<p />
اشرف بن أعَزّ (د. 29 صفر 610ق) دانشمندی است امامی مذهب که کمتر مورد توجه قرار گرفته است[1]؛ ما در اين يادداشت که آنرا از حواشی خود بر تحقيق جديد متن کتاب الحاوي ابن ابي طي حلبي که در دست تأليف و تحقيق داريم، برداشته ايم می کوشيم شخصيت او را مورد بررسی قرار دهيم[2]. بيشتر آنچه می آيد مبتنی است بر اطلاعات ابن ابی طي در الحاوي و نيز ابن عديم در کتاب بغية الطلب.
شريف امير علاء الدين (يا شرف الدين) تاج العُلی ابوهاشم (يا ابوالأعزّ يا ابوالعزّ) اشرف بن أعزّ بن هاشم بن قاسم حسني رملي (د. 29 صفر 610ق)، عالم و نسابه امامی مذهب بود که به ابن ناقلة (يا ناقلة) نيز معروف بوده است. نسب او را تا جعفر بن حسن مثنّی با کمی اختلاف دو تن از نويسندگان به دست داده اند: يکی به روايت ابن عديم و ديگری به روايت عماد کاتب اصفهاني[3]. به گزارش ابن عديم خاندان وی اصلا کوفی بودند و بعدها به رمله رفته بودند، اما از تاريخ اين انتقال دقيقا اطلاع نداريم. بنابه گزارش شخصی اشرف به ابن ابی طي، وی اول محرم 482ق در رمله فلسطين چشم به جهان گشوده و بدين ترتيب همانطور که ابن ابی طي تصريح می کند، 128 سال عمر کرده بوده است[4]. اما از ديگر سو، ابن عديم باز از خود وی نقل می کند که در ربيع الثاني 497ق به دنيا آمده است و سپس همين منبع می افزايد که فرزند ارشدش شرف العلی هاشم نيز همين تاريخ را تأييد می کرد؛ با اين همه ابن عديم می نويسد که بسياری، اشرف را در اين ادعا تکذيب می کردند، چرا که با اين حساب عمرش بسيار بلند می شد[5]. جالب اينکه عماد کاتب که در 579ق او را ديده بوده، از وی شنيده که حدود 50 سال دارد و با اين حساب تولد او بايد حدود 530 ق باشد. با اين وصف عماد کاتب می نويسد که وی کم سن و سالتر از 50 سال نشان می داد و جوان نما بود و سخن بسيار می گفت. از گزارش ابوالسعادات المبارک ابن اثير[6] که او را در موصل ديده بوده، نيز جوان نمايی او بر می آيد[7]. ابن عديم که گفته عماد کاتب را نقل کرده، از تناقضگويی اشرف دروغزنی وی را نتيجه گرفته است، ولی در مجموع بايد گفت که به طور طبيعی بايد گزارش ابن ابی طي، هم کيش اشرف درباره تولد او درست تر باشد. به هر حال اشرف در حمران، ميان مکه و مدينه به دنيا آمده بود و اين احتمالا زمانی بود که خانواده اش برای حج از رمله به آنجا رفته بودند. اشرف، دست کم بنابر ادعای خودش، برای طلب دانش سفرهای زيادی کرده بود[8]. وی به ابن ابی طي گفته بوده است که در محرم 521ق در عسقلان بوده و در آنجا با قاضي ابوالحسن علي بن عبدالعزيز صوري کناني که 95 سال داشته، ملاقات کرده بوده و در محضرش مجمل اللغة ابن فارس را شنيده بوده است. صوري گفته بود که ابوالفتح سليم رازي در سال 440ق به شهر صور آمد و نزد ما سکنی گزيد و من (يعنی صوري) نزد او همه کتاب را شنيدم و رازي خود اين کتاب را نزد مؤلف آن خوانده بود. به نقل ابن ابی طي از تاج العلی، در محرم 531 وی در اسکندريه بوده و ابوالقاسم عبدالرحمان بن عتيق ابن فحام (د. 516ق)، مقري اسکندريه را ملاقات کرده بوده و بر وی بر اساس کتابش التجريد ببغية المريد در قرائت، قرائات هفتگانه را خوانده بوده است. اين ادعا طبعا خشم رجاليان را که از تاريخ مرگ ابن فحام اطلاع داشته اند بر می انگيخته است. اشرف همچنين به ابن ابی طي گزارش داده که در همين سال[9] در بصره نيز بوده و از ابو محمد حريري، خطبه مقامات را شنيده بوده است. اين در حالی است که حريري (د. 516ق) در اين تاريخ در قيد حيات نبوده و همين امر موجب انتقاد ابن حجر عسقلاني شده