تاکنون چند یادداشت در نقد این کتاب نوشته ام. حال که صفحات پایانی این کتاب را می خوانم به نظرم رسید دو سه نکته را در کلیت درباره این کتاب اینجا تذکر دهم: نخست اینکه محتوا و ساختار کتاب نشان می دهد که مطالب این کتاب ارتباطی با عنوان آن ندارد. البته از دیدگاه نویسنده تفکر اصلاح دین ریشه در آیین باب دارد و شاید به همین سبب از دیدگاه او ساختار کتاب کاملا هم مناسب عنوان آن است اما خوب این نشان می دهد که نویسنده ما اگر خوب منابع بابی را می شناسد اما متأسفانه اطلاع چندانی از تاریخ و ادبیات و گفتمان اصلاح دینی در ایران و جهان اسلام ندارد. همینکه در این کتاب اصلاح دینی از سده هجدهم و سوابق آن در سده نوزدهم مورد بحث قرار نگرفته و فی المثل به شخصیت هایی مانند طهطاوی و شاگردان عرب او و تأثیرات آنان در اندیشه اصلاح دینی در ایران توجه نشده، همینکه اصلا فصلی در آغاز کتاب به جمال الدین اسدآبادی و محمد عبده و یا اصلاح طلبان ایرانی پیشا مشروطه که تحت تأثیر فضای اصلاحی جهان عرب، عثمانی و با الهام گرفتن از کلیت تمدن جدید و تلاش برای آشتی دادن میان اسلام و تمدن جدید به اصلاحات دینی و سیاسی و اجتماعی می اندیشیدند پرداخته نشده همه و همه نشان می دهد که نویسنده درکی از گفتمان و تاریخ اصلاح دینی ندارد. برای نویسنده ما اصلاح دین از علی محمد باب آغاز می شود و هر کس در ایران از اصلاح دین سخن گفته لاجرم بابی و ازلی است و لو اینکه دهها کتاب و مقاله هم در تأیید اسلامیت خود نوشته باشد، مهم نیست، او اصلاح طلب است و لاجرم بابی و ازلی است و در همه این نوشته ها نهان کاری پیشه کرده است. خوب با این توضیحات گمان نمی کنم لازم باشد این نکته را تذکر دهم که با این حساب معلوم است که نویسنده ما شناختش از تاریخ سده نوزدهم ایران و عتبات چقدر ناقص است و بدتر از آن چقدر شناختش از گفتمان های دینی و مذهبی این دوران و از آن جمله اندیشه های شیخیه و اخباریان و اصولیان ناقص و ناچیز است. از آن بدتر با این تحلیلی که در سرتاسر کتاب از مذهب علی محمد باب به دست می دهد معلوم است که چقدر شناختش از باب و بابیه و ازلیه ناقص است. نویسنده ما علاوه بر اینها اصلا درک درستی از مشروطه ندارد و نمی داند در فقدان درکی استوار از گفتمان و یا گفتمان های مشروطیت فروکاستن همه آن نهضت عظیم و گسترده به فعالیت چند تن بابی و ازلی چقدر تازه اگر خوشبینانه نگاه کنیم ساده لوحانه است. به واقع آیا نویسنده ما همه مقدمات مشروطیت را تنها به علی محمد باب فرو می کاهد؟ آیا خودش هم به نوشته اش و تحلیلش باور دارد؟ نویسنده ما چقدر اصلا از سهم عناصر مختلف فکری و اجتماعی که به مشروطیت انجامید اطلاع دارد؟ به طور نمونه سهم علما در مشروطیت چه بود؟ سهم آخوند خراسانی، آن عالم روشن بین و آگاه چه بود؟ سهم میرزای نائینی، آن فقیه بی همتای اصولی و استاد مجتهدان چه بود؟ سهم آن همه دقت ورزی های تئوریک که عالمان و روشنفکران و اصلاح طلبان در فاصله چهل پنجاه سال قبل از مشروطه ارائه دادند چه بود؟ نویسنده ما نه با تصریح بل با نشان دادن قرائنی پوچ می خواهد به خواننده چنین القا کند که آخوند خراسانی در نجف تحت تأثیر گروهی ازلی مشرب و از همه بیشتر خرقانی که او را رسما ازلی می داند قرار گرفت و مشروطه دستپخت ازلیان است. آیا به نظر شما این گونه برداشت ها و تفاسیر را می توان سالم تلقی کرد؟ شما ممکن است گفتمان های اصلاح دین را نپسندید. اما اجازه ندارید آنها را تحریف کنید و با اتهام زنی کارتان را پیش ببرید. خوشمزه اینجاست که نویسنده که معلوم است تنها تفسیر خاصی از دین و اندیشه دینی را می پسندد ( و در نوشته های دیگرش درباره میرزای اصفهانی و شیخ محمود حلبی از آنها پرده برداری کرده) از یکسو اندیشه اصلاح را یکسره اندیشه ای متکی بر بابیت و ازلی گری می پندارد و از دیگر سو وقتی کفگیرش به ته دیگ می خورد و چیزی برای گفتن ندارد به یکباره سراغ اتهام زنی دیگری می رود و نمایندگان فکر اصلاح دین را در ایران متأثر از محمد بن عبد الوهاب و وهابیت می پندارد. چطور ممکن است کسی هم بابی باشد و هم وهابی؟ شعور خواننده را به بازی نگیرید لطفا... نه سید جمال بابی بود و نه وهابی. به شرح ایضا شیخ هادی نجم آبادی و سید اسد الله خرقانی و شریعت سنگلجی. آنها عالمان برجسته ای بودند که با درکی که از دین داشتند و با توجه به ارزیابی شان از علل و اسباب انحطاط فکر دینی و با اجتهاداتی که گاه غلط بود و گاه درست اندیشه هایی را در رابطه با اصلاح دینی پیشنهاد کردند. برای اختلاف نظر و دیدگاه احترام قائل شویم و به اتهام زنی ها پایین دهیم...

نقد فکر و اندیشه دینی و اجتماعی سید جمال ها و شیخ هادی ها و اسد الله خرقانی ها و شریعت سنگلجی ها و هبه الدین شهرستانی ها و شیخ محمد خالصی ها و غیره و غیره نیازمند دانش فقهی و اصولی و کلامی و حدیثی و تفسیری و سیاسی و اجتماعی است. کار نویسنده ای در مرتبه نویسنده ما نیست. با اتهامات و بابی خواندن این و وهابی خواندن آن دیگری راه به جایی نمی بریم. برای درک اندیشه های این شخصیت ها شرط اول آن است که افق دیدتان را همچون همان ها بالاتر ببرید. آنها افقشان از این سطوح بسیار بالاتر بوده است، والحمد لله اولا و‌آخرا.
پنجشنبه ۱۱ مرداد ۱۳۹۷ ساعت ۹:۱۹