اگر دانش کلام موجب ستيزه گری و جدال و مبارزه طلبی ميان مذاهب مختلف بوده است، دانش حديث می توانسته ميان جوامع مذهبی مختلف اسلامی نوعی تعامل و همکاری مشترک را فراهم نمايد. در اين مقاله ما با بررسی بر روی يک نمونه شهری، تعاملات ميان اماميه، زيديه، معتزله و اهل سنت را نشان می دهيم و توضيح می دهيم که چگونه روابط ميان محدثان مذاهب مختلف، برای آنان ميراثی مشترک فراهم کرده و آنان را از سرچشمه های مشترکی بهره مند ساخته است.
می دانيم که ري از سده سوم قمری به بعد از شهرهايی بوده که در آن زيديان و اماميان در کنار هم می زيستند و با يکديگر تعاملات فرهنگی و مذهبی و گاه دشمنی ها و خصومتهای دينی و سياسی و اجتماعی داشته اند. شرح اين مطلب را در کتاب مناسبات ميان اماميه و زيديه نوشته ام؛ در اينجا فقط به نمونه ای از اين برخوردهای مذهبی اشاره می می کنم که درست با محدوده تحقيق ما، يعنی اواخر سده پنجم تا اواسط سده ششم قمری در شهر ري هم زمان است. در يکی از اسنادی که از طريق کتاب الأنساب المتفقة ابن القيسراني در اختيار ما قرار دارد، نوع نگرش دو تن از اشراف و بزرگان سادات و علمای اين شهر، يکی از اماميه و ديگری از زيديه نسبت به مذاهب هم ديده می شود: المرتضی ابو الحسن المطهر بن علي امامی مذهب و المرشد بالله زيدی مذهب، صاحب الأمالي الخميسية[1].
"قلتُ يوما للمرتضى أبي الحسن المُطَهّر بن العلوي بالريّ: الزيديّة فرقتان الصالحيّة والجاروديّة أيّهما خير فقال لا تقُل أيّهما خير ولكن قل أيّهما شرّ وكنت يوما في مجلس يحيي بن الحسين الزيدي العلوي الصالحي فجرى ذكر الأماميّة فأغلظ القول فيهم وقال لو كانوا من البهائم لكانوا البقر ولو كانوا من الطير لكانوا الرَّخَم في فصل طويل. فقلت في نفسي: قد كفى الله أهل السنة الوقيعة فيهم بوقيعة بعضهم في بعض وكانا إمامي الفرقتين في وقتهما."
همين مطلب در لسان الميزان هم به نقل از ابن القيسراني آمده است (لسان الميزان، ج 6 ص 248 - 249):
" يحيى بن الحسين ...[2] ويقال له الكيا يحيى ويقال لوالده الموفق. ذكره ابو طاهر فقال كان من امثل اهل البيت ومن المحمودين في صناعة الحديث وغيره من الاصول والفروع وذكر بين يديه الامامية فوصفهم باقبح الوصف قال ابن طاهر فدخلت على المرتضى شيخ الامامية فذكر الزيدية باقبح الذكر فقلت كفيتما اهل السنة الوقعية فيكما. وقال الدقاق في رسالته: رأيت بالرى من الائمة الحفاظ الكيا يحيي بن الحسين السيد الامام الملقب بالمرشد بالله وما رأيت في العلويين افضل منه."
با اين وصف کما اينکه نمونه هايی را در اين مقاله نشان می دهيم، ميان اين دو جامعه مذهبی در ري مناسبات و تعاملات علمی وجود داشته است. جامعه شيعی و معتزلی ري به ويژه پس از حمله محمود غزنوی به اين شهر در معرض تهديدات بسياری قرار گرفت و بخشی از کتابخانه ها و ميراث گرانبهای آن دستخوش تعصبات کور مذهبی شد؛ با اين وصف جامعه شيعی اين شهر وسيله اماميان و زيديان باز هم توانست به حيات خود ادامه دهد و به ويژه گستره نفوذ اماميه در اين شهر فزونی يافت. اين امر در دوره سلجوقی نيز تداوم يافت. در کنار آنان، زيديان نيز برای دست کم دو سده بعد باز هم در اين شهر فعال بودند و گرچه در برابر اماميه از نفوذ و قدرت کمتری برخوردار بودند، اما آنان نيز توانستند ميراث خود را تداوم بخشند و بدين وسيله با نوعی همکاری ميان زيديان طبرستان و گيلان و زيديان- معتزليان خراسان با زيديان ری مدرسه کلامی و زيدی تداوم يافت و باز سازی شد[3]. ما در اينجا به بخشی از فعاليت زيديان ری و نواحی اطراف آن مانند کن، فرزاد (فرحزاد)، ونک[4] و اذون در اواخر سده پنجم و به ويژه تا اواسط سده ششم قمری می پردازيم. در پاره ای از اين مناطق تاکنون مزارهای شماری از سادات باقی مانده است که بخشی از آنها به سادات زيدی اين مناطق مربوط می شوند.
خوب است از اينجا آغاز کنيم که آن طور که می دانيم، درباره جامعه ري و فعاليتها و نشاط فرهنگی آن در سده های ميانه اسلامی تاکنون مطالعات زيادی صورت گرفته است. وجود منابع مهمی از اين دوران به زبانهای فارسی و عربی برای مطالعه فرهنگ و تمدن ايرانی و اسلامی در اين شهر بزرگ سده های ميانی بسيار مغتنم است. تنها کتاب نقض عبدالجليل قزوينی رازي کافی است تا بتوان ميزان اهميت اين شهر بزرگ اسلامی در اين دوران را به تصوير کشيد. من در اين مقاله می کوشم بر اساس مقايسه ميان فعاليتهای دينی و علمی دو دانشمند فقيه و محدث شيعی اين شهر که معاصر هم بوده اند، نگاهی دوباره به اوضاع فرهنگی اين شهر بيندازم و تعاملات و مناسبات فرهنگی در سده ششم قمری در اين شهر ميان جوامع مختلف مذهبی آن را ارائه دهم. آنچه در پی می آيد خلاصه ای است از بخشی از فصل سوم کتاب من با عنوان مناسبات فرهنگی ميان ايران و يمن که در دست انتشار است.
اين دو محدث يکی منتجب الدين رازي است که به اندازه کافي درباره او و اهميت وی در دانش حديث تحقيق و بررسی شده است. وی به يکی از مهمترين خاندانهای دانش امامی ايران، يعنی خاندان ابن بابويه در ري تعلق داشته و در سده ششم قمری از جمله مهمترين محدثان امامی دست کم در ايران قلمداد می شده است. از ديگر سو محدث و فقيهی می شناسيم از جامعه زيديان ري در همين سده ششم به نام أحمد بن أبي الحسن الکني که برخلاف منتجب الدين کمتر درباره او چيزی نوشته شده و حتی از سوی رجاليان و مؤرخان کهن مورد غفلت قرار گرفته است. هر دو تن، هم محدثان برجسته ای بوده اند و هم فقيه و از ديگر سو به مطالعه و قرائت آثار کلامی نزد استادان خود همت داشته اند. در الفهرست منتجب الدين به روشنی علائق فقهی و کلامی وی و تحصيلات او در اين زمينه ها ديده می شود. گستره روايی و حديثی منتجب الدين نيز به روشنی از آثار او و نيز کتابهای التدوين رافعي و ديگران و نيز تحقيقات مرحوم محقق طباطبايي و مرحوم محدث ارموي و آية الله سيد موسی شبيري زنجاني در مورد وی قابل پی گيری است. از ديگر سو الکني هم به حديث و فقه و کلام علاقمند بوده و در همه اين زمينه ها صاحب تخصص بوده است. اما در حالی که از آثار حديثي و فقهی منتجب الدين هم اينک نمونه هايی در اختيار ما قرار دارد و الفهرست او به خوبی زمينه های فعاليتهای او را نشان می دهد، اما از آثار الکني تنها پاره های اندکی باقی مانده و تازه همانها هم از شهرتی برخوردار نيستند. به ويژه در ايران که موطن الکني است، ما شناختی از اين عالم برجسته اهل ري نداريم و آثار و مآثر او به دست فراموشی سپرده شده است. مهمتر اينکه به دليل از ميان رفتن بسياری از کتابخانه ها و مآثر ري در حمله مغولان و نيز به دلايل تعصبات مذهبي آثار و نشانه های فعاليت فرهنگی او نزد ما از ميان رفته و حتی نام او در کتابهای تاريخی و رجالی مورد غفلت قرار گرفته است. تنها بر اثر مناسبات فرهنگی و علمی ميان زيديان ايران و يمن بوده است که در نتيجه پيش از حمله مغولان به سرزمينمان، آثار و تأليفات بخش مهمی از دانشمندان شهر ري و پاره ای از شهرهای ديگر ايران راهی يمن شده و در آنجا محفوظ مانده است. از جمله، آنچه امروز ما از فعاليتهای علمی الکني باز می شناسيم، مديون نوشته های نويسندگان يمنی در سده های گذشته است.
نکته جالب درباره منتجب الدين و الکني اين است که آنان که هر دو ساکن شهر ري بوده اند، هر دو محضر استادان مشترکی را در اين شهر درک کرده اند و به احتمال بسيار قوی هر دو با يکديگر از نزديک آشنا و در بسياری از جلسات درس و مجالس املای حديث همديگر را می ديده اند. البته ما از سفرهای علمی الکني اطلاع زيادی نداريم و چنانکه نشان داده می شود، عمده تحصيلات او نزد استادان اهل ري بوده است؛ اين در حالی است که منتجب الدين اهل سفر برای درک مشايخ و استادان شهرهای ديگر بوده و از همينرو نيز دايره تأثير او بسی فراتر از مذهب اماميه بوده است. از ديگر سو در حالی که منتجب الدين به دليل محيط فرهنگی و سياسی/ اجتماعی او و شايد به دلايل مذهبی، تنها در سطح فقيه و محدث شناخته می شده، اما الکني به عنوان قاضي مطرح بوده و احتمالا در شهر ري و يا ناحيه کن، از نواحی ري دست کم برای جامعه زيديان مقام قضاء داشته است.
ما در اينجا می کوشيم با نگاهی به زندگانی الکني، شباهتهای تحصيلات او را با منتجب الدين و اعتنای هر دوی آنها را به علائق مشترک بررسی کنيم و تعاملات فرهنگی ميان دو جامعه مذهبی را در شهر ري در سده ششم قمری مورد مطالعه قرار دهيم.
نام و نسب الکني، در منابع زيدي با تفاوتهايی ذکر شده است: القاضي قطب الدين (و عماد الدين) ابوالعباس (يا ابو الحسن) أحمد بن أبي الحسن بن علي الكني و يا به صورت أحمد بن الحسن (كذا) بن أحمد بن أبي الفتح بن عبد الوهاب الكني الأرْدَستاني[5] . به هر حال او را عموما با چنين اوصافي خوانده اند: "القاضي الإمام، العدل الزاهـد الأوحد، قطب الدين، شرف الإسلام". مرگ او را حدود 560 ق دانسته اند[6]؛ با اين وصف در مورد تواريخ عموما منابع زيدی دقيق نيستند.
در مورد الکني در کتاب طبقات ابراهيم بن القاسم چنين آمده است که:
"... كان الكني من أساطين الملة، وسلاطين الأدلة، وهو الغاية في حفظ المذهب لقيه بعض شيوخ اليمن بمكة وأجاز لجميع من في اليمن شبه ما فعل ابن مندة وغيره، وكان أيضاً شيخاً إماماً، أستاذاً هماماً، يكنى أبا العباس، ويقال أبو الحسن. قلت: ولعل وفاته في عشر الستين وخمسمائة تقريباً".
بنابراين الکني سفری هم به مکه و حج داشته است و در آنجا خود واسطه ای برای انتقال دانش زيدی و معتزلی به يمن شده است. اما از ديگر سو وی به واسطه دانشمندی يمنی، به نام قاضي جعفر ابن عبد السلام نيز مسبب انتقال دانش زيدی و معتزلی به يمن بوده که پس از اين در اين باره سخن خواهد رفت.
الکني با دانش فقهی زيديان ناصری و قاسمی شمال ايران آشنا بوده و مسبب انتقال بخش از ميراث آنان به يمن شده است. خود وی در کتاب کشف الغلطات که پس از اين از آن سخن می گوييم، درباره منابع فقهی خود چنين می گويد (بر اساس نقل ابراهيم بن القاسم):
"قال الكني في كتابه (كشف الغلطات) : أخذت منصوصات الفقه على شيخي وأستاذي الإمام أبي الفوارس توران شاه بن خسرو شاه الجيلي، وهو أخذها عن شيخه علي بن آموج الجيلي، وهو قرأ علي القاضي زيد بن محمد، وهو قرأ على علي خليل، وهو قرأ على الفقيه يوسف، وقرأ الفقيه يوسف على الأستاذ أبي القاسم، وهو قرأ على المؤيد بالله"
اين القاضي الفقيه يوسف، خطيب المؤيد بالله از محضر ابوطالب هاروني و علي بن محمد بن سليمان الرسي که از الهادي يحيى بن محمد بن يحيی الهادي الی الحق روايت می کند، نيز استفاده برده بوده است. بنابراين الکني با اين سند فقهی با سنتهای مختلف فقه زيدی در ايران، عراق (کوفه) و يمن آشنا بوده است. در حقيقت الکني، از طريق استاد زيدی خود که اهل فقه و حديث بوده يعنی الإمام أبو الفوارس توران شاه بن خسرو شاه بن بابويه الجيلي الميلاقجي[7] کتابهای عمده مذهب زيدی در حديث و فقه را فرا گرفته بوده است؛ کتابهايی مانند: (الأحكام) ، و (المنتخب) از الهادي الی الحق و (أمالي أحمد بن عيسى) و (شرح التجريد) مؤيد بالله هاروني در فقه. اين استاد خود اين کتابها را از محضر فقيه زيدی علي بن آموج الجيلي اخذ كرده بوده و او هم با سندی که پيشتر اشاره کرديم، اين کتابها را روايت می کرده است[8].
از اين ميان الکني، مسند زيد (المجموع) را از همين طريق نيز در کنار طرق ديگر روايت می کرده است؛ بدين سند:
"عن الشيخ أبي الفوارس توران شاه، عن الشيخ أبي علي (يا علي) بن آموج ، عن القاضي زيد بن محمد بن الحسن ، عن الشيخ علي بن محمد الخليل، عن القاضي الأجل يوسف بن الحسن الخـطيب ـ رضي الله عنهم ـ؛ عن الإمام المؤيد بالله أبي الحسين، أحمد بن الحسين ؛ عن السيد الإمام أبي العباس ، أحمد بن إبراهيم الحسني (ع)؛ عن أبي القاسم، عبد العزيز بن إسحاق بن جعفر البغدادي[9]."
بنابراين الکني بيشتر به عنوان فقيه مطرح بوده و اين مطلب از ستايشهايی که از او شده و آراء فقهی منقول از او در منابع بر می آيد[10]. در منابع زيدی او را دارای مصنفاتي در فقه زيدي می دانند[11].
از ديگر سو، از مهمترين مشايخ الکني که واسطه روايت کتابهای مهمی برای وی بوده و خود او نيز سهم مهمی در انتقال ميراث زيدی و معتزلی ايران به يمن داشته، "الشيخ الإمام فخر الدين أبو الحسين زيد بن الحسن بن علي البيهقي البروقني" است که علاوه بر اينکه الکني واسطه انتقال دانش و مسموعات او به يمن از طريق قاضي جعفر بوده، بلکه قاضي جعفر خود او را نيز ديده بوده و بروقني در سفر به مکه و يمن توانسته بوده دانش خود را به زيديان يمن منتقل کند. از جمله امام احمد بن سليمان المتوکل علی الله از او استفاده علمی کرده بود و در آثارش از او نام می برد. ورود او به يمن در541ق بوده است[12]. گرچه بيشتر بر اهميت البيهقي البروقنی در دانش حديث تأکيد شده و الکني هم از او حديث آموخته بوده، اما سهم وی در مبارزه با مطرفيان در يمن نشانگر اهميت او در دانش کلام معتزلی بهشمي است. از ديگر سو در مقاله ای درباره او نشان داده ام که او کتابهای حاکم جشمي، متکلم و دانشمند معتزلی و زيدی را از خود او روايت می کرده است.
اهميت ويژه الکني در اين است که حلقه مهمی از حلقات انتقال آثار و کتابهای زيدی و معتزلی ايران و از جمله نوشته های دانشمندان اهل ري، طبرستان و گيلان و خراسان به يمن بوده است. البته وی اين توفيق را داشت که يکی از دانشمندان برجسته يمن به نام قاضي جعفر ابن عبدالسلام محضر او را در ري، در سفر علمی خود به ايران درک کرد و همو موجبات انتقال دانش استاد و نوشته ها و مسموعات او را به يمن فراهم نمود. در ميان اين آثار شماری از کتابهای حديثی زيديه را بايد نام برد که در ايران تدوين شده بوده و بدون آنکه اثری قابل توجه از آنها در ميان ما ايرانيان باقی بماند، راهی يمن شده اند.
ما در اينجا به ذکر شماری از اين آثار عمدتا ايرانی که بخش مهمی از آنها هم اينک موجودند و يا به صورت خطی و يا چاپی در اختيار قرار دارند، می پردازيم.
1- امالي ابوطالب هاروني الناطق بالحق در حديث: الکني آنرا از طريق دو تن فرا گرفته بوده و در ثبت خود داشته است: يکی قرائت نزد "الشيخ الامام الزاهد فخر الدين أبو الحسين زيد بن الحسن بن علي البيهقي" (در سفر او به ري در مسير حج در شعبان 540ق) و ديگری روايت آن از "الشيخ الامام الافضل مجد الدين عبد المجيد بن عبد الغفار بن أبي سعد الاستراباذي الزيدي" که آن دو اين کتاب را از طريق "السيد الامام أبو الحسن علي بن محمد بن جعفر الحسني النقيب باستراباذ در رجب سال 518ق دريافت کرده بودند. سند شخص اخير به هاروني چنين بوده است: "أخبرنا - والده - السيد أبو جعفر محمد بن جعفر بن خليفة الحسني والسيد أبو الحسن علي بن أبي طالب أحمد بن القاسم الحسنى الآملي الملقب بالمستعين بالله[13] قالا : حدثنا السيد الامام أبو طالب يحيى بن الحسين الحسني". اين سند در آغاز الأمالي چاپ شده هاروني که وسيله قاضي جعفر به نام تيسير المطالب تنظيم و تبويب شده ديده می شود[14].
2- المجموع الفقهي والحديٍثي زيد بن علي، نزد زيد بن الحسن البيهقي البروقني پيشگفته، باز در سفر ري او و او از الحاكم أبو الفضل وهب الله فرزند الحاكم أبو القاسم عبيدالله بن عبدالله بن أحمد الحسكاني، دانشمند معروف حنفی و صاحب شواهد التنزيل[15]. از طرق ديگری هم الکني مسند زيد را روايت می کرده که از آن جمله اين يکی هم در اختيار قاضي جعفر[16] قرار داشته است:
"عن الشيخ العلامة الجليل ابي الفوارس عن الشيخ العلامة ابي علي (علي) بن آموج عن القاضي العلامة زيد بن محمد عن الشيخ العلامة علي بن محمد خليل عن القاضي العلامة يوسف عن الامام ابي طالب يحيى بن الحسين الهاروني عن الشيخ العلامة احمد بن محمد البغدادي عن عبد العزيز بن اسحاق عن علي بن محمد النخعي..."[17]
3- الأمالي الخميسية از المرشد بالله الجرجاني: بنا بر منابع زيدی و سند آغازين الأمالي الخميسية که به چاپ رسيده، الکني آنرا از شاگردی از المرشد بالله، أبو العباس أحمد بن الحسين[18] بن أبي القاسم (ابن) بابا الأذوني در 536ق دريافت کرده بوده است. أبو العباس أحمد نيز آنرا از استادش مؤلف كتاب در ذي الحجة سال 473ق دريافت کرده بوده و قسمتی را هم الأذوني از طريق نصر بن مهدي الونكي از المرشد بالله شنيده بوده است (البته مطلب اخير در سند آغازين نيامده است).
درباره الأذوني بايد گفت که او از زيديان ناحيه اذون از نواحی ري بوده و سمعاني از او روايت می کرده است. در اينجا عبارات ياقوت را در معجم البلدان درباره او نقل می کنيم، تا اهميت اين استاد الکني روشنتر شود:
- معجم البلدان از الحموي ج 4 ص 353 - 354(درباره ناحيه معروف قصران ري):
"قصران الداخل وقصران الخارج : بلفظ التثنية ، وما أظنهم ههنا يريدون به التثنية إنما هي لفظة فارسية يراد بها الجمع كقولهم : مردان وزنان في جمع مرد ، وهو الرجل ، و زن ، وهي المرأة : وهما ناحيتان كبيرتان بالري في جبالها فيهما حصن مانع يمتنع على ولاة الري فضلا على غيرهم فلا تزال رهائن أهله عند من يتملك الري ، وأكثر فواكه الري من نواحيه ، وينسب إليه أبو العباس أحمد بن الحسين ابن أبي القاسم بن علي بن بابا القصراني الاذوني من أهل قصران الخارج ، وأذون من قراها ، وكان شيخا من مشايخ الزيدية صالحا يرحل إلى الري أحيانا يتبرك به الناس ، سمع المجالس المائتين لابي سعد إسماعيل بن علي السمان الحافظ من ابن أخيه أبي بكر طاهر بن الحسين بن علي بن السمان عنه ، وكان مولده بأذون سنة 495 ، روى عنه السمعاني بأذون."
- معجم البلدان از الحموي ج 1 ص 133 :
"أذون : بالفتح ، ثم الضم ، وسكون الواو ، وآخره نون : قرية من نواحي كورة قصران الخارج من نواحي الري . ينسب إليها أبو العباس أحمد بن الحسين بن بابا الزيدي ، سمع منه أبو سعد."
در مورد تاريخ تولد او بی ترديد تاريخ 495ق، ذکر شده وسيله ياقوت، نادرست است و با روايت او از المرشد بالله سازگار نيست. از ديگر سو وی از پسر برادر ابو سعد سمّان روايت می کرده که او اندکی پس از 482ق درگذشته بوده است و بنابراين او نمی تواند متولد 495ق باشد. عبارت سمعاني مبين اين نکته است:
- الانساب از السمعاني ج 3 ص 293 :
"... وابن أخيه أبو بكر طاهر بن الحسين بن علي بن الحسين السمان... روى لي عنه... وأبو العباس أحمد بن الحسن (يا الحسين) بن بابا القصراني بأذون ، ومات بعد سنة اثنتين وثمانين وأربعمائة بالري."
الأذوني امالي (دويست مجلس) ابو سعد سمّان را به واسطه همين پسر برادر سمان روايت می کرده است (نک: پس از اين). الکني سند ديگری هم به الأمالي الخميسية المرشد بالله داشته که آنرا قاضي جعفر روايت نمی کرده است (نک: پس از اين).