است[10]. ابن عديم می نويسد که اشرف از حريري مقامه کرجية را شنيده بوده است. به درستی نمی دانيم که چرا وی چنين ادعاهايی داشته، شايد علت آن کهولت سن وی و پريشان گويی بوده است. اشرف به مصر و آذربايجان و حتی به مغرب جهان اسلام، به اندلس و صقلية نيز رفته بود[11]. همچنين در سال 547ق در مغرب جامع ترمذي را از ابوالفتح کروخي شنيده بوده است[12]. اشرف در 553ق در مکه بوده است[13]. وی همچنين به دمشق و موصل[14] و جزيره ابن عمر نيز رفته بوده و دست آخر در آمد گويا برای مدتی طولانی زندگی کرد. محل اقامت وی در آمد، منطقه حصن کيفا (شهرکی و قلعه ای بزرگ مشرف بر دجله ميان آمد و جزيره ابن عمر) بوده است. از تاريخ اقامت او در آمد اطلاع دقيقی نداريم اما می دانيم که در 5 محرم 579 در آمد بوده و عماد کاتب او را در آنجا ديده بوده است[15]. پيش از اين در ربيع الأول 577 در ميافارقين بوده[16] و بنابراين حدود سفر وی به شهر آمد، ميان اين دو سال بوده است. اشرف در نهايت در حلب از سال 606ق رحل اقامت افکند[17]. اين تاريخ در نقل ابن عديم، جمادي الأول 600 گزارش شده است که با وجود دقت در تاريخ (با ذکر ماه) اما به نظر می رسد که تاريخ او تحريف شده است (احتمالا "ستّ" در تاريخ حذف شده است).
اشرف پيش از رفتن به حلب، در آمد يکچند گرفتار زندان و آزار شده بود. داستان آن از اين قرار بود که ابن شيخ السلامية وزير حاکم آمد، او را به جهت بدگويی از وی زندانی کرد، با اين وصف با پا در ميانی الملک الظاهر ايوبي، حاکم حلب، او از بند رهايی يافت و به حلب دعوت شد. بدين ترتيب وی که در رمله فلسطين به دنيا آمده بود، در حلب مستقر شد و همانجا نيز درگذشت[18].
درباره دانش آموزی و مقام علمی اشرف، باز بايد گفت که به گزارش ابن عديم، وی از ابوالقاسم بن فضلان طرسوسي کناني و اسامة بن مرشد منقذي حديث فرا گرفت و ابو عبدالله حسين بن قاضي زين الدين أبي المکارم أحمد بن الحسين بن بهرام قزويني و عماد الدين کاتب اصفهاني از وی روايت می کردند. خود ابن عديم نيز از وی برخی اشعارش را شنيده بوده است. ابن عديم از وی با عباراتی ستايش آميز ياد کرده است: "... وکان شيخا مسنا فاضلا فصيحا عارفا بالتواريخ وأيام العرب حسن المذاکرة جيد الشعر عالما بالأنساب". بنابراين وی اهل ادب و شعر و تاريخ و انساب و اطلاع بر أيام العرب بوده است. با اين وصف ابن عديم او را به دروغگويی منسوب کرده و در مورد سماع جامع ترمذي (در عبارت ابن عديم: المسند) از کروخي، می نويسد که وی مدعی چنين امری بود ولی خودم نسخه مسند ترمذي وی را به چشم خويش ديدم، در حالی که پس از مرگش آن را فروخته بودند و اين مسند به خطی مغربی بود و در آخر آن گواهی سماع کتاب از کروخی آمده بود و کاتب مغربی مدعی شده بود که به خط کروخي است ولی به نظر ابن عديم بی ترديد اين گواهی ساختگی بود، چرا که در برخی صفحات نسخه، تاريخ کتابت پاک شده و تغيير يافته بود و از نسخه چنين پيدا بود که اساسا پس از تاريخ ادعايی گواهی سماع، کتابت شده بوده است. تعبير ابن عديم را به دليل اهميت شناسايی نوع تدليسها در نسخ خطی و گواهی های جعلی عينا نقل می کنيم:
