يکی از کهنترين و مؤثرترين نوشته های زيديان درباره امامت و رد انظار اماميه در اين باره، کتاب الاشهاد ابو زيد علوي بوده است که در اواخر سده سوم و اوائل سده چهارم در ری می زيسته است. کتاب او تأثير زيادی بر روی کتابهای ديگر زيديان درباره امامت گذاشت و کما اينکه می دانيم کتابش مورد انتقاد و رد متکلم امامی معاصرش ابن قبه رازي قرار گرفت. کتاب ابن قبه از طريق ابن بابويه و کمال الدين او در اختيار است و استاد دکتر حسين مدرسی متن آن را همراه ترجمه انگليسی و با مقدمه ای محققانه در کتاب بحران خود منتشر کرده است. تأثير کتاب ابو زيد از اينجا پيداست که ابو العباس حسني، از دانشمندان برجسته زيدی در سده چهارم که خود از شاگردان ابو زيد بوده است، بعدا تعاليم و خطوط اصلی آن کتاب را کم و بيش در آثارش دنبال کرده بوده است و دو شاگرد نامدارش ابو الحسين و ابو طالب هاروني، دو امام زيدی برجسته شمال ايران تحت تأثير او و نيز نقدهای ابو زيد قرار گرفته بودند. در اين ميان تحول اين دو برادر از مذهب امامی به مذهب زيدی تحت تأثير اين استاد بوده و نيز می دانيم که هر دو در کتابهايشان تعاليم اين استاد و نيز خطوط اصلی ابو زيد علوي را در نقد اماميه کم و بيش دنبال کرده بودند و البته فراخور تحولات پسينی اماميه نکاتی را نيز به آن انتقادات کهن افزوده بودند. ابو العباس حسني شايد مخاطب نقدی بوده که ابن بابويه در کمال الدين در يک جا در پاسخ به دعاوی زيديه مطرح کرده بوده است (پيشتر در اين باره مقاله ای از نويسنده اين سطور در اين سايت منتشر شده است). ابو الحسين هاروني در چندين کتاب خود و از جمله در نوشته ای در نقد ابن قبه، به رد باورهای اماميه پرداخت و از خط اصلی انتقاد از اماميه که ابو زيد مبتکر بخش عمده ای از آن بود، پيروی کرد. وی در رساله ای هم که در رد اسماعيليان دارد، به مواردی از اين مباحث اشاره دارد (نک: متن آن که از سوی نويسنده اين سطور تحت عنوان مجادله قلمی حجت با امام در کتاب ماه دين منتشر شده است؛ برای موارد ديگر از سوی ابو الحسين، نک: کتاب من با عنوان مناسبات زيديه با اماميه، در دست انتشار). برادرش ابو طالب هاروني در اين زمينه فعالتر عمل کرده است. وی کتابی تحت عنوان الدعامة درباره امامت نگاشت که خوشبختانه باقی مانده و البته به غلط زير نام کتاب الزيديه (يا نصرة مذاهب الزيدية) به نام صاحب بن عباد انتشار يافته است (نخستين بار پروفسور مادلونگ اين نکته را مورد توجه قرار داد). کتاب ابو طالب از جهات متعدد اهميت زيادی دارد؛ از جمله اينکه وی ضمن تبيين مبانی زيديه در امر امامت، کوشيد آموزه امامت را در چارچوب بحثهای متکلمان معتزلی مطرح کند و مسائل امامت را با رويکردی متکلمانه، همانطور که ويژه کتابهای کلامی معتزليان بود، مطرح نمايد. در حقيقت کتاب ابوطالب، نوشته ای است که در اساس و در بخش اصلی آن باورهای معتزليان را درباره امامت به چالش می کشد و تحرير مطالب به گونه ای است که در نخستين هدف و منظور باورهای معتزليان در امامت را مورد انتقاد قرار دهد و در همين پيش زمينه به تأييد مبانی امامت زيدی و رد عقايد اماميه نيز می پردازد؛ به عبارت ديگر نصرت مذهب زيدی درباره امامت از سوی نويسنده بيشتر در چارچوب رد بر مذهب معتزليان در اين زمينه استوار شده است؛ مهمترين شاهد بر اين مسئله طرح مباحث تفضيل است که از مهمترين مباحث مطرح در ميان معتزليان درباره امامت و مدخل مناسبی برای پاره ای از باورهای ويژه گروههای مختلف معتزلی بوده است؛ خاصه با توجه به کتاب التفضيل ابو عبدالله البصري که ابو طالب خود از شاگردان او بوده است. ابو طالب همچنين در اين کتاب خط انتقادی ابو زيد علوي و ابو العباس حسني و برخی سنتهای ديگر زيدی را در انتقاد از اماميه دنبال کرد و نکات تازه ای بدان افزود وبدين ترتيب اثری قابل اعتنا از خود بر جای گذاشت. او در چارچوب دفاع از باورهای زيديه در برابر استدلالات معتزليان، ناچار بوده است تا تمايز ميان زيديه و اماميه را به طور دقيقی روشن کند و نشان دهد که الزاماتی که بر اماميه از نقطه نظر کلامی و از سوی معتزليان مطرح می شده، بر زيديان وارد نيست. از ديگر سو، دلايل تاريخی کافی وجود داشته تا او به عنوان يک دانشمند زيدی از وجود روز افزون اماميه به عنوان اکثريت جامعه شيعه ابراز نگرانی کند. وی علاوه بر رويکردهای کلی ابن قبه در مسئله امامت، در اين کتاب رويکردی که در بحث از نص جلي در منابع معتزلی به ابن راوندي نسبت داده می شده است را مورد انتقاد قرار می دهد (نک: کتاب پيشگفته ما که به تفصيل اين مباحث در آن مطرح شده؛ نيز مقدمه رساله دکتری نويسنده اين سطور). ابو طالب هاروني، همچون برادرش ابو الحسين مسائل امامت را از نقطه نظر فقهی هم در چارچوب کتب "السير" مورد بررسی قرار داده است و از آن جمله بايد به کتاب التحرير او که کتابی در فقه است و بابی هم مختص کتاب السير دارد، اشاره کرد. اين سنت در ميان زيديه پيشينه قوی دارد و در جای ديگری بدان پرداخته ايم (نک: کتاب ما درباره مناسبات زيديه و اماميه؛ نيز نک: متن اين بخش از کتاب التحرير ابو طالب هاروني، در چاپ اين متن دو جلدی که در سالهای اخير در يمن سامان گرفته و نيز انتشار آن وسيله ايمن فؤاد سيد در کتابش درباره مذاهب فکری و کلامی در يمن، به زبان عربی).
