1- رديه کلينی بر قرامطه
می دانيم که محمد بن يعقوب کلينی رديه ای بر قرامطه داشته است. اين مطلب بر اساس رجال نجاشي و فهرست شيخ طوسی، ذيل شرح احوال کليني، بارها در منابع بعدی مطرح شده است. رديه نويسی کلينی بر قرمطيان با توجه به فعاليت مهم و محوری آنان در زمان وی در شهر ری بسيار طبيعی بوده است. اسماعيليان و قرمطيان در اين شهر چنانكه مي دانيم فعال بوده اند . داعي برجسته اسماعيلي ابوحاتم رازي معاصر الكليني ساكن اين شهر بود و همو بحثهاي مهمي در رابطه با نبوت و شريعت با ديگر متفكران به راه انداخته بود . از جمله وي مناظره اي با محمد بن زكرياي رازي ، ديگر معاصر الكليني و همشهري وي داشت كه از شهرت زيادي برخوردار است . بي ترديد الكليني از اين بحثها و مناظرات مذهبي كه در پيرامون خود مي گذشت ، بي اطلاع نبود . بحثهايي كه درباره امامت از نقطه نظر انديشه اسماعيلي در اين دوره مجال ظهور يافته بود و كساني مانند نسفي و محفل او و نيز ابوحاتم رازي مطرح مي كردند ، نبايستي از چشم و ذهن الكليني دور مانده باشد. پيش از کلينی کما اينکه استرن در تحقيق ماندگارش درباره ظهور اسماعيليه نشان داده است، دعوت اسماعيلی در شهر ری و در کلين نهضتی جديد را به راه انداخته بود. شرح اين مطالب را در رساله دانشگاهی خود درباره شيخ کلينی برای مدرسه عالی سوربون نوشته ام. اينجا فقط يک نکته را پيرامون اين کتاب کلينی ارائه می دهم:
کتاب کلينی در زمان خودش و اندکی بعد از وی از شهرت زيادی برخوردار بوده، به طوری که مسعودي در التنبيه والاشراف از آن در کنار چند رديه ديگر بر قرامطه نام برده است. می دانيم که کتاب التنبيه والاشراف در سال 345ق نوشته شده است (نک: التنبيه والاشراف، ص 344)؛ يعنی تنها 16 سال پس از درگذشت کلينی در 329ق. عبارت مسعودي چنين است:
1- التنبيه والاشراف از المسعودي ص 343 :
" وردّ عليهم آخرون مثل قدامة بن يزيد النعماني ، وابن عبدك الجرجاني[1] ، وابى الحسن ابن زكريا الجرجاني ، وابى عبد الله محمد بن على بن رزام الطائى الكوفى ، وأبى جعفر الكلابي الرازي وغيرهم ، فكل يصف من مذاهبهم ما لا يحكيه الآخر مع إنكار هذه الطائفة حكاية من ذكرنا وتركهم الاعتراف بها ، ونحن فلم نقصد في كتابنا هذا حكاية مذاهبهم ولا الرد عليهم".
در اين عبارت الکليني به الکلابي تحريف شده است و به هر حال مقصود از او ابوجعفر الکليني الرازي است.
از شماری از همين رديه ها در کتاب ابوالحسين هاروني مؤيد بالله زيدی، معاصر شيخ مفيد که پيشتر امامی مذهب بوده، نام برده شده اما در اين کتاب نامی از کتاب کلينی نيامده است. ابوالحسين از اين رديه ها در آغاز کتاب اثباة نبوة النبي خود به مناسبت ذکر اسماعيليان و قرمطيان نام می برد. عبارت او چنين است:
2- اثباة نبوة النبي از ابوالحسين هاروني ص 12-13:
" ... ولو لا أنّه ليس غرضنا في کتابنا هذا وصف أقوالهم ونشر فضائحهم وبسط مقابحهم من فساد عقائدهم ومساويء دفائنهم مما بيّنه شيوخنا رحمهم الله من الأشراف والعلماء في کتبهم المصنّفة في هتک أستارهم وإذاعة أسرارهم نحو أبي زيد عيسی بن محمد العلوي الحسيني[2] وأبي جعفر بن قنة (کذا: قبة) الرازي[3] وأبي عبدالله ابن درام (کذا: رزام) الکوفي وأبي أحمد بن عبدک الجرجاني وغيرهم رحمة الله عليهم..."