"... وشاهدت نسخته من مسند الترمذي وقد بيعت بعد موته، وهي بخط بعض المغاربة وفي آخرها تسميع يتضمن سماعه للکتاب علی الکروخي ذکر کاتبه أنّه بخط الکروخي وهو مزور بغير شک فإنّه ذکر تاريخ التسميع وتصفحت الأجزاء من النسخة فرأيت تاريخ کتابة النسخة قد کشط في مواضع عدة وأصلح وظهر لي في النسخة أنّها کتبت بعد تاريخ طبقة السماع- التي شاهدتها وعزّاها أنّها بخط الکروخي- بمدة." به هر حال ابن عديم منکر فضائل اشرف نيست، با وجود اينکه مدعی تدليس او شده است:" وغطی فضائله التي جمعها بما کان يستعمله من الکذب". با اين وصف اين دست تدليسها در ميان محدثان کم نبوده و با وجود سن بالای اشرف در آن زمان، احتمال فراموشی او در اين مورد قابل طرح است. ذهبی نيز ادعای ملاقات ابن فحام و حريري را از سوی اشرف و نيز ادعای اشرف نسبت به سن و سالش را دروغ بی شرمانه ای قلمداد کرده است. ابوالخطّاب ابن دحيه، دانشمند و مورخ معروف نيز او را دروغگو می خوانده که البته انگيزه وی کاملا شخصی بوده است، چرا که در ملاقات اين دو با يکديگر اشرف بر حسب دانش نسب شناسی خود اظهار داشته بود که دحيه کلبي، نيای ادعايی ابن دحيه که از صحابه پيامبر اکرم بود، نسلی پس از حدود 300 ق نداشته است و البته ادله آنرا کاملا از حفظ گفته بوده است و اين مطلب خشم ابوالخطاب را بر انگيخته بود. حتی گزارش شده که ابن دحيه او را در المسائل الموصلية خود تکفير کرده بوده است[19]. از ديگر سو، ابن نجار صاحب ذيل تاريخ بغداد، که او را در حلب از نزديک ديده بوده و اشرف برای او شعرش را روايت کرده بوده، می گويد که من نزد او به دليل عدم وثاقتش چيزی نخواندم، اما با اين وصف وی را اديب و فاضل و حافظ اخبار و آثار می داند[20]. عماد کاتب نيز به دليل مقام ادبی تاج العلی، شرح احوال او را در کتاب السيل والذيل خود که ذيل کتاب خريده القصر او بوده آورده بوده است.
با همه اين احوال، تاج العلا مورد احترام بزرگان عصر خويش بود، به طوری که حتی مؤيد الدولة اسامة بن مرشد بن علي بن منقذ کناني در نامه ای که به برادرش ابوالمغيث منقذ بن مرشد در آمد و بر دست خود تاج العلی فرستاد، از او ستايش بسيار کرد: " ينهی عبدک أنه اجتمع بالأمير السيد الأجل الأوحد العالم علاء الدين أبي العزّ الأشرف بن الأعزّ الحسني ادام الله علوه فرأی آذي بحر لجميع العلوم زاخر مضاف الی النسب الشريف الفاخر جليسه منه بين روضة وغدير وادب بارع وفضل عزيز قد احتوی علی فنون الأدب وأحکم معرفة السير والنسب وما أصف لک يا مولاي فضله غير أنني والله ما رأيت مثله وما أنت يا مولاي جعلت فداک ممن ينبه علی فضيلة ولا يُحث علی مکرمة فأصرف همتک الی ما تلقاه به من الاکرام والتبجيل لفضل علمه الغزير وشرفه الأصيل".
ابن ابی طي که به درستی و از نزديک اشرف را می شناخته، او را علامه، حافظ، نسابه، واعظ و شاعر خوانده و اشرف را از نوادر دهر از لحاظ دانش و حفظ و ادب و ظرافت در گفتار می خواند و می نويسد که " هو شيخنا العلامة الحافظ النسابة الواعظ الشاعر... وکان هذا الأشرف من نوادر الدهر علما وحفظا وادبا وظُرفا ونادرة وکرما، کان يعطي ويهب ويخلع قَدَح عينيه ثلاث مرات". بنابراين اشرف اهل وعظ هم بوده و در مجالس مهم و رسمی وعظ می کرده است[21]. تاج العلی آن هنگام که در حلب سکنی گزيد، با وجود سن بالايی که داشت، سخت مورد احترام حاکم حلب قرار گرفت و بدو رسيدگی مالی می کرد. ابن ابی طي می نويسد که سنيان حلب نزد الملک الظاهر غازي بن يوسف بن أيوب از او سعايت می کردند، ولی الظاهر به سعايت آنان وقعی نمی داد و او را گرامی می داشت و آنگاه که مرد، سلطان به مخالفان و سعايت کنندگان اظهار می کرد که اگر می توانيد مانند وی را بيابيد والبته که نمی توانيد. ابن عديم هم احترام سلطان نسبت به او را مورد تأکيد قرار داده است. ابن عديم می نويسد که اشرف (با وجود عمر بلندش) در مجلس اين سلطان، وعظ می کرد و پسر ارشد اشرف يعنی شرف العلی هاشم در ديوان انشاء از سوی سلطان به کار گماشته شد.
