم الشهاري بر اساس اجازه ای که الغزال به يکی از شاگردانش داده اطلاعاتی را درباره تحصيلات و اجازات و سماعات او ارائه نموده است. در همين نقلها اشاره ای هست به روايت دو بخش معاني و بيان مفتاح العلوم سکاکي وسيله الغزال از استادش احمد بن الحسن الجاربردي که نام او و اشاره به اين مطلب در اجازه نقل شده بر اساس نسخه برلين آمده است. باز در اين مطالب مکرر اشاره می شود به استادش صالح بن عبدالله بن جعفر الأسدي (و نيز به استاد و شيخ شخص اخير يعنی ابن بلدجي) که در اجازه بالا ديديم به واسطه او نهج البلاغة را روايت می کرده است. ما در اينجا عين عبارات الشهاري را با اندکی اختصار از طبقات نقل می کنيم:

"محمد بن عبد الله بن عمر المعروف بالغزال ...المضري ..، الفقيه العالم بدر الدين. قلت: نقلت من إجازة له لمحمد بن إدريس الحسني ما لفظه أو معناه: قرأ (الكشاف) لجار الله الزمخشري على شيخه أحمد بن الحسن الجاربردي، وهو يرويه عن الشيخ محمد بن علي إجازة، عن الشيخ علي بن يوسف، عن الشيخ محمود بن أحمد عن زينب بنت عبد الرحمن الشعرية، عن المؤلف، وروى (المصابيح) وقسمي المعاني والبيان من (المفتاح) على شيخه المذكور قراءةً و(موطأ مالك) يرويه عن شيخه المذكور إجازة، وكذلك (صحيح البخاري) و(صحيح مسلم)، و(مسند الإمام الشافعي)... قال: ويروي كتاب (المفصل) للزمخشري قراءة على شيخه صالح بن عبد الله الأسدي، عن والده عبد الله بن جعفر قراءة وإجازة، عن الشيخ التقي أبي عبد الله محمد بن علي بن سعيد [الحسيني] النحوي ... وكذلك (كافية ابن الحاجب) يرويها قراءة على شيخه المذكور، وهو يرويها إجازة عن القاضي فخر الدين عبد الله بن محمد [بن داود] (کذا: مجد الدين عبدالله بن محمود بن مودود)، عن مصنفه ابن الحاجب. وكذلك يروي (الأربعين السيلقية[۱۷]) عن: شيخه المذكور، وهو يرويها عن القاضي علي بن آمد ، عن نصر الله المدلل، عن ابن ملاعب، وابن ناقة ، عن السيد أبي طالب حسن بن مهدي العلوي، عن السيد علي بن الحسين العلوي، عن مؤلفها الشريف زيد بن مسعود الهاشمي. وكذلك (الشهاب) للقضاعي في الحديث عن شيخه المذكور قراءة عن القاضي عبد الله بن محمود بن مردود (کذا: مودود)، عن أبي المجد الكرابيسي، عن إبراهيم بن ميمون لسماعه من الأديب الحسين بن علي الجلال، عن القضاعي المؤلف، وكذلك (المقصور والممدود) لابن دريد بقراءته لها على شيخه المذكور، وهو يرويها، عن والده، عن الشيخ أبي الفضائل الحسن بن محمد الصنعاني (کذا: الصغاني)، وهو له من المصنف إجازة. ثم قال: وكتاب (الخلاصة)، وكتاب (الشافية الكافية وشرحها) أرويهما [إجازة] عن: شيخي العالم يعقوب بن يوسف بن قاسم بن حسن الخزرجي الحلي بحق قراءته على الشيخ بدر الدين محمد بن المصنف، عن والده المصنف. وكذلك (مقامات الحريري) يرويها عن شيخه المذكور، وهو يرويها بقراءته على الشيخ فخر الدين المقدسي، بقراءته على الشيخ زيد الكندي الحنفي، بقراءته على الشيخ أبي محمد بن أحمد المتقي، عن المصنف الحريري، وكذلك كتاب (الدرة الألفية) يرويها إجازة عن شيخه المذكور، وهو يرويها بقراءته على الشيخ أمير الدين محمد بن [أبي] المنذر الموصلي عن الشيخ حسين بن العدل بن المغلط البخاري ، عن الشيخ زين الدين المصنف، وكذلك شرحها يرويه عن شيخه المذكور بحق قراءته على الشيخ الأمير المذكور عن المصنف الشيخ ابن الجبار الموصلي. ثم قال: وكتاب (التجريد) أرويه عن: شيخي علي بن يحيى، وهو يرويه عن تقي الدين بن أبي الغنائم، بن السيد أحمد بن أبي الفتوح الحسيني بإجازته، عن الفقيه منصور عمار بن منصور بقراءته على الفقيه محمد بن أسعد بن علي عن علي بن محمد الأحلف، وهو عن الأستاذ علي بن العباس الهوسمي، عن القاضي زيد بن محمد، عن القاضي يوسف، عن السيد المؤيد بالله، وهو عن أبي العباس الحسني. قال الشقيف في سند (الجامع الكافي): والغزال يرويه عن أحمد بن أبي الفضل السقطر (السقوطي) بسنده. قلت: وله تلامذة أجلاء أجلهم الإمام محمد بن المطهر، والمطهر بن محمد بن تريك، والفقيه أبو القاسم الشقيف[۱۸]، والسيد محمد بن إدريس الحسني، ووضع له إجازة في جميع ما تقدم، وكتبها في ثالث عشر ربيع الأول من شهور سنة ثمان وعشرين وسبعمائة. قال السيد محمد بن إدريس: يقول الفقير إلى الله محمد بن إدريس: أجاز لي سيدنا الفقيه السيد، الإمام، العلامة، الأوحد، الصدر القدوة، الحِبرُ شمس الدين، حافظ علوم العترة الأكرمين، حواري أمير المؤمنين أن أروي عنه مسموعاته ما يأتي ذكره ثم ذكر ما تقدم ذكره. قال القاضي: ورد اليمن مرتين في آخرهما أهدى للإمام محمد بن المطهر نسخة (الكشاف) المشهورة، وصارت من بعد بخزانة الإمام الناصر صلاح الدين. ذكر ذلك في (كاشفة الغمة) وممن استجاز من الغزال محمد بن أحمد بن سلامة المذحجي، وكانت الإجازة في شعبان سنة ثمان وعشرين وسبعمائة. قلت: وكان سماع الإمام محمد بن المطهر وابن تريك في مجالس أولها[في] شهر رمضان سنة سبع وعشرين وسبعمائة. قال ابن تريك: وكان الغزال فقيهاً، فاضلاً، كاملاً، فريد عصره، وعميد دهره، حائزاً لعلم العربية برمته، محققاً فيه متقناً لتفصيله وجملته، قدم بنسخة (الكشاف) إلى صنعاء وكان مخرجه إلى اليمن بعناية الإمام ـ عليه السلام ـ واجتهاد الفقيه في سماع الكتاب، ـ يعني (الكشاف) ـ وتنوير من أرض العراق بسعايته، ولو لا غزير محبته وتلبية دعوته لما تحمل المشاق، وذلك لما يعلم في طاعته من المثوبة العظمى ونشر هذا العلم في ناحية اليمن من المعاونة لحسنى، انتهى ما ذكره ابن تريك. قلت: ولعل وفاته في عشر الأربعين وسبعمائة والله أعلم."

