یکی از مهمترین منابع اصلی حدیث زیدی در ایران و یمن , محدث , فقیه ودانشمند زیدی ایرانی ابوالعباس حسنی ( درگذشته ۳۵۳ق , بنا بر قول مشهور ؛ اما در این مورد نظر قطعی نمی توان داد ؛ چرا که پذیرش این قول با مشکلاتی مواجه است ؛ کما اینکه آقای مادلونگ به آن اشاره دارند ) است که نسبش چنین بوده است : أحمد بن إبراهيم بن الحسن بن إبراهيم بن محمد بن سليمان بن داود بن الحسن بن الحسن بن علي بن أبي طالب . جزییات زندگی او در اینجا محل نظر ما نیست و استاد مادلونگ , متخصص برجسته زیدیه در مقاله ای که به وی اختصاص داده , در این باره مختصری نوشته است و در کتابها و مقالات دیگرش هم , از جمله رساله دکتری خود درباره امام قاسم رسی در این باره به تحقیق پرداخته است . محققان یمنی نیز کم و بیش به او پرداخته اند و از جمله در مقدمه کتاب المصابیح که یکی از تألیفات اوست , محقق کتاب درباره او و کتابهایش مطالبی را ارائه داده است . وی با وجود نسب علوی اش , فعالیتی سیاسی که منجر به ادعای امامت از سوی او باشد , نداشته است و لذا تنها به عنوان یک دانشمند و فقیه زیدی مورد رجوع زیدیان بوده است .

وی شاگرد إمام الناصر الحسن الأطروش بود و نزد او دو دانشمند و امام نامدار زیدی ایرانی که بیشترین تأثیر را بر زیدیه پس از خود داشته اند یعنی دو برادر هارونی : المؤيد بالله، وأبو طالب هارونی تحصیل علم کردند . این دو برادر که در اصل وابسته به خاندانی امامی مذهب بودند تحت تأثیر ابوالعباس که تنها بنا بر برخي روايات دایی آن دو نیز بود , مذهب امامی را ترک کردند و هر دو مذهب زیدی را پذیرفتند , نکته ای که به گونه ای خاص در مقدمه تهذيب الأحکام شیخ طوسی مورد اشاره قرار گرفته است . ابوالعباس از محدثان پر کار زیدی بود که به دلیل شاگردی و سماع حدیث نزد تعداد زیادی از محدثان شیعه و سنی می توانست به عنوان یکی از مراجع اصلی حدیثی آنان قلمداد شود . از روایات حدیثی و تاریخی ابوالعباس به خوبی سعه روایی او و ارتباط با محدثان شهرهای مختلف و مکاتب و مذاهب گوناگون روشن می شود , بطوری که می توان گفت وی با سنتهای حدیثی مختلف ارتباط داشته است . از جمله این موارد احادیثی است که ابوالعباس از مشایخ سنی نقل می کند . فی المثل حسنی , در ری از محضر ابن ابی حاتم رازی , محدث مشهور سنی حدیث شنیده بوده است . این امر در مورد شاگردش ابوالحسین الموید بالله هم صادق است که در شرح التجرید از شماری از مشایخ حدیث سنی مانند ابن المقری اصفهانی نقل حدیث می کند و بدین وسیله می تواند از منابع حدیثی آنان برای فتاوی هادوی و تخریجات / تفریعات خود ادله حدیثی بیابد . ابوالحسین به واسطه همین ابن المقری ازابو جعفر طحاوی , فقیه نامدار حنفی نقلهای وسیعی را در شرح التجرید آورده است . این مطلب را پیش از این در مقاله ای که درباره ابن المقری در دائره المعارف بزرگ اسلامی نوشته ام , تذکر داده بودم . همین امر در نزدیکی فقه زیدی با فقه سنی و به ویژه حنفی موثر بوده و بعدها راههای تازه ای را در فقه و مذهب زیدی ایجاد کرد که اینجا مجال پرداختن به آن نیست . ابوالعباس حسنی با مکتب حدیثی امامیه نیز مرتبط بوده و در کتاب شرح الاحکام علی بن بلال که بعد از این از آن سخن خواهیم گفت , شماری از اسناد امامی دیده می شود . از جمله , روایتهای او با دو واسطه از محمد بن علی بن ابراهیم