پسر برادر سمان را سمعاني در الانساب معرفی کرده که عبارت کاملش اين است:
- الانساب از السمعاني ج 3 ص 293 :
"... وابن أخيه أبو بكر طاهر بن الحسين بن علي بن الحسين السمان من أهل الري . يروي عن عمه المجالس المائتين التي جمعها عمه . روى لي عنه ابنه أبو سعد يحيى بن طاهر ، وأبو الفتح نصر بن مهدي بن نصر الحسيني بالري ، وأبو العباس أحمد بن الحسن (يا الحسين) بن بابا القصراني بأذون ، ومات بعد سنة اثنتين وثمانين وأربعمائة بالري."
اما در مورد نصر بن مهدي بايد گفت که وی محدثی بوده از سادات و قضات[19] ری و منسوب به ناحيه "ونک" آنجا و سمعاني هم از او روايت می کرده است؛ به نام: السيد أبو الفتح نصر بن مهدي بن نصر بن مهدي بن محمد العلوي الحسيني الونكي. سمعاني درباره او در الأنساب مطالب مهمی دارد و به اين نکته اشاره می کند که او شاگرد المرشد بالله بوده است:
الانساب از السمعاني ج 5 ص 616 - 617:
"الونكي : بفتح الواو والنون وفي آخرها الكاف . هذه النسبة إلى ونك ، وهي إحدى قرى الري ، اجتزت بها في خروجي إلى القصر الخارج ، منها السيد أبو الفتح نصر بن المهدي بن نصر بن المهدي بن محمد بن علي بن عبد الله بن عيسى بن أحمد بن عيسى بن علي بن الحسين بن علي بن الحسين بن علي بن أبي طالب الحسيني الونكي ، كان علويا فاضلا عالما متميزا ، حسن المظهر زيدي المذهب . سمع الحديث الكثير من أبي الفضل يحيى بن الحسين العلوي الزيدي المعروف بالكيا الحافظ ، وأبي بكر إسماعيل بن علي الخطيب النيسابوري ، وأبي محمد عبد الواحد بن الحسن الصفار الشروطي وأبي بكر طاهر بن الحسين بن علي السمان ، وأبي داود سليمان بن داود بن يونس الغزنوي ، وأبي سعد إسماعيل بن أحد الصفار الرازي وغيرهم ، وذكر أنه سمع ببغداد القاضي أبا يوسف عبد السلام بن محمد بن يوسف القزويني. قرأت على دكانة بباب مصلحكان (مصلحگاه/مسلخگاه[20])، وكان دكانه مجمع الفضلاء . وكانت ولادته في شعبان سنة ثمان وستين وأربعمئة بالري."
ذهبی هم در تاريخ الاسلام (37/ 436 ) از او نام برده و او را "الراوي المعدل الفقيه الزيدي" می خواند و می نويسد: "...سمع طاهر بن الحسين السمان وسليمان بن داود الغزنوي بمرو وورد بغداد حاجا . وسمع بها أبا يوسف عبد السلام القزويني. قال أبو سعد : كتبت عنه بالري وقال لي : ولدت سنة ثمان وستين وأربعمائة". بنابر اين وی علاوه بر المرشد بالله از ابو يوسف قزويني، دانشمند برجسته زيدی و معتزلی و نيز از پسر برادر ابو سعد سمان روايت می کرده است.
از افراد خاندان نصر بن مهدي، دست کم دو تن ديگر را هم در ري می شناسيم. يکی برادرش که او را پس از اين معرفی می کنيم و ديگری پسر عموی اوست که اهل دانش و به ويژه دانش نسب بوده و در همين شهر ري زندگی می کرده و ابن فندق بيهقي که همسايه او در ري بوده، در دانش نسب، از او و "جريده" وی بهره برده بوده و در لباب الأنساب (ص 631 و موارد ديگر) از وی نام برده است: "والسيد القاضي الصابر الونكي أبو القاسم علي بن محمد بن نصر بن مهدي بن محمد بن علي بن عبد الله بن عيسى بن أحمد بن عيسى بن علي بن الحسين الأصغر بن علي بن الحسين بن علي بن أبي طالب رضي الله عنهم. وقد رأيته كان جاري في الري، واستفدت منه هذا العلم". و جای ديگر در همين کتاب می نويسد: "وبالري السيد النسابة أبو القاسم الونکي الحسيني وونك قرية من قرى الري."
4- أمالي المؤيد بالله، از طريق دانشمند زيدی "الفقيه الإمام أبو علي الحسن بن علي بن أبي طالب إسحاق الفرَّزادي"[21](از ناحيه فرزاد/ فرحزادِ ری) معروف به خاموش (به صورت إجازة)، و نيز از "الشيخ أبو رشيد بن عبد الحميد[22] ابن قاسورا الرازي" و "الشيخ عبدالوهاب بن أبي العلاء بن بُعْدوَيه[23] السمان (هر دو به صورت قرائت الکني بر آنها).
اين سه شخص کتاب را از "الأستاذ الرئيس علي بن الحسين بن محمد بن الحسين بن أحمد بن الحسين بن مردك/مزدک[24]" در الجامع العتيق ري در ذي القعدة 496ق شنيده بوده اند و او از پدرش الحسين ابن مردك (در شوال 445ق) و او از ابو داود سليمان بن جاوك از المؤيد بالله أحمد بن الحسين الهاروني.
الكني بر الشيخ عبد الوهاب السمان، متن را در مدرسة شجاع الدين (به احتمال قوي در ري) در ربيع (الأول) سال 543ق[25] قرائت کرده بوده است. سند ياد شده در آغاز الامالي الصغری از مؤيد بالله که چاپ هم شده، ديده می شود.
فرزادي خاموش صحيفة علي بن موسی الرضا (ع) را نيز روايت می کرده و آن را در 527ق تحديث کرده است. شايد الکني آن را از فرزادي شنيده بوده است، گرچه در سند رياض العلماء اين مطلب ديده نمی شود:
- رياض العلماء : 5 / 352 :
"أخبرنا الشيخ الفقيه أبو علي الحسن بن علي بن أبي طالب الفرزادي المعروف بهاموسة سنة سبع وعشرين وخمسمائة ، قال : أخبرنا القاضي الزكي الكبير أبو الفضل عبد الجبار بن الحسين بن محمد الزبربري ، قال : أخبرنا الشيخ الجليل علي بن أحمد بن علي بن أميرك الطرايقي ، قال : أخبرنا الشريف أبو علي الحسن بن محمد بن يحيي بن محمد بن أحمد بن عبد الله بن موسى بن الحسن بن علي بن أبي طالب عليه السلام نزله في المسجد الحرام في قبة الشراين يوم الاثنين السابع والعشرين من ذي الحجة سنة أربع وتسعين وثلاثمائة ، قال : أخبرنا أحمد بن عبد الله بن حمدونه أبو نصر البغدادي بمزالة رود ، قال : أخبرنا أبو القاسم عبد الله بن أحمد بن عامر العامري الطائي بالبصرة ، قال : حدثني أبي سنة ستين ومائتين ، قال : حدثني أبو الحسن علي بن موسى الرضا عليهما السلام."
5- الأمالي الإثنينية يا الأنوار تأليف المرشد بالله. قاضي جعفر ابن عبد السلام الأمالي الاثنينية که حاصل مجالس دوشنبه های المرشد بالله بوده را بر الکني قرائت کرده بوده است. از نسخه اين کتاب که هم اينک در اختيار است و به چاپ رسيده، روشن می شود که الکني در تنظيم نسخه ای کامل از اين کتاب سهم اصلی داشته، چرا که ظاهرا نسخه ای منظم و کامل از مجموعه اين مجالس که موضوعات معينی را پی در پی در بر داشته در زمان خود المرشد بالله آماده نشده بوده و بنابراين چنين نبوده که آن نسخه کامل وسيله خود مؤلف به شاگردان حاضر در مجالس پس از پايان دوره تشکيل مجالس عرضه شده باشد؛ بنابراين هر يک از مشاهير شاگردان المرشد بالله گويا نسخه ای در اختيار داشته که شامل مجالسی از مجموعه اين مجالس بوده و يا اينکه در پاره ای از آنها احاديثی اضافه بر ديگر نسخه ها وجود داشته که در ديگر نسخه های فراهم آمده در مجالس ثبت نشده بوده است. الکني بنابراين نسخه ای از کتاب امالي را تنظيم کرده بوده که در آن مجموعه اين مجالس دوشنبه ها بر اساس نظم تشکيل مجالس المرشد بالله در دوشنبه ها تدوين شده بوده و هر مجلس را با کاملترين صورت از روی روايات مختلف شاگردان المرشد بالله که محضر همه آنان را شخصا درک کرده بوده (حال يا با قرائت و يا بر اساس اجازه از آنان)، تکميل و تنظيم کرده بوده است؛ نکته مهم اينکه وی در تمام موارد هر جا که بخشی از امالي را از هر يک از اين مشايخ روايت و نقل کرده، تماما آن نقلها را با ارائه اسناد خود به آن شيخ مستند کرده است. طبعا در طول متن مواردی هست که در بيشتر نسخه های او از مجالس المرشد بالله وجود داشته که در اين صورت اسناد خود را به همه آنان ارائه می دهد و اگر در طول متن جايی بوده که حديثی در يک نسخه بوده و در ساير نسخ نبوده، باز به طور دقيق روشن کرده که آن حديث دقيقا با چه اسنادی در اختيار او قرار گرفته بوده است. موارد زيادی البته در طول متن هست که در دو نسخه از نسخه های در اختيار او و حتی بيشتر وجود داشته و بنابراين اسناد مرکبی از آنان به المرشد بالله ارائه می دهد. بدين ترتيب الکني شخصا الأمالي الاثنينيه المرشد بالله را تنظيم و تکميل کرده و آن را در اختيار قاضي جعفر قرار داده است. از اسنادی که در طول کتاب ارائه می دهد روشن می شود که وی کتاب امالي دوشنبه ها را بر اساس روايات اسماعيل الفرزادي (اين مورد با واسطه) و نيز به طور عمده از طريق فرزادي خاموش (گاه با واسطه و گاه بدون واسطه) و نيز الْقَاضِي أَبُوالْعَلاَءِ زَيْدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ مَنْصُوْرٍ الرَّاوِنْدِي (برای او نک: پس از اين) و نيز أَبُو الْفَتْحِ نَصْرُ بْنُ مَهْدِي بْنُ نَصْرِ الْحُسَيْني الْوَنكِي و نيز توران شَاهْ ابْنُ خَسْرُوشَاه الْجِيْلِي در نسخه های مختلف و کامل و ناقص در اختيار داشته است. در اينجا طرق مختلف اين کتاب را از متن اين امالي نقل می کنيم:
- أَخْبَرَنَا الْقَاضِي الأَجَلُّ الْفَاضِلُ شَمْسُ الدِّيْنِ جَمَالُ الْمُسْلِمِيْنَ جَعْفَرُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ عَبْدِ السَّلاَمِ بْنِ أَبِي يَحْيَى- رِضْوَانُ اللَّهِ عَلَيْهِ- مُنَاوَلَةً ثُمَّ قِرَاءَةً. قَالَ: أَخْبَرَنَا الْقَاضِي الأَجَلُّ الإِمَامُ ابْنُ أَبِي الْحَسَنِ الْكَنِّي أَسْعَدَهُ اللَّهُ قِرَاءَةً عَلَيْهِ وَهُوَ يَنْظُرُ فِيْ نُسْخَةِ الأَصْلِ، قَالَ: أَخْبَرَنَا السَّيِّدُ الْعَالِمُ أَبُوطَالِبٍ عَبْدُ الْعَظِيْمِ بْنِ مَهْدِيِّ بْنِ نَصْرِ بْنِ مَهْدِيِّ الْحُسَيْني الونکِي -رَحِمَهُ اللَّهُ- قِرَاءَةً عَلَيْهِ. قَالَ: حَدَّثَنَا الشَّيْخُ الإِمَامُ إِسْمَاعِيْلُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ إِسْمَاعِيْلَ الْفَرزَادِي بِقِرَاءِتِهِ عَلَيْنَا، قَالَ: حَدَّثَنَا السَّيِّدُ الأَجَلُّ الإِمَامُ الْمُرْشِدُ بِاللَّهِ يَحْيَى بْنُ الْحُسَيْنِ الْمُوَفَّق بِاللَّهِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ الْحَسَنِي -رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ- إِمْلاءً.
- أَخْبَرَنَا الْقَاضِي الأَجَلُّ الإِمَامُ شَمْسُ الدِّيْنِ جَمَالُ الإِسْلاَمِ جَعْفَرُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ عَبْدِ السَّلاَمِ بْن أَبِي يَحْيَى رِضْوَانُ اللَّهِ عَلَيْهِ مُنَاوَلَةً، ثُمَّ قِرَاءَةً، قَالَ: أَخْبَرَنَا الْقَاضِي الأَجَلُّ السَّيِّدُ الْفَاضِلُ أَبُو الْحَسَنِ أَحْمَدُ بْنُ الْحَسَنِ الْكَنِّي أَسْعَدَهُ اللَّهُ تَعَالَى قِرَاءَةً عَلَيْهِ، قَالَ: أَخْبَرَنَا السَّيِّد أَبُو طَالِبٍ عَبْدُ الْعَظِيْمِ بْنِ مَهْدِي بْنِ نَصْرِ بْنِ مَهْدِي الْحُسَيْني الْوَنْكِي قِرَاءَةً عَلَيْهِ سَنَةَ ثَلاَثٍ وَأَرْبَعِيْنَ وَخَمْسِمِائَةٍ، قَالَ: حَدَّثَنَا الشَّيْخُ إِسْمَاعِيْلُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ إِسْمَاعِيْلَ الْفَرْزَاذِي، قَالَ: حَدَّثَنَا السَّيِّدُ الأَجَلُّ الإِمَامُ الْمُرْشِدُ بِاللَّهِ أَبُو الْحُسَيْنِ يَحْيَى بْنُ الْمُوَفَّقِ بِاللَّهِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ الْحُسَيْنِ الْحَسَنِي رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ إِمْلاَءً
- ... (الکني) أَخْبَرَنَا الشَّيْخُ الإِمَامُ تَوْرَانُ شَاه بْنُ خَسْرُوشَاه بْنِ بَابَوَيْهِ الْجِيْلِي، قَالَ: حَدَّثَنَا الشَّيْخُ الإِمَامُ إِسْمَاعِيْلُ، قَالَ: حَدَّثَنَا السَّيِّدُ الأَجَلُّ الإِمَامُ الْمُرْشِدُ بِاللَّهِ أَبُو الْحُسَيْنِ يَحْيَى بْنِ الْمُوَفَّقِ بِاللَّهِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ الْحُسَيْنِ الْحَسَنِي رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ
- أَخْبَرَنَا الْقَاضِي الأَجَلُّ أَبُوالْفَضْلِ جَعْفَرُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ عَبْدِ السَّلاَمِ بْن أَبِي يَحْيَى رِضْوَانُ اللَّهِ عَلَيْهِ مُنَاوَلَةً، قَالَ: أَخْبَرَنَا الْقَاضِي الأَجَلُّ أَبُوْالْعَبَّاسِ أَحْمَدُ بْنُ الْحَسَنِ الْكَنِّي أَسْعَدَهُ اللَّهُ تَعَالَى، قَالَ: أَخْبَرَنَا الْقَاضِي أَبُوالْعَلاَءِ زَيْدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ مَنْصُوْرٍ الرَّاوِنْدِي، وَالْفَقِيْهُ الْحَسَنُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ الْفَرَزاذِي إِجَازَةً. قَالَ: حَدَّثَنَا السَّيِّدُ الأَجَلُّ الإِمَامُ الْمُرْشِدُ بِاللَّهِ أَبُو الْحُسَيْنِ يَحْيَى بْنُ الْمُوَفَّقِ بِاللَّهِ أَبِي عَبْدِاللَّهِ الْحُسَيْن الْحَسَنِي رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ
- أَخْبَرَنَا الْقَاضِي الأَجَلُّ شَمْسُ الدِّيْنِ جَمَالُ الْمُسْلِمِيْنَ أَبُوالْفَضْلِ جَعْفَرُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ عَبْدِ السَّلاَمِ بْن أَبِي يَحْيَى رِضْوَانُ اللَّهِ عَلَيْهِ مُنَاوَلَةً، قَالَ: أَخْبَرَنَا الْقَاضِي الأَجَلُّ أَبُو الْعَبَّاسِ أَحْمَدُ بْنُ الْحَسَنِ الْكَنِّي أَسْعَدَهُ اللَّهُ، قَالَ: أَخْبَرَنَا الْقَاضِي الإِمَامُ أَبُو الْفَتْحِ نَصْرُ بْنُ مَهْدِي بْنُ نَصْرِ الْحُسَيْني الْوَنكِي -رَحِمَهُ اللَّهُ- قِرَاءَةً عَلَيْهِ. قَالَ: حَدَّثَنَا السَّيِّدُ الأَجَلُّ الإِمَامُ الْمُرْشِدُ بِاللَّهِ أَبُو الْحُسَيْنِ يَحْيَى بْنُ الْمُوَفَّقِ بِاللَّهِ أَبِي عَبْدِاللَّهِ الْحُسَيْن الْحَسَنِي رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ إِمْلاَء مِنْ لَفْظِهِ، قَالَ
- أَخْبَرَنَا الْقَاضِي الأَجَلُّ شَمْسُ الدِّيْنِ رِضْوَانُ اللَّهِ عَلَيْهِ مُنَاوَلَةً، قَالَ: أَخْبَرَنَا الْقَاضِي الأَجَلُّ أَبُو الْعَبَّاسِ أَحْمَدُ بْنُ أَبِي الْحَسَنِ الْكَنِّي أَسْعَدَهُ اللَّهُ تَعَالَى، قَالَ: أَخْبَرَنِي الْقَاضِي أَبُو الْفَتْحِ نَصْرُ بْنُ مَهْدِي بْنِ نَصْرٍ الْحَسَنِي الْوَنْكِي قِرَاءَةً عَلَيْهِ وَالْفَرْزَاذِي وَالرَّاوِنْدِي إِجَازَةً قَالُوا: حَدَّثَنَا السَّيِّدُ الأَجَلُّ الإِمَامُ الْمُرْشِدُ بِاللَّهِ أَبُو الْحُسَيْنِ يَحْيَى بْنُ الْمُوَفَّقِ بِاللَّهِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ الْحُسَيْنِ الْحَسَنِي رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ
- أَخْبَرَنَا الْقَاضِي الأَجَلُّ السَّيِّد الْفَاضِل شَمْسُ الدِّيْنِ جَمَالُ الْمُسْلِمِيْنَ أَبُوالْفَضْلِ جَعْفَرُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ عَبْدِ السَّلاَمِ بْن أَبِي يَحْيَى رِضْوَانُ اللَّهِ عَلَيْهِ مُنَاوَلَةً، قَالَ: أَخْبَرَنَا الْقَاضِي الأَجَلُّ أَبُو الْعَبَّاسِ أَحْمَدُ بْنُ أَبِي الْحَسَنِ الْكَنِّي أَسْعَدَهُ اللَّهُ، قَالَ: أَخْبَرَنِي الْفَقِيْه الإِمَامُ تَوْرَانُ شَاهْ ابْنُ خَسْرُوشَاهْ بْنِ بَابَوَيْهِ الْجِيْلِي قِرَاءَةً عَلَيْهِ. قَالَ: حَدَّثَنَا السَّيِّدُ الأَجَلُّ الإِمَامُ الْمُرْشِدُ بِاللَّهِ أَبُو الْحُسَيْنِ يَحْيَى بْنُ الْمُوَفَّقِ بِاللَّهِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ الْحُسَيْنِ الْحَسَنِي رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ
- أَخْبَرَنَا الْقَاضِي الأَجَلُّ شَمْسُ الدِّيْنِ جَمَالُ الإِسْلاَمِ أَبُوالْفَضْلِ جَعْفَرُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ عَبْدِ السَّلاَمِ بْن أَبِي يَحْيَى رِضْوَانُ اللَّهِ عَلَيْهِ مُنَاوَلَةً، قَالَ: أَخْبَرَنَا الْقَاضِي الأَجَلُّ أَبُو الْعَبَّاسِ أَحْمَدُ بْنُ أَبِي الْحَسَنِ الْكَنِّي أَسْعَدَهُ اللَّهُ، قَالَ: أَخْبَرَنِي الْفَقِيْهُ الإِمَامُ تَوْرَانُ شَاهْ بْنُ خَسْرُو شَاهْ بْنِ بَابَوَيْهِ الْجِيْلِي قِرَاءَةً عَلَيْهِ، قَالَ: حَدَّثَنَا الْفَقِيْهُ الْحَسَنُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ الْفَرزَاذِي قِرَاءَةً عَلَيْهِ، قَالَ: حَدَّثَنَا السَّيِّدُ الأَجَلُّ الإِمَامُ الْمُرْشِدُ بِاللَّهِ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ الْحُسَيْن الْحَسَنِي رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ
قرائت الکني بر "السيد العالم أبو طالب عبد العظيم بن مهدي بن نصر بن مهدي الحسيني الونكي " در 543ق بوده و او هم از إسماعيل بن علي بن إسماعيل الفرَّزادي، دانشمند و متكلم و فقيه برجسته زيدی ری[26] امالي را شنيده بوده و اسماعيل هم از المرشد بالله. قاضي جعفر هم اين متن را بر الکني قرائت کرده بوده است.
اين عبد العظيم برادر (احتمالا کوچکترِ) نصر بن مهدي پيشگفته بوده که خاندانش زيدی و اهل ري بوده اند.
6- الأمالي املای الشيخ ابو سعد إسماعيل بن علي السمَّان، دانشمند متکلم و محدث معتزلی زيدی اهل ري[27]، موسوم به کتاب ذخيرة الإيمان از طريق "الشيخ الإمام الحسن بن علي بن أبي طالب معروف به خاموش" در رمضان سال 525ق. خاموش خود اين کتاب را از ابو بكر طاهر بن الحسين بن علي السمان در جمادی الأولى سال 484ق و او از عمويش أبو سعد إسماعيل بن علي بن الحسين السمان اخذ کرده بوده است[28].
7- الأمالي از ظفر بن داعي الإسترابادي امامی مذهب. از طريق "الشيخ الأديب أبو طاهر الحسن بن أبي سعد المظفر بن عبد الرحيم الحمدوني"[29] به صورت قرائت بر او در 536ق و او از پدرش از مؤلف. اين امالي به چاپ رسيده است.
8- أمالي متکلم برجسته و نامدار معتزلي، قاضي القضاة عبد الجبار بن أحمد همداني. از طريق "الشيخ عبد المجيد بن عبد الغفار الإستراباذي" و او نيز از "الشيخ إبراهيم بن إسماعيل بن إبراهيم المعروف ببارستان الإستراباذي" شنيده بوده است. می دانيم که شخص اخير شاگرد السيد أبو الحسن المستعين بالله علي بن أبي طالب أحمد بن القاسم الحسني الآملي (شاگرد پيشگفته أبو طالب يحيى بن الحسين الهاروني) بوده که خود، امالي را از قاضي عبد الجبار روايت می کرده است[30]. امالي قاضي عبد الجبار در چند نسخه خطی باقی مانده است[31].
9- متني با عنوان فوائد قاضي القضاة البلخي تأليف أبو بكر بن عبد الملك بن عبد العزيز البلخي. از طريق دو شيخش أبو العلاء زيد بن منصور الراوندي و إسماعيل بن زيد الحياني و آن دو از "القاضي الإمام الزاهد أمير الحضرتين أبو الفتح مبارك بن إسماعيل بن محمد العنسي الترمذي " و او از مؤلف. از ماهيت اين متن اطلاعی ندارم.