در مورد تأليفات او گزارش ابن ابی طي قابل توجه است. وی اين تأليفات را داشته است: 1- کتاب نکت الأنباء در 2 مجلد؛ 2- کتاب جنة الناظر وجُنّة المناظر در 5 جلد. اين کتاب در تفسير 100 آيه و 100 حديث بوده است؛ 3- کتابی درباره غيبت امام منتظر و نقل احاديث درباره آن و وجوب ايمان به غيبت؛ 4- شرح القصيدة البائية سيد حميري و شماری ديگر از نگاشته ها. جالب اينکه ابن ابی طي که در حلب بر وی نهج البلاغة را قرائت کرده بوده و بسياری از اشعار او را از وی شنيده بوده[22]، از وی خواسته بوده که اين کتابها را کتابت کند و بر وی برخواند؛ اما وی عذر خواسته و گفته است که: " فاعتذر بالتقية وأنّه مسترزق من طائفة النصب". اشعار او در پاره ای از منابع نقل شده است[23].
بدين ترتيب دانشمندی به پايه او به دليل تعصبات مذهبی مخالفانش مورد خشم و سعايت قرار می گيرد و تا حد تکفير پيش می رود و نزد سلطان ايوبی از وی بدگويی می شود. گرچه همين امر موجب می شود که او حتی آثارش را از ديد آنان به دور دارد و حتی اجازه کتابت و قرائت آنها از سوی عالمی امامی مانند ابن ابی طي را نمی دهد و همين امر موجب از ميان رفتن آثار او می گردد، اما به هر حال وی از معاصرش شهاب الدين سهروردي خوش اقبالتر بود، زيرا که شيخ اشراق جانش را در راه ابراز عقايد خردگرايانه خويش در تقابل با دشمنان فضيلت از دست داد.
--------------------------------------------------------------------------------
[1] شرح حال او در منابع سنی آمده و در منابع امامی ذکر او نيامده است؛ مگر کتاب الحاوي که در اختيار تراجم نويسان سنی بوده است. برای شرح حال او نيز نک: صفدي، نکت الهميان، به کوشش احمد زکي بک، قاهره، 1329ق/1911م، ص 119-120.
[2] کتاب الحاوي تأليف ابن ابي طي از مهمترين منابع رجال و تراجم اماميه بوده که علی الظاهر از ميان رفته اما خوشبختانه اطلاعات و موارد بسيار زيادی از آن در کتب رجالی سني باقی مانده است که اينجانب آنها را در کتابی جمع کرده ام. البته با اينکه اين کار پيش از انتتشار تحقيق دانشمند محترم آقای رسول جعفريان آماده بود، اما به دليل اينکه هدف من از آغاز نوشتن حواشی مفصلی بر متن کتاب بود، به همين دليل انتشار آن تاکنون به تعويق افتاده است. به هر حال در متن گردآمده ما موارد ديگری هست که در تحقيق آقای جعفريان ديده نمی شود.
[3] نک: ابن العديم، بغية الطلب في تاريخ حلب، به کوشش سهيل زکار، دمشق، 1409ق/1988م، 4/1875
[4] نک: ذهبي، تاريخ الاسلام، سالهای مياني 601 – 610ق، به کوشش بشّار عوّاد معروف و ديگران، بيروت، 1408ق/1988م، ص 323
[5] نک: ابن عديم، همان، 4/1876
[6] نک: ابن عديم، ص 1878
[7] ابن ابی طي گزارش می کند که او در آخر عمر و قبل از مرگش به يک سال صاحب فرزندی شد! همو می گويد که با وجود سن بالا تنها از ناحيه چشم بيناييش کم شده بود، نک: ذهبي، ص 323
[8] حتی گفته که به مغرب اقصی، قيروان و مراکش هم رفته بوده است؛ اما ابن دحيه اين ادعای او را نپذيرفته است، نک: ابن حجر، لسان الميزان، 1/450
[9] در گزارش ابن حجر سال 521ق آمده است؛ نک: 1/449
[10] نک: همانجا
[11] نک: ابن عديم، ص 1878 به نقل از عماد کاتب
[12] صفدي در الوافي بالوفيات می نويسد که اشرف در مکه از کروخي جامع را شنيده بوده است. نک: 9/268
[13] نک: ابن عديم، ص 1877
[14] نک: ابن عديم، ص 1878
[15] نک: ابن عديم، ص 1878 به نقل از السيل والذيل عماد کاتب
[16] نک: ابن عديم، ص 1877
[17] نک: ذهبي، تاريخ الاسلام، شرح احوال اشرف، ص 323
[18] نک: همانجا
[19] نک: ابوشامة، تراجم رجال القرنين، ص 86
[20] نک: صفدي، الوافي، 9/268؛ ابن حجر عسقلاني، لسان الميزان، 1/449
[21] در موصل يکبار که از نقبای اشراف آنجا آزرده شده بود، در هيئت شيخی حنبلی بر منبر رفت و مجالسی در مناقب بنی اميه ايراد کرد؛ نک: ابن عديم، ص 1879
[22] نک: ذهبي، ص 323
[23] نک: صفدي، الوافي، 9/268؛ ابن عديم، ص 1881- 1884