ابوجعفر ابن قبة (د. قبل از 319ق) و ابو زيد علوي (د. 326ق) هر دو از معاصران کلينی بوده اند که مانند وی در شهر ری زندگی می کرده اند و آن دو نيز مانند کلينی، با توجه به دعوت قرمطی ری، رد افکار و عقايد قرامطه و اسماعيليان را ضروری می دانسته اند. البته در حالی که کلينی و ابن قبه از بزرگان اماميه بوده اند، ابو زيد علوي از متکلمان و فقيهان بلند مرتبه زيدی اين شهر بوده که رديه ای هم بر اماميه داشته است.
--------------------------------------------------------------------------------
[1] برای ابن عبدک، معتزلی ظاهرا با تمايلات زيدی و رديه او نک: مقاله من ذيل مدخل ابن عبدک در دائرة المعارف بزرگ اسلامی.
[2] برای او نک: مقاله من درباره ابوزيد علوی در مجله معارف. شايد او در کتاب الأشهاد بخشی را نيز به رد قرامطه اختصاص داده بوده است و مراد ابوالحسين همين کتاب بوده است.
[3] متکلم معروف امامی که بر ابوزيد علوي رديه نوشته است و استاد مدرسی کتاب برجسته خود را درباره انديشه های او نوشته است. نيز نک: مقاله پيشگفته من در مجله معارف. از کتابی در رد بر قرامطه از سوی ابن قبه در منابع ديگر نام برده نشده است.
2- کتاب الغدير محمد بن يعقوب الکليني
مرحوم محقق طباطبايی در کتاب الغدير في التراث الاسلامی، يکی از مؤلفان در زمينه غدير را محمد بن يعقوب کلينی دانسته اند. در ذيل نام شيخ کلينی نيز شرحی از احوال او را بر اساس منابع شيعی و سنی به دست داده اند که بسيار مفيد و حاوی توجه به منابع مهمی است. اما متأسفانه هيچ منبعی برای نام کتاب خصائص يوم الغدير و يا خصائص الغدير که آنرا منسوب به کلينی دانسته اند، به دست نداده اند. نويسنده اين سطور به مناسبتی، تتبع زيادی در منابع مربوطه کرد، اما هيچ کجا به سندی که دال بر اين استناد باشد، بر نخورد. نمی دانم حقيقتا مستند ايشان در اين زمينه چه بوده است. در کتاب الغدير آقای امينی هم در ذيل مؤلفان غدير نامی از کلينی نيست. شايد در يادداشتهای چاپ نشده استاد بتوان راهی برای اين مسئله يافت. به هر حال در فهارس طوسی و نجاشی و ديگران و يا مناقب ابن شهر آشوب نامی از اين کتاب ديده نشد.
البته ادعا شده که نام اين کتاب کليني در البلد الأمين کفعمي آمده است؛ نسخه ای الکترونيکی که از کتاب البلد الأمين در اختيارم هست، مشتمل بر مقدمه ای در معرفی مصادر کفعمي نيست و من اگر حافظه ام اشتباه نکند، بخشهايی از متن و حواشی مهم آن، در نسخه های چاپی اين کتاب موجود نيست. بايد به نسخه های خطی اين کتاب مراجعه کرد و من نمی دانم که آيا نسخه های کامل اين کتاب همينک به سادگی قابل دسترسی هست يا نه. به هر حال کفعمی معمولا مصادر خود را نام می برد و برخی از منابع همچون الذريعة همواره به منابع او اشاره داشته اند؛ چه در اين کتاب و چه در کتاب مصباح که آن هم ظاهرا در برخی چاپهای موجود ناقص است و حواشی آن به طور کامل موجود نيست. به هر حال بهتر است دوستی روی اين موضوع کار کند. آنچه در معرفی کتاب البلد الأمين در الذريعة آمده است، با نسخه چاپی که در اختيارم هست، تفاوت زيادی دارد.