در مورد أبو العلاء زيد بن منصور الراوندي که اينجا به عنوان استاد الکني معرفی شده، بايد گفت که نام کاملش چنين بوده است: القاضي ابو العلاء زيد بن علي بن منصور بن علي بن منصور الأديب المعدل الراوندي الرازي (472- پس از 529ق). وی از شيوخ سمعاني و ابن عساکر، از برجسته ترين محدثان سنی سده ششم قمری هم بوده است. سمعاني در التحبير (1/290)، می نويسد:
"أبو العلاء زيد بن علي بن منصور الراوندي الرازي المعدل من أهل الري. سمع أبا القاسم إسماعيل بن حمدون بن إبراهيم المزكّي الرازي، وأبا نصر أحمد بن محمد بن صاعد القاضي، وأبا محمد عبد الوهاب بن الحسن الصفار، وغيرهم، وسمع الكثير بإفادة والده. كتب إلي الإجازة بجميع مسموعاته، ورواياته، وكتب بخطّه أن ولادته، كانت في سنة إثنتين وسبعين وأربعمئة، ووفاته بعد سنة تسع وعشرين وخمسمئة."
وی از شيوخ ابن عساکر هم بوده است:
- تاريخ مدينة دمشق از ابن عساكر ج 14 ص 138 :
"وأخبرنا أبو العلاء زيد وأبو المحاسن مسعود[32] ابنا علي بن منصور بن الراوندي بالري قالا أنا قاضي القضاة أبو نصر أحمد بن محمد بن صاعد النيسابوري أنا أبو سعيد محمد بن موسى بن الفضل بن شاذان ..."
ياقوت حموی هم از وی در معجم البلدان نام می برد:
- معجم البلدان از الحموي ج 3 ص 20 :
"وينسب إلى راوند زيد بن على بن منصور بن على بن منصور الراوندي أبو العلاء المعدل من أهل الرى ، سمع أبا القاسم إسماعيل بن حمدون بن إبراهيم المزكى الرازي وأبا نصر أحمد بن محمد بن صاعد القاضى وأبا محمد عبد الواحد بن الحسن بن الصفار وأجاز السمعاني ، وكان مولده في سنة 472."
10- أحاديث ابو الحسين عبد الوهاب بن الحسن الكلابي، معروف به أخو تبوک، از محدثان سنی شام[33] . از طريق الشيخ الإمام الحسن بن علي بن أبي طالب الفرزادي معروف به خاموش به صورت اجازه. خاموش اين متن را که در فضائل أمير المؤمنين است بر قاضي القضاة ابو نصر احمد بن محمد بن صاعد[34] در صفر سال 480ق خوانده بوده و ابن صاعد آنرا به واسطه ابو طالب حمزة بن محمد بن عبد الله الجعفري[35] از مؤلف در دمشق روايت می کرده است. می دانيم که ابن صاعد دست کم يک بار در ری بوده است و ظاهرا در همين سفر بوده که خاموش از او اخذ حديث کرده است[36]. اين متن در پايان مناقب ابن المغازلي بر اساس همين نسخه و سنت و زيدی منتشر شده است (ص 335 به بعد).
11- خطبة الوداع (حديث)، از طريق أبو الفتح نصر بن مهدي الونکي پيشگفته. شايد از طريق برادر نصر، عبد العظيم از او روايت می کرده است (نک: پيش از اين).
12- أحاديث الأشج. از طريق استادش أبو منصور عبد الرحيم بن أبي سعد المظفر بن عبد الرحيم الحمدوني[37].
احاديث اشج اشاره است به احاديث منسوب به شخصيت معمّر اسطوره ای به نام ابو الدنيا اشج که روايات او به طور گسترده ای به نقل از ابو بکر مفيد جرجرايي روايت می شده است[38] و زيديه هم آن را روايت می کرده اند؛ از جمله در کتاب الاعتبار وسلوة العارفين موفق بالله الجرجاني[39]. در سده ششم از متنی گردآمده از احاديث اشج وسيله نويسنده ای امامی اطلاع داريم[40].
13- الأحاديث المنتقاة از قاضي القضاة احمد بن محمد بن صاعد نيشابوري حنفی. از طريق الشيخ الحسن بن علي بن أبي طالب الفرزادي. شايد اين متن همان متن منتخب از احاديث الکلابي بوده است؛ اما با اين وصف خلاف اين مطلب در منابع ما مانند طبقات ابراهيم بن القاسم ديده می شود. از ديگر سو می دانيم که خاموش (المسائل المرتضاة) از "إملای قاضي القضاة" را از أبو نصر أحمد بن محمد بن صاعد در ري در صفر 480ق اخذ کرده بوده است. شايد به دليل ابهام در تعبير منابعمان، تصور شود که مراد از قاضي القضاة، عبد الجبار معتزلي است؛ اما درست اين است که فرض کنيم مراد از قاضي القضاة خود ابن صاعد است که می دانيم از خاندان پر نفوذ صاعديان در نيشابور بوده و در آن شهر قاضي القضات و رئيس مذهبی حنفيان بوده است[41].
14- الأحاديث الزمخشرية، از جار الله محمود زمخشري. پيشتر گفتيم که الکني، ظاهرا برای مدتی کوتاه در سفر زمخشری به ری، شاگرد او است.
15- الزيادات مؤيد بالله در فقه و گردآورده ابو القاسم الهوسمي. قاضي جعفر آنرا در 552ق نزد الکني خوانده بوده است و خود اين امر نشان می دهد که تا چه اندازه الکني در دانش فقهی زيديان تبحر داشته است. الکني برای او اجازه ای هم بدين عبارات نوشته بوده است:
"سمع هذا الكتاب من أوله إلى آخره القاضي الإمام شمس الدين، جمال الإسلام والمسلمين، جعفر بن أحمد بن أبي يحيى التميمي عني بقراءته قراءة من كان واقفاً على معانيه دقيقة وجليلة إلى كتاب السير، والباقي بقراءتي له وبقراءة غيرنا إلا الفرائض فإنه ما سمع مني لأني أيضاً ما سمعتها على شيخي، والباقي سمعه على الوجه الذي كتبت ، وأنا سمعته وقرأته على توران شاه بن خسرو شاه الجيلي، وهو قرأه على أبي علي بن آموج، وهو قرأه على القاضي زيد بن محمد والقاضي قرأه على علي خليل، وعلي خليل قراءة على القاضي يوسف، على الشيخ أبي القاسم بعد أن أخذ مسائلها عن المؤيد بالله قدس الله روحه، وكتبه أحمد بن أبي الحسن الكني في جمادى الأولى سنة إثنين وخمسين وخمسمائة". از کتاب الزيادات چندين نسخه خطی در اختيار است.
16- كتاب الرياض از ابو سعد حمدوني[42]، به روايت الکني از فرزند الحمدوني، به نام ابو طاهر حسن و شايد علاوه بر او از طريق برادر همين حسن، عبد الرحيم[43].
17- الأربعين في فضائل أمير المؤمنين از القاضي ابو علي الحسن بن علي بن حسن صفار. که آنرا الکني از محمد بن أحمد بن علي الفرزاذي[44] به قرائت روايت می کرده و او از أبو طاهر محمد بن عبد العزيز الزعفراني[45] از مؤلف. الصفار از قاضي عبد الجبار همداني روايت می کند. مفيد ابو سعيد محمد بن أحمد بن الحسين نيشابوري، محدث امامي معروف از الصفار مستقيما در الأربعين[46] خود روايت کرده و همين روايت در بشارة المصطفی هم ديده می شود[47]. الصفار معاصر شيخ طوسي بوده و از معاصران قاضي عبد الجبار روايت می کند. در کتاب التدوين تصريح شده که ابو طاهر راوی از الصفار که البته "أبو طاهر عبد العزيز بن إبراهيم الزعفراني" خوانده شده، احاديث او را در ري به سال 520ق روايت می کرده است(1/290)؛ يعنی چند سالی قبل از آغاز تحصيلات الکني. کما اينکه بعدا نشان می دهيم، نام دقيق اين راوی در الأربعين منتجب الدين آمده است: أبو طاهر محمد بن عبد العزيز بن إبراهيم الأصم (الزعفراني). در منابع زيدی متأخر از کتاب الأربعين صفار نقلهای زيادی ديده می شود؛ مانند الاعتصام المنصور بالله القاسم بن محمد بن علي.
18- قطعه ای از تفسير الغريب أبو عبيد (قاسم بن سلّام)، يعنی کتاب غريب الحديث او که به چاپ رسيده است. قاضي جعفر قسمتی از اين کتاب را از الکني شنيده و قسمتی را هم به صورت اجازه مناوله از او دريافت کرده بوده است.
19- المحيط في الامامة، کتابی در مباحث کلامی امامت از "الشيخ الإمام العالم أبو الحسن علي بن الحسين بن محمد شاه سر بيجان الزيدي". از طريق استادش زيد بن الحسن البيهقي البروقني به قرائت او نزد مؤلف[48].
20- امالي احمد بن عيسی بن زيد به روايت محمد بن منصور المرادي. که سند الکني بدان چنين بوده است: "(عن توران شاه) عن أبي علي بن آموج ، عن القاضي زيد بن محمد، عن علي خليل ، عن القاضي يوسف الخطيب ـ رضي الله عنهم ـ، عن الثلاثة الأئمة: المؤيد بالله ، وأبي طالب، وأبي العباس[49]؛ عن السيد الإمام، القدوة، عالم آل محمد(ع)، بالـري، أبي زيد، عيسى بن محمد بن أحمد بن عيسى بن يحيى بن الحسين بن الإمام الأعظم زيد بن علي بن الحسين بن علي، المتوفى سنة ست وعشرين وثلاثمـائة بالري[50] ؛ عن شيخ الإسلام محمد بن منصور المرادي ". از اين کتاب در شمار کتابهايی که قاضي جفر ابن عبد السلام از الکني اخذ کرده بوده، عموما نام نمی برند؛ اما در پاره ای از سندهای اين متن، سند وی از الکني ديده می شود[51]. کتاب امالي احمد بن عيسی از مهمترين منابع حديثی و فقهی زيديان است که بارها به چاپ رسيده است[52].
قاضي جعفر تمامی اين کتابها و اجزاء حديثی و فقهی را از الکني در 552ق و حدود آن شنيده و يا اخذ کرده بوده است. اما نکته جالب اينکه در اين فهرست نام کتابی در کلام ديده نمی شود. اما ما می دانيم که الکني حلقه انتقال کلام معتزلی و اتصال به مکتب بهشميان و قاضي عبد الجبار قلمداد می شده است. اين مطلب از سند مکتوب بر روی نسخه کتاب تعليق شرح اصول الخمسة فرزَّادي موجود در کتابخانه جامع کبير صنعاء روشن می شود[53].
البته آنچه نام برديم تنها کتابهايی است که تصريح شده قاضي جعفر از الکني شنيده و دريافت کرده است؛ اما با توجه به اهميتی که برای سفر قاضي جعفر به ايران در منابع زيدی قائل می شوند، بايد گفت که او در کنار اين کتابها، آثار ديگری را نيز از ايران و از حلقه الکني و نزديکان او به يمن منتقل کرده بوده که نمونه های آنرا در منابع می بينيم. از اين ميان آثاری بوده که او به درستی می توانسته آنرا در مجموعه مسموعات و کتابخانه شخصی الکني در ري ديده باشد؛ کتابهايی که الکني با اسناد فقهی خود به مشايخ کهن فقه زيدی از آنها بهره مند بوده و يا کتابهای کلامی معتزليان و زيديان. کتاب تعليق شرح أصول الخمسة فرزادي تنها يک نمونه از اين کتابهاست. البته قاضي جعفر تنها يکی از راههای انتقال کتابهای زيديان و معتزليان از ايران به يمن بوده و تازه الکني تنها يکی از منابع او برای دسترسی به اين منابع بوده است[54]. از ديگر سو از عباراتی در منابع رجالی زيدی بر می آيد که الکني ظاهرا فهرستی از مرويات و مشايخ داشته است که آنرا قاضي جعفر روايت می کرده است.
جالب اينکه الشيخ عمران بن الحسن العذري، دانشمند زيدی يمنی بنا به روايتی در مکه فرزند الکني را که نامش القاضي قطب الدين يحيى بن أحمد بن أبي الحسن بوده ديده بوده و از او پاره ای از مرويات پدرش را روايت کرده بوده است.
شاگرد ديگر الکني، الشريف تاج العترة عماد الدين الحسن بن عبد الله بن محمد بن يحيى الحسني و ملقب به المهول، از نوادگان الهادي الی الحق، نيز راوی بخشی از اين آثار از الکني بوده است. در حقيقت او از واسطه های انتقال دانش و آثار و مسموعات الکني به زيديان يمن بوده و سهمی همانند قاضي جعفر و البته نه با تأثير و اندازه او داشته است. می دانيم که دانشمند يمنی زيدی، الأمير بدر الدين محمد بن أحمد بن يحيى بن يحيى از وی در سال 567ق بهره برده بوده است. وی علاوه بر تحصيل در کوفه، توانست محضر الکني را در ری درک کند و نزد او الأمالي الخميسية تأليف المرشد بالله را در ذي القعدة سال 552ق بياموزد. المهول روايت الکني از طريق ابو منصور عبد الرحيم بن المظفر الحمدوني از پدرش ابو سعد المظفر از المرشد بالله (با تاريخ ذي حجة 473ق) را اخذ کرده بوده است. الکني خود اين کتاب را در رمضان 533ق نزد ابو منصور قرائت کرده بوده است. وي نزد الكني امالي المرشد بالله را به روايت او از الأذوني از المرشد بالله نيز اخذ کرده بوده است. در نسخه المهول زوائدی وجود دارد که در نسخه قاضي جعفر نبوده است. هم اينک الأمالي الخميسية بر اساس روايت المهول منتشر شده است[55]. از ديگر سو می دانيم که الکني، بخشی از الأمالي الخميسية المرشد بالله را از الشيخ بنيمان (کذا شايد: بمان) بن حيدر روايت می کرده است[56] که وی استاد منتجب الدين هم بوده و از مفيد عبد الرحمان نيشابوري روايت می کرده است (نک: پس از اين).
در اين مقاله قصد بررسی کتابهای الکني را نداريم و اين موضوع را در جای ديگری مورد مطالعه قرار داده ايم[57]، با اين وصف مناسب است به پاره ای از آنها اشاره شود:
يکی از آثار مهم او که ظاهرا باقی نمانده، کتاب کشف الغلطات بوده که کتابی فقهی و جدلی بوده است. اين کتاب ردی بر پاره ای از نظرات فقهی و کلامی ابو مضر شارح الزيادات مؤيد بالله بوده است؛ که خود مورد رد فقيه زيدی ديگری قرار گرفته است[58].
از ديگر کتابهای او که مورد اشاره عبد السلام الوجيه در اعلام المؤلفين الزيدية قرار گرفته، اينها را بايد نام برد:
1- كتاب المناظرة بين المشرقي الإثنا عشري مع المغربي الشيعي والرد عليهما جميعا، نسخه خطی در 30 صفحه، ضمن مجموعه ای در کتابخانه السيد المرتضى بن عبدالله بن علي بن عثمان الوزير در هجرة السر، کتابت سال 772ق. اين کتاب آنطور که از عنوان آن بر می آيد، رديه ای بوده بر متن مناظره ای ميان يک امامی و يک اسماعيلی که الکني هر دوی آنها را مورد رد قرار داده بوده است. اصولا رديه نويسی بر اسماعيليان در سده های پنجم و ششم قمری در ري و شمال ايران از سوی زيديان امری است که شواهد زيادی بر آن است.
2 - حكاية عن أمير المؤمنين، روايت شده از نسخه ای به قلم الکني در همان مجموعه پيشگفته.
اينک برای نشان دادن منابع مشترک ميان منتجب الدين و الکني، در اينجا به بررسی پاره ای از روايات منتجب الدين در کتاب الأربعين می پردازيم:
1- الأربعون حديثا- منتجب الدين بن بابويه ص 18 :
"الحديث الأول: أنا ابو الفتح محمود بن عبد الكريم بن عبد الواحد بن محمد بن أحمد الطالقاني الشاهد قراءة عليه : أنا جدي أبو الفضل عبد الواحد بن محمد البيع : أنا أبو سعد إسماعيل بن علي بن الحسين السمان الحافظ ..."
اين روايت به وضوح نشان دهنده آن است که منتجب الدين به روايات ابو سعد سمان دسترسی داشته است؛ محدثی برجسته و معتزلی مذهب، با علائق آشکار زيدي[59] که منتجب الدين نام او را ظاهرا به عنوان دانشمندی امامی در کتاب الفهرست خود آورده است[60]. پيشتر ديديم که الکني خود يکی از کسانی است که در انتشار و تداول الأمالي سمّان سهم مهم داشته است.
2- الأربعون حديثا- منتجب الدين بن بابويه ص 22 :
"الحديث الرابع : أنا أبو العلاء زيد بن علي بن منصور بن علي الراوندي الاديب ، قراءة عليه : نا القاضي أبو نصر أحمد بن محمد بن صاعد : أنا السيد أبو طالب حمزة [ بن محمد ] بن عبد الله الجعفري ، قراءة عليه : أنا أبو الحسين عبد الوهاب بن الحسن بن الوليد الكلابي بدمشق ، قراءة عليه..."
در اينجا منتجب از يکی از مشايخ الکني که پيشتر نامش گذشت، مستقيما روايت می کند. از ديگر سو، منتجب نيز مانند الکني، به روايت احمد بن محمد بن صاعد از مجموعه روايات الکلابي استناد کرده است.
3- الأربعون حديثا- منتجب الدين بن بابويه ص 27 :
"الحديث السابع : أنا أحمد بن الحسين بن بابا الاذوني بقراءتي عليه : أنا السيد أبو الحسين يحيى بن الحسين بن إسماعيل الحسني ، إملاءا : أنا محمد بن علي بن محمد أبو أحمد المكفوف ، بقراءتي عليه ..."
در اينجا منتجب نيز مانند الکني، از الأذوني روايت می کند و مانند الکني، به واسطه او از المرشد بالله نقل حديث می نمايد. نکته جالب اينکه منتجب الدين در الفهرست در دو جا شرح احوال المرشد بالله را ظاهرا به عنوان يک عالم امامی آورده است[61].
4- الأربعون حديثا- منتجب الدين بن بابويه ص 28 :
"الحديث الثامن : أنا السيد أبو الحسين علي بن القاسم بن الرضا العلوي الحسني[62] رحمه الله ، قراءة عليه : أنا السيد أبو الفضل ظفر بن الداعي بن محمد العلوي العمري ، قدم علينا الري من لفظه يوم الاربعاء السابع من شهر ربيع الآخر سنة تسع وتسعين وأربعمائة : نا السيد أبو الحسين زيد بن إسماعيل الحسني : نا السيد أبو العباس أحمد بن إبراهيم الحسني : نا أبو العباس الاموي..."
نيز: الأربعون حديثا- منتجب الدين بن بابويه ص 92 :
"الحكاية الحادية عشر : أنا السيد الزاهد أبو الحسين علي بن القاسم بن الرضا الحسني ، بقراءتي عليه : أنا السيد أبو الفضل ظفر بن الداعي بن مهدي العلوي العمري الاسترابادي : نا القاضي أبو أحمد إبراهيم بن المطرف بن الحسين المطرفي ..."
در اين دو مورد منتجب نيز مانند الکني به روايات ظفر بن الداعي دسترسی داشته است. از ديگر سو در يکی از اين دو روايت، منتجب حديثی از مجموعه احاديث ابو العباس حسني[63]، دانشمند برجسته زيدي را به واسطه السيد أبو الحسين زيد بن إسماعيل الحسني که به احتمال بسيار قوی زيدی مذهب بوده، اما منتجب از او در الفهرست نام برده[64] نقل می کند.
5- الأربعون حديثا- منتجب الدين بن بابويه ص 31 :
"الحديث العاشر : نا أبو سعد يحيى بن طاهر بن الحسين المؤدب السمان ، بقراءتي عليه : نا أبو الحسين يحيى بن الحسين بن إسماعيل الحسني الحافظ النسابة ، إملاءا : أنا أبو طاهر محمد بن علي بن محمد بن يوسف الواعظ أبو العلاء ، بقراءتي عليه ..."
نيز: الأربعون حديثا- منتجب الدين بن بابويه ص 84 :
"الحكاية السادسة : أنا أبو سعد يحيى بن طاهر بن الحسين المؤدب السمان ، بقراءتي عليه : نا السيد أبو الحسين يحيى بن إسماعيل الحسني النسابة الحافظ ، إملاءا بالري : أنا أبو أحمد محمد بن علي بن محمد المكفوف ، بقراءتي عليه باصبهان ..."
نيز: الأربعون حديثا- منتجب الدين بن بابويه ص 87 :
"الحكاية السابعة : أنا أبو سعد يحيى بن طاهر بن الحسين المؤدب الزاهد ، بقراءتي عليه : نا السيد الامام أبو الحسين يحيى بن الحسين بن إسماعيل الحسني ، إملاءا من لفظه ..."
نيز: الأربعون حديثا- منتجب الدين بن بابويه ص 88 :
"الحكاية الثامنة : أنا أبو سعد بن طاهر ، نا السيد يحيى بن الحسين الحسيني (کذا: الحسني) ، إملاءا : أنا أبو الفضل عبد الله بن أحمد المقرئ ابن الكوفي ، بقراءتي عليه في منزله ببغداد..."
الحكاية التاسعة : أنا أبو سعد بن طاهر ، هذا : نا السيد يحيى هذا : نا الشريف أبو طاهر إبراهيم بن محمد بن عمر الحسيني الزيدى ، قراءة عليه ..."
در اين موارد منتجب از نواده برادر ابو سعد سمّان و پسر ابو بکر سمّان که همگی متعلق به خاندانی زيدی و معتزلی بوده اند، روايت می کند. در موارد بالا، يحيی سمّان از المرشد بالله زيدی روايت می نمايد. الکني به سادگی می توانسته مستقيما از يحيی سمّان روايت کند.
در مورد اين نواده برادر سمان و از اهالی ري بايد گفت که سمعاني هم از او روايت می کرده و از وی نام برده است:
- التحبير، 2/375 – 376 :
"أبو سعد يحيى بن طاهر ين الحسين بن علي بن الحسين السمان الرازي من أهل الري. شيخ سديد السيرة. يعلم الصبيان. وكان ممن يميل إلى التشيع والإعتزال وله نسب عريق في ذلك. سمع عمه إمام المعتزلة أبا سعد إسماعيل بن علي بن الحسين السمان الحافظ[65]، والكيا أبا الحسين يحيى بن الحسين بن إسماعيل الحسني الحافظ وغيرهما. كتبت عنه بالري. وكانت ولادته في جمادى الآخرة سنة ثلاث وستين وأربعمئة بالري. وتوفي بها بعد سنة سبع وثلاثين وخمسمئة. فإني كتبت عنه في شهر ربيع الآخر. "
- الانساب از السمعاني ج 3 ص 293 :
"وابنه أبو سعد يحيى بن طاهر بن الحسين بن علي بن الحسين السمان من أهل الري . يروي عن أبيه ، والكيا أبي الحسين يحيى بن الحسين بن إسماعيل الشجري العلوي الحسني ، وكان يعلم الصبيان بباب زامهران[66] ، سمعت منه ، وكتبت عنه بالري في مكتبه ، وتركته حيا سنة سبع وثلاثين وخمسمائة."