از آنچه بدر الدين الغزال در اجازه خود به محمد بن إدريس الحسني و در موارد ديگر بيان کرده معلوم می شود که او نه تنها در روايت شماری از کتابهای سنت های روايی کوفی نقش داشته و از جمله در روايت الجامع الکافي ابو عبدالله العلوي (و بدين ترتيب روايت فقه کهن زيدی کوفه[۱۹]) و در انتقال روايت آن به يمن سهيم بوده، بلکه الغزال به عنوان دانشمندی زيدی در کوفه نسبت به روايت آثار فقهی زيديان ايرانی نيز اهتمام داشته است. همچنين وی در روايت کتاب الکشاف زمخشري در يمن سهيم بوده و نسخه او در اين سرزمين از نسخه های اساس روايت اين کتاب قلمداد می شده است. در مورد سهم او در روايت و سماع کتاب کشاف در يمن و نيز مفتاح العلوم سکاکي می توان اطلاعاتی را باز بر اساس طبقات الزيدية الکبری و در ذيل شرح حال يکی از ديگر از شاگردانش يعنی المطهر بن محمد بن حسين بن محمد بن يحيى بن تُريك التميمي الصعدي الزيدي (د. ۷۴۸ ق) به دست آورد. عبارت الشهاري درباره اين شاگرد چنين است: "... وسمع أيضاً كتاب الكشاف على الفقيه محمد بن عبد الله المعروف بابن الغزال بصنعاء بمحضر الإمام المهدي محمد بن المطهر، وجماعة من العلماء سنة سبع وعشرين وسبعمائة، وذكر السيد صلاح بن أحمد أنه روى (مفتاح السكاكي) على محمد بن عبد الله الغزال، والغزال يروي (الكشاف) عن [الشيخ] الجاربردي، عن الشيخ محمد بن علي عن علي بن يوسف ، عن محمود بن أحمد، عن زينب الشعرية عن المؤلف، و(مفتاح السكاكي) عن الجاربردي عن العالم محمد الطوسي عن شمس الدين العربي (کذا: المعري)، عن المؤلف يوسف بن محمد السكاكي. قال ابن حميد: له موضوعات ورسالات إلى السيد أحمد بن علي بن أبي الفتح، وقد أورد عليه في كل فن عشر مسائل، ومن شعره إلى الإمام محمد بن المطهر يطلب منه عارية نسخة (الكشاف) التي وصلت له من الفقيه محمد بن عبد الله الغزال ونسخة المفتاح على الأربعة ليقص عليها نسخته، من أبيات ...".