به هر حال در البلد الأمينی چاپی که در اختيار من هست، بخش مقدمه محذوف است، اما در مصباح همو، نام کتاب خصائص يوم الغدير در ليست منابع، آمده است (ص 773) اما نه منسوب به کلينی، بلکه نويسنده آن تعيين نشده و در خود متن چاپی هم در جايی، مولف از آن استفاده نکرده است. در الصراط المستقيم معاصر بزرگتر او يعنی بياضي نيز در مقدمه (1/5)، نام کتاب خصائص يوم الغدير آمده است و آنجا نيز نويسنده کتاب مشخص نيست. به هر حال در مورد کتابهای قدما، ارجاع منابع متأخر نمی تواند چندان مفيد باشد. کلينی اگر کتابی در اين موضوع داشت، طبعا توسط طوسی و نجاشی و يا دست کم ابن شهر آشوب که تقريبابيشتر کتابهای غدير را در مناقب آل أبي طالب معرفی کرده است و يا وسيله ابن طاووس شناسايی می شد. به هر حال با توجه به اينکه عمده منابع کفعمي، گويا برگرفته از آثار ابن طاووس بوده، و شايد خود او بسياری از اين منابع را در اختيار نداشته، بايد تحقيق شود که ريشه نام کتاب خصائص ياد شده در کتاب او آيا به اثری از ابن طاووس باز می گردد يا نه ؟ شايد تحقيق در نسخه های خطی کامل دو کتاب البلد الأمين و مصباح و حواشی آنها بتواند پرتوی بر اين مسئله بياندازد.
3- کتاب الکافي کلينی در حلب
حلب از دير باز شهری شيعی بوده است که بسياری از رجال برجسته امامی را در خود پرورش داده است. بنابراين اگر شاهدی بر وجود کتاب الکافي در حلب به دست آوريم، چندان مهم نيست. اما اگر شاهدی به دست آوريم که کتاب الکافي منبعی برای يک مؤلف سنی در اين شهر بوده است، البته حائز اهميت است؛ گرچه يکی دو نمونه ديگر از اين موارد از غير شهر حلب در اختيار است. از ديگر سو تذکر اين نکته هم بی فايده نيست که کلينی در سنين تحديث، بنابر گزارش ابن عساکر در تاريخ دمشق (56/ 297 - 298)، سفری به شامات داشته است. البته در گزارش او تنها از دمشق و بعلبک سخن رفته است. ابن عساکر در همين شرح حال روايتی به اسناد متصل از کلينی نقل می کند که آن را در الکافي (1/27/31) می بينيم.
به هر حال سندی که در رابطه با کتاب الکافي در شهر حلب از يک منبع سنی در اختيار است؛ سندی است بر اساس کتاب التذکرة کمال الدين عمر بن أحمد ابن العديم (د. 660ق). اين کتاب تا آنجا که من اطلاع دارم، تاکنون به صورت تحقيقی به چاپ نرسيده، تنها نسخه خطی آن وسيله فؤاد سزگين به صورت فاکسيميله به چاپ رسيده است (معهد تاريخ العلوم العربية والاسلامية، فرانکفورت، آلمان، 1412/1992). در صفحه 17 اين کتاب، ابن عديم از کتاب العشرة الکافي 3 حديث کوتاه نقل می کند: "قرأت في کتاب العشرة لأبي جعفر محمد بن يعقوب الکليني قال..." البته ابن عديم نامی از الکافي نمی آورد، اما کتاب العشرة بخشی از الکافي است (مقايسه کنيد با الکافي، 2/672/2؛673/8و 9). ابن عديم در اينجا اشاره ای به تشيع کلينی ندارد.