شريف امير علاء الدين (يا شرف الدين) تاج العُلی ابوهاشم (يا ابوالأعزّ يا ابوالعزّ) اشرف بن أعزّ بن هاشم بن قاسم حسني رملي (د. 29 صفر 610ق)، عالم و نسابه امامی مذهب بود که به ابن ناقلة (يا ناقلة) نيز معروف بوده است. نسب او را تا جعفر بن حسن مثنّی با کمی اختلاف دو تن از نويسندگان به دست داده اند: يکی به روايت ابن عديم و ديگری به روايت عماد کاتب اصفهاني[3]. به گزارش ابن عديم خاندان وی اصلا کوفی بودند و بعدها به رمله رفته بودند، اما از تاريخ اين انتقال دقيقا اطلاع نداريم. بنابه گزارش شخصی اشرف به ابن ابی طي، وی اول محرم 482ق در رمله فلسطين چشم به جهان گشوده و بدين ترتيب همانطور که ابن ابی طي تصريح می کند، 128 سال عمر کرده بوده است[4]. اما از ديگر سو، ابن عديم باز از خود وی نقل می کند که در ربيع الثاني 497ق به دنيا آمده است و سپس همين منبع می افزايد که فرزند ارشدش شرف العلی هاشم نيز همين تاريخ را تأييد می کرد؛ با اين همه ابن عديم می نويسد که بسياری، اشرف را در اين ادعا تکذيب می کردند، چرا که با اين حساب عمرش بسيار بلند می شد[5]. جالب اينکه عماد کاتب که در 579ق او را ديده بوده، از وی شنيده که حدود 50 سال دارد و با اين حساب تولد او بايد حدود 530 ق باشد. با اين وصف عماد کاتب می نويسد که وی کم سن و سالتر از 50 سال نشان می داد و جوان نما بود و سخن بسيار می گفت. از گزارش ابوالسعادات المبارک ابن اثير[6] که او را در موصل ديده بوده، نيز جوان نمايی او بر می آيد[7]. ابن عديم که گفته عماد کاتب را نقل کرده، از تناقضگويی اشرف دروغزنی وی را نتيجه گرفته است، ولی در مجموع بايد گفت که به طور طبيعی بايد گزارش ابن ابی طي، هم کيش اشرف درباره تولد او درست تر باشد. به هر حال اشرف در حمران، ميان مکه و مدينه به دنيا آمده بود و اين احتمالا زمانی بود که خانواده اش برای حج از رمله به آنجا رفته بودند. اشرف، دست کم بنابر ادعای خودش، برای طلب دانش سفرهای زيادی کرده بود[8]. وی به ابن ابی طي گفته بوده است که در محرم 521ق در عسقلان بوده و در آنجا با قاضي ابوالحسن علي بن عبدالعزيز صوري کناني که 95 سال داشته، ملاقات کرده بوده و در محضرش مجمل اللغة ابن فارس را شنيده بوده است. صوري گفته بود که ابوالفتح سليم رازي در سال 440ق به شهر صور آمد و نزد ما سکنی گزيد و من (يعنی صوري) نزد او همه کتاب را شنيدم و رازي خود اين کتاب را نزد مؤلف آن خوانده بود. به نقل ابن ابی طي از تاج العلی، در محرم 531 وی در اسکندريه بوده و ابوالقاسم عبدالرحمان بن عتيق ابن فحام (د. 516ق)، مقري اسکندريه را ملاقات کرده بوده و بر وی بر اساس کتابش التجريد ببغية المريد در قرائت، قرائات هفتگانه را خوانده بوده است. اين ادعا طبعا خشم رجاليان را که از تاريخ مرگ ابن فحام اطلاع داشته اند بر می انگيخته است. اشرف همچنين به ابن ابی طي گزارش داده که در همين سال[9] در بصره نيز بوده و از ابو محمد حريري، خطبه مقامات را شنيده بوده است. اين در حالی است که حريري (د. 516ق) در اين تاريخ در قيد حيات نبوده و همين امر موجب انتقاد ابن حجر عسقلاني شده است[10]. ابن عديم می نويسد که اشرف از حريري مقامه کرجية را شنيده بوده است. به درستی نمی دانيم که چرا وی چنين ادعاهايی داشته، شايد علت آن کهولت سن وی و پريشان گويی بوده است. اشرف به مصر و آذربايجان و حتی به مغرب جهان اسلام، به اندلس و صقلية نيز رفته بود[11]. همچنين در سال 547ق در مغرب جامع ترمذي را از ابوالفتح کروخي شنيده بوده است[12]. اشرف در 553ق در مکه بوده است[13]. وی همچنين به دمشق و موصل[14] و جزيره ابن عمر نيز رفته بوده و دست آخر در آمد گويا برای مدتی طولانی زندگی کرد. محل اقامت وی در آمد، منطقه حصن کيفا (شهرکی و قلعه ای بزرگ مشرف بر دجله ميان آمد و جزيره ابن عمر) بوده است. از تاريخ اقامت او در آمد اطلاع دقيقی نداريم اما می دانيم که در 5 محرم 579 در آمد بوده و عماد کاتب او را در آنجا ديده بوده است[15]. پيش از اين در ربيع الأول 577 در ميافارقين بوده[16] و بنابراين حدود سفر وی به شهر آمد، ميان اين دو سال بوده است. اشرف در نهايت در حلب از سال 606ق رحل اقامت افکند[17]. اين تاريخ در نقل ابن عديم، جمادي الأول 600 گزارش شده است که با وجود دقت در تاريخ (با ذکر ماه) اما به نظر می رسد که تاريخ او تحريف شده است (احتمالا "ستّ" در تاريخ حذف شده است).