پس از ابو طالب هاروني، شماری ديگر از زيديان معتزلی گرای بهشمي مذهب درباره امامت دست به تدوين کتاب زدند. مهمترين آنها ابو القاسم بستي بود که علاوه بر کتاب المراتب خود و شايد بحث از امامت در برخی کتابهای کلامی ديگرش، يک نوشته مستقل در اين موضوع با نام المعتمد دارد که خوشبختانه نسخه ای کهن و البته ناقص آن همينک پيدا شده است و نويسنده اين سطور قبلا و برای نخستين بار پيدايی آن نسخه را در مقاله ای که در مجله کتاب ماه دين نوشته است، مورد توجه قرار داده است. اين کتاب او کما اينکه نويسنده اين سطور آن را کم و بيش تورق کرده است، در سبک کلامی معتزلی و در پاسخ به پاره ای از باورهای ويژه آنان در امر امامت نگاشته شده و البته نظر به نقد اماميه نيز دارد. بستي در کتاب ديگرش با عنوان البحث عن أدلة التکفير والتفسيق نيز مفصلا به رد عقايد اماميه توجه نشان داده، اما اين نقد اخير ارتباطی با خط ابو زيد علوي و اخلافش ندارد و بيشتر تحت تأثيرات افکار معتزلی دوران قاضي عبدالجبار و گروهی از زيديان بهشمي آن دوره و از جمله به احتمال قوی افکار ابو عبدالله ابن الداعي و ابو الحسين هاروني نگاشته شده است (اين بحث نياز به توضيح بيشتری دارد که بايد برای آن به کتاب پيشگفته ما مراجعه کرد؛ همينجا اين مطلب را تذکر دهم که علاوه بر چاپ البحث از سوی پروفسور مادلونگ و پروفسور اشميتکه، همينک چاپ ديگری از اين کتاب و تنها بر اساس نسخه صنعاء در قاهره منتشر شده است. نکته ديگری هم که بايد اضافه کرد آن است که در بخشی از کتاب البحث، بستي به مطالب کتاب المسترشد ابن رستم طبري واکنش نشان داده که می دانيم نوشته ای است بيگانه با سنت ابن قبه رازي؛ نک: مقاله من درباره رديه بستي بر ابن رستم، در سايت کاتبان). کما اينکه ديديم ابو القاسم بستي در المعتمد خود نظر به کتابهای قاضي عبدالجبار همداني، استادش دارد؛ در حالی که کتاب الدعامة ابو طالب از عبدالجبار سخنی به ميان نمی آورد و شايد حتی پيش از تکميل املای بخش امامت کتاب المغني ( سال 380 ق)، تدوين شده باشد (کتاب الدعامة در زمان حيات صاحب بن عباد، متوفی سال 385 ق نگاشته شده بوده است؛ کما اينکه از مقدمه آن پيداست). هم قاضي عبدالجبار و هم ابو طالب هاروني، محتملا هيچکدام نوشته های شيخ مفيد را درباره امامت آن هنگام که کتابهای خود را می نوشته اند، در اختيار نداشته اند و کتابهای آنان ناظر به آثار شيخ مفيد نيست. اما به هر حال بی ترديد هر دوی اين نويسندگان با آثار کهنتر مکتب کلامی معتزلی گرای امامی درباره امامت آشنايی داشته اند؛ کما اينکه به طور قطع می دانيم که آن دو ابن قبه را به خوبی می شناخته اند (نک: تحقيق استاد مدرسی درباره کتابهای ابن قبه) و نيز با آثار نوبختيان آشنا بوده اند.
نويسنده معتزلی / زيدی ديگر همين دوره که از اصحاب المؤيد بالله ابو الحسين الهاروني بوده، قوام الدین احمد بن الحسين بن أبي هاشم الحسینی معروف به مانکديم است که در تعليق شرح أصول الخمسة بابی را به امامت در ذيل بحث امر به معروف و نهی از منکر اختصاص داده و در آنجا نقطه نظرات زيديه را مطرح کرده است. در اين قسمت برخلاف ساير بخشهای کتاب، نويسنده به متن اصلی کتاب قاضي عبدالجبار (يعنی متن اصلی و ظاهرا مفقود شرح اصول الخمسة)، پايبند نيست و مباحث امامت را از نقطه نظر زيدی ارائه می دهد؛ با اين وصف روشن است که طرح مسائل در چارچوب کلام معتزلی و در پاسخگويی به پاره ای از آرای آنان و نيز در چارچوب های بحثهای آنان مطرح می شود. بنابراين در اينجا نيز مبحث امامت در ساختاری معتزلی ارائه می گردد. نمونه مانکديم از نخستين نمونه های بحثهای زيديان درباره امامت است که در يک کتاب جامع کلامی ارائه شده و در اختيار ما امروزه قرار دارد. هميجا بايد به کتاب مشابه ديگری اشاره کنم که متنی است همانند متن مانکديم و شرح و گزارش گونه ای است از کتاب شرح اصول الخمسة قاضي عبدالجبار و باز به نام تعليق شرح اصول الخمسة از اسماعيل الفرّزادي که متعلق به دو نسل پس از نسل مانکديم بوده و مشابهت زيادی با متن کتاب مانکديم دارد و نسخه ظاهرا منحصر آن در کتابخانه جامع کبير صنعاء موجود است که در ری کتابت شده است (نک: مقاله من درباره مکتب متکلمان ری در مجله کتاب ماه دين و نيز سلسله مقالاتی که درباره مکتب متکلمان ری نوشته ايم و همينک در دست انتشار است). مانکديم در طرح مباحث امامت از نقطه نظر زيدی تحت تأثير ابو طالب هاروني بوده است.
