آنطور که ياقوت حموي در معجم الأدباء و به نقل از مشارب التجارب ابن فندق بيهقي نقل می کند، می دانيم که وی تأليفی در شرح شهاب الأخبار قاضي قضاعي داشته است[۱]. کتاب شهاب الأخبار از هنگام تأليف مورد عنايت و توجه نويسندگان و راويان مختلف سنی و شيعی قرار گرفت و نسخه های آن مورد روايت و تداول بود. در اين ميان شرحهايی هم بر آن نوشته شد؛ که از آن جمله شرحهای علمای امامی ری و کاشان در سده ششم قمری حائز اهميت است. شرحهای ديگری نيز از اين کتاب به فارسی و عربی موجود است و بعضا هم به چاپ رسيده اند. برخی از اين شرحها هم مجهول المؤلف هستند. به هر حال وجود نسخه های خطی شهاب الأخبار قضاعي و شروح آن در ميان تقريبا تمامی مذاهب اسلامی و نيز در گستره ای از هند و خراسان بزرگ تا اندلس، نشان از نفوذ بسيار اين متن روايی دارد. اما نکته جالب اهتمام علمای ری در سده ششم قمری به اين کتاب و به ويژه علمای امامی اين شهر است[۲]. به هر حال توجه و اهتمام ابن فندق بيهقي به اين متن، با گرايشات سده ششم قمری کاملا سازگار است. به ويژه که می دانيم بيهقی در سنين وعظ و تحديث، زماني در ميان دو سال ۵۲۶ و ۵۲۷ق (از شوال ۵۲۶ تا جمادی الأول سال بعد) در شهر ری ساکن بوده و در آنجا حسب آنچه که در لباب الأنساب می يابيم، همسايه قاضي صابر ونکي از سادات زيدی و محترم شهر بوده که از او در علم انساب هم مطالب را فرا گرفته بوده است. اين قاضي صابر به احتمال قوی در محله مصلحکان[۳]/مصلحکاه /مسلخگاه[۴] ري ساکن بوده، جايی که پسر عمويش ابوالفتح نصر بن مهدي الونکي، از محدثان زيدی و شيخ حديث سمعاني ساکن بوده است[۵]. بدين ترتيب احتمالا علي بن زيد البيهقي هم ساکن همين محله از محلات معروف ري بوده است. قبل از اينکه ارتباط اين موضوع را با شرح شهاب الأخبار بيان کنم؛ دو نکته ديگر را هم لازم است درباره بيهقي تذکر دهم: يکی در مورد مذهب او که گرچه قرائنی بر تشيع او وجود دارد؛ اما به احتمال قوی وی بيشتر از آنکه فقيه و يا محدثی صاحب مذهب خاص باشد؛ بسان بسياری از دانشمندانی با گرايشات تاريخی و فلسفي آن زمان، دانشمندی بوده که بر "مذهب عامه" بوده و تصب ويژه ای از خود بروز نمی داده است؛ بنابراين ضمن آنکه سنت خانوادگی و تحصيلاتی او با تشيع امامی و يا زيدی پيوندی نداشته، اما علائق ويژه شيعی دارد و اين مطلب از پاره ای از آثار او مانند معارج نهج البلاغة و لباب الأنساب بر می آيد. با اين وصف حسب الظاهر و باز به دليل عقايد فلسفي اش شايد هيچ گونه ارادتی به معتزليان و يا زيديان معتزلی نداشته است. با اين حال می دانيم که او ساکن شهر بيهق بوده که در آن سادات و اماميه و از ديگر سو زيديان و معتزله حضور داشته اند و صاحب مدرسه و پايگاه و دانشمندان و کتابها بوده اند. اما از مطالبی که در تتمة صوان الحکمة درباره شريعت و تأويل فلسفی و امثال آن می گويد، روشن است که در عقايد غير فلسفی جانب احتياط را داشته و بر مبنای مذهب عام ابراز عقيده می کرده است. البته او کتابهايی در عقايد هم داشته که متأسفانه همگی از ميان رفته اند. به طور کلی وصعيت فکری او با انتساب به مذهب حنفي سازگار است؛ حنفيانی علاقمند به اهل بيت (ع) و در عين حال بدون تعصبات سخت مذهبی ای که در آن دوره البته در ميان تمامی مذاهب فقهی حضور داشت. به هر حال مطالعه آثار او اين اجازه را نمی دهد که او را يک امامی فرض کنيم و به طور اولی او را نمی توان زيدی قلمداد نمود[۶]. به هر حال وی شرحی بر نهج البلاغة دارد و اين کتاب را روايت می کرده و با کتابهای شريف مرتضی هم آشنا بوده و حتی کتابی در تلخيص مسائل الذريعة شريف مرتضی در اصول فقه داشته (نک: معالم العلماء از ابن شهر آشوب، ص ۵۲) که باز البته دليلی برای امامی بودن او نيست؛ چرا که شريف مرتضی شخصيتی فراتر از مذهب اماميه قلمداد می شده و اصول فقه هم دانشی است تا اندازه زيادی عمومی. وانگهی منتجب الدين در الفهرست، نامی از بيهقي نمی آورد، در حالی که طبعا به دليل نزديکی زمانی و جغرافيايی می بايست از دانشمندی به پايه او به عنوان عالم امامی، نام می برد؛ خاصه که بيهقي به ري نيز آمده بوده است.

