<p />
از جمله آثار قاضي عبد الجبار همداني، متکلم نامدار معتزلی در شاخه جبايی بهشمي رساله ای را نام می برند به نام مختصر في أصول الدين. اين رساله در عين اختصار و با وجود آنکه بيشتر در سنت رساله های اعتقاد نامه ای نوشته شده (ما لا يسع جهله و إغفاله)، اما مشتمل بر ادله و خلافات کلامی به صورت بسيار گزيده نيز هست و به هر حال اهميت خاص خود را در آثار معتزلی دارد. اين رساله نخستين بار وسيله محمد عمارة، محقق مصری در مجموعه رسائل العدل والتوحيد (قاهره، 1971م،نک: جلد اول، ص 162 به بعد)، به چاپ رسيد؛ البته بعدا هم باز در مجموعه ديگری از رسائل کلامی انتشار يافت که آن تنها متکی بر همان تحقيق عمارة بود. محمد عمارة اين رساله (از ص 168 تا 253) را بر اساس نسخه ای منحصر به فرد و متکی بر نسخه مادر کهنسالی منتشر کرد. اين رساله ضمن مجموعه ای است در کتابخانه تيموريه قاهره، شماره 169 عقايد و در 1095ق کتابت شده اما متکی بر نسخه ای به تاريخ 545ق است که وسيله شخصی به نام محمد بن حماد بن برکة بن محمد بن حيان الشيباني المحرزي نوشته شده بوده است. در اين نسخه جايی اشاره ای به اينکه اين رساله تأليف قاضي عبد الجبار است نشده و محمد عمارة (ص 163) صرفا بر اساس قراينی حکم کرده است که اين رساله می بايست از قاضي عبد الجبار باشد. از آن زمان کمتر ترديدی در انتساب اين رساله از سوی محققان ابراز شده و حتی پروفسور مادلونگ، محقق بلند مرتبه در عرصه مطالعات معتزلی، اين رساله را از قاضي عبد الجبار به شمار آورده است (نک: ايرانيکا، مقاله "عبد الجبار"، 117 ب، شماره 3؛ نيز: مايکل کوک، امر به معروف و نهی از منکر، ترجمه فارسی، مشهد، 1384ش، 1/ 332 پاورقی 43). دست کم تا آنجا که من می دانم ظاهرا نخستين بار مايکل کوک در يکی از پاورقی های کتاب ارزشمندش به نام امر به معروف و نهی از منکر بحثی را درباره انتساب اين اثر به قاضي عبد الجبار مطرح کرده و نوعی ترديد را در اين مورد ابراز داشته است (نک:کوک، همانجا). مايکل کوک در يادداشت کوتاهش مسئله انطباق اين اثر را با کتابی ديگر از قاضي عبد الجبار که در منابع کهنتر از آن نام برده شده، با عنوان "مختصر الحسني" به طور گذرا مورد بررسی قرار می دهد. همين تطابق را ريچارد فرانک، محقق برجسته دانش کلام اسلامی و نيز اين اواخر هيمسکرک درکتابی که درباره مسئله عذاب در کلام قاضي عبد الجبار نوشته ارائه داده اند[1]. در اين يادداشت ما قصد داريم در اين باره داوری کنيم و چند نکته را بر بررسی مايکل کوک و محققان ديگر بيافزاييم:

در آغاز رساله ای که محمد عمارة منتشر کرده، دو سه نکته مهم ديده می شود که می تواند در بحث ما راهگشا باشد. نخست اينکه در آغاز رساله، نويسنده وصفی از خود اين مختصر ارائه داده است: "هذا مختصر في اصول الدين يشتمل علی جمل من الأدلة والخلاف ويحتوي علی ما لا يسع جهله واغفاله، عملناه للشريف النجيب المؤمل لعمارة الدين وإحياء معالم آبائه الطاهرين، صلوات الله علی النبي وعليهم أجمعين." (ص 168).

