در شماره 87-88 مجله تراثنا، متن مناظره ای منسوب به هشام بن الحکم در دربار هارون الرشيد وسيله آقای خضر محمد نبها بر اساس يک نسخه خطی منتشر شده است که بی ترديد انتساب آن به هشام بن الحکم نادرست است و متن آن از ساخته های دورانهای بعد است. نسخه کتاب در ضمن مجموعه ای کوچک در کتابخانه مسجد اعظم قم، شماره 925 نگهداری می شود. اين نسخه مدعی است متن مناظره ای را ميان هشام بن الحکم و شماری از مخالفان و از جمله متکلمان معروف ابو الهذيل علاف و ضرار بن عمرو در دربار هارون الرشيد عباسی و در محضر او و يحيی بن خالد البرمکي روايت می کند و در آغاز آن هم علاوه بر سند اين متن، مقدمات تشکيل اين مجلس روايت شده است. سند آغازين متن چنين است:
قال الشيخ رحمه الله : حدَّثني أبو الفضل جعفر بن إبراهيم بن الحسين بن إبراهيم بن الحسن، قال : حدّثني أبو الحسن البصري، عن أبي عبدالله الحسين بن محمّـد الجرير، عن محمّـد بن الأشعث المعروف بابن مكلّم الذئب الخزاعي ، قال : دخلت على هارون الرشيد ...
معلوم نيست به چه دليل محقق اين متن، مراد از "الشيخ" را در آغاز اين سند، شيخ مفيد دانسته است. از ديگر سو شخصی که در اين سند از او به نام ابو الفضل جعفر بن ابراهيم بن الحسين نام برده شده معلوم نيست کيست و اگر نام او با تحريف و تصحيف توأم نباشد، بايد گفت که از اين شخص مجهول در ميان مشايخ شيخ مفيد نام برده نشده است. ابو الحسن البصري در اين سند نيز اصلا معلوم نيست کيست و آنچه محقق اين متن در پاورقی مرقوم فرموده اند که منظور از ابو الحسن البصري، يکی از مشايخ شيخ صدوق به نام ابو الحسن محمد بن عمرو/ عمر بن علي بن عبد الله البصري است، محض احتمال است و آن شخص هم چندان ناشناخته است که نمی توان به قطع "ابو الحسن البصري" در اين سند را معطوف به او دانست (نک: مقدمه تحقيق کتاب معاني الأخبار، ص 65). اين شيخ روايی شيخ صدوق که ظاهرا ساکن ايلاق ماوراء النهر بوده به احتمال بسيار قوی از اهل سنت بوده و نبايد راوی چنين متنی يعنی مناظره هشام درباره امامت بوده باشد. به هر حال اگر حقيقتا روايت اين متن، منسوب به اين شيخ روايی شيخ صدوق باشد، بايد مسئوليت پرداختن چنين متنی را به همو هم نسبت داد. در دنباله نامی از ابو عبدالله الحسين بن محمّـد الجرير آمده که او هم مجهول الهويه است. معلوم نيست به چه مناسبت محقق متن ما اين شخص را با شخصی ابو الجرير نام، از اصحاب امام کاظم يکی گرفته است، در حالی که علاوه بر عدم تطابق نامها، بايد گفت که چگونه ممکن است يکی از اصحاب امام کاظم، شيخ روايت کسی باشد که شيخ صدوق مستقيما از او روايت می کند. در دنباله سند نام کسی آمده به نام "محمّـد بن الأشعث المعروف بابن مكلّم الذئب الخزاعي"؛ اين شخص را محقق متن ما با کسی تطبيق داده که اساسا از محدثان و يا اهل علم نبوده و از فرماندهان نظامی دوران منصور عباسی بوده و در 149ق درگذشته است. حال چگونه ممکن است چنين کسی معاصر هارون الرشيد و راوی متن مناظره مجلس او باشد. علاوه بر اينکه آن فرمانده نظامی، به تشيع شهرت نداشته، در حالی که در متن ما گونه ای مطلب روايت شده که نشان می دهد او عقايد شيعی و آن هم با گرايش امامی (اعتقاد به عصمت امام؛ ... يزعم أنَّ لله عزَّ وجلّ في أرضه إماماً غيرك ، مفترض الطاعة ، في ولد علي بن أبي طالب ، ويدّعي أنَّهُ معصوم من كلِّ ذنب ... ) داشته است.