همانطور که ديده می شود در اينجا درست به همان نسخه و روايتی از کتاب مفتاح العلوم سکاکي اشاره می شود که در اجازه موجود در نسخه برلين بدان اشاره رفته است. در طبقات ابراهيم بن القاسم همچنين مکرر به مسند غزال در ذيل تراجم مختلف اشاره می رود که بايد مقصود اجازه ای از او و محتملا اجازه اش به محمد بن ادريس الحسني پيشگفته باشد. اين محمد بن ادريس که خود صاحب مشيخه ای بوده، خود از شاگردان محمد بن عبدالله الغزال است و شرح حال او در طبقات شهاري آمده است. عبارات طبقات را در اينجا نقل می کنيم: " محمد بن المعتصم بالله إدريس بن علي بن عبد الله بن الحسن بن حمزة بن سليمان بن حمزة بن علي بن حمزة بن أبي هاشم الحسن بن عبد الرحمن بن يحيى بن عبد الله بن الحسين بن القاسم الرسي بن إبراهيم بن إسماعيل بن إبراهيم بن الحسن بن الحسن بن علي بن أبي طالب، السيد، العلامة، العلوي، القاسمي الحسني، الحمزي. قرأ على الإمام المهدي محمد بن المطهر بن يحيى، فمما سمع عليه مؤلفه (عقود العقيان في الناسخ والمنسوخ من القرآن) سمع عليه أكثره، وناوله بقية الكتاب وناوله أيضاً كتاب (الروضة والغدير) للسيد محمد بن الهادي، وأجازه أيضاً بما معه من الإجازة والمناولة من مؤلفه المذكور، وروى عنه (أمالي أحمد بن عيسى) و(أمالي المرشد بالله) وأجازه أيضاً، والظاهر أن له منه إجازة عامة والله أعلم، وله من محمد بن عبد الله الغزال إجازة في (الكشاف) و(المصابيح) في الحديث وقسمي المعاني والبيان و(موطأ مالك)، و(صحيحي البخاري) و(مسلم) و(مسند الشافعي) و(المفصل للزمخشري) في النحو، و(الكافية لابن الحاجب)، و(الأربعين السيلقية) وكتاب (الشهاب) في الحديث للقضاعي، و(مقصورة ابن دريد) ، و(الخلاصة)، و(كتاب الشافية) وشرحها، و(مقامات الحريري)، و(الألفية)، و(كتاب التجريد) للمؤيد بالله. قلت: وسيأتي إن شاء الله أسانيدها إلى مؤلفيها إنشاء الله في ترجمة محمد بن عبد الله الغزال وإجازة لفظها: أجزت للمولى عز الدين محمد بن إدريس جميع ما تقدم ذكره من الكتب بالأسانيد الصحيحة إلى الأئمة المصنفين على الشروط المعتبرة في الإجازة، كما أجيز لي، وكتب في ثالث عشر ربيع الأول من شهور سنة ثمان وعشرين وسبعمائة، انتهى.قلت: وأخذ عليه جماعة من العلماء كيوسف الأكوع (مؤلف الحفيظ)، ولإبراهيم بن محمد بن نزار إجازة منه، واستجاز منه سليمان بن أحمد بن أبي الرجال، ومحمد بن خليفة حقق ذلك بعض بني [أبو] الرجال في حواشي الفصول، انتهى. قال شيخه الغزال: أجزت للمولى الأعظم، المخدوم ، المنعم،[العالم] الفاضل، الصدر، العلامة، سلالة الأئمة الأطهار، ونجل الآباء الأكرمين الأخيار، شرف العترة الطاهرة، وفخر الأسرة النبوية، عز الدنيا والدين. وقال القاضي: هو السيد، الأمير، المحقق، الفاضل، البحر، كان شمساً مضيئة الأنوار، وعلماً من أعلام العترة الأطهار، ترجم له السيد صارم الدين، صنف في التفسير كتباً أحدها (التيسير) والآخر (الإكسير) وله (التحرير) وله (الحسام المرهف تفسير غريب المصحف) وله (الدراري المضيئة في الآيات المنسوخة الفقهية)...". اجازه ای که الغزال برای اين شاگرد زيدی يمنی خود صادر