گرچه عنوان مکتب تفکيک عنوانی برساخته از سوی استاد محمد رضا حکيمی بر گرايشی فکری و مذهبی است که ايشان هم بدان تعلق خاطر دارند، اما مبانی فکری اين مکتب در شکلی که اين جريان خاص آنرا ارائه می دهند، نخستين بار به مرحوم ميرزا مهدي اصفهاني، از شاگردان ميرزای ناييني و از استادان بنام مکتب مشهد باز می گردد. متأسفانه از آثار آن مرحوم تعدادی اندک منتشر شده و تازه در مورد اصالت برخی از آنها از سوی شماری از پيروان اين گرايش، به دلايل نامعلومی ترديد شده است. بخشی از اين نوشته ها همينک به صورت نسخه خطی در کتابخانه آستان قدس موجود است که من برخی از آنها را مطالعه کرده ام. در اين ميان برخی نوشته های آن مرحوم نوشته هايی اصولی است و خود وی نيز به دليل شاگردی نزد يکی از مبرزترين اصوليان نجف، يعنی ميرزای ناييني طبعا آموزشی اصولی داشته است. البته بايد درباره مبانی و انظار اصولی آن مرحوم به عنوان بنيانگذار انديشه مکتب تفکيک کاری مستقل و مستند صورت گيرد. شماری از شاگردان آن مرحوم هم که به انديشه ها و مبانی اعتقادی و کلامی آن مرحوم دلبستگی داشته اند، سالها در حوزه مشهد تدريس اصول داشته اند و می توان از نوشته ها و يا تقريرات درسی آنها بهره گرفت. به هر حال گمان نمی رود که ميرزا مهدي اصفهاني مکتب جديدی در اصول پايه گذاری کرده باشد؛ مکتبی که نسبتی با عقايد کلامی آن مرحوم داشته باشد. اين مطالب را به اين دليل گفتم که با توجه به گرايشات اخباری مکتب تفکيک در عرصه مطالب اعتقادی، نسبت انديشه های فقهی و اصولی مؤسس اين جريان با عقايد اخباری گرايانه ايشان روشنتر شود و ضرورت مطالعه اين دو نوع رويکرد روشنتر بيان گردد. البته عصر ميرزای اصفهاني، عصر پايان اخباری گری بوده (جز در برخی نقاط پيرامونی حضور تشيع امامی) و طبيعی است که آموزشهای فقهی در مهمترين حوزه های علوم دينی بر وفق مکتب اصولی ارائه شود و ميرزای اصفهاني هم برخاسته از چنين سنتی بوده است. اما گرايشی که ميرزای اصفهاني در آثار و نيز تقريرات درسهايش (از جمله آنچه که در تقريرات مستقيم آن مرحوم وسيله شيخ محمود حلبي ارائه شده و نسخه های آن در کتابخانه آستان قدس موجود است) در زمينه مسائل اعتقادی و توحيدی بيان کرده و از سوی خود آن مرحوم و شاگردانش به "معارف" و "درسهای معارف" (مقصود معارف اهل بيت) و از سوی استاد حکيمی به مکتب تفکيک از آن تعبير شده، به روشنی گرايشی اخباری دارد. البته در دوره های مختلفی از تشيع امامی و به شکلهای گوناگون جريان اخباری گری (و با اشکال و تعابير مختلف) در حوزه مسائل اعتقادی و شيوه تفسير قرآن، هم زمان با شيوه اصولی در مباحث فقهی نزد شماری از جريانات و شخصيتهای علمی همنشينی داشته است. بدين ترتيب برخی از فقيهان با وجود گرايش اصولی در مباحث فقهی، به دلايل متعدد در مباحث اعتقادی مشی اخباری داشته اند (نظرا و يا عملا). پس از پيروزی نهايی مکتب وحيد بهبهاني و شاگردانش بر مکتب اخباری و زوال انديشه اخباری در حوزه های رسمی دينی عراق و ايران (پس از مرگ ميرزا محمد اخباري) در حوزه های دينی طبعا مباحث و دروس فقهی بر مبنای مکتب اصولی ارائه می گرديد، و از اينرو مجالی برای گسترش انديشه های اخباری در زمينه مباحث فقهی/اصولی وجود نداشت، اما با اين وصف گرايش اخباری، دست کم در نوع برخورد با کتابهای اربعه حديثی و نوع تعامل با احاديث همچنان در ميان شماری از عالمان حديث گرا و محدثانی که عمدتا در زمينه حديث فعاليت داشته اند، حضور داشت و باز سازی شد. نمونه روشن اين دست عالمان و محدثان، ميرزا حسين نوري، صاحب مستدرک الوسائل است؛ کما اينکه به ويژه در حوزه نجف در سده چهاردهم قمری و با انتشار وسيع کتابهای حديثی و کوشش برای انتشار آثار حديثی مختلف، اين گرايش تقويت شد. از چند دهه پيش هم اين گرايش هوادارانی در سطحی از عالمان دينی در قم پيدا کرده است؛ به ويژه آنهايی که تحت تأثير جريان مشابه در نجف بوده اند. پيش از ميرزا حسين نوري، مهمترين نمونه در جريان اخباری گری در عراق، دانشمند پر کار و پر تأليف اماميه، مرحوم سيد عبد الله شبر است که با وجود آنکه تحصيلاتش نزد دانشمندان اصولی بوده و خود نيز در جريان تقابل اصوليان و اخباريان در دوران فتحعلی شاه قاجار، جانب اصوليان و استادان خود را داشته است، اما به "اصول آل الرسول" گرايش ويژه داشته و با تأليف کتابهای حجيم و متعدد در احاديث و اخبار عملا مشی اخباری داشته است؛ وی البته بيشتر تحت تأثير دانشمند و محدث برجسته علامه مجلسی بوده و در تأليف آثارش تقريبا مشی او را در نوعی اخباری گری معتدل دنبال کرده است. در دوران پس از نزاع اخباری/ اصولی، مکتب شيخيه هم گرايشی اخباری داشته اند؛ که البته اين نوع تعامل بيشتر در محدوده تعامل با احاديث بوده، و الا آنان به دليل تأثير پذيری از عقايد و افکار فلسفی و عرفانی عملا در ارائه منظومه اعتقادی خود به مشی اخباريان و آثار اعتقادی آنان پايبند نبوده اند. يکی از مهمترين دلايل تأثير پذيری شيخ احمد احسايي، بنيانگذار مکتب شيخی از اخباريان اين بوده است که وی محصول دوران پيش از سيطره نهايی اصوليان در حوزه های علوم دينی عراق و ايران بوده است و بنابراين مرده ريگ آن دوران را در انديشه خود طبيعتا بازتاب می داده است.
