<p class="MsoNormal" dir="rtl" style="MARGIN: 0cm 0cm 0pt"><span lang="FA" style="FONT-SIZE: 18pt; FONT-FAMILY: "></span></p>
درباره امالي ظفر بن داعي علوي استرابادي، مناسب ديدم بخشهايی از آنچه درباره او در کتابم با عنوان مناسبات فرهنگی ميان ايران و يمن [1]نوشته ام را تقديم کنم؛ بحثی که برای مطالعه مناسبات فرهنگی ميان مذاهب مختلف و بومهای متفاوت فرهنگی بکار می آيد.

ابوطاهر سلفي در کتاب الوجيز في ذکر المجاز والمجيز از ظفر بن داعي علوي استرابادي نام برده و از وی به عنوان يکی از مشايخ خود که به او اجازه به شکل مکاتبه داده بوده نام می برد. البته همو متذکر می شود که از طريق أبو سعد المظفر بن عبد الرحيم بن علي بن أحمد الحمدوني الرازي المؤدب نيز از وی روايت می کرده است[2] (نک: پس از اين). اين مطلب علاوه بر الوجيز در معجم السفر سلفي نيز آمده است. الحمدوني که اهل ری بوده[3] را سلفي در همين شهر ديده بوده است. اين الحمدوني دست کم دو فرزند محدث داشته است که آن دو را می شناسيم. يکی به نام أبو طاهر الحسن که سمعاني وی را در ری ديده بوده و از او روايت می کرده و نام وی را در التحبير آورده است. از اين شرح حال پيداست که اين فرزند همانند پدر از ظفر بن الداعي روايت می کرده است؛ سمعاني درباره اين فرزند می نويسد: " كان من بيت الحديث. سمع الكثير من أبيه أبي سعد، وأبي منصور محمد بن الحسين بن الهيثم القزويني، وأبي خلف عبد الرحيم بن محمد بن المرزبان الصيدلاني، وأبي الحسن علي بن الحسين بن مزدك الخازن، وأبي ثابت فاهودار بن أبي الفوارس الرازي، والسيد أبي الفضل ظفر بن الداعي بن مهدي العلوي وغيرهم. كتبت عنه أوراقاً بالري. كانت ولادته في شهر ربيع الأول سنة تسع وسبعين وأربعمئة." سمعاني از برادر اين حسن و فرزند ديگر ابوسعد الحمدوني هم روايت می کرده است: شخصی به نام قاضي مرشد الأزکياء أبو منصور عبد الرحيم الشاهد[4]. در شرح حال ابو منصور در التحبير، اطلاع بيشتری درباره اين خاندان آمده است: سمعاني به صراحت ابو منصور را "الحنيفي الحمدوني الشروطي المعدل الرازي" می خواند و تصريح می کند که اهل ری بوده است. از اين اطلاع و از القاب ابو منصور بر می آيد که وی اهل امور قضايي بوده و قاضي، "معدل" و "شروطي" بوده است و حنفی مذهب قلمداد می شده است[5]. احتمالا وی زيدی ای بوده که مانند بسياری ديگر از زيديان، فقه حنفي را به عنوان فقه خود نشان می داده و به آنان دلبستگی بيشتری داشته است (نک: پس از اين). سمعاني درباره وی باز می نويسد " شيخ مكثر من الحديث. سمع ببلده أباه أبا سعد، وأبا بكر إسماعيل بن علي بن أحمد الخطيب النيسابوري، والسيد أبا الفضل ظفر ابن الداعي بن مهدي العلوي، وأبا محمد عبد الواحد بن الحسن الصفار الرازي، وأبا منصور محمد بن الحسين بن الهيثم القزويني، وغيرهم. كتب إليّ الإجازة بتحصيل أبي الحسن الشهرستاني، وذكر أنه شيخ مكثر لا بأس به، وسأله عن مولده فقال: ولدت في سنة سبع وسبعين وأربعمئة. توفي بعد سنة تسع وعشرين وقيل سنة سبع وثلاثين وخمسمئة[6]." بنابراين سمعاني تنها از طريق مکاتبه از وی اجازه ای داشته است. می دانيم که منتجب الدين و ابن عساکر هم از اين ابو منصور روايت می کرده اند[7]. از اين شرح حال روشن می شود که اين فرزند ابو سعد نيز مانند برادر و پدرش از ظفر بن داعي روايت حديث می کرده است.