کرده متعلق است به سال ۷۲۸ ق. از ديگر سو بايد اضافه کنيم که تاج الدين ابن معية استاد شهيد اول هم از شاگردان محمد بن عبدالله الغزال بوده و در اجازه به شهيد از اين دانشمند زيدی خود نام برده است[۲۰]. شهيد اول هم به يک واسطه (جمال الدين احمد بن الحسين بن محمد بن المؤمن الکوفي) از الغزال کتاب حرز الأماني (شاطبية) را روايت می کرده است[۲۱]. بدين ترتيب روشن می شود که محمد بن عبدالله الغزال المضري دانشمندی است تربيت يافته در جامعه زيدی کوفه و با ارتباط با دانشمندان زيدی، امامی و سنی مختلف و به ويژه متخصص در علوم ادب که کتابهای مختلفی را روايت می کرده و در عين حال به فقه زيدی ديلم و گيلان اهتمام داشته است. وی به دليل شاگردان زيدی يمنی و دو بار سفر به يمن توانست سنت ارتباط ميان زيديان کوفه و يمن را تداوم بخشد و در روايت شماری از کتابها با روايت کوفي در يمن سهم داشته باشد. اين همه نشان از ارتباطات دانشمندان مذاهب مختلف در اين دوران دارد و نقش اجازات را در ارتباطات بينا مذهبی نشان می دهد. در اين ميان روايت نهج البلاغة از سوی او که خود آن روايت برخاسته از روايتی مشترک ميان سنيان، زيديان و اماميه بوده و انتقال آن به جامعه زيدی يمن نشان می دهد که روايت نهج البلاغة سهمی در اين دست ارتباطات علمی ميان مذاهب در اين دوران داشته است. برای توضيح بيشتر ذکر موارد ذيل حائز اهميت است:
کما اينکه در اجازه برلين ديده می شود، نهج البلاغة وسيله محمد بن عبدالله الغزال در ميان زيديان يمن با روايت ابن بلدجي حنفي مورد تداول قرار گرفته بوده است. الغزال اين روايت را به واسطه يکی از استادان زيدی کوفی خود در اختيار داشته است. از ديگر سو جالب است بدانيم که روايت ابن بلدجي در ميان زيديان ديلمان و گيلان هم گويا تداول داشته است. توضيح اينکه از اجازه ای اطلاع داريم که طبق آن ابو الحسين عبدالرحيم بن دوير (محتملا شهر دوير) بن الحسين بن عبدالرحيم بن يوسف بن الحسن الديلمي کتاب نهج البلاغة را بر "محي السنة مجد الدين أبي الفضل عبدالله بن محمود بن مودود بن محمود بن بلدجي الموصلي در رجب سال ۷۷۷ ق (کذا؛ اما بايد ۶۷۷ ق باشد. به هر حال در نقل آقای حسينی اشکوری خللی ديده می شود) خوانده بوده است[۲۲]. اين شخص به احتمال بسيار قوی از افراد خاندانی از زيديان ديلمان و گيلان بوده که از هويت تعدادی از آنها و شماری از تأليفاتشان اطلاع داريم[۲۳].
در اينجا بايد اضافه کرد که روايت نهج البلاغة وسيله ابن بلدجي حنفی مذهب در اجازات اماميه نيز مورد توجه و اشاره قرار گرفته بوده است. مثلا می دانيم که غياث الدين ابن طاووس، دانشمند امامی نهج البلاغة را نزد او شنيده بوده است؛ در سال ۶۷۰ ق در بغداد در درب السلسلة به قرائت شمس الدين الکيشي درست با همان سند موجود در اجازه موجود در نسخه برلين[۲۴]. همچنين ابن ميثم بحراني، شارح نامدار نهج البلاغة، اين کتاب را از طريق همين ابن بلدجي فراگرفته بوده است باز با همين سند خاص به ابن شهر آشوب[۲۵]. ابن شهر آشوب البته طرق مختلفی به شريف رضي در روايت نهج البلاغة در اختيار داشته است[۲۶].