می دانيم که محمد بن يعقوب کلينی رديه ای بر قرامطه داشته است. اين مطلب بر اساس رجال نجاشي و فهرست شيخ طوسی، ذيل شرح احوال کليني، بارها در منابع بعدی مطرح شده است. رديه نويسی کلينی بر قرمطيان با توجه به فعاليت مهم و محوری آنان در زمان وی در شهر ری بسيار طبيعی بوده است. اسماعيليان و قرمطيان در اين شهر چنانكه مي دانيم فعال بوده اند . داعي برجسته اسماعيلي ابوحاتم رازي معاصر الكليني ساكن اين شهر بود و همو بحثهاي مهمي در رابطه با نبوت و شريعت با ديگر متفكران به راه انداخته بود . از جمله وي مناظره اي با محمد بن زكرياي رازي ، ديگر معاصر الكليني و همشهري وي داشت كه از شهرت زيادي برخوردار است . بي ترديد الكليني از اين بحثها و مناظرات مذهبي كه در پيرامون خود مي گذشت ، بي اطلاع نبود . بحثهايي كه درباره امامت از نقطه نظر انديشه اسماعيلي در اين دوره مجال ظهور يافته بود و كساني مانند نسفي و محفل او و نيز ابوحاتم رازي مطرح مي كردند ، نبايستي از چشم و ذهن الكليني دور مانده باشد. پيش از کلينی کما اينکه استرن در تحقيق ماندگارش درباره ظهور اسماعيليه نشان داده است، دعوت اسماعيلی در شهر ری و در کلين نهضتی جديد را به راه انداخته بود. شرح اين مطالب را در رساله دانشگاهی خود درباره شيخ کلينی برای مدرسه عالی سوربون نوشته ام. اينجا فقط يک نکته را پيرامون اين کتاب کلينی ارائه می دهم:
کتاب کلينی در زمان خودش و اندکی بعد از وی از شهرت زيادی برخوردار بوده، به طوری که مسعودي در التنبيه والاشراف از آن در کنار چند رديه ديگر بر قرامطه نام برده است. می دانيم که کتاب التنبيه والاشراف در سال 345ق نوشته شده است (نک: التنبيه والاشراف، ص 344)؛ يعنی تنها 16 سال پس از درگذشت کلينی در 329ق. عبارت مسعودي چنين است:
1- التنبيه والاشراف از المسعودي ص 343 :
" وردّ عليهم آخرون مثل قدامة بن يزيد النعماني ، وابن عبدك الجرجاني[1] ، وابى الحسن ابن زكريا الجرجاني ، وابى عبد الله محمد بن على بن رزام الطائى الكوفى ، وأبى جعفر الكلابي الرازي وغيرهم ، فكل يصف من مذاهبهم ما لا يحكيه الآخر مع إنكار هذه الطائفة حكاية من ذكرنا وتركهم الاعتراف بها ، ونحن فلم نقصد في كتابنا هذا حكاية مذاهبهم ولا الرد عليهم".
در اين عبارت الکليني به الکلابي تحريف شده است و به هر حال مقصود از او ابوجعفر الکليني الرازي است.
از شماری از همين رديه ها در کتاب ابوالحسين هاروني مؤيد بالله زيدی، معاصر شيخ مفيد که پيشتر امامی مذهب بوده، نام برده شده اما در اين کتاب نامی از کتاب کلينی نيامده است. ابوالحسين از اين رديه ها در آغاز کتاب اثباة نبوة النبي خود به مناسبت ذکر اسماعيليان و قرمطيان نام می برد. عبارت او چنين است:
2- اثباة نبوة النبي از ابوالحسين هاروني ص 12-13:
" ... ولو لا أنّه ليس غرضنا في کتابنا هذا وصف أقوالهم ونشر فضائحهم وبسط مقابحهم من فساد عقائدهم ومساويء دفائنهم مما بيّنه شيوخنا رحمهم الله من الأشراف والعلماء في کتبهم المصنّفة في هتک أستارهم وإذاعة أسرارهم نحو أبي زيد عيسی بن محمد العلوي الحسيني[2] وأبي جعفر بن قنة (کذا: قبة) الرازي[3] وأبي عبدالله ابن درام (کذا: رزام) الکوفي وأبي أحمد بن عبدک الجرجاني وغيرهم رحمة الله عليهم..."