البته سمعاني از طرق ديگری هم با ظفر اتصال روايی داشته و اين موارد از التحبير سمعاني پيداست؛ مهمترين اين موارد روايت او از نواده ظفر است: أبو طاهر محمد بن يحيى بن ظفر العلوي العمري که نواده پسری ظفر بوده است[8]. وی ساکن استراباد بوده و شيخ اماميان اين شهر قلمداد می شده است. سمعاني درباره او در التحبير می نويسد: "شيخ الإمامية بها، وهو متقدم طائفته، من بيت الحديث، وهو شيخ متيقظ متودد له معرفة وهيئة، وفضل. سمع جده أبا الفضل ابن الداعي بن المهدي. سمعت منه بأستراباذ. وكانت ولادته في المحرم سنة ست وستين وأربعمئة باستراباذ. وتوفي بها سنة إحدى أو اثنتين وخمسين وخمسمئة." در الأنساب هم سمعاني از اين نواده ظفر نام برده و اطلاعات مهمی درباره خاندان وی ارائه می دهد؛ از جمله اينکه ابو طالب يحيی فرزند ظفر خود نيز از محدثان بوده است. عبارت او چنين است:

- الانساب - السمعاني ج 4 ص 241 :

"أبو طاهر محمد بن يحيى بن ظفر بن الداعي بن مهدي بن محمد ابن جعفر بن محمد بن عبد الله بن محمد بن علي بن أبي طالب العلوي العمري ، من أهل إستراباذ ، شيخ الامامية بها ، وهو مقدم طائفته وشيخ عشيرته من بيت الحديث : أبوه أبوطالب من المحدثين ، وجده أبو الفضل ظفر ورد نيسابور وحدث بها ، وسمع منه جماعة من شيوخنا ، وجده الاعلى أبو محمد الداعي بن مهدي العمري من المحدثين أيضا ، روى عنه ابنه أبو الفضل ، وأبو طاهر محمد بن يحيى حدث عن جده ، وسمعت منه بإستراباذ ، وكانت ولادته في المحرم سنة ست وستين وأربعمائة."

مورد ديگری که سمعاني از آن طريق با ظفر اتصال روايی داشته، محدثی است به نام أبو سعد عبد الكريم بن الحسين ابن أبي سعد الديباجي الاستراباذي "المعروف بباذران من أهل استراباذ" که سمعاني از وی در استراباد حديث شنيده بوده است و درباره او می نويسد که" سمع السيد أبا الفضل ظفر بن الداعي بن مهدي العلوي. سمعت منه قدر ورقة من الحديث بأستراباذ، وكانت ولادته في سنة إحدى وستين وأربعمئة باستراباذ، ووفاته بها بعد سنة سبع وثلاثين وخمسمئة." مورد ديگر شخصی است به نام أبو القاسم محمود بن سعد بن محمود بن علي بن محمد بن الحسين الهمذاني الاستراباذي که قاضی استراباد بوده است. سمعاني درباره وی در التحبير می نويسد: " ولي القضاء بها. وكان من بيت العلم والفضل وأهله. سمع أبا الفضل ظفر بن الداعي بن مهدي العلوي وأبا نصر محمد بن عبد الله الأرغياني، وابا سعد أحمد بن محمد بن يوسف الواعظ، وسألته عن ولادته. فقال: ولدت بأستراباذ في شهر ربيع الأول سنة سبع وستين وأربعمئة. وتوفي في حدود سنة خمسين وخمسمئة." مورد ديگر أبو الفتوح نصر بن الحسين بن إبراهيم بن نوح المقرئ الغضائري است که وی از ظفر روايت می کند و سمعاني نيز از ابوالفتوح روايت می کرده است. عبارت الانساب سمعاني درباره او چنين است:

الانساب - السمعاني ج 4 ص 299 :

"من مشاهير خراسان وكان مقرئا فاضلا حسن التلاوة طيب النغمة لطيفا كثر العبادة له يد باسطة في وضح الالحان وأكثر القراء بخراسان تلامذته. سمع أبا محمد الحسن بن أحمد السمرقندي وفاطمة بنت الاستاذ أبي علي الدقاق وأبا تراب عبد الباقي بن يوسف المراغي والسيد أبا الفضل ظفر بن الداعي بن مهدي العلوي سمعت منه بميهنة ولقيته ببغداد ونيسابور."

ظفر البته خود مانند پدرش[9] به شهرهای مختلفی و از جمله نيشابور برای سماع حديث و يا تحديث رفته بوده و اين از مطالب سلفي در الوجيز و معجم السفر و منابع ديگر بر می آيد؛ وی به ری هم آمده بوده و در آنجا محدثان ری و از جمله خاندان الحمدوني از وی بهره برده بودند؛ کما اينکه اين مطلب از روايت منتجب الدين بر می آيد که از ظفر به يک واسطه روايت می کند. سفر وی به ری دست کم در يک مورد ربيع الآخر 499ق بوده؛ اما از روايت نقل شده از او در الاربعين منتجب الدين معلوم می شود که او احاديث ابوالعباس حسني، دانشمند برجسته زيدی را به يک واسطه روايت می کرده است. عبارت منتجب چنين است:

الأربعون حديثا از منتجب الدين بن بابويه ص 28 :

الحديث الثامن : أنا السيد أبو الحسين علي بن القاسم بن الرضا العلوي الحسني رحمه الله ، قراءة عليه : أنا السيد أبو الفضل ظفر بن الداعي بن محمد العلوي العمري ، قدم علينا الري من لفظه يوم الاربعاء السابع من شهر ربيع الآخر سنة تسع وتسعين وأربعمائة : نا السيد أبو الحسين زيد بن إسماعيل الحسني : نا السيد أبو العباس أحمد بن إبراهيم الحسني : نا أبو العباس الاموي ...".

به هر حال محدثان سنی خراسان و ری با روايات ظفر و پدرش و خاندان او آشنا بوده اند و اين مطلبی است که در منابع حديثی و رجالی ديده می شود. اما تصريح منابعی مانند الفهرست منتجب الدين (در ذيل شرح حال ظفر بن داعي) و نيز سمعاني ترديدی در اين مسئله نمی گزارد که اين خاندان امامی مذهب بوده اند.

افراد اين خاندان و از جمله ظفر با وجود استرابادی بودن اما در شهر نيشابور حديث شنيده بودند و هم در سفر به اين شهر تحديث داشته اند. به همين دليل در سياق نيشابور فارسي نام افراد اين خاندان آمده است؛ اما نکته مهم اين است که آنان در اين کتاب به مثابه عالمان سنی و صوفي که با مشاهير صوفيه اين شهر تماس داشته اند، معرفی شده اند. در کتاب سياق تأکيد شده که ابوالفضل ظفر اهل ثروت هم بوده و شخصيت محترمی قلمداد می شده است (نک: المختصر من کتاب السياق، ص 66/1786؛ 156/1891؛ و نيز شرح حال ابو طاهر خليفه فرزند ديگر داعي بن مهدي در کتاب فارسي، منتخب، شماره 671 )[10]. اما اينکه تاريخ مرگ پدر ظفر در سياق فارسي 405ق در بيهق فرض شده، بی ترديد غلط است و احتمالا عبارت تاريخ افتادگی دارد؛ چون با توجه به دوره زمانی حيات فرزندش ظفر، نمی توان درگذشت پدرش را در 405ق قابل قبول دانست و او می بايست پس از اين تاريخ درگذشته باشد.