6- الأربعون حديثا- منتجب الدين بن بابويه ص 51 :
"الحديث الثالث والعشرون : أنا أبو علي الحسن بن علي بن أبي طالب الفرزادي ، هموسة (خاموش) : أنا السيد أبو الحسين يحيى بن الحسين بن إسماعيل الحسيني ( کذا: الحسني) الحافظ ، إملاءا : أنا أبو نصر أحمد بن مروان بن عبد الوهاب المقري ، المعروف بالخباز بقراءتي عليه..."
نيز: الأربعون حديثا- منتجب الدين بن بابويه ص 98 :
"الحكاية الرابعة عشر : أنا الشيخ أبو علي الحسن بن علي بن أبي طالب هموسة(خاموش) الفرزادى قراءة : نا السيد المرشد بالله ، أبو الحسين يحيى بن الحسين الحسني ، إملاءا : نا القاضى أبو القاسم علي بن المحسن بن علي التنوخي : ..."
در اين دو مورد نيز منتجب مانند الکني از الفرزادي خاموش روايت مستقيم می کند. واسطه ميان منتجب با المرشد بالله، فرزادي است و نه الأذوني.
7- الأربعون حديثا- منتجب الدين بن بابويه ص 59 :
"الحديث الثلاثون : أنا أبو الحسين زيد بن الحسن بن محمد [البيهقي ، قدم علينا الري قراءة عليه : أنا السيد أبو الحسن علي بن محمد بن جعفر الحسني الاسترابادي : نا والدي محمد] بن جعفر والسيد علي بن أبي طالب الحسني الآملي ، قالا : أنا السيد أبو طالب يحيى بن الحسين بن هارون الحسني الهاروني ، إملاءا ..."
در اينجا عينا مانند الکني، منتجب الدين از زيد بن الحسن البيهقي زيدی مذهب روايت می کند. منتجب الدين از او در الفهرست خود هم نام برده و لابد او را امامی می دانسته است[67]. البته در نسب او اختلاف زيادی در منابع مختلف زيدی و امامی ديده می شود. از اين سند که به امالي ابو طالب هاروني مربوط است و عينا مانند سند الکني به امالي هاروني است، بر می آيد که منتجب، البيهقي البروقني را در همان سفر 540 ق او به ري در راه سفر حج ديده بوده است، درست مانند الکني. نکته ديگر اينکه منتجب الدين، نام علي بن أبي طالب الحسني الآملي مذکور در سند را به عنوان عالمی امامی در الفهرست خود آورده است[68].
8- الأربعون حديثا- منتجب الدين بن بابويه ص 70 :
"الحديث الثامن والثلاثون : أنا أبو منصور عبد الرحيم بن المظفر بن عبد الرحيم الحمدوني ، بقراءتي عليه : أنا أبو طاهر محمد بن عبد العزيز بن إبراهيم الأصم : نا الحسن بن علي بن الحسن الصفار : نا أبو الحسن عبد الجبار بن أحمد القاضي ..."
در اين سند، منتجب مانند الکني از عبد الرحيم الحمدوني زيدی روايت می کند[69] و از ديگر سو از کتاب الصفار (به احتمال بسيار قوی از امالي او ) روايت می کند که الکني هم آنرا روايت می کرده است، ولی يکی از دو واسطه با الکني متفاوت است. در اين روايت، منتجب به واسطه ابو علي الصفار، از قاضي عبد الجبار معتزلي روايت می نمايد.
9- الأربعون حديثا- منتجب الدين بن بابويه ص 82 :
"الحكاية الخامسة : أنا [ أبو ] العلاء زيد بن علي [ بن ] منصور الاديب والسيد أبو تراب المرتضى بن الداعي بن القاسم الحسني ، قالا : نا الشيخ المفيد عبد الرحمن بن أحمد الواعظ [ الحافظ ] ، املاءا : أنا محمد بن زيد بن علي الطبري أبو طالب بن أبي شجاع البريدي بآمل بقراءتي عليه : أنا أبو الحسين زيد بن إسماعيل الحسني : نا السيد أبو العباس أحمد بن إبراهيم الحسني ..."
در اين روايت، باز منتجب از يکی از مشايخ الکني روايت می کند؛ که پيشتر هم نام او در اسناد منتجب گذشت. در اين روايت، منتجب سندی به ابو العباس حسني زيدي می دهد.
10- الأربعون حديثا از منتجب الدين بن بابويه ص 33 :
"الحديث الحادي عشر : أنا أبو علي تيمان بن حيدر بن الحسن بن أبي عدي الكاتب ، بقراءتي عليه : نا أبو محمد عبد الرحمان بن أحمد بن الحسين الحافظ ، إملاءا ..."
- الأربعون حديثا از منتجب الدين بن بابويه ص 75 :
"الحكاية الاولى : أنا الشيخ أبو علي تيمان بن حيدر بن الحسن بن أبي عدي الكاتب فيما أذن له : أنا الشيخ المفيد عبد الرحمان بن أحمد بن الحسين الواعظ ، إملاءا ..."
- الأربعون حديثا از منتجب الدين بن بابويه ص 81 :
"الحكاية الرابعة : أنا أبو علي تيمان بن حيدر بن الحسن بن أبي عدي البيع : نا الشيخ المفيد أبو محمد عبد الرحمان بن أحمد بن الحسين الحافظ ..."
در اين سه سند، منتجب الدين از أبو علي تيمان (کذا: شايد بمان) بن حيدر بن الحسن بن أبي عدي البيع الكاتب روايت می کند که قبلا گفتيم وی از مشايخ الکني هم بوده است. وی احتمالا زيدی بوده است.
از کتابهای الفهرست و الأربعين ميزان اهتمام منتجب الدين به روايات و مشايخ زيدی ري روشن می شود. از ديگر سو، رافعي در التدوين، ذيل شرح حال منتجب به اين نکته اشاره می کند که وی از مشايخ زيادی از طبرستان بهره برده بوده است[70] که لابد بخشی از آنها زيدی بوده اند. فی المثل در الفهرست، يکجا از وجيه الدين عبد الملک بن أحمد بن سعد الداودي الزيدي (الفهرست، ص 119) روايت می کند. نکته ديگر اينکه منتجب الدين به تصريح تدوين رافعي (2/70)، از يکی از عالمان برجسته زيدي روايت می کند به نام ابو الفوارس تورانشاه بن خسروشاه الجيلي که وی از متکلمان و فقيهان زيدی بوده که احمد بن أبي الحسن الکني هم از او روايت می کرده و از شاگردان او بوده است. اين تورانشاه از شاگردان اسماعيل بن علي الفرزادي بوده است. درباره اين شخصيت مقاله مستقلی نوشته ام که بعدا در همين سايت انشاء الله منتشر خواهد شد.
بدين ترتيب ملاحظه می کنيم که دانش حديث ميان اماميه، زيديه، معتزله و اهل سنت مناسباتی فرهنگی و علمی را سبب ساز شده بوده است. آنچه گفتيم البته نمونه ای است از جامعه ري سده های ميانه. اين بررسی و مانند آن، مناسبات ميان مذاهب را در دوران سده های ميانه اسلامی پيچيده تر از آن نشان می دهد که عموما با ديدگاهی سطحی از آن سخن می رود.
--------------------------------------------------------------------------------
[1] در مورد هر دو تن، نک: کتاب مناسبات زيديه و اماميه، در دست آماده سازی نهايی.
[2] در اينجا در نسخه لسان الميزان، ميان المرشد بالله و ابو طالب هاروني خلط شده است؛ اما ما بقی مطلب مربوط است به المرشد بالله. درباره امامت المرشد بالله در منابع سنی هم اين مطلب مورد اشاره قرار گرفته، مانند کتاب الأباطيل جورقاني که چاپ شده و نيز لسان الميزان ابن حجر عسقلاني. نک: لسان 6/ 248 : "قال الجورقاني ... وسألت الامام محمد ابن الحسن بن محمد عن حال يحيى بن الحسين فقال كان رافضيا غاليا وكان ادعى الامامة بجيلان واجتمع عليه جماعة."
[3] نک: کتاب من با عنوان زيديان ايران.
[4] مزار قاضي صابر ونک متعلق است به صابر نسابه ونکی که در اين مقاله او را معرفی می کنيم.
[5] اردستان، ميان ري و اصفهان.
[6] نک: الجنداري، تراجم الرجال، همراه جلد اول شرح الأزهار، ص 4.
[7] گاهی به صورت المتلافحي. درباره او در طبقات ابراهيم بن القاسم چنين گفته است: "أبو الفوارس توران شاه بن خسروشاه الميلاقجي (المتلافحي/الميالهجي) العراقي... شيخ الزيدية، حافظ علوم الأئمة، مرجع الإسناد ... قطب الإسناد للمذهب الشريف، وإليه يرجع أهل المذهب... وهو شيخ العلامة الكني و قال: ورزقان بن اسفنجا. كذا قال الملا يوسف الحاجي - رحمه الله - وتوسطه في إسناد المذهب وترجيحه المقالات في جميع كتب المذهب الشريف".
[8] در مورد اين اشخاص، نک: کتاب مناسبات فرهنگی ميان ايران و يمن. در دست چاپ.
[9] نك: لوامع الأنوار، ذيل سند مسند زيد.
[10] برای نظرات فقهی الکني، نک: شرح الأزهار، 1/157، 192،307؛ 2/363،412، 414، 3/157،492،529،570، 571 .
[11] نک: الجنداري، همان، ص 4.
[12]برای او نک: کتاب روابط فرهنگی. نيز نک: در طبقات ابراهيم بن القاسم درباره البيهقي البروقني چنين آمده است: " سمع (مجموع الإمام زيد بن علي) على الحاكم أبو الفضل وهب الله بن الحاكم أبي القاسم عبيد الله بن عبد الله بن أحمد الحسكاني، وسمع (أمالي أبي طالب) عن أبي الحسن علي بن محمد بن جعفر الحسني النقيب باستراباذ في شهر الله الأصم رجب سنة ثماني عشرة وخمسمائة، وسمع دعاء أم داود المعروف بدعاء الاستفتاح على حيدرة بن الحسن، وقرأ كتاب (المحيط بالإمامة) على مؤلفه علي بن محمد بن الحسن بن سربيجان (کذا) قراءة فهم وضبط من أوله إلى آخره، وهو راوي صلاة التسبيح رواها عن [بياض في المخطوطات]". در پاره ای از منابع تاريخ ورود او به يمن 540 آمده که نبايد درست باشد.
[13] در مورد او نيز نک: پس از اين.
[14] برای اين اشخاص، نک: کتاب روابط فرهنگی.
[15] برای حسکاني و فرزندش ابو الفضل وهب الله که راوی شواهد التنزيل هم هست، نک: مقدمه مرحوم محمودی بر شواهد التنزيل.
[16] برای سند قاضي از طريق الکني/حسکاني، نک: قاضي جعفر ابن عبد السلام، الأربعون حديثا العلوية، صعده، 1421ق/2000م، ص 5-6
[17] نک: مسند زيد بن علي، ص 433
[18] در منابع زيدی نام پدرش حسن است و نه حسين که ظاهرا تصحيف است.
[19] اينکه قاضی بوده، در سندهای الامالي الاثنينية از المرشد بالله آمده است که به تازگی چاپ شده است؛ اما شايد در آن سندها خللی صورت گرفته باشد؛ نک: پس از اين. اينکه او قاضي بوده شايد با کسب و کار او در دکانش نسازد.
[20] نک: کتاب نقض و تعليقات مرحوم محدث ارموی؛ نيز نک: بشارة المصطفی، ص 105.
[21] درباره خاندان فرّزادي که دانشمندانی زيدی و از فرحزاد ری بوده اند، نک: مقاله من با عنوان : کتابی از مکتب متکلمان معتزلی ري، منتشر شده در کتاب ماه دين. درباره اين ناحيه، نک: معجم البلدان، 4/249.
[22] در پاره ای از منابع: عبد المجيد
[23] در پاره ای منابع به صورت: نصرويه
[24] اين نام در پاره ای از منابع به صورت مزدک است و در پاره ای از منابع به صورت مردک؛ اما بايد مردک درست تر باشد که اسمی است کهن از اسامی ايرانی و کتاب مردک در منابع پهلوی معروف است؛ نک: تاريخ ادبيات ايران از شادروان احمد تفضلی، ذيل اندرزهای مردک، ص 209- 211.
[25] در پاره ای اسناد مانند نسخه ای از طبقات ابراهيم بن القاسم، اين تاريخ شوال 540ق ذکر شده است.
[26] نک: مقاله من با عنوان : کتابی از مکتب متکلمان معتزلی ري، منتشر شده در کتاب ماه دين.
[27] نيز نک: پس از اين.
[28] پيشتر گذشت که اين امالي دست کم 200 مجلس بوده است؛ برای آن، نک: مقاله من با عنوان شخصيت ابو سعد سمان. در دست انتشار.
[29] نک: مقاله من با عنوان: از استراباد تا ری، در همين سايت.
[30] در اينجا مناسب است عباراتی از شرح حال او را از طبقات ابراهيم بن القاسم نقل کنيم: "علي بن أبي طالب أحمد بن القاسم بن أحمد بن جعفر بن عبيد الله بن محمد بن عبد الرحمن الشجري بن القاسم بن الحسن بن زيد بن الحسن بن علي بن أبي طالب الحسني، الآملي، الملقب: بالمستعين بالله، السيد أبو الحسن، أحد تلامذة السيد أبو طالب يحيى بن الحسين الهاروني، سمع عليه أماليه، وكان سماعه عليه في شوال سنة إحدى وعشرين وأربعمائة، ويروي عن أبي الحسين زيد بن إسماعيل الحسني، عن السيد أبي العباس أحمد بن إبراهيم الحسني، ويروي عن أبي القاسم علي بن محمد الأترابي، عن السيد الثائر في الله أبي الفضل جعفر بن محمد، عن الناصر الحسن بن علي الأطروش أحاديث جمة رواها بهذا السند إلى الناصر عن مشائخه مرفوعة في كتاب (المحيط بالإمامة)، وروى عن قاضي القضاة عبد الجبار بن أحمد الهمداني أماليه المعروفة ... قلت: وتلامذته أبو الحسن علي بن محمد بن جعفر الحسني النقيب بإستراباذ، والشيخ إبراهيم بن إسماعيل بن إبراهيم المعروف ببارستان، والسيد أبو الحسن علي بن محمد الزيدي شاه سربيجان صاحب (المحيط بالإمامة). قال ابن طباطبا: هو كثير الفضائل والعلوم، له قدم ثابت في كل علم حفظ وتصوف، وله معرفة جيدة بالنسب، وكان نقيباً بطبرستان، وبآمل حرسه الله، وكثر في العترة أمثاله، وله أولاد، وأخوه محمد له ولد هذا كلامه، انتهى."
[31] نويسنده اين سطور، امالي قاضي عبد الجبار را بر اساس چند نسخه زير نظر استاد مادلونگ برای چاپ آماده می سازد.
[32] او نيز شيخ سمعاني بوده است. نک: التحبير، 2/307: "مسعود بن علي بن منصور بن علي بن منصور الراوندي الرازي، أخو أبي العلاء. وقد كتب إلي الإجازة. وكانت ولادته في شهور سنة أربع وسبعين وأربعمئة بالري، ووفاته بعد سنة تسع وعشرين، وقيل سنة سبع وثلاثين وخمسمئة."
[33] براي او نك: مقاله اخو تبوك از آقای احمد پاکتچی در دائرة المعارف بزرگ اسلامی که به سنت روايت کتاب او در ميان زيديه ابدا نپرداخته است.
[34] برای او نک: پس از اين
[35] شرح حال ابو طالب حمزة بن محمد بن عبد الله الجعفري در فهرست منتجب الدين، ص 62 و حاشيه تا 63 .
[36] نک: تاريخ مدينة دمشق - ابن عساكر ج 39 ص 88 : "وأخبرنا أبو العلاء زيد وأبو المحاسن مسعود ابنا علي بن منصور بن الراوندي بالري قالا أنا قاضي القضاة أبو نصر أحمد بن محمد بن صاعد النيسابوري قدم علينا الري ..."
[37] نک: مقاله من با عنوان: از استراباد تا ری، در همين سايت.
[38] برای آن، نک: مقاله ابو الدنيا در دائرة المعارف بزرگ اسلامی.
[39] نک: مقاله من درباره کتاب موفق بالله در آينه ميراث، ذيل مقاله تصوف زيديان.
[40] نک: منتجب الدين، الفهرست، ص 150
[41] درباره قاضي القضاة أبو نصر أحمد بن محمد بن صاعد بن محمد الصاعديّ، مطلب تاريخ الاسلام ذهبي (33/75-76) را نقل می کنيم: " رئيس نيسابور و قاضيها. أجرى رئاسة بلده و رسومها على أحسن مجاريها. و كان معظّما عند السلطان. و له معرفة بالفروسيّة و رمي القوس. و كان من أعيان الحنفيّة. سمع من: جدّه أبي العلاء صاعد بن محمد القاضي، و القاضي أبي بكر الحيريّ، و محمد بن موسى الصّيرفيّ، و عليّ بن محمد الطّرّازيّ، و يحيى بن إبراهيم المزكّي. و سمع ببغداد في الكهولة من القاضي أبي الطّيّب الطّبريّ، و غيره.و كان مولده في سنة عشر و أربعمائة. روى عنه: إسماعيل بن محمد الحافظ، و أبو سعد البغداديّ، و سفيان بن مندة، و زاهر روجيه ابنا الشّحّاميّ، و منصور بن محمد حفيده، و عبد الله بن الفراويّ، و عبد الخالق بن زاهر، و أبو الغنائم منصور بن محمد الكشميهنيّ، و إسماعيل العصائديّ، و أحمد بن عليّ المقرئ البيهقيّ، و محمد بن عليّ بن دوست، و آخرون. قال السّمعانيّ: تعصّب بأخرة في المذهب، حتّى أدّى إلى إيحاش العلماء، و أغرى بعض الطّوائف على بعض، حتّى غيّرت الخطباء، و شرع اللّعن على أكثر الطّوائف من المسلمين، فانتهى الأمر إلى السّلطان ألب أرسلان، و الوزير نظام الملك، فأبطل ذلك، و لزم القاضي أبو نصر بيته مدّة إلى دولة ملك شاه، ففوّض القضاء إليه. و كان العدل و الإنصاف في أيّامه. و عقد مجلس الإملاء في خميسات رمضان. و كان يحضر إملاءه من دبّ و درج. توفّي في ثامن رمضان، و كان أحد من يقال له شيخ الإسلام"؛
براي او نيز نک: المنتخب من السياق 112- 114 رقم 246؛ المنتظم 9/ 49، 50 رقم 74 (16/ 284 رقم 3596)؛ الكامل في التاريخ 10/ 180؛ العبر 3/ 299؛ تذكرة الحفاظ 3/ 1194؛ مرآة الجنان 3/ 133؛ الجواهر المضيّة 1/ 279- 281 رقم 207؛ الطبقات السنية 2/ رقم 324؛ شذرات الذهب 3/ 366.
[42] نک: مقاله من با عنوان از استراباد تا ری، در همين سايت.
[43] می دانيم که ابو سعد سمان هم الرياض در حديث داشته است (نک: الفهرست منتجب الدين، ص 8).
[44] برای او نک: مقاله کتابی از مکتب متکلمان معتزلی ري، در کتاب ماه دين.
[45] در پاره ای از اسناد به جای الزعفراني، الفرزادي آمده است که تحريف است. زعفراني منسوب است به منطقه زغفرانية ری.
[46] اين اربعين به غلط به نام برادر اين محدث منتشر شده است: الشيخ المفيد ابو محمد عبد الرحمن بن احمد بن الحسين النيسابوري الخزاعي، الاربعين عن الاربعين في فضائل علي امير المؤمنين عليه ، تحقيق: محمد باقر المحمودي ، تهران: وزارت ارشاد اسلامي ، 1414 ق
[47] نک: الأربعين مفيد نيشابوري، ذيل حديث 28؛ نيز نک: بشارة المصطفی، ص 149.
[48] برای اين کتاب، نک: مقاله من در مجله علوم حديث، شماره 20 درباره زيديه و منابع مکتوب اماميه.
[49] روايت دو هاروني از ابوالعباس حسني بوده و نه اينکه آنان هر سه مشترکا با هم روايت می کرده اند. بنابراين در سند خلل وجود دارد.
[50] براي او نك: مقاله من در مجله معارف با عنوان ابو زيد علوی و رديه او بر اماميه.
[51] نک: لوامع الأنوار مؤيدي، ذيل اسانيد امالي احمد بن عيسی.
[52] درباره او نک: مقاله من ذيل مدخل احمد بن عيسی در دائرة المعارف بزرگ اسلامی.
[53] برای تفصيل در مورد اين موضوع، نک: مقاله من با عنوان کتابی کلامی از مکتب کلامی معتزليان ري، در کتاب ماه دين.
[54] نک: کتاب من با عنوان زيديان ايران، در دست آماده سازی نهايی.
[55] نک: مقاله از استراباد تا ري.
[56] نک: الجنداري، تراجم، ص 4.
[57] به مناسبت انتشار يک متن از الکني.
[58] عبارت مطلع البدور ابن ابی الرجال چنين است: "وللقاضي أبي مضر مقالات كالمستقل بنفسه فيها لجزمه بتصويب المجتهدين جميعاً في الأصول، فإنه قصره في الشرح وغير هذه، وقد تعقبه الكني رحمه الله بكتاب سمَّاه كشف الغلطات، ذكر فيه أنه غلط في مواضع، ثُمَّ تعقبهما الفقيه العلامة يحيى بن أحمد بن حنش الكندي بكتاب أسرار الفكر في الرد على الكني وأبي مضر، وذكر أن الكني تحامل على أبي مضر وغلط الكني في مواضع"
[59] درباره او نک: مقاله من پيرامون شخصيت ابو سعد سمان، در مجموعه مقالات، در دست انتشار.
[60] نک: الفهرست، ص 8.
[61] برای المرشد بالله و کتاب أنساب آل أبي طالب او در الفهرست منتجب، نک: ص 200 و 202؛ شرح حال المرشد بالله در معجم أعلام الشيعة محقق طباطبايي هم آمده است: ص 486-487. ابن طباطبا در منتقلة الطالبية (چاپ نجف) از المرشد بالله مکرر روايت می کند و او را نسابه می خواند.
[62] برای السيد الزاهد ابو الحسن (کذا) علي بن القاسم بن الرضا الحسني المحدث، نک: منتجب، الفهرست، ص 118
[63] شايد ابوالعباس حسنی مذکور در الفهرست منتجب، ص 21 اشاره به او باشد.
[64] برای ابو الحسين زيد بن اسماعيل بن محمد الحسني ، نک: منتجب، الفهرست، ص 81
[65] به احتمال قوی همانطور که در الانساب آمده او به واسطه پدرش از ابو سعد سمّان روايت می کرده است.