ابوجعفر ابن قبة (د. قبل از 319ق) و ابو زيد علوي (د. 326ق) هر دو از معاصران کلينی بوده اند که مانند وی در شهر ری زندگی می کرده اند و آن دو نيز مانند کلينی، با توجه به دعوت قرمطی ری، رد افکار و عقايد قرامطه و اسماعيليان را ضروری می دانسته اند. البته در حالی که کلينی و ابن قبه از بزرگان اماميه بوده اند، ابو زيد علوي از متکلمان و فقيهان بلند مرتبه زيدی اين شهر بوده که رديه ای هم بر اماميه داشته است.
--------------------------------------------------------------------------------
[1] برای ابن عبدک، معتزلی ظاهرا با تمايلات زيدی و رديه او نک: مقاله من ذيل مدخل ابن عبدک در دائرة المعارف بزرگ اسلامی.
[2] برای او نک: مقاله من درباره ابوزيد علوی در مجله معارف. شايد او در کتاب الأشهاد بخشی را نيز به رد قرامطه اختصاص داده بوده است و مراد ابوالحسين همين کتاب بوده است.
[3] متکلم معروف امامی که بر ابوزيد علوي رديه نوشته است و استاد مدرسی کتاب برجسته خود را درباره انديشه های او نوشته است. نيز نک: مقاله پيشگفته من در مجله معارف. از کتابی در رد بر قرامطه از سوی ابن قبه در منابع ديگر نام برده نشده است.
2- کتاب الغدير محمد بن يعقوب الکليني
مرحوم محقق طباطبايی در کتاب الغدير في التراث الاسلامی، يکی از مؤلفان در زمينه غدير را محمد بن يعقوب کلينی دانسته اند. در ذيل نام شيخ کلينی نيز شرحی از احوال او را بر اساس منابع شيعی و سنی به دست داده اند که بسيار مفيد و حاوی توجه به منابع مهمی است. اما متأسفانه هيچ منبعی برای نام کتاب خصائص يوم الغدير و يا خصائص الغدير که آنرا منسوب به کلينی دانسته اند، به دست نداده اند. نويسنده اين سطور به مناسبتی، تتبع زيادی در منابع مربوطه کرد، اما هيچ کجا به سندی که دال بر اين استناد باشد، بر نخورد. نمی دانم حقيقتا مستند ايشان در اين زمينه چه بوده است. در کتاب الغدير آقای امينی هم در ذيل مؤلفان غدير نامی از کلينی نيست. شايد در يادداشتهای چاپ نشده استاد بتوان راهی برای اين مسئله يافت. به هر حال در فهارس طوسی و نجاشی و ديگران و يا مناقب ابن شهر آشوب نامی از اين کتاب ديده نشد.
البته ادعا شده که نام اين کتاب کليني در البلد الأمين کفعمي آمده است؛ نسخه ای الکترونيکی که از کتاب البلد الأمين در اختيارم هست، مشتمل بر مقدمه ای در معرفی مصادر کفعمي نيست و من اگر حافظه ام اشتباه نکند، بخشهايی از متن و حواشی مهم آن، در نسخه های چاپی اين کتاب موجود نيست. بايد به نسخه های خطی اين کتاب مراجعه کرد و من نمی دانم که آيا نسخه های کامل اين کتاب همينک به سادگی قابل دسترسی هست يا نه. به هر حال کفعمی معمولا مصادر خود را نام می برد و برخی از منابع همچون الذريعة همواره به منابع او اشاره داشته اند؛ چه در اين کتاب و چه در کتاب مصباح که آن هم ظاهرا در برخی چاپهای موجود ناقص است و حواشی آن به طور کامل موجود نيست. به هر حال بهتر است دوستی روی اين موضوع کار کند. آنچه در معرفی کتاب البلد الأمين در الذريعة آمده است، با نسخه چاپی که در اختيارم هست، تفاوت زيادی دارد.