با وجود امامی بودن ظفر بن الداعي، امالي او برای زيديان يمن شناخته شده بوده و آنرا در سنتهای روايی خود روايت می کرده اند. هم اينک نيز متن اين امالي از طريق آنان در اختيار ما قرار دارد. دليل اين امر دو نکته بوده است، يکی ارتباط خاندان الداعي با زيديان ری و خراسان و ديگری روايت متن اين امالي وسيله زيديان ري بوده که می دانيم آنان با زيديان يمن ارتباط داشته اند[11]. علاوه بر وجود نسخه اين کتاب نزد زيديان يمن، در کتابهای رجالی و طبقات و اجازات آنان نام اين امالي مکررا ذکر می شود. طبعا به دليل سفر مهم قاضي جعفر ابن عبد السلام به ايران و شهر ری در نيمه سده ششم قمری، کتاب امالي نيز همراه شماری ديگر از کتابها راه خود را به يمن پيدا کرد. قاضي جعفر اين متن را از دانشمند برجسته زيدی ری در نيمه سده ششم، يعني الکني دريافت کرده بوده و آنرا برای زيديان يمن روايت می کرده است[12]. بنابراين اين متن هم مانند بسياری از متون ديگر بدون آنکه نسخه ای از آن در ايران باقی بماند، سر از يمن پيدا کرده است. قطب الدين أبو العبَّاس الكني خود، اين متن را در 536ق از الشيخ أبو طاهر الحسن بن أبي سعد پيشگفته اخذ کرده بوده است و او نيز از پدرش ابو سعد المظفر بن عبد الرحيم الحمدوني[13]. الکني، خود المظفر را با اينکه او هم مانند الکني اهل ري بوده نديده بوده و تنها از فرزندان المظفر يعنی ابو منصور عبد الرحيم و ابو طاهر الحسن حديث شنيده بوده است. کني از طريق فرزند ديگر ابو سعد، يعنی ابو منصور عبدالرحيم متن امالي الخميسية را در رمضان 533ق روايت می کرده است. کني خود اين متن را در ذي القعدة 552 ق برای ديگران روايت کرده بوده است. ابو منصور نيز به نوبه خود متن امالي مرشد بالله را از پدرش ابو سعد المظفر اخذ کرده بوده و او نيز خود آنرا مستقيما از مرشد بالله از ذي الحجة 473ق به بعد شنيده بوده است[14]. عبارت طبقات ابراهيم بن القاسم در مورد روايت ابو سعد از مرشد بالله جرجاني چنين است:

" المظفر بن عبد الرحيم بن علي الحمدوني، الشيخ أبو سعد. يروي (أمالي المرشد الخميسية) على مؤلفها المذكور ابتدأه في سنة ثلاث وسبعين وأربعمائة في ذي الحجة، وفي شهر محرم سنة أربع وفي محرم سنة خمس وسبعين وآخر السماع في محرم سنة ست وسبعين وأربعمائة، وهي متواليه في كل شهر من الابتداء إلى الختم، وله كتاب (الرياض) روى فيه عن طاهر بن الحسين، عن عمه إسماعيل بن علي السمان، وروى (أمالي ظفر بن داعي) عن مؤلفها أيضاً. وروى عنه: ولده عبد الرحيم بن المظفر ... قال القاضي جعفر: هو الإمام الأجل، الأديب، ولعل وفاته في عشر الثمانين وأربعمائة ( كذا ؟)."