متکلم و دانشمند زيدی ديگر اين دوران که خود از شاگردان قاضي عبدالجبار همداني و از اصحاب مؤيد بالله الهاروني بوده و در استراباد فعاليت می کرده، دانشمندی است به نام ابو الفضل العباس بن شروين که بر اساس گزارشهای منابع مختلف مانند متن مختصر في الامامة که در پايان نسخه خطی زيادات شرح الاصول (نسخه خطی ليدن) گذارده شده، و نيز کتاب المحيط (نک: پس از اين)، دست کم نوشته ای درباره امامت داشته است. به احتمال قوی اين نوشته، بخشی از کتاب ياقوتة الإيمان او بوده است که امروزه تا آنجا که اطلاع داريم ظاهرا اين بخش از کتاب او نه به صورت اصلی و نه به صورت گزارشی از آن (نک: توضيحی درباره نسخه خطی التبيان ابو محمد / ابو علي حسن بن محمد الرصّاص در مقاله ما درباره مکتب کلامی ری که به کنفرانس چشم انداز تحقيقات کلامی، در مرکز ملی تحقيقات علمی فرانسه در پاريس ارائه شده است)، در دسترس نيست. اين کتاب کتابی بوده است کلامی و به سبک کتب جامع کلاسيک در دانش کلام که نويسنده يک بخش آن را به امامت اختصاص داده بوده است.
باز در همين دوره و در ميان اصحاب مؤيد بالله الهاروني، بايد به طور خاص از الموفق بالله الجرجاني نام برد که در کتاب الإحاطة خود که يک کتاب به سبک کتابهای جامع کلاسيک معتزلی است، بابی مفصل را به امامت اختصاص داده است. خوشبختانه اين قسمت از کتاب الاحاطة باقي است و بر اساس آن می توان تحولی را که از دوران پيشتر در ميان زيديه در بحث امامت مطرح بوده را معاينه ديد. اين بخش نيز به سبک بحثهای معتزليان تدوين شده و نويسنده به ويژه در چارچوبهای معتزليان بحث امامت را مطرح کرده است و از جمله به بحث "تفضيل" از نقطه نظر معتزلی توجه بسيار نشان داده است. الموفق بالله باز در ادامه سنت پيشين در همين چارچوب عقايد اماميه را مورد رد و ابطال قرار داده است. خود او در اين کتاب به نوشته ديگرش درباره امامت ارجاع می دهد که کتابی مستقل بوده است (درباره کتاب الاحاطة، نک: مقاله ای که درباره آن مستقلا از سوی نويسنده اين سطور نوشته شده است).
چنانکه می بينيم نوشته های کلامی زيديان ايران که بر سبک و سياق نوشته های کلامی معتزليان و در پاسخ به تعاليم آنان درباره امامت نوشته می شد، نخست با نوشته های مستقل آغاز شد؛ در اين نوشته ها ضمن رد آرای معتزله، آرای اماميه نيز با استدلالاتی کلامی و با بهره گيری از سبک کلام معتزلی پاسخ داده می شد. مهمترين نمونه اين کتابها که سر فصل مهمی در اين دست کتابها بوده و تأثير بلند بالايی بر آثار بعدی گذاشته، کتاب الدعامة ابو طالب هاروني بوده است. نويسندگان بعدی تقريبا خطوط اصلی اين کتاب را در نوشته های خود دنبال می کرده اند و گاه همان عبارات را با کمی تغيير در نوشته های خود تکرار می کرده اند؛ کتابی که خود تحت تأثير نوشته های ابو زيد علوي و ابو العباس حسني (و نيز به احتمال قوی تعاليم ابو عبدالله ابن الداعي) و البته نوشته های معتزليانی مانند ابو عبدالله بصري بوده است. به تدريج در کتابهای جامع نيز طرح مسائل امامت از نقطه نظر زيدی آغاز می شود که طبعا به طور روشنتری مباحث امامت در چارچوبهای کلامی ارائه می گردد. در اين نوشته ها استدلالات کلامی است و نقل آيات و احاديث جانشينی برای بحثهای کلامی نيست؛ اگر هم به حديثی و يا آيه ای استناد می شود، همراه است با بحث در وجوه استدلال به آن در مباحث امامت.
از ديگر سو بايد گفت که يکی از شخصيتهايی که آثار او در زمينه علم کلام تأثير قابل توجهی در نوشته های زيديان يمن درباره امامت داشته، بی ترديد حاکم جشمي است که در شرح العيون و نيز چندين کتاب ديگرش مباحث امامت و نظريات معتزله را در آنها به تفصيل مطرح کرده و در مقام مقايسه و نقد، به آرای زيديان نيز به طور نسبتا گسترده ای می پردازد. آنچه او در اين کتابها مطرح کرده در چارچوب استدلالات و ساختار بحثهای کلامی معتزلی است و طبعا مباحث زيديان را نيز در همان چارچوب و با نظر به نوشته های نسل متکلمان زيدی معتزلی مشرب پيش از خود مطرح کرده است (او به خوبی آثار ابو طالب هاروني و ابو القاسم بستي را می شناخته است). در اين راستا حتی انتقادهايی که از عقايد ويژه اماميه می کند، مرتبط است با آنچه از زيديه در مقايسه با عقايد اماميه آورده و همه اين نوع مطالب بعدها در يمن الگوی مناسبی برای بحثهای زيديان درباره امامت بوده است؛ گرچه به پاره ای از نظرات او درباره امامت طبعا انتقاد داشته اند (نک: مقاله ما درباره فصل امامت کتاب شرح العيون جشمي در همين سايت و نيز مقاله ما درباره ابن الوليد القرشي و رديه او بر الفائق ملاحمي)؛ چرا که آن را با عقايد زيديه مخالف می يافته اند؛ اما به هر حال نوشته های جشمي در کتابهای زيديان تأثير می گذاشته است.