اشرف پيش از رفتن به حلب، در آمد يکچند گرفتار زندان و آزار شده بود. داستان آن از اين قرار بود که ابن شيخ السلامية وزير حاکم آمد، او را به جهت بدگويی از وی زندانی کرد، با اين وصف با پا در ميانی الملک الظاهر ايوبي، حاکم حلب، او از بند رهايی يافت و به حلب دعوت شد. بدين ترتيب وی که در رمله فلسطين به دنيا آمده بود، در حلب مستقر شد و همانجا نيز درگذشت[18].
درباره دانش آموزی و مقام علمی اشرف، باز بايد گفت که به گزارش ابن عديم، وی از ابوالقاسم بن فضلان طرسوسي کناني و اسامة بن مرشد منقذي حديث فرا گرفت و ابو عبدالله حسين بن قاضي زين الدين أبي المکارم أحمد بن الحسين بن بهرام قزويني و عماد الدين کاتب اصفهاني از وی روايت می کردند. خود ابن عديم نيز از وی برخی اشعارش را شنيده بوده است. ابن عديم از وی با عباراتی ستايش آميز ياد کرده است: "... وکان شيخا مسنا فاضلا فصيحا عارفا بالتواريخ وأيام العرب حسن المذاکرة جيد الشعر عالما بالأنساب". بنابراين وی اهل ادب و شعر و تاريخ و انساب و اطلاع بر أيام العرب بوده است. با اين وصف ابن عديم او را به دروغگويی منسوب کرده و در مورد سماع جامع ترمذي (در عبارت ابن عديم: المسند) از کروخي، می نويسد که وی مدعی چنين امری بود ولی خودم نسخه مسند ترمذي وی را به چشم خويش ديدم، در حالی که پس از مرگش آن را فروخته بودند و اين مسند به خطی مغربی بود و در آخر آن گواهی سماع کتاب از کروخی آمده بود و کاتب مغربی مدعی شده بود که به خط کروخي است ولی به نظر ابن عديم بی ترديد اين گواهی ساختگی بود، چرا که در برخی صفحات نسخه، تاريخ کتابت پاک شده و تغيير يافته بود و از نسخه چنين پيدا بود که اساسا پس از تاريخ ادعايی گواهی سماع، کتابت شده بوده است. تعبير ابن عديم را به دليل اهميت شناسايی نوع تدليسها در نسخ خطی و گواهی های جعلی عينا نقل می کنيم:
"... وشاهدت نسخته من مسند الترمذي وقد بيعت بعد موته، وهي بخط بعض المغاربة وفي آخرها تسميع يتضمن سماعه للکتاب علی الکروخي ذکر کاتبه أنّه بخط الکروخي وهو مزور بغير شک فإنّه ذکر تاريخ التسميع وتصفحت الأجزاء من النسخة فرأيت تاريخ کتابة النسخة قد کشط في مواضع عدة وأصلح وظهر لي في النسخة أنّها کتبت بعد تاريخ طبقة السماع- التي شاهدتها وعزّاها أنّها بخط الکروخي- بمدة." به هر حال ابن عديم منکر فضائل اشرف نيست، با وجود اينکه مدعی تدليس او شده است:" وغطی فضائله التي جمعها بما کان يستعمله من الکذب". با اين وصف اين دست تدليسها در ميان محدثان کم نبوده و با وجود سن بالای اشرف در آن زمان، احتمال فراموشی او در اين مورد قابل طرح است. ذهبی نيز ادعای ملاقات ابن فحام و حريري را از سوی اشرف و نيز ادعای اشرف نسبت به سن و سالش را دروغ بی شرمانه ای قلمداد کرده است. ابوالخطّاب ابن دحيه، دانشمند و مورخ معروف نيز او را دروغگو می خوانده که البته انگيزه وی کاملا شخصی بوده است، چرا که در ملاقات اين دو با يکديگر اشرف بر حسب دانش نسب شناسی خود اظهار داشته بود که دحيه کلبي، نيای ادعايی ابن دحيه که از صحابه پيامبر اکرم بود، نسلی پس از حدود 300 ق نداشته است و البته ادله آنرا کاملا از حفظ گفته بوده است و اين مطلب خشم ابوالخطاب را بر انگيخته بود. حتی گزارش شده که ابن دحيه او را در المسائل الموصلية خود تکفير کرده بوده است[19]. از ديگر سو، ابن نجار صاحب ذيل تاريخ بغداد، که او را در حلب از نزديک ديده بوده و اشرف برای او شعرش را روايت کرده بوده، می گويد که من نزد او به دليل عدم وثاقتش چيزی نخواندم، اما با اين وصف وی را اديب و فاضل و حافظ اخبار و آثار می داند[20]. عماد کاتب نيز به دليل مقام ادبی تاج العلی، شرح احوال او را در کتاب السيل والذيل خود که ذيل کتاب خريده القصر او بوده آورده بوده است.