ظاهرا امالي ظفر بخشی از کتاب الرياض ابو سعد الحمدوني را تشکيل می داده است[15]. دليل اين مطلب علاوه بر نحوه تعبير طبقات ابراهيم بن القاسم در اين مورد، يکی هم اين است که گرچه فرزندان ابو سعد نيز از ظفر روايت می کرده اند، اما الکني به واسطه ابو طاهر حسن، يعنی فرزند المظفر نه مستقيما از ظفر بلکه از طريق المظفر روايت می کرده و کتاب امالي ظفر را از اين طريق اخذ کرده بوده است. بنابراين روايت الکني در اصل مربوط می شده به کتاب الرياض که البته بخشی از آن را هم امالي ظفر تشکيل می داده است.

خاندان الحمدوني رازي حسب الظاهر زيدی مذهب بوده اند[16] و البته می دانيم که ميراث زيديان را روايت می کرده اند؛ اما به دليل اينکه يک متن امامی را از ظفر بن داعي روايت کرده بودند، در انتقال اين متن به ميان زيديان ری و نهايتا يمن سهم مؤثر داشته اند. در کتاب حديثی مشهور شمس الأخبار علي بن حميد زيدی يمنی که به چاپ هم رسيده، امالي ظفر از منابع اوست که برای آن علامت اختصاری هم گذاشته شده است[17].
--------------------------------------------------------------------------------

[1] در دست انتشار در تهران.

[2] نک: ابوطاهر السلفي، الوجيز في ذکر المجاز والمجيز، به کوشش محمد خير البقاعي، بيروت، 1411ق/1991م، ذيل نام ظفر بن داعي.

[3] برای او نک: تلخيص ابن الفوطي، چاپ قديم، 4/447

[4] القاب او در منابع مختلفی ذکر شده که ترکيب آن چنين است.

[5] برای اين القاب، نيز نک: معجم الشيوخ ابن عساکر، ذيل نام الحمدوني.

[6] وی از ابو المحاسن الروياني، فقيه معروف شافعي نيز روايت می کرده است، نک: سند صحيفة امام رضا، در خاتمة مستدرک نوري، 1/219؛ نيز : رياض العلماء، 5/352.

[7] نک: الأربعين منتجب، ص 70 ؛ ابن عساکر، تاريخ مدينة دمشق، 39/396

[8] نيز نک شرح حال اين نواده را در الدرجات الرفيعة، ص 520 -521 ، با اين عبارت: " السيد أبو طاهر محمد بن يحيى بن ظفر بن الداعي بن مهدى بن جعفر بن محمد بن عبد الله ابن محمد بن عمر بن على بن أبى طالب " ع " كان من أهل أسترآباد شيخ الامامية بها ومقدم طائفته وعشريته وأهل بيته كلهم علماء فضلاء محدثون اما جده الداعي ابن مهدى فكان من علماء الحديث المشهورين وأما ظفر بن الداعي فكان فقيها ثقة صالحا قرأ على الشيخ أبى الفتح محمد بن على الكراجكى تلميذ الشريف المرتضى . وأما أبو طاهر المذكور فكان جليل القدر رفيع الشأن فقيها محدثا رئيسا مدرسا سمع منه المخالف والمؤالف وممن سمع منه أبو سعد السمعاني وكانت ولادته سنة ست وستين وأربعمائة ولم تؤرخ وفاته رحمه الله"

[9] در مورد پدرش مانند آنچه در تاريخ مدينة دمشق از ابن عساكر ج 54 ص 383 ديده می شود: "... ثنا أبو محمد الكتاني أنبأنا أبو عبد الله محمد بن علي ابن حيون البرقي قدم علينا أنبأنا أبو نصر محمد بن عبد الجليل الهروي الصوفي ثنا أبو محمد داعي بن مهدي بن أبي طاهر الأستراباذي ثنا الشيخ أبو نصر أحمد بن علي الفامي بنيسابور ثنا عبد الله بن أبي المردة الأنباري ثنا يزيد بن هارون..." نيز نک: ابوطاهر السلفي، الوجيز في ذکر المجاز والمجيز، به کوشش محمد خير البقاعي، بيروت، 1411ق/1991م، ص 163

[10] برای آنان نيز نک: حواشی محقق طباطبايي بر الفهرست منتجب الدين، ص 104-105؛ همو، معجم أعلام الشيعة، ص205- 206.