کما اينکه گفتيم، کتاب الدعامة ابو طالب هاروني تأثير مهمی بر روی ادبيات کلامی امامت زيديان گذارد و چارچوبهای آن را تعيين کرد. نسخه اين کتاب به يمن منتقل شد و تاکنون نيز محفوظ مانده است. در تمامی نوشته های زيديان يمن در طول سده های بعد تأثير کتاب الدعامة پيداست و از اوصافی که از آن در کتابهای تراجم و سير خود به دست می دهند، معلوم می شود که آن را به خوبی می شناخته اند (گرچه همينک نسخه های محدودی از اين کتاب در اختيار است). نمونه کهن آن در سده ششم قمری، نقل از اين کتاب وسيله نشوان الحميري در شرح رسالة الحور العين است. اما يکی از راههای تأثير گذاری اين کتاب بر نوشته های زيديان يمن درباره امامت، تأثيری است که آنان از طريق نوشته هايی که پيشتر در اين مقاله از آنها نام برديم از اين کتاب برده اند. نمونه مهم اين طريق از تأثير گذاری، تأثير کتاب الدعامة بر نوشته های زيدی پسينی در يمن از طريق کتاب المحيط ابو الحسن علي بن محمد بن الحسين شاه / سياه سربيجان است که خود او به يک واسطه از شاگردان ابو طالب هاروني بوده و پدرش نيز از شاگردان قاضي عبدالجبار قلمداد می شده است. اين کتاب خود گزارش گونه ای است بر کتاب الدعامة؛ گرچه بر ترتيب آن تدوين نشده است. در اين کتاب نويسنده کاملا تحت تأثير کتاب الدعامة هاروني است و همان خطوط را دنبال می کند؛ اما نکته مهم در اين ميان آن است که نويسنده ما به آثار قاضي عبدالجبار همداني و از آن جمله دو کتاب المغني و شرح المقالات او هم نظر دارد و به رد ديدگاههای مخالف شيعی معتزليان، آن طور که قاضي عبدالجبار آن را مطرح کرده می پردازد. وی از ديگر سو، با کتاب الشافي شريف مرتضی که خود رديه ای بر باب امامت کتاب المغني عبدالجبار است، کاملا آشناست و گو اينکه در مقام رد باورهای اماميه، مطالب اين کتاب را به نقد می کشاند (بعيد نيست که در اين رديه نويسی در پاره ای موارد، نويسنده بهره مند از نقض الشافي ابو الحسين بصري، متکلم نامدار معتزلی و از شاگردان قاضي عبدالجبار بوده باشد)؛ اما روشن است که در رد پاره ای از عقايد ضد شيعی معتزليان و به ويژه قاضي عبدالجبار خود او از متن کتاب مهم الشافي و استدلالات کلامی سيد مرتضی بهره مند بوده است (زيديان بعدها از طريق کتاب المحيط و شايد از طريق چند کتاب ديگر تحت تأثير پاره ای از استدلالات کلامی اماميه در رد عقايد معتزليان و مخالفان اماميه قرار گرفتند). در انتقاداتی که نويسنده المحيط بر اماميه وارد می کند، همانطور که گفتيم خط ابو زيد علوي و اخلاف او و نيز ابو طالب هاروني کاملا هويداست؛ اما در عين حال او به دليل بهره مندی از آثار معتزليانی مانند قاضي عبدالجبار و اخلاف او نوشته ای با ساختاری کلامی تر توانسته است ارائه دهد؛ به ويژه اينکه کتاب او پس از دورانی از مجادلات ميان معتزليان و اماميه و در پی کتابهای المغني، الشافي و نقض الشافي نوشته شده است. وانگهی او با ادبيات کلامی اماميه در زمينه امامت آشنايی بسيار خوبی دارد و فی المثل نوشته های شيخ مفيد را به خوبی می شناسد. دايره انتقادات او از اماميه، از آنچه که خط ابو زيد علوي و ابو طالب هاروني پيشتر دنبال می کرده اند، بسی فراتر می رود و اين به دو دليل است: يکی بدين جهت که او با نوشته های کلامی شيخ مفيد و شريف مرتضی آشناست و با بحثهای نوينتری آشنايی يافته است که وسيله اين دو متکلم برجسته در بحثهای امامت اماميان وارد شده بوده و طبعا نياز به اظهار نظر درباره آن از سوی زيديان وجود داشته است و دوم اينکه وی به دليل آشنايی با بخشی از ادبيات حديثی اماميه همانند کتابهای محدثان قم و نيز تفاسير مختلف امامی می توانسته گستره انتقادات کهنسال زيدی از اماميه را با بهره مندی از اين کتابها وسيعتر و غنی تر کند و اين درست کاری است که او در اين کتاب انجام داده و انتقادات ابو زيد و ابو طالب را با اطلاع عميقتر از ادبيات امامی توسعه بخشيده است. اين امر تأثير تمامی بر انتقادات بعدی زيديان بر عليه اماميه گذارد و ادبيات ضد امامی زيديان را تحت تأثير قرار داد؛ فی المثل در کتاب العقد الثمين که وسيله امام المنصور بالله نگاشته شده و رديه ای است بلند دامن بر عليه اماميه، تأثير اين رويکرد نويسنده کتاب المحيط کاملا هويداست (در اين باره نک: مقاله من با عنوان زيديه و منابع مکتوب اماميه در مجله علوم حديث). اهميت کتاب المحيط از نقطه نظر رديه ای که بر اماميه ارائه می داد، موجب شد بعدها اماميه در برابر آن واکنش نشان دهند و به رد آن همت بگمارند (نک: مقاله و متن کتاب رديه بر المحيط که در آينده نزديکی انشاء الله از سوی نويسنده اين سطور منتشر خواهد شد). در ادبيات کلامی زيديان يمن، چه در نوشته های مستقل و چه در نوشته های جامع کلامی، اثر کتابهای الدعامة هاروني و المحيط ابو الحسن سياه