[66] از محلات معروف ري که مسجدی در آنجا بوده و محل حديث آموزی؛ نک: بشارة المصطفی، ص 70
[67] نک: الفهرست، ص 81 ، ش 176
[68] السيد علي بن أبي طالب الحسني الآملي در الفهرست منتجب الدين، ص 131
[69] برای روايت منتجب از عبد الرحيم در التدوين، نک: 1/30؛ 2/299
[70] نک: مقدمه محقق طباطبايي بر الفهرست منتجب الدين، ص 12.
می دانيم که ري از سده سوم قمری به بعد از شهرهايی بوده که در آن زيديان و اماميان در کنار هم می زيستند و با يکديگر تعاملات فرهنگی و مذهبی و گاه دشمنی ها و خصومتهای دينی و سياسی و اجتماعی داشته اند. شرح اين مطلب را در کتاب مناسبات ميان اماميه و زيديه نوشته ام؛ در اينجا فقط به نمونه ای از اين برخوردهای مذهبی اشاره می می کنم که درست با محدوده تحقيق ما، يعنی اواخر سده پنجم تا اواسط سده ششم قمری در شهر ري هم زمان است. در يکی از اسنادی که از طريق کتاب الأنساب المتفقة ابن القيسراني در اختيار ما قرار دارد، نوع نگرش دو تن از اشراف و بزرگان سادات و علمای اين شهر، يکی از اماميه و ديگری از زيديه نسبت به مذاهب هم ديده می شود: المرتضی ابو الحسن المطهر بن علي امامی مذهب و المرشد بالله زيدی مذهب، صاحب الأمالي الخميسية[1].
"قلتُ يوما للمرتضى أبي الحسن المُطَهّر بن العلوي بالريّ: الزيديّة فرقتان الصالحيّة والجاروديّة أيّهما خير فقال لا تقُل أيّهما خير ولكن قل أيّهما شرّ وكنت يوما في مجلس يحيي بن الحسين الزيدي العلوي الصالحي فجرى ذكر الأماميّة فأغلظ القول فيهم وقال لو كانوا من البهائم لكانوا البقر ولو كانوا من الطير لكانوا الرَّخَم في فصل طويل. فقلت في نفسي: قد كفى الله أهل السنة الوقيعة فيهم بوقيعة بعضهم في بعض وكانا إمامي الفرقتين في وقتهما."
همين مطلب در لسان الميزان هم به نقل از ابن القيسراني آمده است (لسان الميزان، ج 6 ص 248 - 249):
" يحيى بن الحسين ...[2] ويقال له الكيا يحيى ويقال لوالده الموفق. ذكره ابو طاهر فقال كان من امثل اهل البيت ومن المحمودين في صناعة الحديث وغيره من الاصول والفروع وذكر بين يديه الامامية فوصفهم باقبح الوصف قال ابن طاهر فدخلت على المرتضى شيخ الامامية فذكر الزيدية باقبح الذكر فقلت كفيتما اهل السنة الوقعية فيكما. وقال الدقاق في رسالته: رأيت بالرى من الائمة الحفاظ الكيا يحيي بن الحسين السيد الامام الملقب بالمرشد بالله وما رأيت في العلويين افضل منه."
با اين وصف کما اينکه نمونه هايی را در اين مقاله نشان می دهيم، ميان اين دو جامعه مذهبی در ري مناسبات و تعاملات علمی وجود داشته است. جامعه شيعی و معتزلی ري به ويژه پس از حمله محمود غزنوی به اين شهر در معرض تهديدات بسياری قرار گرفت و بخشی از کتابخانه ها و ميراث گرانبهای آن دستخوش تعصبات کور مذهبی شد؛ با اين وصف جامعه شيعی اين شهر وسيله اماميان و زيديان باز هم توانست به حيات خود ادامه دهد و به ويژه گستره نفوذ اماميه در اين شهر فزونی يافت. اين امر در دوره سلجوقی نيز تداوم يافت. در کنار آنان، زيديان نيز برای دست کم دو سده بعد باز هم در اين شهر فعال بودند و گرچه در برابر اماميه از نفوذ و قدرت کمتری برخوردار بودند، اما آنان نيز توانستند ميراث خود را تداوم بخشند و بدين وسيله با نوعی همکاری ميان زيديان طبرستان و گيلان و زيديان- معتزليان خراسان با زيديان ری مدرسه کلامی و زيدی تداوم يافت و باز سازی شد[3]. ما در اينجا به بخشی از فعاليت زيديان ری و نواحی اطراف آن مانند کن، فرزاد (فرحزاد)، ونک[4] و اذون در اواخر سده پنجم و به ويژه تا اواسط سده ششم قمری می پردازيم. در پاره ای از اين مناطق تاکنون مزارهای شماری از سادات باقی مانده است که بخشی از آنها به سادات زيدی اين مناطق مربوط می شوند.
خوب است از اينجا آغاز کنيم که آن طور که می دانيم، درباره جامعه ري و فعاليتها و نشاط فرهنگی آن در سده های ميانه اسلامی تاکنون مطالعات زيادی صورت گرفته است. وجود منابع مهمی از اين دوران به زبانهای فارسی و عربی برای مطالعه فرهنگ و تمدن ايرانی و اسلامی در اين شهر بزرگ سده های ميانی بسيار مغتنم است. تنها کتاب نقض عبدالجليل قزوينی رازي کافی است تا بتوان ميزان اهميت اين شهر بزرگ اسلامی در اين دوران را به تصوير کشيد. من در اين مقاله می کوشم بر اساس مقايسه ميان فعاليتهای دينی و علمی دو دانشمند فقيه و محدث شيعی اين شهر که معاصر هم بوده اند، نگاهی دوباره به اوضاع فرهنگی اين شهر بيندازم و تعاملات و مناسبات فرهنگی در سده ششم قمری در اين شهر ميان جوامع مختلف مذهبی آن را ارائه دهم. آنچه در پی می آيد خلاصه ای است از بخشی از فصل سوم کتاب من با عنوان مناسبات فرهنگی ميان ايران و يمن که در دست انتشار است.
اين دو محدث يکی منتجب الدين رازي است که به اندازه کافي درباره او و اهميت وی در دانش حديث تحقيق و بررسی شده است. وی به يکی از مهمترين خاندانهای دانش امامی ايران، يعنی خاندان ابن بابويه در ري تعلق داشته و در سده ششم قمری از جمله مهمترين محدثان امامی دست کم در ايران قلمداد می شده است. از ديگر سو محدث و فقيهی می شناسيم از جامعه زيديان ري در همين سده ششم به نام أحمد بن أبي الحسن الکني که برخلاف منتجب الدين کمتر درباره او چيزی نوشته شده و حتی از سوی رجاليان و مؤرخان کهن مورد غفلت قرار گرفته است. هر دو تن، هم محدثان برجسته ای بوده اند و هم فقيه و از ديگر سو به مطالعه و قرائت آثار کلامی نزد استادان خود همت داشته اند. در الفهرست منتجب الدين به روشنی علائق فقهی و کلامی وی و تحصيلات او در اين زمينه ها ديده می شود. گستره روايی و حديثی منتجب الدين نيز به روشنی از آثار او و نيز کتابهای التدوين رافعي و ديگران و نيز تحقيقات مرحوم محقق طباطبايي و مرحوم محدث ارموي و آية الله سيد موسی شبيري زنجاني در مورد وی قابل پی گيری است. از ديگر سو الکني هم به حديث و فقه و کلام علاقمند بوده و در همه اين زمينه ها صاحب تخصص بوده است. اما در حالی که از آثار حديثي و فقهی منتجب الدين هم اينک نمونه هايی در اختيار ما قرار دارد و الفهرست او به خوبی زمينه های فعاليتهای او را نشان می دهد، اما از آثار الکني تنها پاره های اندکی باقی مانده و تازه همانها هم از شهرتی برخوردار نيستند. به ويژه در ايران که موطن الکني است، ما شناختی از اين عالم برجسته اهل ري نداريم و آثار و مآثر او به دست فراموشی سپرده شده است. مهمتر اينکه به دليل از ميان رفتن بسياری از کتابخانه ها و مآثر ري در حمله مغولان و نيز به دلايل تعصبات مذهبي آثار و نشانه های فعاليت فرهنگی او نزد ما از ميان رفته و حتی نام او در کتابهای تاريخی و رجالی مورد غفلت قرار گرفته است. تنها بر اثر مناسبات فرهنگی و علمی ميان زيديان ايران و يمن بوده است که در نتيجه پيش از حمله مغولان به سرزمينمان، آثار و تأليفات بخش مهمی از دانشمندان شهر ري و پاره ای از شهرهای ديگر ايران راهی يمن شده و در آنجا محفوظ مانده است. از جمله، آنچه امروز ما از فعاليتهای علمی الکني باز می شناسيم، مديون نوشته های نويسندگان يمنی در سده های گذشته است.
نکته جالب درباره منتجب الدين و الکني اين است که آنان که هر دو ساکن شهر ري بوده اند، هر دو محضر استادان مشترکی را در اين شهر درک کرده اند و به احتمال بسيار قوی هر دو با يکديگر از نزديک آشنا و در بسياری از جلسات درس و مجالس املای حديث همديگر را می ديده اند. البته ما از سفرهای علمی الکني اطلاع زيادی نداريم و چنانکه نشان داده می شود، عمده تحصيلات او نزد استادان اهل ري بوده است؛ اين در حالی است که منتجب الدين اهل سفر برای درک مشايخ و استادان شهرهای ديگر بوده و از همينرو نيز دايره تأثير او بسی فراتر از مذهب اماميه بوده است. از ديگر سو در حالی که منتجب الدين به دليل محيط فرهنگی و سياسی/ اجتماعی او و شايد به دلايل مذهبی، تنها در سطح فقيه و محدث شناخته می شده، اما الکني به عنوان قاضي مطرح بوده و احتمالا در شهر ري و يا ناحيه کن، از نواحی ري دست کم برای جامعه زيديان مقام قضاء داشته است.
ما در اينجا می کوشيم با نگاهی به زندگانی الکني، شباهتهای تحصيلات او را با منتجب الدين و اعتنای هر دوی آنها را به علائق مشترک بررسی کنيم و تعاملات فرهنگی ميان دو جامعه مذهبی را در شهر ري در سده ششم قمری مورد مطالعه قرار دهيم.
نام و نسب الکني، در منابع زيدي با تفاوتهايی ذکر شده است: القاضي قطب الدين (و عماد الدين) ابوالعباس (يا ابو الحسن) أحمد بن أبي الحسن بن علي الكني و يا به صورت أحمد بن الحسن (كذا) بن أحمد بن أبي الفتح بن عبد الوهاب الكني الأرْدَستاني[5] . به هر حال او را عموما با چنين اوصافي خوانده اند: "القاضي الإمام، العدل الزاهـد الأوحد، قطب الدين، شرف الإسلام". مرگ او را حدود 560 ق دانسته اند[6]؛ با اين وصف در مورد تواريخ عموما منابع زيدی دقيق نيستند.
در مورد الکني در کتاب طبقات ابراهيم بن القاسم چنين آمده است که:
"... كان الكني من أساطين الملة، وسلاطين الأدلة، وهو الغاية في حفظ المذهب لقيه بعض شيوخ اليمن بمكة وأجاز لجميع من في اليمن شبه ما فعل ابن مندة وغيره، وكان أيضاً شيخاً إماماً، أستاذاً هماماً، يكنى أبا العباس، ويقال أبو الحسن. قلت: ولعل وفاته في عشر الستين وخمسمائة تقريباً".
بنابراين الکني سفری هم به مکه و حج داشته است و در آنجا خود واسطه ای برای انتقال دانش زيدی و معتزلی به يمن شده است. اما از ديگر سو وی به واسطه دانشمندی يمنی، به نام قاضي جعفر ابن عبد السلام نيز مسبب انتقال دانش زيدی و معتزلی به يمن بوده که پس از اين در اين باره سخن خواهد رفت.
الکني با دانش فقهی زيديان ناصری و قاسمی شمال ايران آشنا بوده و مسبب انتقال بخش از ميراث آنان به يمن شده است. خود وی در کتاب کشف الغلطات که پس از اين از آن سخن می گوييم، درباره منابع فقهی خود چنين می گويد (بر اساس نقل ابراهيم بن القاسم):
"قال الكني في كتابه (كشف الغلطات) : أخذت منصوصات الفقه على شيخي وأستاذي الإمام أبي الفوارس توران شاه بن خسرو شاه الجيلي، وهو أخذها عن شيخه علي بن آموج الجيلي، وهو قرأ علي القاضي زيد بن محمد، وهو قرأ على علي خليل، وهو قرأ على الفقيه يوسف، وقرأ الفقيه يوسف على الأستاذ أبي القاسم، وهو قرأ على المؤيد بالله"
اين القاضي الفقيه يوسف، خطيب المؤيد بالله از محضر ابوطالب هاروني و علي بن محمد بن سليمان الرسي که از الهادي يحيى بن محمد بن يحيی الهادي الی الحق روايت می کند، نيز استفاده برده بوده است. بنابراين الکني با اين سند فقهی با سنتهای مختلف فقه زيدی در ايران، عراق (کوفه) و يمن آشنا بوده است. در حقيقت الکني، از طريق استاد زيدی خود که اهل فقه و حديث بوده يعنی الإمام أبو الفوارس توران شاه بن خسرو شاه بن بابويه الجيلي الميلاقجي[7] کتابهای عمده مذهب زيدی در حديث و فقه را فرا گرفته بوده است؛ کتابهايی مانند: (الأحكام) ، و (المنتخب) از الهادي الی الحق و (أمالي أحمد بن عيسى) و (شرح التجريد) مؤيد بالله هاروني در فقه. اين استاد خود اين کتابها را از محضر فقيه زيدی علي بن آموج الجيلي اخذ كرده بوده و او هم با سندی که پيشتر اشاره کرديم، اين کتابها را روايت می کرده است[8].
از اين ميان الکني، مسند زيد (المجموع) را از همين طريق نيز در کنار طرق ديگر روايت می کرده است؛ بدين سند:
"عن الشيخ أبي الفوارس توران شاه، عن الشيخ أبي علي (يا علي) بن آموج ، عن القاضي زيد بن محمد بن الحسن ، عن الشيخ علي بن محمد الخليل، عن القاضي الأجل يوسف بن الحسن الخـطيب ـ رضي الله عنهم ـ؛ عن الإمام المؤيد بالله أبي الحسين، أحمد بن الحسين ؛ عن السيد الإمام أبي العباس ، أحمد بن إبراهيم الحسني (ع)؛ عن أبي القاسم، عبد العزيز بن إسحاق بن جعفر البغدادي[9]."
بنابراين الکني بيشتر به عنوان فقيه مطرح بوده و اين مطلب از ستايشهايی که از او شده و آراء فقهی منقول از او در منابع بر می آيد[10]. در منابع زيدی او را دارای مصنفاتي در فقه زيدي می دانند[11].
از ديگر سو، از مهمترين مشايخ الکني که واسطه روايت کتابهای مهمی برای وی بوده و خود او نيز سهم مهمی در انتقال ميراث زيدی و معتزلی ايران به يمن داشته، "الشيخ الإمام فخر الدين أبو الحسين زيد بن الحسن بن علي البيهقي البروقني" است که علاوه بر اينکه الکني واسطه انتقال دانش و مسموعات او به يمن از طريق قاضي جعفر بوده، بلکه قاضي جعفر خود او را نيز ديده بوده و بروقني در سفر به مکه و يمن توانسته بوده دانش خود را به زيديان يمن منتقل کند. از جمله امام احمد بن سليمان المتوکل علی الله از او استفاده علمی کرده بود و در آثارش از او نام می برد. ورود او به يمن در541ق بوده است[12]. گرچه بيشتر بر اهميت البيهقي البروقنی در دانش حديث تأکيد شده و الکني هم از او حديث آموخته بوده، اما سهم وی در مبارزه با مطرفيان در يمن نشانگر اهميت او در دانش کلام معتزلی بهشمي است. از ديگر سو در مقاله ای درباره او نشان داده ام که او کتابهای حاکم جشمي، متکلم و دانشمند معتزلی و زيدی را از خود او روايت می کرده است.
اهميت ويژه الکني در اين است که حلقه مهمی از حلقات انتقال آثار و کتابهای زيدی و معتزلی ايران و از جمله نوشته های دانشمندان اهل ري، طبرستان و گيلان و خراسان به يمن بوده است. البته وی اين توفيق را داشت که يکی از دانشمندان برجسته يمن به نام قاضي جعفر ابن عبدالسلام محضر او را در ري، در سفر علمی خود به ايران درک کرد و همو موجبات انتقال دانش استاد و نوشته ها و مسموعات او را به يمن فراهم نمود. در ميان اين آثار شماری از کتابهای حديثی زيديه را بايد نام برد که در ايران تدوين شده بوده و بدون آنکه اثری قابل توجه از آنها در ميان ما ايرانيان باقی بماند، راهی يمن شده اند.
ما در اينجا به ذکر شماری از اين آثار عمدتا ايرانی که بخش مهمی از آنها هم اينک موجودند و يا به صورت خطی و يا چاپی در اختيار قرار دارند، می پردازيم.
1- امالي ابوطالب هاروني الناطق بالحق در حديث: الکني آنرا از طريق دو تن فرا گرفته بوده و در ثبت خود داشته است: يکی قرائت نزد "الشيخ الامام الزاهد فخر الدين أبو الحسين زيد بن الحسن بن علي البيهقي" (در سفر او به ري در مسير حج در شعبان 540ق) و ديگری روايت آن از "الشيخ الامام الافضل مجد الدين عبد المجيد بن عبد الغفار بن أبي سعد الاستراباذي الزيدي" که آن دو اين کتاب را از طريق "السيد الامام أبو الحسن علي بن محمد بن جعفر الحسني النقيب باستراباذ در رجب سال 518ق دريافت کرده بودند. سند شخص اخير به هاروني چنين بوده است: "أخبرنا - والده - السيد أبو جعفر محمد بن جعفر بن خليفة الحسني والسيد أبو الحسن علي بن أبي طالب أحمد بن القاسم الحسنى الآملي الملقب بالمستعين بالله[13] قالا : حدثنا السيد الامام أبو طالب يحيى بن الحسين الحسني". اين سند در آغاز الأمالي چاپ شده هاروني که وسيله قاضي جعفر به نام تيسير المطالب تنظيم و تبويب شده ديده می شود[14].
2- المجموع الفقهي والحديٍثي زيد بن علي، نزد زيد بن الحسن البيهقي البروقني پيشگفته، باز در سفر ري او و او از الحاكم أبو الفضل وهب الله فرزند الحاكم أبو القاسم عبيدالله بن عبدالله بن أحمد الحسكاني، دانشمند معروف حنفی و صاحب شواهد التنزيل[15]. از طرق ديگری هم الکني مسند زيد را روايت می کرده که از آن جمله اين يکی هم در اختيار قاضي جعفر[16] قرار داشته است:
"عن الشيخ العلامة الجليل ابي الفوارس عن الشيخ العلامة ابي علي (علي) بن آموج عن القاضي العلامة زيد بن محمد عن الشيخ العلامة علي بن محمد خليل عن القاضي العلامة يوسف عن الامام ابي طالب يحيى بن الحسين الهاروني عن الشيخ العلامة احمد بن محمد البغدادي عن عبد العزيز بن اسحاق عن علي بن محمد النخعي..."[17]
3- الأمالي الخميسية از المرشد بالله الجرجاني: بنا بر منابع زيدی و سند آغازين الأمالي الخميسية که به چاپ رسيده، الکني آنرا از شاگردی از المرشد بالله، أبو العباس أحمد بن الحسين[18] بن أبي القاسم (ابن) بابا الأذوني در 536ق دريافت کرده بوده است. أبو العباس أحمد نيز آنرا از استادش مؤلف كتاب در ذي الحجة سال 473ق دريافت کرده بوده و قسمتی را هم الأذوني از طريق نصر بن مهدي الونكي از المرشد بالله شنيده بوده است (البته مطلب اخير در سند آغازين نيامده است).
درباره الأذوني بايد گفت که او از زيديان ناحيه اذون از نواحی ري بوده و سمعاني از او روايت می کرده است. در اينجا عبارات ياقوت را در معجم البلدان درباره او نقل می کنيم، تا اهميت اين استاد الکني روشنتر شود:
- معجم البلدان از الحموي ج 4 ص 353 - 354(درباره ناحيه معروف قصران ري):
"قصران الداخل وقصران الخارج : بلفظ التثنية ، وما أظنهم ههنا يريدون به التثنية إنما هي لفظة فارسية يراد بها الجمع كقولهم : مردان وزنان في جمع مرد ، وهو الرجل ، و زن ، وهي المرأة : وهما ناحيتان كبيرتان بالري في جبالها فيهما حصن مانع يمتنع على ولاة الري فضلا على غيرهم فلا تزال رهائن أهله عند من يتملك الري ، وأكثر فواكه الري من نواحيه ، وينسب إليه أبو العباس أحمد بن الحسين ابن أبي القاسم بن علي بن بابا القصراني الاذوني من أهل قصران الخارج ، وأذون من قراها ، وكان شيخا من مشايخ الزيدية صالحا يرحل إلى الري أحيانا يتبرك به الناس ، سمع المجالس المائتين لابي سعد إسماعيل بن علي السمان الحافظ من ابن أخيه أبي بكر طاهر بن الحسين بن علي بن السمان عنه ، وكان مولده بأذون سنة 495 ، روى عنه السمعاني بأذون."
- معجم البلدان از الحموي ج 1 ص 133 :
"أذون : بالفتح ، ثم الضم ، وسكون الواو ، وآخره نون : قرية من نواحي كورة قصران الخارج من نواحي الري . ينسب إليها أبو العباس أحمد بن الحسين بن بابا الزيدي ، سمع منه أبو سعد."
در مورد تاريخ تولد او بی ترديد تاريخ 495ق، ذکر شده وسيله ياقوت، نادرست است و با روايت او از المرشد بالله سازگار نيست. از ديگر سو وی از پسر برادر ابو سعد سمّان روايت می کرده که او اندکی پس از 482ق درگذشته بوده است و بنابراين او نمی تواند متولد 495ق باشد. عبارت سمعاني مبين اين نکته است:
- الانساب از السمعاني ج 3 ص 293 :
"... وابن أخيه أبو بكر طاهر بن الحسين بن علي بن الحسين السمان... روى لي عنه... وأبو العباس أحمد بن الحسن (يا الحسين) بن بابا القصراني بأذون ، ومات بعد سنة اثنتين وثمانين وأربعمائة بالري."
الأذوني امالي (دويست مجلس) ابو سعد سمّان را به واسطه همين پسر برادر سمان روايت می کرده است (نک: پس از اين). الکني سند ديگری هم به الأمالي الخميسية المرشد بالله داشته که آنرا قاضي جعفر روايت نمی کرده است (نک: پس از اين).
پسر برادر سمان را سمعاني در الانساب معرفی کرده که عبارت کاملش اين است:
- الانساب از السمعاني ج 3 ص 293 :
"... وابن أخيه أبو بكر طاهر بن الحسين بن علي بن الحسين السمان من أهل الري . يروي عن عمه المجالس المائتين التي جمعها عمه . روى لي عنه ابنه أبو سعد يحيى بن طاهر ، وأبو الفتح نصر بن مهدي بن نصر الحسيني بالري ، وأبو العباس أحمد بن الحسن (يا الحسين) بن بابا القصراني بأذون ، ومات بعد سنة اثنتين وثمانين وأربعمائة بالري."