نکته دوم اينکه، گرچه لقب مشهور بيهقي ظهير الدين است، اما وی از سوی منابع متعددی، همانند عماد کاتب و ابن الفوطي (۱/۳۸۲) و بيشتر منابع سنی به لقب شرف الدين خوانده شده است. البته مرحوم محقق طباطبايي به درستی متذکر خلط ميان وی و يک شرف الدين بيهقي ديگر شده اند که از دولتمردان دوره بيهقي ما بوده، اما به نظر می رسد که دست کم در اينکه بيهقي ما نيز لقب شرف الدين هم داشته، نتوان به سادگی ترديد کرد. خاصه که منابع متعدد و متفاوتی اين نکته را مورد توجه قرار داده اند. البته به دليل بی توجهی نسبی معاصران بيهقی و اندکی پس از او نسبت به ذکر نام و شخصيت او طبيعی است که خلطهايی درباره او صورت گرفته باشد[۷].

حال با توجه به اين مقدمات، بايد گفت که نسخه ای از شرح شهاب الأخبار در کتابخانه جامع کبير صنعاء موجود است که به احتمال زياد متعلق به ابن فندق بيهقي است و در حقيقت نسخه ای از شرح شهاب الأخبار اوست.

اين نسخه در ۵۵۴ق نوشته شده و تاريخ فراغ بی ترديد مربوط به مؤلف نيست، بلکه مربوط به تاريح کتابت است؛ چون در آن کاتب از مؤلف با عنوان " قال الشيخ الامام شرف الاسلام/شرف الدين" تعبير می کند که طبعا از خود نويسنده نمی تواند باشد. بنابراين تاريخ تأليف کتاب بايد زودتر از تاريخ ۵۵۴ق باشد. گواهی فراغ چنين است: " ووقع الفراغ ليلة الاثنين لخمس ليال بقين من شهر جمادي الآخرة من شهور سنة أربع وخمسين وخمسمائة في بلد الري بمصلحکة".

بنابراين اين کتاب در محله مصلحکان/مسلخگاه ري در سال ۵۵۴ق کتابت شده، و احتمالا وسيله زيديان ايرانی و يا يمنی به يمن منتقل شده است. از ديگر سو از آنجا که کاتب برای مؤلف عباراتی مانند ترضيه و ترحمه که عموما برای کسی به کار می رود که درگذشته باشد، بيان نمی کند؛ بنابراين می توان اين فرض را قبول کرد که نويسنده در زمان کتابت نسخه در قيد حيات بوده است و اين با زمان مرگ بيهقي سازگار است.