سربيجان و سبک رديه نويسی آن دو بر اماميه و معتزله همچنان محفوظ ماند و آنان از اين دو نويسنده و مشی آن دو در کتابهای خود پيروی می کردند (در اين باره در نوشته ای ديگر به تفصيل بحث خواهيم کرد). از آن جمله بايد به اين نکته اشاره کرد که نويسنده کتاب المحيط بر خلاف نوشته های کلامی سابق زيديان، استناد بيشتری به احاديث دارد و می کوشد که جا به جا احاديثی مسند را در فضائل اهل بيت و خاصتا درباره امامت حضرت امير (ع) نقل کند. اين شيوه در کتابهای زيديان يمن به صورت گسترده تری پی گرفته شد و آنان نيز استناد به احاديث را در پاره ای از نوشته های کلامی امامت کم و بيش دنبال کردند؛ نمونه مهم اين تحول در کتابهای المنصور بالله (اواخر سده ششم قمری) و برخی شاگردان و پيروان او ديده می شود که در کتابهای امامت و يا کتابهای جامع کلامی خود، در بحث امامت به نقل احاديث فضائل اعتنای زيادی داشته اند. فی المثل اين امر را در کتاب الشافي منصور بالله به وضوح می بينيم؛ خاصه که او و همنسلان وی از طرق مختلف با ادبيات حديثی سنيان و اماميان آشنايی يافته بودند و مجال برای روايت اين دست احاديث برای آنان به خوبی فراهم شده بود (نک: اسانيد روايات در کتابهای الشافي منصور بالله و نيز محاسن الأزهار حميد المحلي و نمونه های ديگر از همين دوره). از اين دوره به بعد اصولا دو دسته کتاب در زمينه امامت تدوين می شد: کتابهايی با رويکرد کلامی که برخی از آنها به روايت احاديث در ضمن بحثهای کلامی علاقه نشان می دادند و برخی نيز صرفا در چارچوب بحثهای کلامی در زمينه امامت باقی می ماندند و دسته دوم کتابهايی که با انگيزه نقل روايات و آيات در فضائل و مباحث نقلی امامت نوشته می شدند و کمتر تحت تأثير فضای کتابهای کلامی امامت و رديه نگاری بر معتزله و اماميه بودند و بيشتر به نقل روايات و بحثهای کلی در اين باره تکيه می کردند؛ که نمونه آن را می توان در کتاب محاسن الأزهار حميد محلي و بسياری کتابهای ديگر آن دوره و دوره های متأخرتر سراغ گرفت.
پس از ابو طالب هاروني، شماری ديگر از زيديان معتزلی گرای بهشمي مذهب درباره امامت دست به تدوين کتاب زدند. مهمترين آنها ابو القاسم بستي بود که علاوه بر کتاب المراتب خود و شايد بحث از امامت در برخی کتابهای کلامی ديگرش، يک نوشته مستقل در اين موضوع با نام المعتمد دارد که خوشبختانه نسخه ای کهن و البته ناقص آن همينک پيدا شده است و نويسنده اين سطور قبلا و برای نخستين بار پيدايی آن نسخه را در مقاله ای که در مجله کتاب ماه دين نوشته است، مورد توجه قرار داده است. اين کتاب او کما اينکه نويسنده اين سطور آن را کم و بيش تورق کرده است، در سبک کلامی معتزلی و در پاسخ به پاره ای از باورهای ويژه آنان در امر امامت نگاشته شده و البته نظر به نقد اماميه نيز دارد. بستي در کتاب ديگرش با عنوان البحث عن أدلة التکفير والتفسيق نيز مفصلا به رد عقايد اماميه توجه نشان داده، اما اين نقد اخير ارتباطی با خط ابو زيد علوي و اخلافش ندارد و بيشتر تحت تأثيرات افکار معتزلی دوران قاضي عبدالجبار و گروهی از زيديان بهشمي آن دوره و از جمله به احتمال قوی افکار ابو عبدالله ابن الداعي و ابو الحسين هاروني نگاشته شده است (اين بحث نياز به توضيح بيشتری دارد که بايد برای آن به کتاب پيشگفته ما مراجعه کرد؛ همينجا اين مطلب را تذکر دهم که علاوه بر چاپ البحث از سوی پروفسور مادلونگ و پروفسور اشميتکه، همينک چاپ ديگری از اين کتاب و تنها بر اساس نسخه صنعاء در قاهره منتشر شده است. نکته ديگری هم که بايد اضافه کرد آن است که در بخشی از کتاب البحث، بستي به مطالب کتاب المسترشد ابن رستم طبري واکنش نشان داده که می دانيم نوشته ای است بيگانه با سنت ابن قبه رازي؛ نک: مقاله من درباره رديه بستي بر ابن رستم، در سايت کاتبان). کما اينکه ديديم ابو القاسم بستي در المعتمد خود نظر به کتابهای قاضي عبدالجبار همداني، استادش دارد؛ در حالی که کتاب الدعامة ابو طالب از عبدالجبار سخنی به ميان نمی آورد و شايد حتی پيش از تکميل املای بخش امامت کتاب المغني ( سال 380 ق)، تدوين شده باشد (کتاب الدعامة در زمان حيات صاحب بن عباد، متوفی سال 385 ق نگاشته شده بوده است؛ کما اينکه از مقدمه آن پيداست). هم قاضي عبدالجبار و هم ابو طالب هاروني، محتملا هيچکدام نوشته های شيخ مفيد را درباره امامت آن هنگام که کتابهای خود را می نوشته اند، در اختيار نداشته اند و کتابهای آنان ناظر به آثار شيخ مفيد نيست. اما به هر حال بی ترديد هر دوی اين نويسندگان با آثار کهنتر مکتب کلامی معتزلی گرای امامی درباره امامت آشنايی داشته اند؛ کما اينکه به طور قطع می دانيم که آن دو ابن قبه را به خوبی می شناخته اند (نک: تحقيق استاد مدرسی درباره کتابهای ابن قبه) و نيز با آثار نوبختيان آشنا بوده اند.