تا اينجا معلوم می شود که سند اين متن سندی ساختگی و غير واقعی است. اما از لحاظ متن نيز بايد گفت که بخش عمده اين متن که مشتمل بر مناظرات هشام با ضرار و ابو الهذيل است از لحاظ محتوی با تحولات تاريخی عقايد شيعه و اماميه سازگار نيست و در آن نکاتی مطرح شده که از لحاظ تاريخی با آنچه از آن دوران می شناسيم ناهماهنگ است. در عين حال بايد گفت که بخش اخير اين متن مناظره گونه (بحثی درباره حضرت امير و عباس عموی پيامبر)، در منابع ديگر و کهن به عنوان متنی مناظره ای از هشام بن الحکم و البته به شکلهای مختلف و در زمينه های داستانی متفاوتی ثبت شده است (برای منابع اين بخش از مناظره هشام، نک: الفصول المختارة : 49 ، المناقب ابن شهرآشوب 3 / 49 و78 ، تأويل مختلف الحديث : 49، الذخائر والبصائر 5 / 199 ح 700 ، العقد الفريد 2 / 412 ، التذكرة الحمدونية 7 / 187 ح 865؛ محقق متن به اين اسناد توجه داشته اند). به نظر می رسد که نويسنده اين متن، قسمتی از متن مناظره پيشگفته هشام را که در منابع متعدد و به اشکال مختلفی نقل شده، در يک متن برساخته صورتبندی و جا سازی کرده و آنگاه همه آن متن را به نام هشام ارائه داده است. جالب اين است که در حالی که بخش عمده متن به روايت شخصی است به نام ابن مکلم الذئب که راوی مناظره مزعوم هشام است، آن قسمتی که روايت مناظره شناخته شده و تاريخی هشام است، نه به روايت ناظر خارجی، بلکه به روايت خود هشام در اين متن نقل شده و سازنده اين متن به اين نکته توجه نکرده که با اين ناسازگاری در نحوه روايت اين مناظره، عملا دست خود را در جعل بخش اول رو کرده است.
واقعيت اين است که مناظرات متعددی از هشام با اصحاب ملل و نحل در منابع کهن ثبت شده که دست کم بخش زيادی از آنها اصيل اند. اما نويسنده متنی که در مجله تراثنا بر اساس يک نسخه خطی منتشر شده، صرفا با بهره گيری از يکی از همين دست مناظرات، آن را در يک متن بزرگتری که علائم ساختگی بودن آن بسيار هويداست، قرار داده و با اضافه کردن سندی ساختگی و نيز داستانی مقدماتی که جذابيت اين مناظره را بيشتر می کرده است، سعی نموده است تا مطالبی را درباره امامت فراخور اعتقاد شيعه امامی به زبان هشام بن الحکم روايت کند. در ادبيات مناظره نويسی، بهره گيری از شيوه های داستان نويسی برای ارائه مناظرات مذهبی بسيار رايج بوده و ما هم از برخی نمونه های ديگر اين ژانر ادبی در همين تارنمای "بررسيهای تاريخی" تاکنون ياد کرده ايم.
قال الشيخ رحمه الله : حدَّثني أبو الفضل جعفر بن إبراهيم بن الحسين بن إبراهيم بن الحسن، قال : حدّثني أبو الحسن البصري، عن أبي عبدالله الحسين بن محمّـد الجرير، عن محمّـد بن الأشعث المعروف بابن مكلّم الذئب الخزاعي ، قال : دخلت على هارون الرشيد ...
معلوم نيست به چه دليل محقق اين متن، مراد از "الشيخ" را در آغاز اين سند، شيخ مفيد دانسته است. از ديگر سو شخصی که در اين سند از او به نام ابو الفضل جعفر بن ابراهيم بن الحسين نام برده شده معلوم نيست کيست و اگر نام او با تحريف و تصحيف توأم نباشد، بايد گفت که از اين شخص مجهول در ميان مشايخ شيخ مفيد نام برده نشده است. ابو الحسن البصري در اين سند نيز اصلا معلوم نيست کيست و آنچه محقق اين متن در پاورقی مرقوم فرموده اند که منظور از ابو الحسن البصري، يکی از مشايخ شيخ صدوق به نام ابو الحسن محمد بن عمرو/ عمر بن علي بن عبد الله البصري است، محض احتمال است و آن شخص هم چندان ناشناخته است که نمی توان به قطع "ابو الحسن البصري" در اين سند را معطوف به او دانست (نک: مقدمه تحقيق کتاب معاني الأخبار، ص 65). اين شيخ روايی شيخ صدوق که ظاهرا ساکن ايلاق ماوراء النهر بوده به احتمال بسيار قوی از اهل سنت بوده و نبايد راوی چنين متنی يعنی مناظره هشام درباره امامت بوده باشد. به هر