تا اينجا معلوم می شود که نويسنده احتمالا اين رساله را "مختصر في أصول الدين" ناميده است و از ديگر سو اين نکته که نويسنده آن را برای يکی از سادات نوشته بوده که ضمن آنکه از او به احترام ياد می کند اما از تعابيرش پيداست که آن شريف در سنين جوانی بوده است. عبارات بعدی او هم کما اينکه نقل خواهيم کرد همين نظر را تأييد می کند. نکته مهمی که درست پس از عبارت فوق در آغاز اين رساله ديده می شود اين است که نويسنده می نويسد: " تقدم بجمعه الصاحب الجليل امام العالمين في العلم والدين والفضل أدام الله علاه لأهله من حيث أحله محل الولد وشاهد منه آثار الفضل وعلامات النجابة والتقدم فأحب أن يکون في الحق علما وفي نصرة دين جده صلوات الله عليه اماما فامتثلت ذلک علی ما حده ليصير توطئة له الی دراسة الکتب بعده ..." (همانجا). با وجود آنکه تعبير "تقدم بجمعه" تا اندازه ای نا مأنوس است اما ظاهرا بايد چنين فرض کرد که نويسنده، اين رساله را به خواهش "الصاحب الجليل" برای آن شريف نگاشته بوده چرا که "الصاحب الجليل" نسبت به آن شريف التفات فراونی داشته و او را همانند فرزندش گرامی می داشته و بنابراين برای تحصيل علم از نويسنده اين رساله تأليف آن را برای آن شريف درخواست کرده بوده تا اين رساله بسان مقدمه ای برای آموختن کتابهای ديگر باشد. روشن است که بايد "الصاحب الجليل" را صاحب بن عباد، وزير نامدار و دانشمند آل بويه فرض کنيم. محمد عمارة بنا بر قرينه تأليف اين مختصر به خواهش صاحب بن عباد، عقيده دارد که اين مختصر در اصول عقايد معتزلی بايد تأليف قاضي عبد الجبار همداني باشد که می دانيم از سوی صاحب بن عباد مقام قاضي القضاتی داشته و ارتباط نزديکی با او داشته است. اما اينجا سه مسئله قابل طرح است؛ نخست اينکه آيا اين مختصر با عقايد و آراء قاضي عبد الجبار هماهنگی کامل را دارد و يا نه؟ از ديگر سو اينکه نام اصلی اين رساله چيست و آيا نامی از آن در آثار شناخته شده قاضي عبد الجبار ديده می شود؟ و دست آخر اينکه "شريف" مورد اشاره که نويسنده اين مختصر را برای او نگاشته کيست؟

در رابطه با عقايد مطرح در اين مختصر و تطبيق آن با عقايد شناخته شده قاضي عبد الجبار البته بايد گفت که به دليل اختصار اين رساله و عدم پرداختن به جزييات مسائل اين مطالعه تطبيقی چندان مثمر ثمر نيست؛ ضمن اينکه قاضي گاه در آثار مختلف رويکردها و شيوه های مختلفی داشته و تنها از طريق عدم تطابق پاره ای از موارد نمی توان حکم کرد که اين رساله از او نيست. يک مورد مهم در حقيقت اين است که در اين رساله و در آغاز آن (ص 168)، نويسنده آنچه که بر مکلف معرفت آن از اصول دين واجب است را در چهار مورد خلاصه می کند: توحيد، عدل، نبوات و شرايع. در دنباله (ص 169)، نويسنده اين پرسش را مطرح می کند که مگر گفته نمی شود که اصول نزد معتزله پنج مورد است و از آن جمله وعد و وعيد، منزلة بين المنزلتين و امر به معروف و نهی از منکر بر شمرده می شود، پس چرا در اصول چهارگانه نامی از اين سه مورد ديده نمی شود. در پاسخ نويسنده خود پاسخ می دهد که همه اين سه اصل، داخل در "عدل" (يعنی اصل دوم) است. آنچه در اينجا مورد اشاره نويسنده قرار گرفته، اگر اين مختصر را تأليف قاضي عبد الجبار فرض کنيم، با آنچه قاضي در آثار ديگرش مطرح کرده متفاوت به نظر می رسد و همين نکته برای احتمال عدم صحت انتساب اين مختصر به قاضي عبد الجبار از سوی مايکل کوک به نحوی به کار گرفته شده است. توضيح اينکه در منابع از يک "مختصر الحسني" از تأليفات قاضي عبد الجبار نام برده شده است که از جمله در تعليق شرح اصول الخمسه اثر مانکديم زيدی از آن نام برده شده است. علت اينکه از اين اثر در کتاب ياد شده نامی آمده است، درست مرتبط با موضوع تعداد اصول دين است. در اين کتاب، مانکديم متذکر می شود که قاضي عبد الجبار در کتاب المغني، صرفا از دو اصل توحيد و عدل ياد می کند، در حالی که در "مختصر الحسني" از چهار اصل توحيد، عدل، نبوات و شرايع نام برده شده است. همو می گويد که قاضي عبدالجبار در کتاب شرح اصول الخمسة (مانکديم از آن با تعبير "کتاب" ياد می کند که مقصود همان متن مفقود شرح اصول الخمسة قاضي عبد الجبار است) از پنج اصل معروف معتزليان نام برده بوده است. مانکديم می افزايد که در "مختصر الحسني"، قاضي عبد الجبار سه اصل ديگر از اصول خمسه معتزله را داخل در "شرايع" دانسته است (نک: "تعليقِ" شرح اصول الخمسة، تحقيق عبد الکريم عثمان، قاهره، 1965م، ص 122-123). همانطور که می بينيم مانکديم مطلبی از مختصر الحسني نقل می کند که با آنچه که در مختصر چاپ شده وسيله محمد عمارة آمده، هماهنگ است؛ اما تنها در يک بخش آن، چرا که در مختصر عمارة همانطور که ديديم سخن از اين هم به ميان می آيد که سه اصل ديگر معتزله داخل در "عدل" است، در حالی که در مختصر الحسني، آنطور که در کتاب مانکديم نقل شده، گفته می شود که سه اصل ديگر داخل در "شرايع" است. اين مسئله اگر ناشی از اشتباه مانکديم و يا نسخه کتاب نمی بود، در فرض اتحاد مختصر چاپ شده محمد عمارة با مختصر الحسني می توانست خلل وارد کند. اما از ديگر سو در همين متنی که عمارة منتشر کرده با وجود آنچه که در آغاز متن گفته شده، عملا نويسنده بحث سه اصل ديگر از اصول پنجگانه معتزله را در ذيل اصل شرايع مطرح کرده و نه عدل (جز بخشی کوتاه از مسائل وعيد که در ذيل اصل عدل مطرح شده است)؛ بنابراين می توان احتمال داد که در آنجا که در آغاز متن تعبير عدل به جای شرايع آمده خطايی در نسخه رخ داده است.