در اين کتاب، همانطور که گفتيم، نويسنده، شرف الاسلام و يا شرف الدين خوانده شده که می تواند به ابن فندق بيهقي مربوط باشد. اما نکته جالب اينکه اگر محل احتمالی زندگی بيهقي در ري که پيشتر بدان اشاره کرديم، يعنی مصلحگاه را در نظر آوريم، در آن صورت اين مطلب خود حائز اهميت است که احتمالا ما در اينجا با کتابی از بيهقي سر و کار داريم که در ري نوشته شده بوده و در همين محله مصلحگاه در اختيار بوده و البته کاتبی در همين محله آن را کتابت کرده بوده است. ما سفر بيهقي در سالهای ۵۲۶ و ۵۲۷ق را پيش از اين مورد تذکر قرار داديم و گفتيم که احتمالا او در محله مصلحگاه اقامت داشته است، با اين حساب، احتمال اينکه کتاب ما در حقيقت نسخه ای از کتاب شرح شهاب الأخبار ابن فندق بيهقي باشد، جدی تر می شود.

اما در مورد محتوای کتاب و عقايد مؤلف، بايد گفت که وی آنچنانکه از کتاب بر می آيد، سني است و احتمالا حنفی غير متعصب و البته مخالف با عقايد معتزليان (نک: ص ۵۶ و ۵۷ و ۷۰). از ابو حنيفه و شافعي و فقهای برجسته حنفی، ابو يوسف و محمد بن حسن شيباني ياد می کند (ص ۱۸۰). از ميان بدعتها نيز، به تشبيه و تجسيم و جبر و قدر و ارجاء و رفض و مذهب خوارج اشاره می کند (ص ۱۸۸). با اين وجود از اهل بيت و حضرت امير (ع) تمجيد می کند و عبارات او نسبت به ايشان با احترام توأم است (ص ۴۴ و ۷۳). از اهل ظاهر با عنوان "اصحاب الظاهر والعوام" ياد می کند (ص ۱۵۲) و به وجوب نظر قائل است و مخالف قول اهل ظاهر در اين مورد و قول نافيان قياس عقلی و شرعي است (ص ۱۹۱). در يک مورد هم متذکر می شود که متابعت امام گمراه حرام است (ص ۱۹۲). وی در يک مورد از کتاب امالي سيد مرتضی نقل می کند؛ بدين تعبير: " فهذه الوجوه ذکرها المرتضی في کتاب الغرر" (ص ۱۸۹).

آنچه از محتوای کتاب گفته شد، با عقايد و طرز فکر ابن فندق می تواند سازگار باشد. گرچه آنچه گفتيم، در حد يک احتمال است، اما بی ترديد احتمالی است قابل بررسی که بايستی با انتشار اين متن مفصل دنبال شود.

--------------------------------------------------------------------------------

[۱] در مورد ابن فندق بهترين تحقيقات، از محقق طباطبايی و استاد يوسف الهادي است. البته بايد از تحقيق مرحوم محمد خان قزوينی هم نام برد. برای نام کتاب شرح شهاب الأخبار به تحقيق محقق طباطبايي مراجعه شود: در مقاله مجله تراثنا؛ ذيل معارج نهج البلاغة.

[۲] نک: الفهرست منتجب الدين و تحقيقات مرحوم محقق طباطبايي و محدث ارموی و استاد دانش پژوه و محمد شيرواني.

[۳] نک: ياقوت، معجم البلدان، ۵/۱۴۳

[۴] نک: بشارة المصطفی، ص ۱۰۵

[۵] برای اين اطلاعات، نک: مقاله من با عنوان دو دانشمند شيعی در حال کار.

[۶] البته علمای امامی در اين دوره به ويژه ناچار به تقيه بوده اند و خصوصا در برخی شهرها و حتی گاهی در شهر ري. اما با اين وجود پذيرش فرضيه تقيه در مورد بيهقي چندان با کل حيات و آثار او سازگار نيست.

[۷] نک: نظر مخالف محقق طباطبايي در مقاله مجله تراثنا در مورد لقب شرف الدين.
دوشنبه ۲۶ شهريور ۱۳۸۶ ساعت ۰:۴۶