با همه اين احوال، تاج العلا مورد احترام بزرگان عصر خويش بود، به طوری که حتی مؤيد الدولة اسامة بن مرشد بن علي بن منقذ کناني در نامه ای که به برادرش ابوالمغيث منقذ بن مرشد در آمد و بر دست خود تاج العلی فرستاد، از او ستايش بسيار کرد: " ينهی عبدک أنه اجتمع بالأمير السيد الأجل الأوحد العالم علاء الدين أبي العزّ الأشرف بن الأعزّ الحسني ادام الله علوه فرأی آذي بحر لجميع العلوم زاخر مضاف الی النسب الشريف الفاخر جليسه منه بين روضة وغدير وادب بارع وفضل عزيز قد احتوی علی فنون الأدب وأحکم معرفة السير والنسب وما أصف لک يا مولاي فضله غير أنني والله ما رأيت مثله وما أنت يا مولاي جعلت فداک ممن ينبه علی فضيلة ولا يُحث علی مکرمة فأصرف همتک الی ما تلقاه به من الاکرام والتبجيل لفضل علمه الغزير وشرفه الأصيل".
ابن ابی طي که به درستی و از نزديک اشرف را می شناخته، او را علامه، حافظ، نسابه، واعظ و شاعر خوانده و اشرف را از نوادر دهر از لحاظ دانش و حفظ و ادب و ظرافت در گفتار می خواند و می نويسد که " هو شيخنا العلامة الحافظ النسابة الواعظ الشاعر... وکان هذا الأشرف من نوادر الدهر علما وحفظا وادبا وظُرفا ونادرة وکرما، کان يعطي ويهب ويخلع قَدَح عينيه ثلاث مرات". بنابراين اشرف اهل وعظ هم بوده و در مجالس مهم و رسمی وعظ می کرده است[21]. تاج العلی آن هنگام که در حلب سکنی گزيد، با وجود سن بالايی که داشت، سخت مورد احترام حاکم حلب قرار گرفت و بدو رسيدگی مالی می کرد. ابن ابی طي می نويسد که سنيان حلب نزد الملک الظاهر غازي بن يوسف بن أيوب از او سعايت می کردند، ولی الظاهر به سعايت آنان وقعی نمی داد و او را گرامی می داشت و آنگاه که مرد، سلطان به مخالفان و سعايت کنندگان اظهار می کرد که اگر می توانيد مانند وی را بيابيد والبته که نمی توانيد. ابن عديم هم احترام سلطان نسبت به او را مورد تأکيد قرار داده است. ابن عديم می نويسد که اشرف (با وجود عمر بلندش) در مجلس اين سلطان، وعظ می کرد و پسر ارشد اشرف يعنی شرف العلی هاشم در ديوان انشاء از سوی سلطان به کار گماشته شد.
در مورد تأليفات او گزارش ابن ابی طي قابل توجه است. وی اين تأليفات را داشته است: 1- کتاب نکت الأنباء در 2 مجلد؛ 2- کتاب جنة الناظر وجُنّة المناظر در 5 جلد. اين کتاب در تفسير 100 آيه و 100 حديث بوده است؛ 3- کتابی درباره غيبت امام منتظر و نقل احاديث درباره آن و وجوب ايمان به غيبت؛ 4- شرح القصيدة البائية سيد حميري و شماری ديگر از نگاشته ها. جالب اينکه ابن ابی طي که در حلب بر وی نهج البلاغة را قرائت کرده بوده و بسياری از اشعار او را از وی شنيده بوده[22]، از وی خواسته بوده که اين کتابها را کتابت کند و بر وی برخواند؛ اما وی عذر خواسته و گفته است که: " فاعتذر بالتقية وأنّه مسترزق من طائفة النصب". اشعار او در پاره ای از منابع نقل شده است[23].