ابو سمینه الکوفی , احمد بن محمد بن عیسی الاشعری ومحمد بن الحسین بن ابی الخطاب . نیز می دانیم که وی از حسین بن احمد بن ادریس , فرزند ابوعلی اشعری امامی روایت حدیث می کرده است . بخشی از تحصیلات ابوالعباس در ری و نزد مشایخی و از جمله دانشمند و متکلم زیدی ابو زید علوی بوده که در مقاله ای که درباره ابو زید در مجله معارف نوشته ام در این باره سخن گفته ام . به دلیل شاگردی او نزد ابو زید و ناصر اطروش , وی با سنتهای حدیثی زیدی مختلف و از همه مهمتر سنت محمد بن منصور , محدث نامدار زیدی ارتباط می یافت که او خود با دو سنت حدیثی احمد بن عیسی بن زید و قاسم رسی مرتبط بود . ابو زید علوی که همعصر ابن عقده بود , از شماری از مشایخ حدیثی مهم کوفه روایت می کرد که آنان خود از مشایخ ابن عقده نیز بودند . نمونه این امر روایت ابو زید از جعفر بن عبدالله المحمدی است که می دانیم فی المثل در روایت احادیث ابوالجارود سهمی مهم نزد زیدیان و امامیان داشته است . ناصر اطروش با برخی از سنتهای حدیثی امامی نیز مرتبط بوده است . بدین وسیله ابوالعباس وسیله انتقال سنت حدیثی زیدی کوفه و نیز سنت قاسم رسی برای آیندگان شد . علاوه بر این به دلیل ارتباط ابوالعباس با مکتب الهادی الی الحق , وی با سنت فقهی – حدیثی هادوی / قاسمی یمن نیز مرتبط بود و بدین وسیله یکی از وسایل اصلی ارتباط دو سنت کوفی و هادوی در میان زیدیان هادوی ایران و سپس یمن شد , بطوری که با انتقال کتابهای او و دو شاگردش به یمن , هر سه تن از مراجع مهم فقه هادوی قلمداد می شدند . یکی از طرق ارتباط او با سنتهای حدیثی شیعی کوفه , روایت او از ابن عقده زیدی بود که می دانیم وی از شاهراههای حدیث کوفی بوده است . در همین شمار است روایت او از عبد العزيز بن إسحاق بن جعفر أبو القاسم معروف به ابن البقال زیدی که او را با سنت حدیث زیدی کوفی و مسند منسوب به زید بن علی مرتبط می کرد . ابوالعباس با وجود اینکه شاگرد ناصر اطروش بوده , ولی باید مذهب فقهی او را هادوی دانست . اما سهم او در نزدیک کردن دو مذهب قاسمی / هادوی با فقه ناصری را می بایست با تحقیق بیشتر در این زمینه مورد بررسی قرار داد . ابوالعباس در عراق نیز تحصیل علم کرده بود ؛ چنانکه این امر از برخی مشایخ او بر می آید . وی بعدها در مقام تدریس نیز در بغداد بوده و یکچند در آنجا تدریس کرده است . وی در ایران و در مراکز زیدی ایرانی در ری و شمال ایران نیز به تدریس حدیث و فقه مشغول بوده و بنا بر روایتی عاقبت در جرجان که از مراکز زیدیه بوده درگذشته و علی الظاهر قبر او هم همانجا بوده است . یکی از شاگردان مهم ابوالعباس حسنی که در انتقال میراث او در میان زیدیان سهمی اساسی داشته است , ابوالحسن علی بن بلال الآملی , فقیه زیدی ایرانی است که با وجود تألیفاتی که از وی در دسترس ما قرار دارد , تاکنون درباره او تحقیق مهمی صورت نگرفته است . علی بن بلال در عین حال شاگرد ابوالحسین الموید هارونی نیز بوده است . وی مولف شرحی بر الاحکام الهادی الی الحق است و علاوه بر آن کتابی هم با عنوان الوافي على مذهب الهادي دارد که نسخة خطی قرن ششم آن در ۱۶۷ برگ که برای كتابخانه خزانة إمام عبد الله بن حمزه المنصور بالله کتابت شده بوده به شماره (۱۲۶۱) در مكتبه الأوقاف صنعا موجود است که من آن را دیده ام و مطالبی از آن یادداشت کرده ام .