از ديگر سو، ظاهرا بايد اين "مختصر الحسني" را به عنوان مختصری دانست که قاضي عبد الجبار برای يک شريف حسني از سادات نوشته بوده است (يعنی در واقع مختصر للحسني). در مورد مختصری که محمد عمارة منتشر کرده هم ديديم که نويسنده آن، مختصر را برای يک "شريف" نوشته بوده است. اين امر نيز می تواند برای اتحاد اين دو مختصر مورد استدلال قرار گيرد. برخی محققان کلام معتزلی، "مختصر الحسني" (حسني منسوب به حسن) را به صورت "مختصر الحُسنی" خوانده اند[2] که دليل آن روشن نيست. آيا اين رساله قاضي عبد الجبار مختصری از کتابی بزرگتر او احتمالا به نام "الحُسنی" بوده است؟ بسيار بعيد است. به هر حال از "مختصر الحسني" نامی در شرح العيون جشمي و طبقات المعتزلة ابن مرتضی نيامده است و اين شايد به دليل آن بوده که اين کتاب، رساله ای مختصر بيش نبوده است. اما از ديگر سو يک مطلب هم بايد در اينجا مورد اشاره قرار گيرد و آن اينکه در پاره ای منابع از مختصر الحسني به عنوان کتاب بزرگی ياد شده که البته اين مايه شگفتی است، چرا که اين مطلب با عنوان "مختصر" سازگار نيست. فی المثل در تراجم الرجال جنداري (ص 22)، نويسنده از احمد بن يحيی المرتضی المهدي زيدی نقل می کند که قاضي عبد الجبار تأليفاتش به چهارصد هزار برگ بالغ می شده و از آن جمله کتاب المحيط در 22 جلد و المغني 13 جلد و مختصر الحسني در 10 جلد و العمد بالغ بر 20 جلد. شايد اين مطلب ناشی از آميختگی نسخه ها و منابع باشد، اما به هر حال بايد در اين مورد تحقيق بيشتری صورت گيرد و بايد هنوز در انتساب رساله ای که محمد عمارة منتشر کرده و به قاضي عبد الجبار نسبت داده، احتياط را از دست نداد.

در رابطه با شريفی که اين مختصر برای او و به خاطر آغاز تحصيلات کلاميش نوشته شده در اينجا يک احتمال را مطرح می کنيم:

می دانيم که موفق بالله الجرجاني از سادات حسنی و از زيديان نامدار و بسيار برجسته بوده که در عين حال تخصص اصلی و مهم او دانش کلام معتزلی است و کتاب مهم الاحاطة في علم الکلام را نوشته است. اطلاعات ما از زندگی او بسيار محدود است و علاوه بر پاره هايی در آثار ديگران، تنها می توان از آثار او و از جمله کتاب الاعتبار وسلوة العارفين نکاتی را درباره او و فعاليتهای علمی اش استخراج کرد. در مقدمه چاپ کتاب الاعتبار او شرحی از زندگی او به طور مختصر و ناقص از سوی محقق متن، به دست داده شده است و ما هم در کتاب روابط فرهنگی ميان ايران و يمن مفصلا درباره او سخن گفته ايم. او را از اصحاب مؤيد بالله ابو الحسين الهاروني خوانده اند و در برخی منابع گفته شده که وفاتش پس از 420ق است (فی المثل نک: جنداري، تراجم الرجال المذکورة في شرح الأزهار، در ابتدای شرح الازهار، جلد اول، صنعاء، 1341ق، ص 12). البته اين تاريخ دقيق نيست و او می بايست سالها پس از اين تاريخ نيز در قيد حيات بوده باشد. وی گرچه معاصر با قاضي عبد الجبار (د. 415ق) و مؤيد بالله و ناطق بالحق هاروني و ابو القاسم البستي، متکلم زيدی معروف بوده اما در حقيقت از معاصران جوان آنان به شمار می آمده و در دوران حيات صاحب بن عباد (د 385ق) حتما جوانی بيش نبوده است. خود ابو القاسم البستي در پايان کتاب المراتب (نک: ميراث حديث شيعه، شماره 6، کتاب المراتب، به کوشش محمد رضا انصاری قمي، ص 234-235)، از او نام می برد، اما از او به عنوان "جوانی" بسيار دانشمند از ميان اشراف ياد می کند و مقام علمی وی را می ستايد. همينجا روشن است که بُستي از او سن و سال بيشتری داشته است، اين در حالی است که مرگ بستي را حدود 420 ق دانسته اند (نک: جنداري، ص 7 ؛ نيز نک: مقاله من درباره او در کتاب ماه دين). موفق بالله بايد سالها پس از آن در قيد حيات می بوده و تولدش هم حتما سالها پس از تولد بُستي بوده است. به هر حال موفق بالله الجرجاني در اواخر حيات صاحب بن عباد حتما جوانی بوده که تازه قصد داشته تحصيلات خود را آغاز کند و دور نيست که مقصود از "شريف" ی که صاحب بن عباد از نويسنده اين مختصر (به احتمال قاضي عبد الجبار) خواسته که اين مختصر را برای مراحل اوليه تحصيلش بنويسد همين موفق بالله جرجاني بوده است؛ خاصه که اگر بپذيريم اين مختصر همان "مختصر الحسني" است، در آن صورت اين احتمال قوی تر می شود، چرا که موفق بالله از سادات "حسنی" و محترم و به احتمال قوی متوطن در ري در آن سالها بوده است. هيمسکرک از اينکه نام اين مختصر در المغني قاضي عبد الجبار نيامده و از ديگر سو کتاب به خواهش صاحب بن عباد نوشته شده، به درستی نتيجه گرفته است که اين رساله احتمالا بايد ميان سالهای 380 تا 385 ق در ری نوشته شده باشد (نک: ص 47، پاورقی 132). اين زمان با دوران جوانی موفق بالله جرجاني سازگار بايد باشد. در کتاب شرح عيون المسائل حاکم جشمي اطلاعی درباره شخصی به نام "ابو عبد الله الجرجاني" آمده که می تواند به احتمال بسيار قوی به موفق بالله مربوط باشد. در اين مورد جشمي در طبقه شاگردان قاضي عبد الجبار از اين ابو عبد الله الجرجاني نام می برد و می نويسد که او را تصانيفی است و به مذهب زيديه متمايل است (نک: فضل الاعتزال، ص 385). البته در اينجا تصريح بر شاگردی او نزد قاضي عبد الجبار نشده و چون بعضا برخی از اطلاعات جشمي در اين شرح العيون از دقت لازم برخوردار نيست، از همين يک مورد نمی شود قطع حاصل کرد که جشمي حتما اين ابو عبد الله جرجاني را از شاگردان قاضي می دانسته و يا منبع اطلاع او دقيق بوده است. به هر حال بررسی اسناد بيشتری لازم است تا بتوان در مورد تحصيلات کلامی موفق بالله نظر واضحتری داد؛ تحقيقی که در فصلی ديگر در همين تارنما انتشار خواهد يافت. او بی ترديد با محفل کلامی قاضي عبد الجبار در ري مرتبط بوده است.

--------------------------------------------------------------------------------

[1] نک:

Heemskerk, M. t., Suffering in the Mu’tazilite Theology, Brill, 2000, P. 47 and n. 132 ;

او از ريچارد فرانک هم در نوشته ای از او که در مجله

Le Muséon

چاپ شده (در شماره 95، ص 355) نقل می کند.

[2] نک: دو تحقيق ياد شده در پاورقی پيش
يكشنبه ۲ تير ۱۳۸۷ ساعت ۴:۵۲