به هر حال در البلد الأمينی چاپی که در اختيار من هست، بخش مقدمه محذوف است، اما در مصباح همو، نام کتاب خصائص يوم الغدير در ليست منابع، آمده است (ص 773) اما نه منسوب به کلينی، بلکه نويسنده آن تعيين نشده و در خود متن چاپی هم در جايی، مولف از آن استفاده نکرده است. در الصراط المستقيم معاصر بزرگتر او يعنی بياضي نيز در مقدمه (1/5)، نام کتاب خصائص يوم الغدير آمده است و آنجا نيز نويسنده کتاب مشخص نيست. به هر حال در مورد کتابهای قدما، ارجاع منابع متأخر نمی تواند چندان مفيد باشد. کلينی اگر کتابی در اين موضوع داشت، طبعا توسط طوسی و نجاشی و يا دست کم ابن شهر آشوب که تقريبابيشتر کتابهای غدير را در مناقب آل أبي طالب معرفی کرده است و يا وسيله ابن طاووس شناسايی می شد. به هر حال با توجه به اينکه عمده منابع کفعمي، گويا برگرفته از آثار ابن طاووس بوده، و شايد خود او بسياری از اين منابع را در اختيار نداشته، بايد تحقيق شود که ريشه نام کتاب خصائص ياد شده در کتاب او آيا به اثری از ابن طاووس باز می گردد يا نه ؟ شايد تحقيق در نسخه های خطی کامل دو کتاب البلد الأمين و مصباح و حواشی آنها بتواند پرتوی بر اين مسئله بياندازد.
3- کتاب الکافي کلينی در حلب
حلب از دير باز شهری شيعی بوده است که بسياری از رجال برجسته امامی را در خود پرورش داده است. بنابراين اگر شاهدی بر وجود کتاب الکافي در حلب به دست آوريم، چندان مهم نيست. اما اگر شاهدی به دست آوريم که کتاب الکافي منبعی برای يک مؤلف سنی در اين شهر بوده است، البته حائز اهميت است؛ گرچه يکی دو نمونه ديگر از اين موارد از غير شهر حلب در اختيار است. از ديگر سو تذکر اين نکته هم بی فايده نيست که کلينی در سنين تحديث، بنابر گزارش ابن عساکر در تاريخ دمشق (56/ 297 - 298)، سفری به شامات داشته است. البته در گزارش او تنها از دمشق و بعلبک سخن رفته است. ابن عساکر در همين شرح حال روايتی به اسناد متصل از کلينی نقل می کند که آن را در الکافي (1/27/31) می بينيم.
به هر حال سندی که در رابطه با کتاب الکافي در شهر حلب از يک منبع سنی در اختيار است؛ سندی است بر اساس کتاب التذکرة کمال الدين عمر بن أحمد ابن العديم (د. 660ق). اين کتاب تا آنجا که من اطلاع دارم، تاکنون به صورت تحقيقی به چاپ نرسيده، تنها نسخه خطی آن وسيله فؤاد سزگين به صورت فاکسيميله به چاپ رسيده است (معهد تاريخ العلوم العربية والاسلامية، فرانکفورت، آلمان، 1412/1992). در صفحه 17 اين کتاب، ابن عديم از کتاب العشرة الکافي 3 حديث کوتاه نقل می کند: "قرأت في کتاب العشرة لأبي جعفر محمد بن يعقوب الکليني قال..." البته ابن عديم نامی از الکافي نمی آورد، اما کتاب العشرة بخشی از الکافي است (مقايسه کنيد با الکافي، 2/672/2؛673/8و 9). ابن عديم در اينجا اشاره ای به تشيع کلينی ندارد.
يكشنبه ۲۵ شهريور ۱۳۸۶ ساعت ۱۴:۲۳