با دقت در کتابهای حدیثی و تاریخی حسنی و نیز نقلهایی که از او در کتابهای متاخرتر آمده و نیز روایاتی که سه شاگرد او یعنی اخوان هارونی و علی بن بلال از وی در کتابهای حدیثی و فقهی خویش نقل کرده اند , این نکته که تا چه اندازه حدیث زیدی مرهون شخصیت ابوالعباس است , به طور روشنتری قابل استنباط است . از جمله کتابهایی که می تواند سهم ابوالعباس را در حدیث و سیره نشان دهد , کتاب المصابیح حسنی است که بخشی از آن نوشته خود او و بخشی گردآوری شاگردش علی بن بلال الآملی است که روایات او را با افزوده هایی از خود پس از مرگ حسنی گردآورده است که خوشبختانه هم اینک چاپ کاملی از آن در اختیار ماست . کتاب المصابیح و روایات تاریخی ابوالعباس جزء اصلی ترین منابع ابوطالب هارونی در کتاب الافاده بوده است که این کتاب چنانکه می دانیم مرجع اصلی سیره نویسان بعدی برای سیر امامان نخست زیدی بوده است . محتملا از ابوالعباس که مجالس تحدیث هم داشته , مجموعه ای به عنوان امالی حدیثی وی باقی بوده که فی المثل ابوطالب هارونی می توانسته از آن در کتاب امالی خود استفاده کند . تعداد بسیار زیاد نقلهای هارونی از وی می تواند موید چنین احتمالی باشد .

دامنه استناد به روایات و کتابهای ابوالعباس تنها به نقلهای حدیثی عمومی و تاریخی که فی المثل در دو امالی اخوان هارونی دیده می شود , محدود نمی شود , بلکه مهمتر از آن در نقل مجموعه قابل توجهی از استنادات حدیثی و فقهی ای مربوط می شود که دو برادر هارونی به نقل از او در کتابهای فقهی خود آورده اند . در حقیقت ابوالعباس در گردآوری نصوص امامان زیدی و از همه مهمتر قاسم رسی و الهادی نقش مهمی داشته است . در کتاب التحریر ابوطالب هارونی و کتاب شرح التجرید ابوالحسین هارونی , وسعت نقلهای حدیثی و استنادات فقهی ابوالعباس قابل تعقیب است ؛ کما اینکه در کتابهای بعدی که بر اساس فقه هادوی و یا فقه مویدی توسط زیدیان ایرانی و یمنی نوشته شده است , این مرجعیت کاملا دیده می شود . در الجامع یا شرح التحریر کلاری که شرحی بر اساس شرح التحریر ابوطالب هارونی است ,و متأسفانه تاکنون به چاپ نرسیده , و یا کتابهایی که بر پایه الزیادات و یا الافاده ابوالحسین , در فقه نوشته شده و در آن مبانی فقه هادوی و یا فقه مویدی تبیین و توضیح داده شده و فروعات فقهی و ادله آن مورد بحث قرار گرفته است , نقش ابوالعباس درنقل نصوص و ذکر تخریجات , حسب الاصطلاح زیدیان به طور واضحی دیده می شود . این امر به چند تألیف مهم ابوالعباس مربوط می شود . یکی از این تألیفات کتاب النصوص است که در آن وی نصوص مورد استناد فقه قاسمی / هادوی را جمع کرده بوده است . این کتاب گویا از میان رفته است ولی مطالب آن در کتابهای دو شاگرد پیشگفته اش و دیگران مکرر نقل شده است . وی دو شرح مهم هم بر دو کتاب اصلی الهادی الی الحق در فقه یعنی کتابهای الاحکام و المنتخب نوشته بوده که این دو هم علی الظاهر هم اینک در صورت اصلی خود از میان رفته اند ولی جزء مهمترین منابع زیدیان یمن برای فقه هادوی بوده اند و به طور وسیع مورد استفاده برادران هارونی و دیگران قرار گرفته اند . وی کتاب دیگری نیز با عنوان كتاب ما تفرد به القاسم والهادي دون الفريقين من مسائل الحلال والحرام دارد که به صورت خطی در یمن ضمن مجموعه در مكتبة السيد المرتضى بن عبدالله بن علي بن عثمان الوزير در منطقه هجره السر بني حشيش در یک مجلد و به صورت منزوع الغلاف موجود است . این نکته را عبدالسلام عباس الوجیه در اعلام المولفین الزیدیه در ذیل نام حسنی متذکر شده است ؛ اما من تا کنون موفق به دیدن این نسخه نشده ام .

ابوالعباس حسنی علاوه بر اینکه فقیه و محدث بوده , در علم کلام هم دستی داشته است . وی ظاهرا به تبع گرایش کلی الهادی الی الحق , تمایل به مکتب بغدادی معتزلیان داشته و در آن مکتب تحصیل کرده بوده و آن را تدریس نیز می کرده است . در این باره جای دیگری بحث کرده ام ؛ تنها در اینجا به این نکته اشاره می کنم که در حاشیه یکی از نسخه های خطی شرح الابانه ابو جعفر هوسمی این نکته آمده است که ابوالعباس با ابوبکر باقلانی, متکلم نامدار اشعری مناظره ای داشته است . درباره او همچنین گفته شده که در شرایط امامت زیدی به نوعی عصمت امام باور داشته است .