يادداشتها


[۱] همينجا اشاره کنم که اين روزها کتاب جديد الانتشار الدر الثمین في أسماء المصنفين علي بن انجب ابن الساعي (د. ۶۷۴ ق) را که وسيله دار الغرب الاسلامی منتشر شده است مطالعه می کردم که برخوردم به نام شرحی از اين نويسنده کثير التأليف و مورخ برجسته بر نهج البلاغة به نام جهد الاستطاعة في شرح نهج البلاغة که البته نسخه آن مفقود است، نک: الدر الثمين، ص ۲۰۹. همين ابن الساعي کتابی هم دارد به نام نزهة الأبصار في معرفة نقباء الأسرة الأطهار در تراجم نقبای طالبيين و نيز کتابی دارد در اخبار اهل البيت؛ نک: تاريخ الاسلام ذهبي، ۱۵/۲۸۰؛ الجامع المختصر ابن الساعي، ص ۷۹؛ تلخيص معجم الأداب ابن الفوطي، جزء ۵، شماره ۳۷۰.

[۲] درباره صدر الدين سرخسي از نويسنده اين سطور دو مقاله در مجله معارف پيش از اين منتشر شده که می توان به آنها مراجعه کرد؛ کتاب اعلام نهج البلاغة هم تاکنون دو بار از سوی آقای عطاردي و البته بدون استناد به نسخه يمنی ياد شده منتشر شده است.

[۳] دانشمند و اديب معتزلی مذهب حنفی خوارزمی که شهرت او بيشتر به کتابش است؛ برای او نک: تاريخ الاسلام ذهبي، ۴۵/ ۲۷۳؛ نيز مقدمه استاد مادلونگ بر کتاب المعتمد محمود الملاحمي الخوارزمي.

[۴] نام کامل او را بر اساس ذکر وی در اين اجازه و نيز امضای خود او بر پايان نسخه گلازر ۸۰ که چنانکه گفتيم به خط خود اوست و علاوه بر مقتاح العلوم مشتمل بر نسخه خطی کتاب کلامی الکيفية حسن بن محمد الرصاص نيز می شود، ارائه داده ام؛ نيز نک: فهرست آلوارت، جلد ۴، ص ۴۴۸ تا ۴۴۹ (نيز نک: مطلع البدور، ۴/۲۸؛ ذيل شرح حال الفضل الدمتي الصغير). کما اينکه شرح حالش در طبقات الزيدية الکبری هم آمده است (ج ۲، ص ۱۱۵۵ تا ۱۱۵۶). در آنجا نام و نسب کاملش آمده اما تنها عنوان المهدي را برای او به کار برده و نه المهدي أحمد. کنيه او هم ابو يحيی است. او داماد المؤيد بالله يحيی بن حمزه بوده است و پس از مرگ اين امام برخی طالب امامت او بوده اند اما او بدين امر تن نداده بوده است. وی در صنعاء به تاريخ ۷۵۹ ق درگذشته است (نيز نک: مطلع البدور، ۴/ ۴۳۶).

[۵] کلمة لا تقرأ؛ يحتمل أن تکون المقفلات أو المعضلات

[۶] السؤل: گويا در نسخه السؤلة ضبط شده است

[۷] در برخی منابع شرح احوال او نام پدرش به صورت ابوبکر آمده و نام نيايش محمد، اما هم در اين اجازه و هم در آغاز نسخه کتاب مفتاح العلوم در همين نسخه که اجازه را از آن نقل می کنيم، نام پدر او محمد ذکر شده و نام ابوبکر در ميان نيست؛ نيز نک: الاعلام زرکلي، جلد ۸/ ۲۲۲

[۸] نام نيای او در منابع يوسف است؛ فخر الدين احمد بن الحسن بن يوسف الجاربردي الشافعي(د. ۷۴۶ق)، دانشمند تبريزی و صاحب شرح منهاج بيضاوي و حاشيه کشاف؛ نک:شذرات الذهب، ۸/۲۵۶؛ البدر الطالع، ۱/۳۰۳؛ اعلام زرکلي، ۱/۱۱۱. در طبقات الزيدية الکبری به مناسبت آنکه اين دانشمند استاد محمد بن عبدالله الغزال بوده، شرح حالی از اين دانشمند شافعي ارائه شده و به برخی از اجازات و مسموعات او اشاره شده که حائز اهميت است. قسمتی از آنچه الشهاري آورده از اين قرار است: " أحمد بن الحسن المعروف بالجاربردي نزيل تبريز أحد شيوخ العلم المشهورين. أخذ عن الزاهد محمد بن علي بن محمد، والشيخ عمر بن نجم الدين، ورضي الدين الطوسي، وغيرهم. وأخذ عنه جماعة منهم: [بياض في المخطوطات]، ومن الزيدية محمد بن عبد الله الغزال، وأجازه... توفي بتبريز سنة ست وأربعين وسبعمائة... ويروي قسمي المعاني والبيان عن نظام الدين الطوسي، عن الإمام شمس الدين المغربي (کذا)، وهو عن المؤلف يوسف بن محمد السكاكي فذكرهما.". در اينجا همينطور که ديده می شود به روايت دو قسم کتاب مفتاح العلوم سکاکي با همان سند موجود در اجازه برلين اشاره می شود.

[۹] در منابعی که همينک در دسترس من هست ااو را نيافتم.