نويسنده معتزلی / زيدی ديگر همين دوره که از اصحاب المؤيد بالله ابو الحسين الهاروني بوده، قوام الدین احمد بن الحسين بن أبي هاشم الحسینی معروف به مانکديم است که در تعليق شرح أصول الخمسة بابی را به امامت در ذيل بحث امر به معروف و نهی از منکر اختصاص داده و در آنجا نقطه نظرات زيديه را مطرح کرده است. در اين قسمت برخلاف ساير بخشهای کتاب، نويسنده به متن اصلی کتاب قاضي عبدالجبار (يعنی متن اصلی و ظاهرا مفقود شرح اصول الخمسة)، پايبند نيست و مباحث امامت را از نقطه نظر زيدی ارائه می دهد؛ با اين وصف روشن است که طرح مسائل در چارچوب کلام معتزلی و در پاسخگويی به پاره ای از آرای آنان و نيز در چارچوب های بحثهای آنان مطرح می شود. بنابراين در اينجا نيز مبحث امامت در ساختاری معتزلی ارائه می گردد. نمونه مانکديم از نخستين نمونه های بحثهای زيديان درباره امامت است که در يک کتاب جامع کلامی ارائه شده و در اختيار ما امروزه قرار دارد. هميجا بايد به کتاب مشابه ديگری اشاره کنم که متنی است همانند متن مانکديم و شرح و گزارش گونه ای است از کتاب شرح اصول الخمسة قاضي عبدالجبار و باز به نام تعليق شرح اصول الخمسة از اسماعيل الفرّزادي که متعلق به دو نسل پس از نسل مانکديم بوده و مشابهت زيادی با متن کتاب مانکديم دارد و نسخه ظاهرا منحصر آن در کتابخانه جامع کبير صنعاء موجود است که در ری کتابت شده است (نک: مقاله من درباره مکتب متکلمان ری در مجله کتاب ماه دين و نيز سلسله مقالاتی که درباره مکتب متکلمان ری نوشته ايم و همينک در دست انتشار است). مانکديم در طرح مباحث امامت از نقطه نظر زيدی تحت تأثير ابو طالب هاروني بوده است.
متکلم و دانشمند زيدی ديگر اين دوران که خود از شاگردان قاضي عبدالجبار همداني و از اصحاب مؤيد بالله الهاروني بوده و در استراباد فعاليت می کرده، دانشمندی است به نام ابو الفضل العباس بن شروين که بر اساس گزارشهای منابع مختلف مانند متن مختصر في الامامة که در پايان نسخه خطی زيادات شرح الاصول (نسخه خطی ليدن) گذارده شده، و نيز کتاب المحيط (نک: پس از اين)، دست کم نوشته ای درباره امامت داشته است. به احتمال قوی اين نوشته، بخشی از کتاب ياقوتة الإيمان او بوده است که امروزه تا آنجا که اطلاع داريم ظاهرا اين بخش از کتاب او نه به صورت اصلی و نه به صورت گزارشی از آن (نک: توضيحی درباره نسخه خطی التبيان ابو محمد / ابو علي حسن بن محمد الرصّاص در مقاله ما درباره مکتب کلامی ری که به کنفرانس چشم انداز تحقيقات کلامی، در مرکز ملی تحقيقات علمی فرانسه در پاريس ارائه شده است)، در دسترس نيست. اين کتاب کتابی بوده است کلامی و به سبک کتب جامع کلاسيک در دانش کلام که نويسنده يک بخش آن را به امامت اختصاص داده بوده است.
باز در همين دوره و در ميان اصحاب مؤيد بالله الهاروني، بايد به طور خاص از الموفق بالله الجرجاني نام برد که در کتاب الإحاطة خود که يک کتاب به سبک کتابهای جامع کلاسيک معتزلی است، بابی مفصل را به امامت اختصاص داده است. خوشبختانه اين قسمت از کتاب الاحاطة باقي است و بر اساس آن می توان تحولی را که از دوران پيشتر در ميان زيديه در بحث امامت مطرح بوده را معاينه ديد. اين بخش نيز به سبک بحثهای معتزليان تدوين شده و نويسنده به ويژه در چارچوبهای معتزليان بحث امامت را مطرح کرده است و از جمله به بحث "تفضيل" از نقطه نظر معتزلی توجه بسيار نشان داده است. الموفق بالله باز در ادامه سنت پيشين در همين چارچوب عقايد اماميه را مورد رد و ابطال قرار داده است. خود او در اين کتاب به نوشته ديگرش درباره امامت ارجاع می دهد که کتابی مستقل بوده است (درباره کتاب الاحاطة، نک: مقاله ای که درباره آن مستقلا از سوی نويسنده اين سطور نوشته شده است).