اما در مورد نصر بن مهدي بايد گفت که وی محدثی بوده از سادات و قضات[19] ری و منسوب به ناحيه "ونک" آنجا و سمعاني هم از او روايت می کرده است؛ به نام: السيد أبو الفتح نصر بن مهدي بن نصر بن مهدي بن محمد العلوي الحسيني الونكي. سمعاني درباره او در الأنساب مطالب مهمی دارد و به اين نکته اشاره می کند که او شاگرد المرشد بالله بوده است:
الانساب از السمعاني ج 5 ص 616 - 617:
"الونكي : بفتح الواو والنون وفي آخرها الكاف . هذه النسبة إلى ونك ، وهي إحدى قرى الري ، اجتزت بها في خروجي إلى القصر الخارج ، منها السيد أبو الفتح نصر بن المهدي بن نصر بن المهدي بن محمد بن علي بن عبد الله بن عيسى بن أحمد بن عيسى بن علي بن الحسين بن علي بن الحسين بن علي بن أبي طالب الحسيني الونكي ، كان علويا فاضلا عالما متميزا ، حسن المظهر زيدي المذهب . سمع الحديث الكثير من أبي الفضل يحيى بن الحسين العلوي الزيدي المعروف بالكيا الحافظ ، وأبي بكر إسماعيل بن علي الخطيب النيسابوري ، وأبي محمد عبد الواحد بن الحسن الصفار الشروطي وأبي بكر طاهر بن الحسين بن علي السمان ، وأبي داود سليمان بن داود بن يونس الغزنوي ، وأبي سعد إسماعيل بن أحد الصفار الرازي وغيرهم ، وذكر أنه سمع ببغداد القاضي أبا يوسف عبد السلام بن محمد بن يوسف القزويني. قرأت على دكانة بباب مصلحكان (مصلحگاه/مسلخگاه[20])، وكان دكانه مجمع الفضلاء . وكانت ولادته في شعبان سنة ثمان وستين وأربعمئة بالري."
ذهبی هم در تاريخ الاسلام (37/ 436 ) از او نام برده و او را "الراوي المعدل الفقيه الزيدي" می خواند و می نويسد: "...سمع طاهر بن الحسين السمان وسليمان بن داود الغزنوي بمرو وورد بغداد حاجا . وسمع بها أبا يوسف عبد السلام القزويني. قال أبو سعد : كتبت عنه بالري وقال لي : ولدت سنة ثمان وستين وأربعمائة". بنابر اين وی علاوه بر المرشد بالله از ابو يوسف قزويني، دانشمند برجسته زيدی و معتزلی و نيز از پسر برادر ابو سعد سمان روايت می کرده است.
از افراد خاندان نصر بن مهدي، دست کم دو تن ديگر را هم در ري می شناسيم. يکی برادرش که او را پس از اين معرفی می کنيم و ديگری پسر عموی اوست که اهل دانش و به ويژه دانش نسب بوده و در همين شهر ري زندگی می کرده و ابن فندق بيهقي که همسايه او در ري بوده، در دانش نسب، از او و "جريده" وی بهره برده بوده و در لباب الأنساب (ص 631 و موارد ديگر) از وی نام برده است: "والسيد القاضي الصابر الونكي أبو القاسم علي بن محمد بن نصر بن مهدي بن محمد بن علي بن عبد الله بن عيسى بن أحمد بن عيسى بن علي بن الحسين الأصغر بن علي بن الحسين بن علي بن أبي طالب رضي الله عنهم. وقد رأيته كان جاري في الري، واستفدت منه هذا العلم". و جای ديگر در همين کتاب می نويسد: "وبالري السيد النسابة أبو القاسم الونکي الحسيني وونك قرية من قرى الري."
4- أمالي المؤيد بالله، از طريق دانشمند زيدی "الفقيه الإمام أبو علي الحسن بن علي بن أبي طالب إسحاق الفرَّزادي"[21](از ناحيه فرزاد/ فرحزادِ ری) معروف به خاموش (به صورت إجازة)، و نيز از "الشيخ أبو رشيد بن عبد الحميد[22] ابن قاسورا الرازي" و "الشيخ عبدالوهاب بن أبي العلاء بن بُعْدوَيه[23] السمان (هر دو به صورت قرائت الکني بر آنها).
اين سه شخص کتاب را از "الأستاذ الرئيس علي بن الحسين بن محمد بن الحسين بن أحمد بن الحسين بن مردك/مزدک[24]" در الجامع العتيق ري در ذي القعدة 496ق شنيده بوده اند و او از پدرش الحسين ابن مردك (در شوال 445ق) و او از ابو داود سليمان بن جاوك از المؤيد بالله أحمد بن الحسين الهاروني.
الكني بر الشيخ عبد الوهاب السمان، متن را در مدرسة شجاع الدين (به احتمال قوي در ري) در ربيع (الأول) سال 543ق[25] قرائت کرده بوده است. سند ياد شده در آغاز الامالي الصغری از مؤيد بالله که چاپ هم شده، ديده می شود.
فرزادي خاموش صحيفة علي بن موسی الرضا (ع) را نيز روايت می کرده و آن را در 527ق تحديث کرده است. شايد الکني آن را از فرزادي شنيده بوده است، گرچه در سند رياض العلماء اين مطلب ديده نمی شود:
- رياض العلماء : 5 / 352 :
"أخبرنا الشيخ الفقيه أبو علي الحسن بن علي بن أبي طالب الفرزادي المعروف بهاموسة سنة سبع وعشرين وخمسمائة ، قال : أخبرنا القاضي الزكي الكبير أبو الفضل عبد الجبار بن الحسين بن محمد الزبربري ، قال : أخبرنا الشيخ الجليل علي بن أحمد بن علي بن أميرك الطرايقي ، قال : أخبرنا الشريف أبو علي الحسن بن محمد بن يحيي بن محمد بن أحمد بن عبد الله بن موسى بن الحسن بن علي بن أبي طالب عليه السلام نزله في المسجد الحرام في قبة الشراين يوم الاثنين السابع والعشرين من ذي الحجة سنة أربع وتسعين وثلاثمائة ، قال : أخبرنا أحمد بن عبد الله بن حمدونه أبو نصر البغدادي بمزالة رود ، قال : أخبرنا أبو القاسم عبد الله بن أحمد بن عامر العامري الطائي بالبصرة ، قال : حدثني أبي سنة ستين ومائتين ، قال : حدثني أبو الحسن علي بن موسى الرضا عليهما السلام."
5- الأمالي الإثنينية يا الأنوار تأليف المرشد بالله. قاضي جعفر ابن عبد السلام الأمالي الاثنينية که حاصل مجالس دوشنبه های المرشد بالله بوده را بر الکني قرائت کرده بوده است. از نسخه اين کتاب که هم اينک در اختيار است و به چاپ رسيده، روشن می شود که الکني در تنظيم نسخه ای کامل از اين کتاب سهم اصلی داشته، چرا که ظاهرا نسخه ای منظم و کامل از مجموعه اين مجالس که موضوعات معينی را پی در پی در بر داشته در زمان خود المرشد بالله آماده نشده بوده و بنابراين چنين نبوده که آن نسخه کامل وسيله خود مؤلف به شاگردان حاضر در مجالس پس از پايان دوره تشکيل مجالس عرضه شده باشد؛ بنابراين هر يک از مشاهير شاگردان المرشد بالله گويا نسخه ای در اختيار داشته که شامل مجالسی از مجموعه اين مجالس بوده و يا اينکه در پاره ای از آنها احاديثی اضافه بر ديگر نسخه ها وجود داشته که در ديگر نسخه های فراهم آمده در مجالس ثبت نشده بوده است. الکني بنابراين نسخه ای از کتاب امالي را تنظيم کرده بوده که در آن مجموعه اين مجالس دوشنبه ها بر اساس نظم تشکيل مجالس المرشد بالله در دوشنبه ها تدوين شده بوده و هر مجلس را با کاملترين صورت از روی روايات مختلف شاگردان المرشد بالله که محضر همه آنان را شخصا درک کرده بوده (حال يا با قرائت و يا بر اساس اجازه از آنان)، تکميل و تنظيم کرده بوده است؛ نکته مهم اينکه وی در تمام موارد هر جا که بخشی از امالي را از هر يک از اين مشايخ روايت و نقل کرده، تماما آن نقلها را با ارائه اسناد خود به آن شيخ مستند کرده است. طبعا در طول متن مواردی هست که در بيشتر نسخه های او از مجالس المرشد بالله وجود داشته که در اين صورت اسناد خود را به همه آنان ارائه می دهد و اگر در طول متن جايی بوده که حديثی در يک نسخه بوده و در ساير نسخ نبوده، باز به طور دقيق روشن کرده که آن حديث دقيقا با چه اسنادی در اختيار او قرار گرفته بوده است. موارد زيادی البته در طول متن هست که در دو نسخه از نسخه های در اختيار او و حتی بيشتر وجود داشته و بنابراين اسناد مرکبی از آنان به المرشد بالله ارائه می دهد. بدين ترتيب الکني شخصا الأمالي الاثنينيه المرشد بالله را تنظيم و تکميل کرده و آن را در اختيار قاضي جعفر قرار داده است. از اسنادی که در طول کتاب ارائه می دهد روشن می شود که وی کتاب امالي دوشنبه ها را بر اساس روايات اسماعيل الفرزادي (اين مورد با واسطه) و نيز به طور عمده از طريق فرزادي خاموش (گاه با واسطه و گاه بدون واسطه) و نيز الْقَاضِي أَبُوالْعَلاَءِ زَيْدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ مَنْصُوْرٍ الرَّاوِنْدِي (برای او نک: پس از اين) و نيز أَبُو الْفَتْحِ نَصْرُ بْنُ مَهْدِي بْنُ نَصْرِ الْحُسَيْني الْوَنكِي و نيز توران شَاهْ ابْنُ خَسْرُوشَاه الْجِيْلِي در نسخه های مختلف و کامل و ناقص در اختيار داشته است. در اينجا طرق مختلف اين کتاب را از متن اين امالي نقل می کنيم:
- أَخْبَرَنَا الْقَاضِي الأَجَلُّ الْفَاضِلُ شَمْسُ الدِّيْنِ جَمَالُ الْمُسْلِمِيْنَ جَعْفَرُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ عَبْدِ السَّلاَمِ بْنِ أَبِي يَحْيَى- رِضْوَانُ اللَّهِ عَلَيْهِ- مُنَاوَلَةً ثُمَّ قِرَاءَةً. قَالَ: أَخْبَرَنَا الْقَاضِي الأَجَلُّ الإِمَامُ ابْنُ أَبِي الْحَسَنِ الْكَنِّي أَسْعَدَهُ اللَّهُ قِرَاءَةً عَلَيْهِ وَهُوَ يَنْظُرُ فِيْ نُسْخَةِ الأَصْلِ، قَالَ: أَخْبَرَنَا السَّيِّدُ الْعَالِمُ أَبُوطَالِبٍ عَبْدُ الْعَظِيْمِ بْنِ مَهْدِيِّ بْنِ نَصْرِ بْنِ مَهْدِيِّ الْحُسَيْني الونکِي -رَحِمَهُ اللَّهُ- قِرَاءَةً عَلَيْهِ. قَالَ: حَدَّثَنَا الشَّيْخُ الإِمَامُ إِسْمَاعِيْلُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ إِسْمَاعِيْلَ الْفَرزَادِي بِقِرَاءِتِهِ عَلَيْنَا، قَالَ: حَدَّثَنَا السَّيِّدُ الأَجَلُّ الإِمَامُ الْمُرْشِدُ بِاللَّهِ يَحْيَى بْنُ الْحُسَيْنِ الْمُوَفَّق بِاللَّهِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ الْحَسَنِي -رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ- إِمْلاءً.
- أَخْبَرَنَا الْقَاضِي الأَجَلُّ الإِمَامُ شَمْسُ الدِّيْنِ جَمَالُ الإِسْلاَمِ جَعْفَرُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ عَبْدِ السَّلاَمِ بْن أَبِي يَحْيَى رِضْوَانُ اللَّهِ عَلَيْهِ مُنَاوَلَةً، ثُمَّ قِرَاءَةً، قَالَ: أَخْبَرَنَا الْقَاضِي الأَجَلُّ السَّيِّدُ الْفَاضِلُ أَبُو الْحَسَنِ أَحْمَدُ بْنُ الْحَسَنِ الْكَنِّي أَسْعَدَهُ اللَّهُ تَعَالَى قِرَاءَةً عَلَيْهِ، قَالَ: أَخْبَرَنَا السَّيِّد أَبُو طَالِبٍ عَبْدُ الْعَظِيْمِ بْنِ مَهْدِي بْنِ نَصْرِ بْنِ مَهْدِي الْحُسَيْني الْوَنْكِي قِرَاءَةً عَلَيْهِ سَنَةَ ثَلاَثٍ وَأَرْبَعِيْنَ وَخَمْسِمِائَةٍ، قَالَ: حَدَّثَنَا الشَّيْخُ إِسْمَاعِيْلُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ إِسْمَاعِيْلَ الْفَرْزَاذِي، قَالَ: حَدَّثَنَا السَّيِّدُ الأَجَلُّ الإِمَامُ الْمُرْشِدُ بِاللَّهِ أَبُو الْحُسَيْنِ يَحْيَى بْنُ الْمُوَفَّقِ بِاللَّهِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ الْحُسَيْنِ الْحَسَنِي رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ إِمْلاَءً
- ... (الکني) أَخْبَرَنَا الشَّيْخُ الإِمَامُ تَوْرَانُ شَاه بْنُ خَسْرُوشَاه بْنِ بَابَوَيْهِ الْجِيْلِي، قَالَ: حَدَّثَنَا الشَّيْخُ الإِمَامُ إِسْمَاعِيْلُ، قَالَ: حَدَّثَنَا السَّيِّدُ الأَجَلُّ الإِمَامُ الْمُرْشِدُ بِاللَّهِ أَبُو الْحُسَيْنِ يَحْيَى بْنِ الْمُوَفَّقِ بِاللَّهِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ الْحُسَيْنِ الْحَسَنِي رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ
- أَخْبَرَنَا الْقَاضِي الأَجَلُّ أَبُوالْفَضْلِ جَعْفَرُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ عَبْدِ السَّلاَمِ بْن أَبِي يَحْيَى رِضْوَانُ اللَّهِ عَلَيْهِ مُنَاوَلَةً، قَالَ: أَخْبَرَنَا الْقَاضِي الأَجَلُّ أَبُوْالْعَبَّاسِ أَحْمَدُ بْنُ الْحَسَنِ الْكَنِّي أَسْعَدَهُ اللَّهُ تَعَالَى، قَالَ: أَخْبَرَنَا الْقَاضِي أَبُوالْعَلاَءِ زَيْدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ مَنْصُوْرٍ الرَّاوِنْدِي، وَالْفَقِيْهُ الْحَسَنُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ الْفَرَزاذِي إِجَازَةً. قَالَ: حَدَّثَنَا السَّيِّدُ الأَجَلُّ الإِمَامُ الْمُرْشِدُ بِاللَّهِ أَبُو الْحُسَيْنِ يَحْيَى بْنُ الْمُوَفَّقِ بِاللَّهِ أَبِي عَبْدِاللَّهِ الْحُسَيْن الْحَسَنِي رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ
- أَخْبَرَنَا الْقَاضِي الأَجَلُّ شَمْسُ الدِّيْنِ جَمَالُ الْمُسْلِمِيْنَ أَبُوالْفَضْلِ جَعْفَرُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ عَبْدِ السَّلاَمِ بْن أَبِي يَحْيَى رِضْوَانُ اللَّهِ عَلَيْهِ مُنَاوَلَةً، قَالَ: أَخْبَرَنَا الْقَاضِي الأَجَلُّ أَبُو الْعَبَّاسِ أَحْمَدُ بْنُ الْحَسَنِ الْكَنِّي أَسْعَدَهُ اللَّهُ، قَالَ: أَخْبَرَنَا الْقَاضِي الإِمَامُ أَبُو الْفَتْحِ نَصْرُ بْنُ مَهْدِي بْنُ نَصْرِ الْحُسَيْني الْوَنكِي -رَحِمَهُ اللَّهُ- قِرَاءَةً عَلَيْهِ. قَالَ: حَدَّثَنَا السَّيِّدُ الأَجَلُّ الإِمَامُ الْمُرْشِدُ بِاللَّهِ أَبُو الْحُسَيْنِ يَحْيَى بْنُ الْمُوَفَّقِ بِاللَّهِ أَبِي عَبْدِاللَّهِ الْحُسَيْن الْحَسَنِي رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ إِمْلاَء مِنْ لَفْظِهِ، قَالَ
- أَخْبَرَنَا الْقَاضِي الأَجَلُّ شَمْسُ الدِّيْنِ رِضْوَانُ اللَّهِ عَلَيْهِ مُنَاوَلَةً، قَالَ: أَخْبَرَنَا الْقَاضِي الأَجَلُّ أَبُو الْعَبَّاسِ أَحْمَدُ بْنُ أَبِي الْحَسَنِ الْكَنِّي أَسْعَدَهُ اللَّهُ تَعَالَى، قَالَ: أَخْبَرَنِي الْقَاضِي أَبُو الْفَتْحِ نَصْرُ بْنُ مَهْدِي بْنِ نَصْرٍ الْحَسَنِي الْوَنْكِي قِرَاءَةً عَلَيْهِ وَالْفَرْزَاذِي وَالرَّاوِنْدِي إِجَازَةً قَالُوا: حَدَّثَنَا السَّيِّدُ الأَجَلُّ الإِمَامُ الْمُرْشِدُ بِاللَّهِ أَبُو الْحُسَيْنِ يَحْيَى بْنُ الْمُوَفَّقِ بِاللَّهِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ الْحُسَيْنِ الْحَسَنِي رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ
- أَخْبَرَنَا الْقَاضِي الأَجَلُّ السَّيِّد الْفَاضِل شَمْسُ الدِّيْنِ جَمَالُ الْمُسْلِمِيْنَ أَبُوالْفَضْلِ جَعْفَرُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ عَبْدِ السَّلاَمِ بْن أَبِي يَحْيَى رِضْوَانُ اللَّهِ عَلَيْهِ مُنَاوَلَةً، قَالَ: أَخْبَرَنَا الْقَاضِي الأَجَلُّ أَبُو الْعَبَّاسِ أَحْمَدُ بْنُ أَبِي الْحَسَنِ الْكَنِّي أَسْعَدَهُ اللَّهُ، قَالَ: أَخْبَرَنِي الْفَقِيْه الإِمَامُ تَوْرَانُ شَاهْ ابْنُ خَسْرُوشَاهْ بْنِ بَابَوَيْهِ الْجِيْلِي قِرَاءَةً عَلَيْهِ. قَالَ: حَدَّثَنَا السَّيِّدُ الأَجَلُّ الإِمَامُ الْمُرْشِدُ بِاللَّهِ أَبُو الْحُسَيْنِ يَحْيَى بْنُ الْمُوَفَّقِ بِاللَّهِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ الْحُسَيْنِ الْحَسَنِي رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ
- أَخْبَرَنَا الْقَاضِي الأَجَلُّ شَمْسُ الدِّيْنِ جَمَالُ الإِسْلاَمِ أَبُوالْفَضْلِ جَعْفَرُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ عَبْدِ السَّلاَمِ بْن أَبِي يَحْيَى رِضْوَانُ اللَّهِ عَلَيْهِ مُنَاوَلَةً، قَالَ: أَخْبَرَنَا الْقَاضِي الأَجَلُّ أَبُو الْعَبَّاسِ أَحْمَدُ بْنُ أَبِي الْحَسَنِ الْكَنِّي أَسْعَدَهُ اللَّهُ، قَالَ: أَخْبَرَنِي الْفَقِيْهُ الإِمَامُ تَوْرَانُ شَاهْ بْنُ خَسْرُو شَاهْ بْنِ بَابَوَيْهِ الْجِيْلِي قِرَاءَةً عَلَيْهِ، قَالَ: حَدَّثَنَا الْفَقِيْهُ الْحَسَنُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ الْفَرزَاذِي قِرَاءَةً عَلَيْهِ، قَالَ: حَدَّثَنَا السَّيِّدُ الأَجَلُّ الإِمَامُ الْمُرْشِدُ بِاللَّهِ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ الْحُسَيْن الْحَسَنِي رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ
قرائت الکني بر "السيد العالم أبو طالب عبد العظيم بن مهدي بن نصر بن مهدي الحسيني الونكي " در 543ق بوده و او هم از إسماعيل بن علي بن إسماعيل الفرَّزادي، دانشمند و متكلم و فقيه برجسته زيدی ری[26] امالي را شنيده بوده و اسماعيل هم از المرشد بالله. قاضي جعفر هم اين متن را بر الکني قرائت کرده بوده است.
اين عبد العظيم برادر (احتمالا کوچکترِ) نصر بن مهدي پيشگفته بوده که خاندانش زيدی و اهل ري بوده اند.
6- الأمالي املای الشيخ ابو سعد إسماعيل بن علي السمَّان، دانشمند متکلم و محدث معتزلی زيدی اهل ري[27]، موسوم به کتاب ذخيرة الإيمان از طريق "الشيخ الإمام الحسن بن علي بن أبي طالب معروف به خاموش" در رمضان سال 525ق. خاموش خود اين کتاب را از ابو بكر طاهر بن الحسين بن علي السمان در جمادی الأولى سال 484ق و او از عمويش أبو سعد إسماعيل بن علي بن الحسين السمان اخذ کرده بوده است[28].
7- الأمالي از ظفر بن داعي الإسترابادي امامی مذهب. از طريق "الشيخ الأديب أبو طاهر الحسن بن أبي سعد المظفر بن عبد الرحيم الحمدوني"[29] به صورت قرائت بر او در 536ق و او از پدرش از مؤلف. اين امالي به چاپ رسيده است.
8- أمالي متکلم برجسته و نامدار معتزلي، قاضي القضاة عبد الجبار بن أحمد همداني. از طريق "الشيخ عبد المجيد بن عبد الغفار الإستراباذي" و او نيز از "الشيخ إبراهيم بن إسماعيل بن إبراهيم المعروف ببارستان الإستراباذي" شنيده بوده است. می دانيم که شخص اخير شاگرد السيد أبو الحسن المستعين بالله علي بن أبي طالب أحمد بن القاسم الحسني الآملي (شاگرد پيشگفته أبو طالب يحيى بن الحسين الهاروني) بوده که خود، امالي را از قاضي عبد الجبار روايت می کرده است[30]. امالي قاضي عبد الجبار در چند نسخه خطی باقی مانده است[31].
9- متني با عنوان فوائد قاضي القضاة البلخي تأليف أبو بكر بن عبد الملك بن عبد العزيز البلخي. از طريق دو شيخش أبو العلاء زيد بن منصور الراوندي و إسماعيل بن زيد الحياني و آن دو از "القاضي الإمام الزاهد أمير الحضرتين أبو الفتح مبارك بن إسماعيل بن محمد العنسي الترمذي " و او از مؤلف. از ماهيت اين متن اطلاعی ندارم.