[۱۰] شمس الدين القاضي ابو الفتح / ابو الفتوح عمر بن اسعد التنوخي المعري الدمشقي، فقيه حنبلي (د. ۶۴۱ ق)، نک: تاريخ الاسلام، ۴۷/ ۹۰؛ شذرات الذهب، ۷/ ۳۶۴

[۱۱] شرحی درباره اين شخص در طبقات الزيدية الکبری تأليف ابراهيم بن القاسم الشهاري آمده است و به روايت الغزال از او اشاره شده است. عبارت طبقات چنين است: " صالح بن عبد الله بن جعفر الأسدي، الشيخ العالم. يروي كتاب (المفصل) للزمخشري عن والده قراءة إلى آخر باب المنصوبات وإجازة لباقية ، ويروي كتاب (الكافية) في النحو لابن الحاجب [إجازة] عن القاضي عبد الله بن محمد بن أبي داود (کذا: عبدالله بن محمود بن مودود)، عن مصنفه، ويروي (الأربعين السيلقية) عن الشيخ علي بن أبي منصور بن أحمد الهمداني، وكذلك يروي كتاب (الشهاب) في الحديث للقضاعي عن القاضي عبد الله بن محمد بن مردود (کذا: مودود) بسنده إلى المؤلف، وكذلك (مقصورة ابن دريد) يرويها عن والده عبد الله بن جعفر. واخذ عنه ذلك: تلميذه محمد بن عبد الله بن عمر الغزال، ذكر ذلك السيد محمد بن إدريس في مشيخته". جالب است که اشاره ای به نهج البلاغة و روايت آن وسيله اين شخص نشده است. اجازه نسخه برلين ظاهرا چندان در دسترس تراجم نگاران بعدی نبوده است.

[۱۲] ابو الفضل مجد الدين الموصلي الحنفي (د. ۶۸۳ ق)، عالم به فقه و خلاف و اصول و از شاگردان محي الدين ابن عربي و ابو عمرو ابن حاجب؛ برای او نک: تاريخ الاسلام ذهبي، ۵۱/ ۱۴۵ تا ۱۴۶؛ الحوادث الجامعة، ص ۲۱۱ و بسياری منابع ديگر که در حاشيه تاريخ الاسلام ذکر آنها آمده و به هر حال از رجال نامداری است که در منابع متعدد آن دوران يادش آمده است. غياث الدين عبدالکريم ابن طاووس از راويان و شاگردان او بوده است؛ نک: امل الآمل، ۲/۱۶۴.

[۱۳] برای اين شاگرد ابن شهرآشوب، نک: اجازه ای از ابن شهرآشوب به او در امل الآمل، ۲/۱۰۸؛ او از مشايخ ابن طاووس هم بوده و اين دانشمند نزد او در حله به سال ۶۲۰ ق قرائت کرده بوده است؛ نک: کلبرگ، کتابخانه ابن طاووس، ص ۲۴؛ اليقين، ص ۱۸۷/۴۸۵؛ الآنوار الساطعة، ص ۵۷-۵۸. همچنين اجازه ای ديگر از او به سال ۶۲۹ ق بر نسخه ای از مصباح المتهجد موجود است؛ نک: الذريعة، ج ۹، قسمت اول، ص ۲۱ تا ۲۲

[۱۴] ظاهرا در نسخه کياکي آمده اما معروف کيابکي است. در مورد اين نام بايد تحقيق بيشتری شود.

[۱۵] برای اين عالم امامی از مشايخ ابن شهرآشوب و نيز پدرش که شخص اخير از شاگردان شريف رضي و شريف مرتضی بوده، نک: مناقب آل أبي طالب، ۱/۱۰، ۱۲؛المزار ابن المشهدي، ص ۱۳۵؛ اربعين شهيد، ص ۲۵؛ اجازات البحار، ۱۰۴/ ۱۵۳ تا ۱۵۴؛ امل الآمل، ۲/۳۲۶.

[۱۶] محقق طباطبايي ظاهرا چنانکه پيداست نام نصير الدين طوسي را در اينجا افزوده اند، اما اين نسخه به دورانی پس از خواجه نصير مربوط است؛ کما اينکه از سند آغازين روشن است.

[۱۷] درباره اين اربعين و سهم زيديه در روايت آن، نک: چندين مقاله من در اين سايت و نيز در کتاب ماه دين درباره آن.

[۱۸] درباره او، نک: مقاله من پيرامون هويت نويسنده کتاب الانصاف، رديه ای بر منهاج السنة ابن تيمية، در همين سايت.

[۱۹] اين کتاب مهم که در سالهای اخير در يمن در حال انتشار است (ظاهرا در ۶ جلد)، تأليف محدث برجسته زيدی کوفه در سده پنجم قمری يعنی ابو عبدالله العلوي است که آثار متعدد او تاکنون منشر شده و الجامع الکافي او مهمترين کتابی است که مذاهب فقهی زيديان کوفه را در دوران اوليه فقه زيدی گزارش می کند و متکی است بر متون بسيار کهن اين مذهب در کوفه؛ به ويژه روايات و کتابهای محمد بن منصور المرادي؛ در اين باره نک: کتاب قاسم رسي مادلونگ و نيز مقاله من درباره احمد بن عيسی بن زيد در دائرة المعارف بزرگ اسلامی. برای شرح حال ابو عبدالله العلوي، نک: مقدمه محقق طباطبايي بر کتاب فضل زيارة الحسين (ع) و نيز مقدمه محمد یحيی سالم عزان بر کتاب الأذان بحي علی خير العمل همين دانشمند. برای محمد بن منصور المرادي، علاوه بر کتاب سزگين، نک: مقدمه های دو کتاب الذکر و نيز کتاب رأب الصدع (امالی أحمد بن عيسی بن زيد)، از تصنيفات او.