بدين ترتيب دانشمندی به پايه او به دليل تعصبات مذهبی مخالفانش مورد خشم و سعايت قرار می گيرد و تا حد تکفير پيش می رود و نزد سلطان ايوبی از وی بدگويی می شود. گرچه همين امر موجب می شود که او حتی آثارش را از ديد آنان به دور دارد و حتی اجازه کتابت و قرائت آنها از سوی عالمی امامی مانند ابن ابی طي را نمی دهد و همين امر موجب از ميان رفتن آثار او می گردد، اما به هر حال وی از معاصرش شهاب الدين سهروردي خوش اقبالتر بود، زيرا که شيخ اشراق جانش را در راه ابراز عقايد خردگرايانه خويش در تقابل با دشمنان فضيلت از دست داد.
--------------------------------------------------------------------------------
[1] شرح حال او در منابع سنی آمده و در منابع امامی ذکر او نيامده است؛ مگر کتاب الحاوي که در اختيار تراجم نويسان سنی بوده است. برای شرح حال او نيز نک: صفدي، نکت الهميان، به کوشش احمد زکي بک، قاهره، 1329ق/1911م، ص 119-120.
[2] کتاب الحاوي تأليف ابن ابي طي از مهمترين منابع رجال و تراجم اماميه بوده که علی الظاهر از ميان رفته اما خوشبختانه اطلاعات و موارد بسيار زيادی از آن در کتب رجالی سني باقی مانده است که اينجانب آنها را در کتابی جمع کرده ام. البته با اينکه اين کار پيش از انتتشار تحقيق دانشمند محترم آقای رسول جعفريان آماده بود، اما به دليل اينکه هدف من از آغاز نوشتن حواشی مفصلی بر متن کتاب بود، به همين دليل انتشار آن تاکنون به تعويق افتاده است. به هر حال در متن گردآمده ما موارد ديگری هست که در تحقيق آقای جعفريان ديده نمی شود.
[3] نک: ابن العديم، بغية الطلب في تاريخ حلب، به کوشش سهيل زکار، دمشق، 1409ق/1988م، 4/1875
[4] نک: ذهبي، تاريخ الاسلام، سالهای مياني 601 – 610ق، به کوشش بشّار عوّاد معروف و ديگران، بيروت، 1408ق/1988م، ص 323
[5] نک: ابن عديم، همان، 4/1876
[6] نک: ابن عديم، ص 1878
[7] ابن ابی طي گزارش می کند که او در آخر عمر و قبل از مرگش به يک سال صاحب فرزندی شد! همو می گويد که با وجود سن بالا تنها از ناحيه چشم بيناييش کم شده بود، نک: ذهبي، ص 323
[8] حتی گفته که به مغرب اقصی، قيروان و مراکش هم رفته بوده است؛ اما ابن دحيه اين ادعای او را نپذيرفته است، نک: ابن حجر، لسان الميزان، 1/450
[9] در گزارش ابن حجر سال 521ق آمده است؛ نک: 1/449
[10] نک: همانجا
[11] نک: ابن عديم، ص 1878 به نقل از عماد کاتب
[12] صفدي در الوافي بالوفيات می نويسد که اشرف در مکه از کروخي جامع را شنيده بوده است. نک: 9/268
[13] نک: ابن عديم، ص 1877
[14] نک: ابن عديم، ص 1878
[15] نک: ابن عديم، ص 1878 به نقل از السيل والذيل عماد کاتب
[16] نک: ابن عديم، ص 1877
[17] نک: ذهبي، تاريخ الاسلام، شرح احوال اشرف، ص 323
[18] نک: همانجا
[19] نک: ابوشامة، تراجم رجال القرنين، ص 86
[20] نک: صفدي، الوافي، 9/268؛ ابن حجر عسقلاني، لسان الميزان، 1/449
[21] در موصل يکبار که از نقبای اشراف آنجا آزرده شده بود، در هيئت شيخی حنبلی بر منبر رفت و مجالسی در مناقب بنی اميه ايراد کرد؛ نک: ابن عديم، ص 1879
[22] نک: ذهبي، ص 323
[23] نک: صفدي، الوافي، 9/268؛ ابن عديم، ص 1881- 1884
شنبه ۱۰ شهريور ۱۳۸۶ ساعت ۰:۴۹