ابوالعباس چنانکه از مقدمه علی بن بلال بر شرح الاحکامش بر می آید قسمتی از آغاز کتاب الاحکام را تا باب سجده سهو به صورت موجز و با ذکر احادیث متعلق به ابواب فقهی شرح کرده بوده و ظاهرا تبییض آن در اختیار بوده , اما با وجود آنکه ما بقی کتاب را به صورتی غیر منظم شرح کرده بوده ( احتمالا تنها در مجالس درس خود و یا در حواشی نسخه خود از کتاب الاحکام ) اما موفق به تبییض آن نشده بوده است . علی بن بلال در شرح خود از آغاز کتاب به شرح مدون و غیر مدون کتاب از سوی ابوالعباس توجه داشته و از آن شرح استفاده کرده بوده و در عین حال مطالبی را بر آن می افزوده است . بنابراین علی بن بلال همه جا از ذکر مطالب ابوالعباس غفلت نداشته و در این امر از مجموعه تعلیقات / تقریرات خود از محضر استادش نیز استفاده می کرده است . همین شیوه عمل در تتمیم کتاب المصابیح مورد توجه علی بن بلال بوده است , بطوری که چنانکه پیشتر گفتیم به مجموعه احادیث و مطالب تاریخی ای که ابوالعباس در سیر امامان داشته دسترسی داشته است و آنها را در تکمیل کتاب مورد استفاده قرار داده بوده است . این به دلیل آن بوده که بهر حال علی بن بلال شاگرد حسنی بوده و به شروح او بر کتاب و مجموعه احادیثی که در شرح خود استفاده می کرده , دسترسی داشته است . خود علی بن بلال در آغاز کتاب شرح الاحکام بر این امر تأکید می کند که در شرح خود از آغاز کتاب شرح حسنی را نقل می کند و در همه جا تعلیقات ( یعنی تقریرات ) خودش از حسنی را به عنوان تکمیل می آورد و در عین حال به آنچه از دیگران استفاده کرده بوده نیز تکیه خواهد کرد و مطالبی را برای تکمیل از دیگران نقل خواهد نمود . طبعا در ابواب پس از باب سجده , وی ناچار بوده که تنها به همان تعلیقات و موارد تکمیلی استناد کند و از آن منابع برای تکمیل شرح خود استفاده نماید .

بنابراین امروزه گرچه ظاهرا از شرح الاحکام به قلم خود حسنی اثری نیست , اما در حقیقت متن وی و حتی آنچه که به تبییض نرسیده بوده از طریق شرح علی بن بلال در اختیار قرار گرفته است . با این وصف آنچه از شرح علی بن بلال در یک نسخه خطی در یک مجلد در اختیار ما قرار دارد , تمام کتاب الاحکام را پوشش نمی دهد و من از نسخه دیگری و یا مجلد دیگری از این شرح اطلاعی ندارم . در این نسخه از دو کتاب صلوه و صوم خبری نیست و پس از کتاب الطهاره , مستقیما کتاب الحج آمده است . آخرین کتاب این مجموعه ناقص , کتاب الجنائز است . بنابراين كتاب ما تنها شامل ابواب الطهاره ، الحج، النكاح، الطلاق والجنائز است . گفتنی است که محمد بن الحسن بن محمد بن يحیي العجري المؤيدي اليحيوي الحسني در کتاب إعلام الأعلام بأدله الأحكام به تجرید احادیث این کتاب پرداخته وآنها را مستقل از سایر مباحث فقهی کتاب در یکجا گردآورده است . کتاب العجری سه سال پیش توسط عبد الله حمود العزي به چاپ رسیده است . مولف این کتاب از آنجا که می دانسته در تتمه الاعتصام أحمد بن يوسف زباره موسوم به انوار التمام , شماری از احادیث مجلد دیگری از کتاب که گویا نزد او بوده , نقل شده است , برای استدراک نقص نسخه شرح الاحکام , با استفاده از تتمه الاعتصام که آن هم همراه خود الاعتصام منصور بالله قاسم بن محمد بن علی سالها پیش به چاپ رسیده بود , تا آنجا که توانسته بخشی از نقص نسخه ما را جبران کرده است .
سه شنبه ۵ تير ۱۳۸۶ ساعت ۱۲:۲۰