[۲۰] نک: بحار الأنوار، ۱۰۶/ ۹؛ نيز نک: أمل الآمل، ۲/۲۹۲ که الغزال را جزء دانشمندان اماميه آورده ظاهرا به دليل روايت ابن معيه از او که بدان هم اشاره می کند.

[۲۱] نک: بحار، ۱۰۶/ ۵۵

[۲۲] نک: تراجم الرجال اشکوري، ۱/۲۸۰

[۲۳] درباره اين خاندان آنچه ابن ابی الرجال در مطلع البدور به مناسبتی در ذيل شرح حال ابوالفضل العباس بن شروين، ياد می کند بسيار ارزشمند است: "... وهذه الكنية الشريفة قد اشتهر بها من أصحابنا العراقيين رحمهم الله تعالى، منهم أبو الفضل الناصر... ومنهم أبو الفضل (کذا) شهردوير صاحب دلائل التوحيد في الكلام وتفسير القرآن، وله أخ اسمه إسماعيل، عالم كبير، وذكر الملا يوسف الحاجي الناصري الزيدي رحمه الله هذا، وذكر قبله شهردوير بن يوسف الديلمي المرفاني صاحب لوائح الاختبار في بحث الروح والنور والقبر، وقال: إن هذا المسمى بأبي الفضل أبوه ولعله حينئذ شهردوير بن شهردوير بن يوسف، وقد ذكر في حواشي الإبانة في باب الوقف شهردوير بن علي هكذا في حواشي الإبانة، ولعله شهردبير ... كما ذكر هذا السيد أحمد بن أمير الحسني القادم من العراق في إجازته للشباطي. قلت: قال بعض العلماء: دبير بمعنى شيخ، وشهر اسم المدينة، أي شيخ البلدة، قدم المضاف إليه على المضاف على عادة العجم". در جای ديگری همين نويسنده درباره اسماعيل، شخصی ديگر از افراد همين خاندان می نويسد: " الشيخ الأكمل الأعلم بهاء الدين إسماعيل بن شهردوير بن يوسف بن الحسن (أبي الحسن) بن أبي القاسم الديلمي المرقابي/المرکالي... كان هو وأبوه وجده وأخوه من بيت علم خطير، ذكرهم الملا يوسف حاجي الناصري". شرح ديگری که ابن ابی الرجال از اين خاندان و افراد متعدد آن به دست داده در ذيل اين شرح حال است: مفخر العراق شهردوير بن بهاء الدين يوسف بن الحسن (أبي الحسن) بن أبي القاسم الديلمي المرفاني (کذا؛ المرکالي)، او را "إمام فاضل وأستاذ كامل" خوانده اند. کتاب لوائح الأخبار في بحث الروح والنور وعذاب القبر دارد؛ "وهو من بيت فضلٍ شهير، وأهل مقامات يسير إليها الفضل بل يطير". بهاء الدين يوسف نيز از عالمان بوده است: "علامة تشد إليه الرحال وهو المدفون في شكيل (گيل؟ شايد منجيل)، له تفسير القرآن وسمط الدرر ، شرح التحرير وعمدة الوافي وسير الأئمة". همانطور که ديده می شود در مورد طبقات افراد اين خاندان اطلاع دقيقی در منابع زيدی يمن ثبت نشده با اين وصف آنچه در مورد تفسير ابو الفضل ديلمي در الذريعة آقابزرگ آمده بسيار حائز اهميت است، چرا که مستند است به نسخه ای از کتاب که ريشه آن به ديلم می رسد مستقيما و نه با واسطه يمن ( ج ۴ ص ۲۵۶ - ۲۵۸): تفسير أبى الفضل الديلمى؛ هو العلامة المفسر أبو الفضل بن العلامة شهر دوير ابن الفقيه العالم بهاء الدين يوسف بن أبى الحسن بن أبى القاسم الديلمى الجيلاني المرقانى (المركالى) من قرى ديلمان ، كان هو وأبوه وجده وأخوه من علماء ديلمان وجيلان من أوائل القرن الثامن إلى أواخره وقد ذكرهم القاضى أحمد بن صالح ابن أبى الرجال اليمنى ( المتوفى بصنعاء ۱۰۹۲ ) في حرف الفاء من " مطلع البدور " بعنوان المشهورين بأبى الفضل من علماء العراق وحكى عين ما ذكره المولى يوسف الحاجى الديلمى في كتابه في ترجمتهم ، فذكر أبا الفضل هذا وذكر من تصانيفه " تفسير القرآن و " دلائل التوحيد " في الكلام ، وعدّ من تصانيف والده العلامة شهر دوير كتابه "لوايح الاختيار" في بحث