چنانکه می بينيم نوشته های کلامی زيديان ايران که بر سبک و سياق نوشته های کلامی معتزليان و در پاسخ به تعاليم آنان درباره امامت نوشته می شد، نخست با نوشته های مستقل آغاز شد؛ در اين نوشته ها ضمن رد آرای معتزله، آرای اماميه نيز با استدلالاتی کلامی و با بهره گيری از سبک کلام معتزلی پاسخ داده می شد. مهمترين نمونه اين کتابها که سر فصل مهمی در اين دست کتابها بوده و تأثير بلند بالايی بر آثار بعدی گذاشته، کتاب الدعامة ابو طالب هاروني بوده است. نويسندگان بعدی تقريبا خطوط اصلی اين کتاب را در نوشته های خود دنبال می کرده اند و گاه همان عبارات را با کمی تغيير در نوشته های خود تکرار می کرده اند؛ کتابی که خود تحت تأثير نوشته های ابو زيد علوي و ابو العباس حسني (و نيز به احتمال قوی تعاليم ابو عبدالله ابن الداعي) و البته نوشته های معتزليانی مانند ابو عبدالله بصري بوده است. به تدريج در کتابهای جامع نيز طرح مسائل امامت از نقطه نظر زيدی آغاز می شود که طبعا به طور روشنتری مباحث امامت در چارچوبهای کلامی ارائه می گردد. در اين نوشته ها استدلالات کلامی است و نقل آيات و احاديث جانشينی برای بحثهای کلامی نيست؛ اگر هم به حديثی و يا آيه ای استناد می شود، همراه است با بحث در وجوه استدلال به آن در مباحث امامت.
از ديگر سو بايد گفت که يکی از شخصيتهايی که آثار او در زمينه علم کلام تأثير قابل توجهی در نوشته های زيديان يمن درباره امامت داشته، بی ترديد حاکم جشمي است که در شرح العيون و نيز چندين کتاب ديگرش مباحث امامت و نظريات معتزله را در آنها به تفصيل مطرح کرده و در مقام مقايسه و نقد، به آرای زيديان نيز به طور نسبتا گسترده ای می پردازد. آنچه او در اين کتابها مطرح کرده در چارچوب استدلالات و ساختار بحثهای کلامی معتزلی است و طبعا مباحث زيديان را نيز در همان چارچوب و با نظر به نوشته های نسل متکلمان زيدی معتزلی مشرب پيش از خود مطرح کرده است (او به خوبی آثار ابو طالب هاروني و ابو القاسم بستي را می شناخته است). در اين راستا حتی انتقادهايی که از عقايد ويژه اماميه می کند، مرتبط است با آنچه از زيديه در مقايسه با عقايد اماميه آورده و همه اين نوع مطالب بعدها در يمن الگوی مناسبی برای بحثهای زيديان درباره امامت بوده است؛ گرچه به پاره ای از نظرات او درباره امامت طبعا انتقاد داشته اند (نک: مقاله ما درباره فصل امامت کتاب شرح العيون جشمي در همين سايت و نيز مقاله ما درباره ابن الوليد القرشي و رديه او بر الفائق ملاحمي)؛ چرا که آن را با عقايد زيديه مخالف می يافته اند؛ اما به هر حال نوشته های جشمي در کتابهای زيديان تأثير می گذاشته است.
کما اينکه گفتيم، کتاب الدعامة ابو طالب هاروني تأثير مهمی بر روی ادبيات کلامی امامت زيديان گذارد و چارچوبهای آن را تعيين کرد. نسخه اين کتاب به يمن منتقل شد و تاکنون نيز محفوظ مانده است. در تمامی نوشته های زيديان يمن در طول سده های بعد تأثير کتاب الدعامة پيداست و از اوصافی که از آن در کتابهای تراجم و سير خود به دست می دهند، معلوم می شود که آن را به خوبی می شناخته اند (گرچه همينک نسخه های محدودی از اين کتاب در اختيار است). نمونه کهن آن در سده ششم قمری، نقل از اين کتاب وسيله نشوان الحميري در شرح رسالة الحور العين است. اما يکی از راههای تأثير گذاری اين کتاب بر نوشته های زيديان يمن درباره امامت، تأثيری است که آنان از طريق نوشته هايی که پيشتر در اين مقاله از آنها نام برديم از اين کتاب برده اند. نمونه مهم اين طريق از تأثير گذاری، تأثير کتاب الدعامة بر نوشته های زيدی پسينی در يمن از طريق کتاب المحيط ابو الحسن علي بن محمد بن الحسين شاه / سياه سربيجان است که خود او به يک واسطه از شاگردان ابو طالب هاروني بوده و پدرش نيز از شاگردان قاضي عبدالجبار قلمداد می شده است. اين کتاب خود گزارش گونه ای است بر کتاب الدعامة؛ گرچه بر ترتيب آن تدوين نشده است. در اين کتاب نويسنده کاملا تحت تأثير کتاب الدعامة هاروني است و همان خطوط را دنبال می کند؛ اما نکته مهم در اين ميان آن است که نويسنده ما به آثار قاضي عبدالجبار همداني و از آن جمله دو کتاب المغني و شرح المقالات او هم نظر دارد و به رد ديدگاههای مخالف شيعی معتزليان، آن طور که قاضي عبدالجبار آن را مطرح کرده می پردازد. وی از ديگر سو، با کتاب الشافي شريف مرتضی که خود رديه ای بر باب امامت کتاب المغني عبدالجبار است، کاملا آشناست و گو اينکه در مقام رد باورهای اماميه، مطالب اين کتاب را به نقد می کشاند (بعيد نيست که در اين رديه نويسی در پاره ای موارد، نويسنده بهره مند از نقض الشافي ابو الحسين بصري، متکلم نامدار معتزلی و از شاگردان قاضي عبدالجبار بوده باشد)؛ اما روشن است که در رد پاره ای از عقايد ضد