[11] در اين مورد نک: کتاب من با عنوان روابط و مناسبات اماميه و زيديه، در دست تکميل.

[12] نک: لوامع الأنوار مجد الدين مؤيدي، ذيل سند امالي ظفر بن داعي؛ نيز نک: الجنداري، تراجم الرجال شرح الأزهار، ص 18.

[13] در پاره ای از اجازات به غلط چنين فرض شده که اين ابوطاهر بوده است که متن را بر پدرش در 536ق خوانده بوده است.

[14] سند آغازين متن چاپی کتاب الأمالي الخميسية که متضمن اين سند است، چنين است: " أخبرنا الشيخ الأجل السيد الإمام محيي الدين وزين الموحدين بقية السلف أحفظ الحفاظ أبو عبد الله محمد بن أحمد بن الوليد القرشي الصنعاني قراءة عليه. قال أخبرنا الشريف الأمير الأجل الفاضل بدر الدين فخر المسلمين الداعي إلى الحق المبين أبو عبد الله محمد بن أحمد بن يحيى بن يحيى بن الناصر بن الهادي إلى الحق عليهم السلام، مناولة في رمضان من سنة سبع وتسعين وخمسمائة بمدينة (صعدة) المحروسة بالمشاهد المقدسة على ساكنيها السلام. قال وأنا أرويه مناولة وإجازة عن السيد الشريف الأجل عماد الدين الحسن بن عبد الله رحمه الله تعالى. قال أخبرنا القاضي الإمام العالم الأوحد الزاهد قطب الدين شرف الإسلام عماد الشريعة أحمد بن أبي الحسن بن علي القاضي الكني أدام الله تأييده بقراءته علينا في ذي القعدة سنة اثنين وخمسين وخمسمائة. قال أخبرنا القاضي الإمام المرشد أبو المنصور عبد الرحيم بن المظفر بن عبد الرحيم الحمدوني رحمه الله تعالى في رمضان سنة ثلاث وثلاثين وخمسمائة قراءة عليه. قال أخبرني والدي الشيخ أبو سعد المظفر بن عبد الرحيم بن علي الحمدوني رحمه الله. قال حدثنا السيد الإمام المرشد بالله أبو الحسين يحيى بن الموفق بالله أبي عبد الله الحسين بن إسماعيل بن زيد بن الحسن بن جعفر بن الحسن بن محمد بن جعفر بن عبد الرحمن الشجري بن القاسم بن الحسن بن الحسن بن زيد بن الحسن بن علي بن أبي طالب عليهم السلام في ذي الحجة سنة ثلاث وسبعين وأربعمائة. (ح) قال وأخبرنا الشيخ القاضي الإمام العالم الزاهد الأوحد قطب الدين شرف الإسلام أحمد بن أبي الحسن الكني أدام الله تأييده. قال أخبرنا الشيخ الإمام الزاهد أبو العباس أحمد بن الحسن بن أبي القاسم بابا الآذاوني رحمه الله قراءة عليه سنة ست وثلاثين وخمسمائة. قال حدثنا السيد المرشد بالله إملاء في ذي الحجة سنة ثلاث وسبعين وأربعمائة".


[15] برای اين کتاب و کليه اطلاعات در مورد خاندان الحمدوني که بيان شد، نک: کتاب من با عنوان روابط فرهنگی ميان ايران و يمن. در دست انتشار.

[16] آنان قطعا امامی نبوده اند و لذا نامشان هم در الفهرست منتجب نيامده است.

[17] نيز نک: الجنداري، تراجم الرجال شرح الأزهار، ص 18.
سه شنبه ۱۳ شهريور ۱۳۸۶ ساعت ۵:۴۴