النور والروح وعذاب القبر ، وهو متأخر عن شهر دوير بن على المذكور في حاشية الابانه في باب الوقف وعن شهر دوير بن الشيخ أبى ثابت قورية قير (قوريقير) بن محمد، وذكر أخاه اسماعيل بن شهر دوير لكن لم يذكر له تصنيفا وانما وصفه بالعالم الكبير وعد من تصانيف جده بهاء الدين يوسف المرقانى المدفون بگيل التفسير الآتى بعنوان تفسير المرقانى ، وسنذكر أن من مشايخ بهاء الدين يوسف من توفى ( ۷۲۷ ) ومنه يظهر أن أبا الفضل المؤلف لهذا التفسير كان من أهل أواخر القرن الثامن وأنه كان معاصرا لولد العلامة الحلى ، وتفسيره كبير في مجلدين ضخمين على كيفية خاصة . وهى أنه يكتب مقدارا من آى القرآن الشريف في وسط الصفحة ، ثم يكتب التفسير على نحو التعليق على ألفاظ الآيات في حواشيها ، ولم يبين محل التعليق بما هو المتعارف من كتابة علامة على التعليقة ومثلها على الموضع المعلق عليه . بل يعينه بايصال خط طويل أو قصير بين أول التعليق والموضع المعلق عليه من الآية الشريفة ، والمجلدان كلاهما بخط واحد كتبهما محمد بن حامد اللنگرودى لنفسه في مدة مديدة لانه فرغ من أولها في ( ذى الحجة ۸۷۱ ) ومن ثانيهما في ( ۹ - شوال - ۸۷۶ ) ثم باع النسخة بعد سنين طويلة فكتب بخطه ايضا على ظهر المجلد الاول أنه (اشترى المجلدين جناب سيادت مآب فضائل وكمالات شعار سيد ناصر كيا بن سيد رضى كيا التيمجانى ( في ۸۹۲ ) بشهادة شرف الموالى والفضلاء مولانا حسين ابن فقيه على حامد ، وفقيه حسن كما جال ، ومولانا أحمد المقرى ، وفقيه محمد بن فقيه على حامد ) وظاهر هذه الالقاب أن المشترى والكاتب والشهود ؟ كلهم علماء فضلاء في عصرهم لم نعلم من آثارهم الا ما دلنا عليه تلك النسخة الموجودة في النجف الاشرف النفيسة القديمة من بقايا مكتبة السيد العلامة العاملي مؤلف " مفتاح الكرامة " ولم يسم هذا التفسير باسم وانما كتب المؤلف في آخره ( أنه " تفسير كتاب الله " المتضمن لحقايقه ودقايقه تولى جمعه الفقير المحتاج إلى رحمة مولاه أبو الفضل بن شهر دوير بن يوسف ) وقد صرح في تفسير آية ( انما وليكم الله ) بثبوت الولاية الالهية لخصوص مؤتى الزكاة في الركوع ، وروى حديث تفسير ( الصادقين ) بعلى عليه السلام وشيعته ، وحكم بايمان أبيطالب ، وأنه مات على الاسلام بدلالة أشعاره وكلامه في مقاماته ، ويكثر فيه الرواية عن جعفر بن محمد الصادق عليه السلام ، وكثيرا ما يوصف على بن أبيطالب بأمير المؤمنين عليه السلام ، وفى أول سورة مريم صرح بأن حديث ( نحن معاشر الانبياء لا نورث ) افتراء لاغتصاب فدك ، وأن المراد من ( يرثنى ويرث من آل يعقوب ) ارث المال لا ارث العلم ، وذكر اخراج عايشة قميص رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم ونعله عند كلامها على عثمان . وعدم تعرض أحد لها وعدم أخذهما عنها بدعوى أنهما صدقة ، ثم أورد خطبة الزهراء سلام الله عليها واحتجاجها عليهم بعين ما ذكر في " احتجاج " الطبرسي ، ويكثر عن " تفسير الشيخ الطبرسي " ( المتوفى ۵۴۸ ) و " تفسير الزمخشري " ( المتوفى ۵۳۸ ) و " تفسير الامام الناصر للحق (شايد تفسير ابوالفتح ديلمی) " ، وعن " غريب القرآن " و " درة الغواص " للحريري ( المتوفى ۵۱۶ ) وعن " كشف المشكلات " وغير ذلك .

[۲۴] نک: اجازات البحار، ۱۰۶/ ۴۵ تا ۴۶ و نيز نک: دو حاشيه ۱ و ۲ از صفحه ۴۵

[۲۵] نک: بحار، ۱۰۴/ ۱۷۲

[۲۶] نک: بحار، ۱۰۴/ ۱۷۱-۱۷۲.
شنبه ۱۵ اسفند ۱۳۸۸ ساعت ۰:۱۷