شيعی معتزليان و به ويژه قاضي عبدالجبار خود او از متن کتاب مهم الشافي و استدلالات کلامی سيد مرتضی بهره مند بوده است (زيديان بعدها از طريق کتاب المحيط و شايد از طريق چند کتاب ديگر تحت تأثير پاره ای از استدلالات کلامی اماميه در رد عقايد معتزليان و مخالفان اماميه قرار گرفتند). در انتقاداتی که نويسنده المحيط بر اماميه وارد می کند، همانطور که گفتيم خط ابو زيد علوي و اخلاف او و نيز ابو طالب هاروني کاملا هويداست؛ اما در عين حال او به دليل بهره مندی از آثار معتزليانی مانند قاضي عبدالجبار و اخلاف او نوشته ای با ساختاری کلامی تر توانسته است ارائه دهد؛ به ويژه اينکه کتاب او پس از دورانی از مجادلات ميان معتزليان و اماميه و در پی کتابهای المغني، الشافي و نقض الشافي نوشته شده است. وانگهی او با ادبيات کلامی اماميه در زمينه امامت آشنايی بسيار خوبی دارد و فی المثل نوشته های شيخ مفيد را به خوبی می شناسد. دايره انتقادات او از اماميه، از آنچه که خط ابو زيد علوي و ابو طالب هاروني پيشتر دنبال می کرده اند، بسی فراتر می رود و اين به دو دليل است: يکی بدين جهت که او با نوشته های کلامی شيخ مفيد و شريف مرتضی آشناست و با بحثهای نوينتری آشنايی يافته است که وسيله اين دو متکلم برجسته در بحثهای امامت اماميان وارد شده بوده و طبعا نياز به اظهار نظر درباره آن از سوی زيديان وجود داشته است و دوم اينکه وی به دليل آشنايی با بخشی از ادبيات حديثی اماميه همانند کتابهای محدثان قم و نيز تفاسير مختلف امامی می توانسته گستره انتقادات کهنسال زيدی از اماميه را با بهره مندی از اين کتابها وسيعتر و غنی تر کند و اين درست کاری است که او در اين کتاب انجام داده و انتقادات ابو زيد و ابو طالب را با اطلاع عميقتر از ادبيات امامی توسعه بخشيده است. اين امر تأثير تمامی بر انتقادات بعدی زيديان بر عليه اماميه گذارد و ادبيات ضد امامی زيديان را تحت تأثير قرار داد؛ فی المثل در کتاب العقد الثمين که وسيله امام المنصور بالله نگاشته شده و رديه ای است بلند دامن بر عليه اماميه، تأثير اين رويکرد نويسنده کتاب المحيط کاملا هويداست (در اين باره نک: مقاله من با عنوان زيديه و منابع مکتوب اماميه در مجله علوم حديث). اهميت کتاب المحيط از نقطه نظر رديه ای که بر اماميه ارائه می داد، موجب شد بعدها اماميه در برابر آن واکنش نشان دهند و به رد آن همت بگمارند (نک: مقاله و متن کتاب رديه بر المحيط که در آينده نزديکی انشاء الله از سوی نويسنده اين سطور منتشر خواهد شد). در ادبيات کلامی زيديان يمن، چه در نوشته های مستقل و چه در نوشته های جامع کلامی، اثر کتابهای الدعامة هاروني و المحيط ابو الحسن سياه سربيجان و سبک رديه نويسی آن دو بر اماميه و معتزله همچنان محفوظ ماند و آنان از اين دو نويسنده و مشی آن دو در کتابهای خود پيروی می کردند (در اين باره در نوشته ای ديگر به تفصيل بحث خواهيم کرد). از آن جمله بايد به اين نکته اشاره کرد که نويسنده کتاب المحيط بر خلاف نوشته های کلامی سابق زيديان، استناد بيشتری به احاديث دارد و می کوشد که جا به جا احاديثی مسند را در فضائل اهل بيت و خاصتا درباره امامت حضرت امير (ع) نقل کند. اين شيوه در کتابهای زيديان يمن به صورت گسترده تری پی گرفته شد و آنان نيز استناد به احاديث را در پاره ای از نوشته های کلامی امامت کم و بيش دنبال کردند؛ نمونه مهم اين تحول در کتابهای المنصور بالله (اواخر سده ششم قمری) و برخی شاگردان و پيروان او ديده می شود که در کتابهای امامت و يا کتابهای جامع کلامی خود، در بحث امامت به نقل احاديث فضائل اعتنای زيادی داشته اند. فی المثل اين امر را در کتاب الشافي منصور بالله به وضوح می بينيم؛ خاصه که او و همنسلان وی از طرق مختلف با ادبيات حديثی سنيان و اماميان آشنايی يافته بودند و مجال برای روايت اين دست احاديث برای آنان به خوبی فراهم شده بود (نک: اسانيد روايات در کتابهای الشافي منصور بالله و نيز محاسن الأزهار حميد المحلي و نمونه های ديگر از همين دوره). از اين دوره به بعد اصولا دو دسته کتاب در زمينه امامت تدوين می شد: کتابهايی با رويکرد کلامی که برخی از آنها به روايت احاديث در ضمن بحثهای کلامی علاقه نشان می دادند و برخی نيز صرفا در چارچوب بحثهای کلامی در زمينه امامت باقی می ماندند و دسته دوم کتابهايی که با انگيزه نقل روايات و آيات در فضائل و مباحث نقلی امامت نوشته می شدند و کمتر تحت تأثير فضای کتابهای کلامی امامت و رديه نگاری بر معتزله و اماميه بودند و بيشتر به نقل روايات و بحثهای کلی در اين باره تکيه می کردند؛ که نمونه آن را می توان در کتاب محاسن الأزهار حميد محلي و بسياری کتابهای ديگر آن دوره و دوره های متأخرتر سراغ گرفت.
جمعه ۸ آبان ۱۳۸۸ ساعت ۱۶:۴۱