حال اگر حقيقتا روايت اين متن، منسوب به اين شيخ روايی شيخ صدوق باشد، بايد مسئوليت پرداختن چنين متنی را به همو هم نسبت داد. در دنباله نامی از ابو عبدالله الحسين بن محمّـد الجرير آمده که او هم مجهول الهويه است. معلوم نيست به چه مناسبت محقق متن ما اين شخص را با شخصی ابو الجرير نام، از اصحاب امام کاظم يکی گرفته است، در حالی که علاوه بر عدم تطابق نامها، بايد گفت که چگونه ممکن است يکی از اصحاب امام کاظم، شيخ روايت کسی باشد که شيخ صدوق مستقيما از او روايت می کند. در دنباله سند نام کسی آمده به نام "محمّـد بن الأشعث المعروف بابن مكلّم الذئب الخزاعي"؛ اين شخص را محقق متن ما با کسی تطبيق داده که اساسا از محدثان و يا اهل علم نبوده و از فرماندهان نظامی دوران منصور عباسی بوده و در 149ق درگذشته است. حال چگونه ممکن است چنين کسی معاصر هارون الرشيد و راوی متن مناظره مجلس او باشد. علاوه بر اينکه آن فرمانده نظامی، به تشيع شهرت نداشته، در حالی که در متن ما گونه ای مطلب روايت شده که نشان می دهد او عقايد شيعی و آن هم با گرايش امامی (اعتقاد به عصمت امام؛ ... يزعم أنَّ لله عزَّ وجلّ في أرضه إماماً غيرك ، مفترض الطاعة ، في ولد علي بن أبي طالب ، ويدّعي أنَّهُ معصوم من كلِّ ذنب ... ) داشته است.
تا اينجا معلوم می شود که سند اين متن سندی ساختگی و غير واقعی است. اما از لحاظ متن نيز بايد گفت که بخش عمده اين متن که مشتمل بر مناظرات هشام با ضرار و ابو الهذيل است از لحاظ محتوی با تحولات تاريخی عقايد شيعه و اماميه سازگار نيست و در آن نکاتی مطرح شده که از لحاظ تاريخی با آنچه از آن دوران می شناسيم ناهماهنگ است. در عين حال بايد گفت که بخش اخير اين متن مناظره گونه (بحثی درباره حضرت امير و عباس عموی پيامبر)، در منابع ديگر و کهن به عنوان متنی مناظره ای از هشام بن الحکم و البته به شکلهای مختلف و در زمينه های داستانی متفاوتی ثبت شده است (برای منابع اين بخش از مناظره هشام، نک: الفصول المختارة : 49 ، المناقب ابن شهرآشوب 3 / 49 و78 ، تأويل مختلف الحديث : 49، الذخائر والبصائر 5 / 199 ح 700 ، العقد الفريد 2 / 412 ، التذكرة الحمدونية 7 / 187 ح 865؛ محقق متن به اين اسناد توجه داشته اند). به نظر می رسد که نويسنده اين متن، قسمتی از متن مناظره پيشگفته هشام را که در منابع متعدد و به اشکال مختلفی نقل شده، در يک متن برساخته صورتبندی و جا سازی کرده و آنگاه همه آن متن را به نام هشام ارائه داده است. جالب اين است که در حالی که بخش عمده متن به روايت شخصی است به نام ابن مکلم الذئب که راوی مناظره مزعوم هشام است، آن قسمتی که روايت مناظره شناخته شده و تاريخی هشام است، نه به روايت ناظر خارجی، بلکه به روايت خود هشام در اين متن نقل شده و سازنده اين متن به اين نکته توجه نکرده که با اين ناسازگاری در نحوه روايت اين مناظره، عملا دست خود را در جعل بخش اول رو کرده است.
واقعيت اين است که مناظرات متعددی از هشام با اصحاب ملل و نحل در منابع کهن ثبت شده که دست کم بخش زيادی از آنها اصيل اند. اما نويسنده متنی که در مجله تراثنا بر اساس يک نسخه خطی منتشر شده، صرفا با بهره گيری از يکی از همين دست مناظرات، آن را در يک متن بزرگتری که علائم ساختگی بودن آن بسيار هويداست، قرار داده و با اضافه کردن سندی ساختگی و نيز داستانی مقدماتی که جذابيت اين مناظره را بيشتر می کرده است، سعی نموده است تا مطالبی را درباره امامت فراخور اعتقاد شيعه امامی به زبان هشام بن الحکم روايت کند. در ادبيات مناظره نويسی، بهره گيری از شيوه های داستان نويسی برای ارائه مناظرات مذهبی بسيار رايج بوده و ما هم از برخی نمونه های ديگر اين ژانر ادبی در همين تارنمای "بررسيهای تاريخی" تاکنون ياد کرده ايم.
شنبه ۸ تير ۱۳۸۷ ساعت ۲:۰۱