در مورد أبو العلاء زيد بن منصور الراوندي که اينجا به عنوان استاد الکني معرفی شده، بايد گفت که نام کاملش چنين بوده است: القاضي ابو العلاء زيد بن علي بن منصور بن علي بن منصور الأديب المعدل الراوندي الرازي (472- پس از 529ق). وی از شيوخ سمعاني و ابن عساکر، از برجسته ترين محدثان سنی سده ششم قمری هم بوده است. سمعاني در التحبير (1/290)، می نويسد:
"أبو العلاء زيد بن علي بن منصور الراوندي الرازي المعدل من أهل الري. سمع أبا القاسم إسماعيل بن حمدون بن إبراهيم المزكّي الرازي، وأبا نصر أحمد بن محمد بن صاعد القاضي، وأبا محمد عبد الوهاب بن الحسن الصفار، وغيرهم، وسمع الكثير بإفادة والده. كتب إلي الإجازة بجميع مسموعاته، ورواياته، وكتب بخطّه أن ولادته، كانت في سنة إثنتين وسبعين وأربعمئة، ووفاته بعد سنة تسع وعشرين وخمسمئة."
وی از شيوخ ابن عساکر هم بوده است:
- تاريخ مدينة دمشق از ابن عساكر ج 14 ص 138 :
"وأخبرنا أبو العلاء زيد وأبو المحاسن مسعود[32] ابنا علي بن منصور بن الراوندي بالري قالا أنا قاضي القضاة أبو نصر أحمد بن محمد بن صاعد النيسابوري أنا أبو سعيد محمد بن موسى بن الفضل بن شاذان ..."
ياقوت حموی هم از وی در معجم البلدان نام می برد:
- معجم البلدان از الحموي ج 3 ص 20 :
"وينسب إلى راوند زيد بن على بن منصور بن على بن منصور الراوندي أبو العلاء المعدل من أهل الرى ، سمع أبا القاسم إسماعيل بن حمدون بن إبراهيم المزكى الرازي وأبا نصر أحمد بن محمد بن صاعد القاضى وأبا محمد عبد الواحد بن الحسن بن الصفار وأجاز السمعاني ، وكان مولده في سنة 472."
10- أحاديث ابو الحسين عبد الوهاب بن الحسن الكلابي، معروف به أخو تبوک، از محدثان سنی شام[33] . از طريق الشيخ الإمام الحسن بن علي بن أبي طالب الفرزادي معروف به خاموش به صورت اجازه. خاموش اين متن را که در فضائل أمير المؤمنين است بر قاضي القضاة ابو نصر احمد بن محمد بن صاعد[34] در صفر سال 480ق خوانده بوده و ابن صاعد آنرا به واسطه ابو طالب حمزة بن محمد بن عبد الله الجعفري[35] از مؤلف در دمشق روايت می کرده است. می دانيم که ابن صاعد دست کم يک بار در ری بوده است و ظاهرا در همين سفر بوده که خاموش از او اخذ حديث کرده است[36]. اين متن در پايان مناقب ابن المغازلي بر اساس همين نسخه و سنت و زيدی منتشر شده است (ص 335 به بعد).
11- خطبة الوداع (حديث)، از طريق أبو الفتح نصر بن مهدي الونکي پيشگفته. شايد از طريق برادر نصر، عبد العظيم از او روايت می کرده است (نک: پيش از اين).
12- أحاديث الأشج. از طريق استادش أبو منصور عبد الرحيم بن أبي سعد المظفر بن عبد الرحيم الحمدوني[37].
احاديث اشج اشاره است به احاديث منسوب به شخصيت معمّر اسطوره ای به نام ابو الدنيا اشج که روايات او به طور گسترده ای به نقل از ابو بکر مفيد جرجرايي روايت می شده است[38] و زيديه هم آن را روايت می کرده اند؛ از جمله در کتاب الاعتبار وسلوة العارفين موفق بالله الجرجاني[39]. در سده ششم از متنی گردآمده از احاديث اشج وسيله نويسنده ای امامی اطلاع داريم[40].
13- الأحاديث المنتقاة از قاضي القضاة احمد بن محمد بن صاعد نيشابوري حنفی. از طريق الشيخ الحسن بن علي بن أبي طالب الفرزادي. شايد اين متن همان متن منتخب از احاديث الکلابي بوده است؛ اما با اين وصف خلاف اين مطلب در منابع ما مانند طبقات ابراهيم بن القاسم ديده می شود. از ديگر سو می دانيم که خاموش (المسائل المرتضاة) از "إملای قاضي القضاة" را از أبو نصر أحمد بن محمد بن صاعد در ري در صفر 480ق اخذ کرده بوده است. شايد به دليل ابهام در تعبير منابعمان، تصور شود که مراد از قاضي القضاة، عبد الجبار معتزلي است؛ اما درست اين است که فرض کنيم مراد از قاضي القضاة خود ابن صاعد است که می دانيم از خاندان پر نفوذ صاعديان در نيشابور بوده و در آن شهر قاضي القضات و رئيس مذهبی حنفيان بوده است[41].
14- الأحاديث الزمخشرية، از جار الله محمود زمخشري. پيشتر گفتيم که الکني، ظاهرا برای مدتی کوتاه در سفر زمخشری به ری، شاگرد او است.
15- الزيادات مؤيد بالله در فقه و گردآورده ابو القاسم الهوسمي. قاضي جعفر آنرا در 552ق نزد الکني خوانده بوده است و خود اين امر نشان می دهد که تا چه اندازه الکني در دانش فقهی زيديان تبحر داشته است. الکني برای او اجازه ای هم بدين عبارات نوشته بوده است:
"سمع هذا الكتاب من أوله إلى آخره القاضي الإمام شمس الدين، جمال الإسلام والمسلمين، جعفر بن أحمد بن أبي يحيى التميمي عني بقراءته قراءة من كان واقفاً على معانيه دقيقة وجليلة إلى كتاب السير، والباقي بقراءتي له وبقراءة غيرنا إلا الفرائض فإنه ما سمع مني لأني أيضاً ما سمعتها على شيخي، والباقي سمعه على الوجه الذي كتبت ، وأنا سمعته وقرأته على توران شاه بن خسرو شاه الجيلي، وهو قرأه على أبي علي بن آموج، وهو قرأه على القاضي زيد بن محمد والقاضي قرأه على علي خليل، وعلي خليل قراءة على القاضي يوسف، على الشيخ أبي القاسم بعد أن أخذ مسائلها عن المؤيد بالله قدس الله روحه، وكتبه أحمد بن أبي الحسن الكني في جمادى الأولى سنة إثنين وخمسين وخمسمائة". از کتاب الزيادات چندين نسخه خطی در اختيار است.
16- كتاب الرياض از ابو سعد حمدوني[42]، به روايت الکني از فرزند الحمدوني، به نام ابو طاهر حسن و شايد علاوه بر او از طريق برادر همين حسن، عبد الرحيم[43].
17- الأربعين في فضائل أمير المؤمنين از القاضي ابو علي الحسن بن علي بن حسن صفار. که آنرا الکني از محمد بن أحمد بن علي الفرزاذي[44] به قرائت روايت می کرده و او از أبو طاهر محمد بن عبد العزيز الزعفراني[45] از مؤلف. الصفار از قاضي عبد الجبار همداني روايت می کند. مفيد ابو سعيد محمد بن أحمد بن الحسين نيشابوري، محدث امامي معروف از الصفار مستقيما در الأربعين[46] خود روايت کرده و همين روايت در بشارة المصطفی هم ديده می شود[47]. الصفار معاصر شيخ طوسي بوده و از معاصران قاضي عبد الجبار روايت می کند. در کتاب التدوين تصريح شده که ابو طاهر راوی از الصفار که البته "أبو طاهر عبد العزيز بن إبراهيم الزعفراني" خوانده شده، احاديث او را در ري به سال 520ق روايت می کرده است(1/290)؛ يعنی چند سالی قبل از آغاز تحصيلات الکني. کما اينکه بعدا نشان می دهيم، نام دقيق اين راوی در الأربعين منتجب الدين آمده است: أبو طاهر محمد بن عبد العزيز بن إبراهيم الأصم (الزعفراني). در منابع زيدی متأخر از کتاب الأربعين صفار نقلهای زيادی ديده می شود؛ مانند الاعتصام المنصور بالله القاسم بن محمد بن علي.
18- قطعه ای از تفسير الغريب أبو عبيد (قاسم بن سلّام)، يعنی کتاب غريب الحديث او که به چاپ رسيده است. قاضي جعفر قسمتی از اين کتاب را از الکني شنيده و قسمتی را هم به صورت اجازه مناوله از او دريافت کرده بوده است.
19- المحيط في الامامة، کتابی در مباحث کلامی امامت از "الشيخ الإمام العالم أبو الحسن علي بن الحسين بن محمد شاه سر بيجان الزيدي". از طريق استادش زيد بن الحسن البيهقي البروقني به قرائت او نزد مؤلف[48].
20- امالي احمد بن عيسی بن زيد به روايت محمد بن منصور المرادي. که سند الکني بدان چنين بوده است: "(عن توران شاه) عن أبي علي بن آموج ، عن القاضي زيد بن محمد، عن علي خليل ، عن القاضي يوسف الخطيب ـ رضي الله عنهم ـ، عن الثلاثة الأئمة: المؤيد بالله ، وأبي طالب، وأبي العباس[49]؛ عن السيد الإمام، القدوة، عالم آل محمد(ع)، بالـري، أبي زيد، عيسى بن محمد بن أحمد بن عيسى بن يحيى بن الحسين بن الإمام الأعظم زيد بن علي بن الحسين بن علي، المتوفى سنة ست وعشرين وثلاثمـائة بالري[50] ؛ عن شيخ الإسلام محمد بن منصور المرادي ". از اين کتاب در شمار کتابهايی که قاضي جفر ابن عبد السلام از الکني اخذ کرده بوده، عموما نام نمی برند؛ اما در پاره ای از سندهای اين متن، سند وی از الکني ديده می شود[51]. کتاب امالي احمد بن عيسی از مهمترين منابع حديثی و فقهی زيديان است که بارها به چاپ رسيده است[52].
قاضي جعفر تمامی اين کتابها و اجزاء حديثی و فقهی را از الکني در 552ق و حدود آن شنيده و يا اخذ کرده بوده است. اما نکته جالب اينکه در اين فهرست نام کتابی در کلام ديده نمی شود. اما ما می دانيم که الکني حلقه انتقال کلام معتزلی و اتصال به مکتب بهشميان و قاضي عبد الجبار قلمداد می شده است. اين مطلب از سند مکتوب بر روی نسخه کتاب تعليق شرح اصول الخمسة فرزَّادي موجود در کتابخانه جامع کبير صنعاء روشن می شود[53].
البته آنچه نام برديم تنها کتابهايی است که تصريح شده قاضي جعفر از الکني شنيده و دريافت کرده است؛ اما با توجه به اهميتی که برای سفر قاضي جعفر به ايران در منابع زيدی قائل می شوند، بايد گفت که او در کنار اين کتابها، آثار ديگری را نيز از ايران و از حلقه الکني و نزديکان او به يمن منتقل کرده بوده که نمونه های آنرا در منابع می بينيم. از اين ميان آثاری بوده که او به درستی می توانسته آنرا در مجموعه مسموعات و کتابخانه شخصی الکني در ري ديده باشد؛ کتابهايی که الکني با اسناد فقهی خود به مشايخ کهن فقه زيدی از آنها بهره مند بوده و يا کتابهای کلامی معتزليان و زيديان. کتاب تعليق شرح أصول الخمسة فرزادي تنها يک نمونه از اين کتابهاست. البته قاضي جعفر تنها يکی از راههای انتقال کتابهای زيديان و معتزليان از ايران به يمن بوده و تازه الکني تنها يکی از منابع او برای دسترسی به اين منابع بوده است[54]. از ديگر سو از عباراتی در منابع رجالی زيدی بر می آيد که الکني ظاهرا فهرستی از مرويات و مشايخ داشته است که آنرا قاضي جعفر روايت می کرده است.
جالب اينکه الشيخ عمران بن الحسن العذري، دانشمند زيدی يمنی بنا به روايتی در مکه فرزند الکني را که نامش القاضي قطب الدين يحيى بن أحمد بن أبي الحسن بوده ديده بوده و از او پاره ای از مرويات پدرش را روايت کرده بوده است.
شاگرد ديگر الکني، الشريف تاج العترة عماد الدين الحسن بن عبد الله بن محمد بن يحيى الحسني و ملقب به المهول، از نوادگان الهادي الی الحق، نيز راوی بخشی از اين آثار از الکني بوده است. در حقيقت او از واسطه های انتقال دانش و آثار و مسموعات الکني به زيديان يمن بوده و سهمی همانند قاضي جعفر و البته نه با تأثير و اندازه او داشته است. می دانيم که دانشمند يمنی زيدی، الأمير بدر الدين محمد بن أحمد بن يحيى بن يحيى از وی در سال 567ق بهره برده بوده است. وی علاوه بر تحصيل در کوفه، توانست محضر الکني را در ری درک کند و نزد او الأمالي الخميسية تأليف المرشد بالله را در ذي القعدة سال 552ق بياموزد. المهول روايت الکني از طريق ابو منصور عبد الرحيم بن المظفر الحمدوني از پدرش ابو سعد المظفر از المرشد بالله (با تاريخ ذي حجة 473ق) را اخذ کرده بوده است. الکني خود اين کتاب را در رمضان 533ق نزد ابو منصور قرائت کرده بوده است. وي نزد الكني امالي المرشد بالله را به روايت او از الأذوني از المرشد بالله نيز اخذ کرده بوده است. در نسخه المهول زوائدی وجود دارد که در نسخه قاضي جعفر نبوده است. هم اينک الأمالي الخميسية بر اساس روايت المهول منتشر شده است[55]. از ديگر سو می دانيم که الکني، بخشی از الأمالي الخميسية المرشد بالله را از الشيخ بنيمان (کذا شايد: بمان) بن حيدر روايت می کرده است[56] که وی استاد منتجب الدين هم بوده و از مفيد عبد الرحمان نيشابوري روايت می کرده است (نک: پس از اين).
در اين مقاله قصد بررسی کتابهای الکني را نداريم و اين موضوع را در جای ديگری مورد مطالعه قرار داده ايم[57]، با اين وصف مناسب است به پاره ای از آنها اشاره شود:
يکی از آثار مهم او که ظاهرا باقی نمانده، کتاب کشف الغلطات بوده که کتابی فقهی و جدلی بوده است. اين کتاب ردی بر پاره ای از نظرات فقهی و کلامی ابو مضر شارح الزيادات مؤيد بالله بوده است؛ که خود مورد رد فقيه زيدی ديگری قرار گرفته است[58].
از ديگر کتابهای او که مورد اشاره عبد السلام الوجيه در اعلام المؤلفين الزيدية قرار گرفته، اينها را بايد نام برد:
1- كتاب المناظرة بين المشرقي الإثنا عشري مع المغربي الشيعي والرد عليهما جميعا، نسخه خطی در 30 صفحه، ضمن مجموعه ای در کتابخانه السيد المرتضى بن عبدالله بن علي بن عثمان الوزير در هجرة السر، کتابت سال 772ق. اين کتاب آنطور که از عنوان آن بر می آيد، رديه ای بوده بر متن مناظره ای ميان يک امامی و يک اسماعيلی که الکني هر دوی آنها را مورد رد قرار داده بوده است. اصولا رديه نويسی بر اسماعيليان در سده های پنجم و ششم قمری در ري و شمال ايران از سوی زيديان امری است که شواهد زيادی بر آن است.
2 - حكاية عن أمير المؤمنين، روايت شده از نسخه ای به قلم الکني در همان مجموعه پيشگفته.
اينک برای نشان دادن منابع مشترک ميان منتجب الدين و الکني، در اينجا به بررسی پاره ای از روايات منتجب الدين در کتاب الأربعين می پردازيم:
1- الأربعون حديثا- منتجب الدين بن بابويه ص 18 :
"الحديث الأول: أنا ابو الفتح محمود بن عبد الكريم بن عبد الواحد بن محمد بن أحمد الطالقاني الشاهد قراءة عليه : أنا جدي أبو الفضل عبد الواحد بن محمد البيع : أنا أبو سعد إسماعيل بن علي بن الحسين السمان الحافظ ..."
اين روايت به وضوح نشان دهنده آن است که منتجب الدين به روايات ابو سعد سمان دسترسی داشته است؛ محدثی برجسته و معتزلی مذهب، با علائق آشکار زيدي[59] که منتجب الدين نام او را ظاهرا به عنوان دانشمندی امامی در کتاب الفهرست خود آورده است[60]. پيشتر ديديم که الکني خود يکی از کسانی است که در انتشار و تداول الأمالي سمّان سهم مهم داشته است.
2- الأربعون حديثا- منتجب الدين بن بابويه ص 22 :
"الحديث الرابع : أنا أبو العلاء زيد بن علي بن منصور بن علي الراوندي الاديب ، قراءة عليه : نا القاضي أبو نصر أحمد بن محمد بن صاعد : أنا السيد أبو طالب حمزة [ بن محمد ] بن عبد الله الجعفري ، قراءة عليه : أنا أبو الحسين عبد الوهاب بن الحسن بن الوليد الكلابي بدمشق ، قراءة عليه..."
در اينجا منتجب از يکی از مشايخ الکني که پيشتر نامش گذشت، مستقيما روايت می کند. از ديگر سو، منتجب نيز مانند الکني، به روايت احمد بن محمد بن صاعد از مجموعه روايات الکلابي استناد کرده است.
3- الأربعون حديثا- منتجب الدين بن بابويه ص 27 :
"الحديث السابع : أنا أحمد بن الحسين بن بابا الاذوني بقراءتي عليه : أنا السيد أبو الحسين يحيى بن الحسين بن إسماعيل الحسني ، إملاءا : أنا محمد بن علي بن محمد أبو أحمد المكفوف ، بقراءتي عليه ..."
در اينجا منتجب نيز مانند الکني، از الأذوني روايت می کند و مانند الکني، به واسطه او از المرشد بالله نقل حديث می نمايد. نکته جالب اينکه منتجب الدين در الفهرست در دو جا شرح احوال المرشد بالله را ظاهرا به عنوان يک عالم امامی آورده است[61].
4- الأربعون حديثا- منتجب الدين بن بابويه ص 28 :
"الحديث الثامن : أنا السيد أبو الحسين علي بن القاسم بن الرضا العلوي الحسني[62] رحمه الله ، قراءة عليه : أنا السيد أبو الفضل ظفر بن الداعي بن محمد العلوي العمري ، قدم علينا الري من لفظه يوم الاربعاء السابع من شهر ربيع الآخر سنة تسع وتسعين وأربعمائة : نا السيد أبو الحسين زيد بن إسماعيل الحسني : نا السيد أبو العباس أحمد بن إبراهيم الحسني : نا أبو العباس الاموي..."
نيز: الأربعون حديثا- منتجب الدين بن بابويه ص 92 :
"الحكاية الحادية عشر : أنا السيد الزاهد أبو الحسين علي بن القاسم بن الرضا الحسني ، بقراءتي عليه : أنا السيد أبو الفضل ظفر بن الداعي بن مهدي العلوي العمري الاسترابادي : نا القاضي أبو أحمد إبراهيم بن المطرف بن الحسين المطرفي ..."
در اين دو مورد منتجب نيز مانند الکني به روايات ظفر بن الداعي دسترسی داشته است. از ديگر سو در يکی از اين دو روايت، منتجب حديثی از مجموعه احاديث ابو العباس حسني[63]، دانشمند برجسته زيدي را به واسطه السيد أبو الحسين زيد بن إسماعيل الحسني که به احتمال بسيار قوی زيدی مذهب بوده، اما منتجب از او در الفهرست نام برده[64] نقل می کند.
5- الأربعون حديثا- منتجب الدين بن بابويه ص 31 :
"الحديث العاشر : نا أبو سعد يحيى بن طاهر بن الحسين المؤدب السمان ، بقراءتي عليه : نا أبو الحسين يحيى بن الحسين بن إسماعيل الحسني الحافظ النسابة ، إملاءا : أنا أبو طاهر محمد بن علي بن محمد بن يوسف الواعظ أبو العلاء ، بقراءتي عليه ..."
نيز: الأربعون حديثا- منتجب الدين بن بابويه ص 84 :
"الحكاية السادسة : أنا أبو سعد يحيى بن طاهر بن الحسين المؤدب السمان ، بقراءتي عليه : نا السيد أبو الحسين يحيى بن إسماعيل الحسني النسابة الحافظ ، إملاءا بالري : أنا أبو أحمد محمد بن علي بن محمد المكفوف ، بقراءتي عليه باصبهان ..."
نيز: الأربعون حديثا- منتجب الدين بن بابويه ص 87 :
"الحكاية السابعة : أنا أبو سعد يحيى بن طاهر بن الحسين المؤدب الزاهد ، بقراءتي عليه : نا السيد الامام أبو الحسين يحيى بن الحسين بن إسماعيل الحسني ، إملاءا من لفظه ..."
نيز: الأربعون حديثا- منتجب الدين بن بابويه ص 88 :
"الحكاية الثامنة : أنا أبو سعد بن طاهر ، نا السيد يحيى بن الحسين الحسيني (کذا: الحسني) ، إملاءا : أنا أبو الفضل عبد الله بن أحمد المقرئ ابن الكوفي ، بقراءتي عليه في منزله ببغداد..."
الحكاية التاسعة : أنا أبو سعد بن طاهر ، هذا : نا السيد يحيى هذا : نا الشريف أبو طاهر إبراهيم بن محمد بن عمر الحسيني الزيدى ، قراءة عليه ..."
در اين موارد منتجب از نواده برادر ابو سعد سمّان و پسر ابو بکر سمّان که همگی متعلق به خاندانی زيدی و معتزلی بوده اند، روايت می کند. در موارد بالا، يحيی سمّان از المرشد بالله زيدی روايت می نمايد. الکني به سادگی می توانسته مستقيما از يحيی سمّان روايت کند.
در مورد اين نواده برادر سمان و از اهالی ري بايد گفت که سمعاني هم از او روايت می کرده و از وی نام برده است:
- التحبير، 2/375 – 376 :
"أبو سعد يحيى بن طاهر ين الحسين بن علي بن الحسين السمان الرازي من أهل الري. شيخ سديد السيرة. يعلم الصبيان. وكان ممن يميل إلى التشيع والإعتزال وله نسب عريق في ذلك. سمع عمه إمام المعتزلة أبا سعد إسماعيل بن علي بن الحسين السمان الحافظ[65]، والكيا أبا الحسين يحيى بن الحسين بن إسماعيل الحسني الحافظ وغيرهما. كتبت عنه بالري. وكانت ولادته في جمادى الآخرة سنة ثلاث وستين وأربعمئة بالري. وتوفي بها بعد سنة سبع وثلاثين وخمسمئة. فإني كتبت عنه في شهر ربيع الآخر. "
- الانساب از السمعاني ج 3 ص 293 :
"وابنه أبو سعد يحيى بن طاهر بن الحسين بن علي بن الحسين السمان من أهل الري . يروي عن أبيه ، والكيا أبي الحسين يحيى بن الحسين بن إسماعيل الشجري العلوي الحسني ، وكان يعلم الصبيان بباب زامهران[66] ، سمعت منه ، وكتبت عنه بالري في مكتبه ، وتركته حيا سنة سبع وثلاثين وخمسمائة."
