ازلی خواندن بسیاری از علما و دانشمندان و نویسندگان عصر اواخر دوره قاجار و اوائل دوره پهلوی از سوی نویسنده این کتاب بدون هیچ دلیل مؤرخ پسندی و صرفا با اتکا بر اتهام زنی های دوران مشروطه که هر کس را مستبدین مخالف خود می پنداشتند با اتهام بابی می خواستند ترور شخصیت کنند می توان به نمونه زیر تشبیه کرد: ابن حجر عسقلانی را که می شناسید. او در کتاب لسان المیزان که کتابی است در جرح روات ضعفاء هر کس را که اندک عقایدی مشابه انواعی از تشیع داشته و لو تشیع بسیار ضعیف فارغ از اینکه آن شخص حقیقتا شیعی بوده و یا اینکه صرفا عقیده ای مشترک با یکی از عقاید شیعیان داشته و یا صرفا روایتی از یک شیعی مذهب نقل کرده آشکارا (و البته متکی بر اقوال دیگر رجالیان سنی مذهب) شیعی و گاه رافضی خوانده و حتی بعضا آنان را در شمار غلات هم قرار داده است. حال فرض کنید آدم غیر متخصصی بیاید بر اساس همین اتهامات کتاب لسان المیزان یک لیست بلند درست کند از نام های علمای شیعه و بعد مدعی شود کلی آدم شیعی مذهب پیدا کرده که فی المثل نجاشی و شیخ نام آنان را از قلم انداخته اند. با این حساب فکر کنید حاکم نیشابوری می شود یک عالم طراز اول شیعی. حال شما استدلال کن که آقا این حاکم نیشابوری که می فرمایید درست است سخنانی هم کم و بیش نزدیک به تشیع داشته اما چندین جلد کتاب هم از او باقی است که درست بر خلاف تشیع در آن سخن گفته و عمل کرده و کلی در مخالفت همین رافضه سخن گفته، می فرماید که نخیر مرغ من تنها یک پا دارد، لیس الا.

حال حکایت نویسنده کتاب خوشمزه ما همین است. بر اساس یک اتهام زنی بی پایه در دعوای مشروطه و مستبد یکی را بابی معرفی می کند و بعد همه مطالب ضد بابی همین آدم را هم محصول سنت نهان زیستی و تقیه و غیره و غیره می خواند. حقیقتا نمی دانم چه نامی می توان بر این کار گذاشت؟ هرچه هست خوب است خواننده را کمی عاقل بدانیم.
دوشنبه ۱۶ مهر ۱۳۹۷ ساعت ۱۰:۳۰