در کنار شيخيان متأثر از اخباريگری و نيز محدثان اخباری گرا، مکتب "معارف" و يا مکتب تفکيک در مسائل اعتقادی، مشی اخباری داشته اند و اين امر ارتباطی با پذيرش مبانی اصولی از سوی آنان در مباحث فقهی ندارد. در حقيقت مهمترين دستاوردهای جريان اخباری گری تاريخی، يعنی نفی دانشهای کلام و فلسفه و نوع تعامل با احاديث بدون در نظر گرفتن مبانی اصولی در نقد اخبار و احاديث و عدم پايبندی به مبانی اصولی در اين زمينه و نفی هر گونه تأويل مبتنی بر مبانی تاريخی جريان عقلگرايی در اسلام که همگی ويژگی های بارز بخشی بزرگ از جريان اخباری (و البته نه همه آنان، چرا که اخباريان از لحاظ تئوريک همگی در اين زمينه ها يکسان نبوده اند؛ نمونه فيض کاشانی و ملاصدرا؛ در اين مورد نک: کتاب من درباره اخباريان که بخشهايی از آن سالها پيش در کتاب ماه دين منتشر گرديده است) و گرايش محدثان بوده است، در جريان مکتب "معارف" بازسازی شده است. بدين ترتيب جريان "معارف" جريانی اخباری است. در اين باره باز هم سخن خواهيم گفت؛ اينجا کلام را با اين مطلب پايان می دهم که جريان مکتب "معارف/تفکيک" در دهه های اخير به ويژه با تأثير پذيری از جريان محدثان متأخر و جريان انتشار آثار متنوع حديثی با گرايشات اعتقادی، عملا عقايد غاليانه را ترويج می کند، چرا که تعامل اخباريگرايانه با احاديث و عدم التزام به شيوه های اصولی فقيهان مکتب اصولگرا، آنان را به ناشران و تبليغ کنندگان احاديث و عقايدی مبدل ساخته است که به دليل فقدان نقد اخبار، راه را برای ارائه احاديث و روايات جريانات کهن غلو شيعی و نيز احاديثی که بر ساخته جريانات تاريخی "عامه گرايانه" در ادوار تشيع است، فراهم می کنند.
در کنار شيخيان متأثر از اخباريگری و نيز محدثان اخباری گرا، مکتب "معارف" و يا مکتب تفکيک در مسائل اعتقادی، مشی اخباری داشته اند و اين امر ارتباطی با پذيرش مبانی اصولی از سوی آنان در مباحث فقهی ندارد. در حقيقت مهمترين دستاوردهای جريان اخباری گری تاريخی، يعنی نفی دانشهای کلام و فلسفه و نوع تعامل با احاديث بدون در نظر گرفتن مبانی اصولی در نقد اخبار و احاديث و عدم پايبندی به مبانی اصولی در اين زمينه و نفی هر گونه تأويل مبتنی بر مبانی تاريخی جريان عقلگرايی در اسلام که همگی ويژگی های بارز بخشی بزرگ از جريان اخباری (و البته نه همه آنان، چرا که اخباريان از لحاظ تئوريک همگی در اين زمينه ها يکسان نبوده اند؛ نمونه فيض کاشانی و ملاصدرا؛ در اين مورد نک: کتاب من درباره اخباريان که بخشهايی از آن سالها پيش در کتاب ماه دين منتشر گرديده است) و گرايش محدثان بوده است، در جريان مکتب "معارف" بازسازی شده است. بدين ترتيب جريان "معارف" جريانی اخباری است. در اين باره باز هم سخن خواهيم گفت؛ اينجا کلام را با اين مطلب پايان می دهم که جريان مکتب "معارف/تفکيک" در دهه های اخير به ويژه با تأثير پذيری از جريان محدثان متأخر و جريان انتشار آثار متنوع حديثی با گرايشات اعتقادی، عملا عقايد غاليانه را ترويج می کند، چرا که تعامل اخباريگرايانه با احاديث و عدم التزام به شيوه های اصولی فقيهان مکتب اصولگرا، آنان را به ناشران و تبليغ کنندگان احاديث و عقايدی مبدل ساخته است که به دليل فقدان نقد اخبار، راه را برای ارائه احاديث و روايات جريانات کهن غلو شيعی و نيز احاديثی که بر ساخته جريانات تاريخی "عامه گرايانه" در ادوار تشيع است، فراهم می کنند.
چهارشنبه ۲۹ اسفند ۱۳۸۶ ساعت ۱۷:۳۵