6- الأربعون حديثا- منتجب الدين بن بابويه ص 51 :
"الحديث الثالث والعشرون : أنا أبو علي الحسن بن علي بن أبي طالب الفرزادي ، هموسة (خاموش) : أنا السيد أبو الحسين يحيى بن الحسين بن إسماعيل الحسيني ( کذا: الحسني) الحافظ ، إملاءا : أنا أبو نصر أحمد بن مروان بن عبد الوهاب المقري ، المعروف بالخباز بقراءتي عليه..."
نيز: الأربعون حديثا- منتجب الدين بن بابويه ص 98 :
"الحكاية الرابعة عشر : أنا الشيخ أبو علي الحسن بن علي بن أبي طالب هموسة(خاموش) الفرزادى قراءة : نا السيد المرشد بالله ، أبو الحسين يحيى بن الحسين الحسني ، إملاءا : نا القاضى أبو القاسم علي بن المحسن بن علي التنوخي : ..."
در اين دو مورد نيز منتجب مانند الکني از الفرزادي خاموش روايت مستقيم می کند. واسطه ميان منتجب با المرشد بالله، فرزادي است و نه الأذوني.
7- الأربعون حديثا- منتجب الدين بن بابويه ص 59 :
"الحديث الثلاثون : أنا أبو الحسين زيد بن الحسن بن محمد [البيهقي ، قدم علينا الري قراءة عليه : أنا السيد أبو الحسن علي بن محمد بن جعفر الحسني الاسترابادي : نا والدي محمد] بن جعفر والسيد علي بن أبي طالب الحسني الآملي ، قالا : أنا السيد أبو طالب يحيى بن الحسين بن هارون الحسني الهاروني ، إملاءا ..."
در اينجا عينا مانند الکني، منتجب الدين از زيد بن الحسن البيهقي زيدی مذهب روايت می کند. منتجب الدين از او در الفهرست خود هم نام برده و لابد او را امامی می دانسته است[67]. البته در نسب او اختلاف زيادی در منابع مختلف زيدی و امامی ديده می شود. از اين سند که به امالي ابو طالب هاروني مربوط است و عينا مانند سند الکني به امالي هاروني است، بر می آيد که منتجب، البيهقي البروقني را در همان سفر 540 ق او به ري در راه سفر حج ديده بوده است، درست مانند الکني. نکته ديگر اينکه منتجب الدين، نام علي بن أبي طالب الحسني الآملي مذکور در سند را به عنوان عالمی امامی در الفهرست خود آورده است[68].
8- الأربعون حديثا- منتجب الدين بن بابويه ص 70 :
"الحديث الثامن والثلاثون : أنا أبو منصور عبد الرحيم بن المظفر بن عبد الرحيم الحمدوني ، بقراءتي عليه : أنا أبو طاهر محمد بن عبد العزيز بن إبراهيم الأصم : نا الحسن بن علي بن الحسن الصفار : نا أبو الحسن عبد الجبار بن أحمد القاضي ..."
در اين سند، منتجب مانند الکني از عبد الرحيم الحمدوني زيدی روايت می کند[69] و از ديگر سو از کتاب الصفار (به احتمال بسيار قوی از امالي او ) روايت می کند که الکني هم آنرا روايت می کرده است، ولی يکی از دو واسطه با الکني متفاوت است. در اين روايت، منتجب به واسطه ابو علي الصفار، از قاضي عبد الجبار معتزلي روايت می نمايد.
9- الأربعون حديثا- منتجب الدين بن بابويه ص 82 :
"الحكاية الخامسة : أنا [ أبو ] العلاء زيد بن علي [ بن ] منصور الاديب والسيد أبو تراب المرتضى بن الداعي بن القاسم الحسني ، قالا : نا الشيخ المفيد عبد الرحمن بن أحمد الواعظ [ الحافظ ] ، املاءا : أنا محمد بن زيد بن علي الطبري أبو طالب بن أبي شجاع البريدي بآمل بقراءتي عليه : أنا أبو الحسين زيد بن إسماعيل الحسني : نا السيد أبو العباس أحمد بن إبراهيم الحسني ..."
در اين روايت، باز منتجب از يکی از مشايخ الکني روايت می کند؛ که پيشتر هم نام او در اسناد منتجب گذشت. در اين روايت، منتجب سندی به ابو العباس حسني زيدي می دهد.
10- الأربعون حديثا از منتجب الدين بن بابويه ص 33 :
"الحديث الحادي عشر : أنا أبو علي تيمان بن حيدر بن الحسن بن أبي عدي الكاتب ، بقراءتي عليه : نا أبو محمد عبد الرحمان بن أحمد بن الحسين الحافظ ، إملاءا ..."
- الأربعون حديثا از منتجب الدين بن بابويه ص 75 :
"الحكاية الاولى : أنا الشيخ أبو علي تيمان بن حيدر بن الحسن بن أبي عدي الكاتب فيما أذن له : أنا الشيخ المفيد عبد الرحمان بن أحمد بن الحسين الواعظ ، إملاءا ..."
- الأربعون حديثا از منتجب الدين بن بابويه ص 81 :
"الحكاية الرابعة : أنا أبو علي تيمان بن حيدر بن الحسن بن أبي عدي البيع : نا الشيخ المفيد أبو محمد عبد الرحمان بن أحمد بن الحسين الحافظ ..."
در اين سه سند، منتجب الدين از أبو علي تيمان (کذا: شايد بمان) بن حيدر بن الحسن بن أبي عدي البيع الكاتب روايت می کند که قبلا گفتيم وی از مشايخ الکني هم بوده است. وی احتمالا زيدی بوده است.
از کتابهای الفهرست و الأربعين ميزان اهتمام منتجب الدين به روايات و مشايخ زيدی ري روشن می شود. از ديگر سو، رافعي در التدوين، ذيل شرح حال منتجب به اين نکته اشاره می کند که وی از مشايخ زيادی از طبرستان بهره برده بوده است[70] که لابد بخشی از آنها زيدی بوده اند. فی المثل در الفهرست، يکجا از وجيه الدين عبد الملک بن أحمد بن سعد الداودي الزيدي (الفهرست، ص 119) روايت می کند. نکته ديگر اينکه منتجب الدين به تصريح تدوين رافعي (2/70)، از يکی از عالمان برجسته زيدي روايت می کند به نام ابو الفوارس تورانشاه بن خسروشاه الجيلي که وی از متکلمان و فقيهان زيدی بوده که احمد بن أبي الحسن الکني هم از او روايت می کرده و از شاگردان او بوده است. اين تورانشاه از شاگردان اسماعيل بن علي الفرزادي بوده است. درباره اين شخصيت مقاله مستقلی نوشته ام که بعدا در همين سايت انشاء الله منتشر خواهد شد.
بدين ترتيب ملاحظه می کنيم که دانش حديث ميان اماميه، زيديه، معتزله و اهل سنت مناسباتی فرهنگی و علمی را سبب ساز شده بوده است. آنچه گفتيم البته نمونه ای است از جامعه ري سده های ميانه. اين بررسی و مانند آن، مناسبات ميان مذاهب را در دوران سده های ميانه اسلامی پيچيده تر از آن نشان می دهد که عموما با ديدگاهی سطحی از آن سخن می رود.
--------------------------------------------------------------------------------
[1] در مورد هر دو تن، نک: کتاب مناسبات زيديه و اماميه، در دست آماده سازی نهايی.
[2] در اينجا در نسخه لسان الميزان، ميان المرشد بالله و ابو طالب هاروني خلط شده است؛ اما ما بقی مطلب مربوط است به المرشد بالله. درباره امامت المرشد بالله در منابع سنی هم اين مطلب مورد اشاره قرار گرفته، مانند کتاب الأباطيل جورقاني که چاپ شده و نيز لسان الميزان ابن حجر عسقلاني. نک: لسان 6/ 248 : "قال الجورقاني ... وسألت الامام محمد ابن الحسن بن محمد عن حال يحيى بن الحسين فقال كان رافضيا غاليا وكان ادعى الامامة بجيلان واجتمع عليه جماعة."
[3] نک: کتاب من با عنوان زيديان ايران.
[4] مزار قاضي صابر ونک متعلق است به صابر نسابه ونکی که در اين مقاله او را معرفی می کنيم.
[5] اردستان، ميان ري و اصفهان.
[6] نک: الجنداري، تراجم الرجال، همراه جلد اول شرح الأزهار، ص 4.
[7] گاهی به صورت المتلافحي. درباره او در طبقات ابراهيم بن القاسم چنين گفته است: "أبو الفوارس توران شاه بن خسروشاه الميلاقجي (المتلافحي/الميالهجي) العراقي... شيخ الزيدية، حافظ علوم الأئمة، مرجع الإسناد ... قطب الإسناد للمذهب الشريف، وإليه يرجع أهل المذهب... وهو شيخ العلامة الكني و قال: ورزقان بن اسفنجا. كذا قال الملا يوسف الحاجي - رحمه الله - وتوسطه في إسناد المذهب وترجيحه المقالات في جميع كتب المذهب الشريف".
[8] در مورد اين اشخاص، نک: کتاب مناسبات فرهنگی ميان ايران و يمن. در دست چاپ.
[9] نك: لوامع الأنوار، ذيل سند مسند زيد.
[10] برای نظرات فقهی الکني، نک: شرح الأزهار، 1/157، 192،307؛ 2/363،412، 414، 3/157،492،529،570، 571 .
[11] نک: الجنداري، همان، ص 4.
[12]برای او نک: کتاب روابط فرهنگی. نيز نک: در طبقات ابراهيم بن القاسم درباره البيهقي البروقني چنين آمده است: " سمع (مجموع الإمام زيد بن علي) على الحاكم أبو الفضل وهب الله بن الحاكم أبي القاسم عبيد الله بن عبد الله بن أحمد الحسكاني، وسمع (أمالي أبي طالب) عن أبي الحسن علي بن محمد بن جعفر الحسني النقيب باستراباذ في شهر الله الأصم رجب سنة ثماني عشرة وخمسمائة، وسمع دعاء أم داود المعروف بدعاء الاستفتاح على حيدرة بن الحسن، وقرأ كتاب (المحيط بالإمامة) على مؤلفه علي بن محمد بن الحسن بن سربيجان (کذا) قراءة فهم وضبط من أوله إلى آخره، وهو راوي صلاة التسبيح رواها عن [بياض في المخطوطات]". در پاره ای از منابع تاريخ ورود او به يمن 540 آمده که نبايد درست باشد.
[13] در مورد او نيز نک: پس از اين.
[14] برای اين اشخاص، نک: کتاب روابط فرهنگی.
[15] برای حسکاني و فرزندش ابو الفضل وهب الله که راوی شواهد التنزيل هم هست، نک: مقدمه مرحوم محمودی بر شواهد التنزيل.
[16] برای سند قاضي از طريق الکني/حسکاني، نک: قاضي جعفر ابن عبد السلام، الأربعون حديثا العلوية، صعده، 1421ق/2000م، ص 5-6
[17] نک: مسند زيد بن علي، ص 433
[18] در منابع زيدی نام پدرش حسن است و نه حسين که ظاهرا تصحيف است.
[19] اينکه قاضی بوده، در سندهای الامالي الاثنينية از المرشد بالله آمده است که به تازگی چاپ شده است؛ اما شايد در آن سندها خللی صورت گرفته باشد؛ نک: پس از اين. اينکه او قاضي بوده شايد با کسب و کار او در دکانش نسازد.
[20] نک: کتاب نقض و تعليقات مرحوم محدث ارموی؛ نيز نک: بشارة المصطفی، ص 105.
[21] درباره خاندان فرّزادي که دانشمندانی زيدی و از فرحزاد ری بوده اند، نک: مقاله من با عنوان : کتابی از مکتب متکلمان معتزلی ري، منتشر شده در کتاب ماه دين. درباره اين ناحيه، نک: معجم البلدان، 4/249.
[22] در پاره ای از منابع: عبد المجيد
[23] در پاره ای منابع به صورت: نصرويه
[24] اين نام در پاره ای از منابع به صورت مزدک است و در پاره ای از منابع به صورت مردک؛ اما بايد مردک درست تر باشد که اسمی است کهن از اسامی ايرانی و کتاب مردک در منابع پهلوی معروف است؛ نک: تاريخ ادبيات ايران از شادروان احمد تفضلی، ذيل اندرزهای مردک، ص 209- 211.
[25] در پاره ای اسناد مانند نسخه ای از طبقات ابراهيم بن القاسم، اين تاريخ شوال 540ق ذکر شده است.
[26] نک: مقاله من با عنوان : کتابی از مکتب متکلمان معتزلی ري، منتشر شده در کتاب ماه دين.
[27] نيز نک: پس از اين.
[28] پيشتر گذشت که اين امالي دست کم 200 مجلس بوده است؛ برای آن، نک: مقاله من با عنوان شخصيت ابو سعد سمان. در دست انتشار.
[29] نک: مقاله من با عنوان: از استراباد تا ری، در همين سايت.
[30] در اينجا مناسب است عباراتی از شرح حال او را از طبقات ابراهيم بن القاسم نقل کنيم: "علي بن أبي طالب أحمد بن القاسم بن أحمد بن جعفر بن عبيد الله بن محمد بن عبد الرحمن الشجري بن القاسم بن الحسن بن زيد بن الحسن بن علي بن أبي طالب الحسني، الآملي، الملقب: بالمستعين بالله، السيد أبو الحسن، أحد تلامذة السيد أبو طالب يحيى بن الحسين الهاروني، سمع عليه أماليه، وكان سماعه عليه في شوال سنة إحدى وعشرين وأربعمائة، ويروي عن أبي الحسين زيد بن إسماعيل الحسني، عن السيد أبي العباس أحمد بن إبراهيم الحسني، ويروي عن أبي القاسم علي بن محمد الأترابي، عن السيد الثائر في الله أبي الفضل جعفر بن محمد، عن الناصر الحسن بن علي الأطروش أحاديث جمة رواها بهذا السند إلى الناصر عن مشائخه مرفوعة في كتاب (المحيط بالإمامة)، وروى عن قاضي القضاة عبد الجبار بن أحمد الهمداني أماليه المعروفة ... قلت: وتلامذته أبو الحسن علي بن محمد بن جعفر الحسني النقيب بإستراباذ، والشيخ إبراهيم بن إسماعيل بن إبراهيم المعروف ببارستان، والسيد أبو الحسن علي بن محمد الزيدي شاه سربيجان صاحب (المحيط بالإمامة). قال ابن طباطبا: هو كثير الفضائل والعلوم، له قدم ثابت في كل علم حفظ وتصوف، وله معرفة جيدة بالنسب، وكان نقيباً بطبرستان، وبآمل حرسه الله، وكثر في العترة أمثاله، وله أولاد، وأخوه محمد له ولد هذا كلامه، انتهى."
[31] نويسنده اين سطور، امالي قاضي عبد الجبار را بر اساس چند نسخه زير نظر استاد مادلونگ برای چاپ آماده می سازد.
[32] او نيز شيخ سمعاني بوده است. نک: التحبير، 2/307: "مسعود بن علي بن منصور بن علي بن منصور الراوندي الرازي، أخو أبي العلاء. وقد كتب إلي الإجازة. وكانت ولادته في شهور سنة أربع وسبعين وأربعمئة بالري، ووفاته بعد سنة تسع وعشرين، وقيل سنة سبع وثلاثين وخمسمئة."
[33] براي او نك: مقاله اخو تبوك از آقای احمد پاکتچی در دائرة المعارف بزرگ اسلامی که به سنت روايت کتاب او در ميان زيديه ابدا نپرداخته است.
[34] برای او نک: پس از اين
[35] شرح حال ابو طالب حمزة بن محمد بن عبد الله الجعفري در فهرست منتجب الدين، ص 62 و حاشيه تا 63 .
[36] نک: تاريخ مدينة دمشق - ابن عساكر ج 39 ص 88 : "وأخبرنا أبو العلاء زيد وأبو المحاسن مسعود ابنا علي بن منصور بن الراوندي بالري قالا أنا قاضي القضاة أبو نصر أحمد بن محمد بن صاعد النيسابوري قدم علينا الري ..."
[37] نک: مقاله من با عنوان: از استراباد تا ری، در همين سايت.
[38] برای آن، نک: مقاله ابو الدنيا در دائرة المعارف بزرگ اسلامی.
[39] نک: مقاله من درباره کتاب موفق بالله در آينه ميراث، ذيل مقاله تصوف زيديان.
[40] نک: منتجب الدين، الفهرست، ص 150
[41] درباره قاضي القضاة أبو نصر أحمد بن محمد بن صاعد بن محمد الصاعديّ، مطلب تاريخ الاسلام ذهبي (33/75-76) را نقل می کنيم: " رئيس نيسابور و قاضيها. أجرى رئاسة بلده و رسومها على أحسن مجاريها. و كان معظّما عند السلطان. و له معرفة بالفروسيّة و رمي القوس. و كان من أعيان الحنفيّة. سمع من: جدّه أبي العلاء صاعد بن محمد القاضي، و القاضي أبي بكر الحيريّ، و محمد بن موسى الصّيرفيّ، و عليّ بن محمد الطّرّازيّ، و يحيى بن إبراهيم المزكّي. و سمع ببغداد في الكهولة من القاضي أبي الطّيّب الطّبريّ، و غيره.و كان مولده في سنة عشر و أربعمائة. روى عنه: إسماعيل بن محمد الحافظ، و أبو سعد البغداديّ، و سفيان بن مندة، و زاهر روجيه ابنا الشّحّاميّ، و منصور بن محمد حفيده، و عبد الله بن الفراويّ، و عبد الخالق بن زاهر، و أبو الغنائم منصور بن محمد الكشميهنيّ، و إسماعيل العصائديّ، و أحمد بن عليّ المقرئ البيهقيّ، و محمد بن عليّ بن دوست، و آخرون. قال السّمعانيّ: تعصّب بأخرة في المذهب، حتّى أدّى إلى إيحاش العلماء، و أغرى بعض الطّوائف على بعض، حتّى غيّرت الخطباء، و شرع اللّعن على أكثر الطّوائف من المسلمين، فانتهى الأمر إلى السّلطان ألب أرسلان، و الوزير نظام الملك، فأبطل ذلك، و لزم القاضي أبو نصر بيته مدّة إلى دولة ملك شاه، ففوّض القضاء إليه. و كان العدل و الإنصاف في أيّامه. و عقد مجلس الإملاء في خميسات رمضان. و كان يحضر إملاءه من دبّ و درج. توفّي في ثامن رمضان، و كان أحد من يقال له شيخ الإسلام"؛
براي او نيز نک: المنتخب من السياق 112- 114 رقم 246؛ المنتظم 9/ 49، 50 رقم 74 (16/ 284 رقم 3596)؛ الكامل في التاريخ 10/ 180؛ العبر 3/ 299؛ تذكرة الحفاظ 3/ 1194؛ مرآة الجنان 3/ 133؛ الجواهر المضيّة 1/ 279- 281 رقم 207؛ الطبقات السنية 2/ رقم 324؛ شذرات الذهب 3/ 366.
[42] نک: مقاله من با عنوان از استراباد تا ری، در همين سايت.
[43] می دانيم که ابو سعد سمان هم الرياض در حديث داشته است (نک: الفهرست منتجب الدين، ص 8).
[44] برای او نک: مقاله کتابی از مکتب متکلمان معتزلی ري، در کتاب ماه دين.
[45] در پاره ای از اسناد به جای الزعفراني، الفرزادي آمده است که تحريف است. زعفراني منسوب است به منطقه زغفرانية ری.
[46] اين اربعين به غلط به نام برادر اين محدث منتشر شده است: الشيخ المفيد ابو محمد عبد الرحمن بن احمد بن الحسين النيسابوري الخزاعي، الاربعين عن الاربعين في فضائل علي امير المؤمنين عليه ، تحقيق: محمد باقر المحمودي ، تهران: وزارت ارشاد اسلامي ، 1414 ق
[47] نک: الأربعين مفيد نيشابوري، ذيل حديث 28؛ نيز نک: بشارة المصطفی، ص 149.
[48] برای اين کتاب، نک: مقاله من در مجله علوم حديث، شماره 20 درباره زيديه و منابع مکتوب اماميه.
[49] روايت دو هاروني از ابوالعباس حسني بوده و نه اينکه آنان هر سه مشترکا با هم روايت می کرده اند. بنابراين در سند خلل وجود دارد.
[50] براي او نك: مقاله من در مجله معارف با عنوان ابو زيد علوی و رديه او بر اماميه.
[51] نک: لوامع الأنوار مؤيدي، ذيل اسانيد امالي احمد بن عيسی.
[52] درباره او نک: مقاله من ذيل مدخل احمد بن عيسی در دائرة المعارف بزرگ اسلامی.
[53] برای تفصيل در مورد اين موضوع، نک: مقاله من با عنوان کتابی کلامی از مکتب کلامی معتزليان ري، در کتاب ماه دين.
[54] نک: کتاب من با عنوان زيديان ايران، در دست آماده سازی نهايی.
[55] نک: مقاله از استراباد تا ري.
[56] نک: الجنداري، تراجم، ص 4.
[57] به مناسبت انتشار يک متن از الکني.
[58] عبارت مطلع البدور ابن ابی الرجال چنين است: "وللقاضي أبي مضر مقالات كالمستقل بنفسه فيها لجزمه بتصويب المجتهدين جميعاً في الأصول، فإنه قصره في الشرح وغير هذه، وقد تعقبه الكني رحمه الله بكتاب سمَّاه كشف الغلطات، ذكر فيه أنه غلط في مواضع، ثُمَّ تعقبهما الفقيه العلامة يحيى بن أحمد بن حنش الكندي بكتاب أسرار الفكر في الرد على الكني وأبي مضر، وذكر أن الكني تحامل على أبي مضر وغلط الكني في مواضع"
[59] درباره او نک: مقاله من پيرامون شخصيت ابو سعد سمان، در مجموعه مقالات، در دست انتشار.
[60] نک: الفهرست، ص 8.
[61] برای المرشد بالله و کتاب أنساب آل أبي طالب او در الفهرست منتجب، نک: ص 200 و 202؛ شرح حال المرشد بالله در معجم أعلام الشيعة محقق طباطبايي هم آمده است: ص 486-487. ابن طباطبا در منتقلة الطالبية (چاپ نجف) از المرشد بالله مکرر روايت می کند و او را نسابه می خواند.
[62] برای السيد الزاهد ابو الحسن (کذا) علي بن القاسم بن الرضا الحسني المحدث، نک: منتجب، الفهرست، ص 118
[63] شايد ابوالعباس حسنی مذکور در الفهرست منتجب، ص 21 اشاره به او باشد.
[64] برای ابو الحسين زيد بن اسماعيل بن محمد الحسني ، نک: منتجب، الفهرست، ص 81
[65] به احتمال قوی همانطور که در الانساب آمده او به واسطه پدرش از ابو سعد سمّان روايت می کرده است.
[66] از محلات معروف ري که مسجدی در آنجا بوده و محل حديث آموزی؛ نک: بشارة المصطفی، ص 70
[67] نک: الفهرست، ص 81 ، ش 176
[68] السيد علي بن أبي طالب الحسني الآملي در الفهرست منتجب الدين، ص 131
[69] برای روايت منتجب از عبد الرحيم در التدوين، نک: 1/30؛ 2/299
[70] نک: مقدمه محقق طباطبايي بر الفهرست منتجب الدين، ص 12.
پنجشنبه ۹ مهر ۱۳۸۸ ساعت ۱:۵۴