نوشته ای از جناب آقای امداد توران در نقد نوشته من درباره احادیث اظله و اشباح. نقدی است مفید و در خور تأمل. متأسفانه شخصا با ایشان آشنایی ندارم اما این نوشته را شخصی برای من فرستاد و ظاهرا در یک کانال تلگرامی منتشر شده. در یادداشت کوتاهی می کوشم به برخی از دلمشغولی های به حق ایشان پاسخی بدهم و این هم اصل یادداشت ایشان:


شخصا به تلاشهای استاد انصاری در جهت شناخت و معرفی جریانهای مختلف فکری در تشیع ارج می نهم و نیز اهتمام ایشان را به تقویت و ترجیح آنچه عقل گرایی شیعی می دانند ستودنی می دانم و برایشان آرزوی موفقیت می کنم و به قول شاعر، به برکات حضور ایشان در محافل علمی غربی دارم امید چندان که مپرس. اما طبیعی است که من و بسیاری همچو من به حقیقت بیش از حقیقت جویان تعلق و تعهد داریم. از این منظر، گاه به نظر می رسد که برخی از نوشته های ایشان خطورات و خودگوییهایی هستند که عجالتا یادداشت شده اند تا بلکه درآینده مورد پژوهش قرار گیرند. از این رو، نباید با آنها کلنجار رفت و به قول طلبه ها ان قلت قلت کرد. با اینحال، ممکن است کسانی که در باغ مباحث حدیثی و کلامی حضور ندارند نوشته فوق از ایشان را جدی و متکی بر تحقیق کافی تلقی کنند. از این رو، توجه عزیزان را به نکاتی چند جلب می کنم: ۱- برخلاف ادعای ایشان احادیث طینت، اظله و اشباح قرنها مورد بی مهری علمای برجسته مکتب قرار نداشت تا بعدها حسن بن سلیمان حلی و عالمان عهد صفوی به یکباره آنها را از سنت غلات اخذ کنند و در آثارشان بگنجانند. یک تورق ساده در کافی و آثار صدوق و شیخ طوسی و دیگر آثار حدیثی متعلق به قرون نخست کافی است تا نشان دهد که این احادیث مورد توجه و اهتمام این عالمان بزرگ قرار داشته اند. ممکن است کسی به جریان محدثان امامی به اندازه جریان متکلمان تعلق خاظر و اعتقاد نداشته باشد، اما نمی تواند این واقعیت تاریخی را انکار کند که ایشان نیز جزو علمای برجسته مکتب اند. ۲- احتمال دارد آقای انصاری روایات بزرگانی همچون کلینی و صدوق درباب اظله، و اشباح و طینت را رسوبات جریان غلات بداند. در اینصورت شایسته است بدان تصریح کنند و نیز به روشنی بیان کنند که براین اساس دربرابر دیدگاه آقای امیرمعزی که تشیع اصیل، یعنی تشیع اولیه و مورد تایید امامان را همان تشیع غالیانه می داند چه موضعی دارند. ۳- کاستی دیگری که در کار آقای انصاری و دیگر منتقدان این احادیث به چشم می خورد عبارت است از منقح نبودن یا مصرح نبودن مبانی اعتقادی ایشان در موضوعات مختلف کلامی و از جمله ذی شعور بودن جمادات که آیات و روایات متعددی برآن دلالت می کنند. ۴- تا جایی که خوانده ام ایشان همواره از بزرگان تصوف به نیکی یادکرده و مساهمت جریان تصوف را در شکل دادن به علم و تمدن اسلامی ارج نهاده اند. اما می دانیم که غرابت آنچه صوفیان مبناءا و مصداقا در باب امور فراطبیعی ذکر کرده اند برای عقل عرفی از غرابت روایات اظله و اشباح و طینت اگر بیشتر نباشد کمتر نیست. خوب است که روشن کنند که آیا ترویج دیدگاههای صوفیان را نیز امری مشعشع و ناشی از کم دانشی می دانند یا آنکه این اوصاف اختصاص به بیان روایات اظله و اشباح و طینت دارد. ۵- باور و بیان معارف کلی ای که پشتوانه محکم قرآنی و روایی محکم دارند، ملازمه ای ندارد با باور و بیان برخی تطبیقات عجیب و غریبی که هیچ دلیل معتبری ندارند؛ مثلا باور به اصل صدور معجزه از پیامبران و امامان ملازمه ای ندارد با پذیرش برخی از معجزات خیلی خاص و عجیب و غریبی که هیچ گزارش معتبری از آنها دردست نیست. لذا از نادرستی برخی موارد جزئی نمی توان نادرستی آن کلی را نتیجه گرفت. در اینجا نیز از نمی توان نادرست بودن روایت راجع به ایمان فلان گیاه را بهانه ای قرار دارد برای زیر سوال بردن کلیت آموزه اظله یا طینت. با ایتهمه، باید به دغدغه ایشان و دیگران در باره لزوم توجه به فضای فکری زمانه ارج نهاد و در بیان معارف قرآنی و روایی بجای پرداختن به جزئیات مشکوک یا مخدوش به مبانی کلی پرداخت. امداد توران.


پاسخ به نوشته فوق:

۱- احادیث عوالم اظله و اشباح و احادیث مرتبط با طینت و خلقت نوری و میثاق و همه و همه اصلی سنی دارد که بعدا غلات شیعه به آن دامن زدند و از آن ورژنی شیعی برساختند. احادیث اصلی این مجموعه را غلات در کتاب هایی با عناوینی مانند اظله و اشباح و با انتساب به مفضل بن عمر و محمد بن سنان برساختند که اینک مرده ریگ آنها در آثار نصیری و اسحاقی موجود است. بخشی از این روایات را هم محدثان کوفه و قم در آثار خود نقل کردند که عمدتا در کتاب بصائر الدرجات نقل شد که می دانیم نسخه فعلی آن تحریری است آشفته که انتساب کلیت آن به صفار قمی مطلقا مستند درستی ندارد به شرحی که در چند مقاله مدخل مانند درباره این کتاب در سایت کاتبان نوشته ام و تفصیلش را اگر خدا توفیق دهد تکمیل خواهم کرد. سعد بن عبد الله اشعری هم به بخشی از این نوع احادیث دلبستگی داشت و از رهگذر او و چند تنی دیگر تعداد محدودی از این احادیث راهی کتاب های حدیثی شیعی شد. با این وصف هیچگاه جز اخباریان و اصحاب حدیث امامیه به این احادیث اعتنایی نداشته اند. سهل است حتی روایت این گونه احادیث از لحاظ شمارگان و تعدادش تا قبل از عصر حسن بن سلیمان که اصلا کتابی درباره عالم ذر دارد و منتشر شده (با توضیحی که درباره این کتاب نوشته ام و در کتاب جستارهای تاریخی در تشیع منتشر شده) بسیار محدود بوده است. بعدها محدثانی مانند علامه مجلسی و سید هاشم بحرانی و از این قبیل البته این نوع احادیث را در مجامیع خود نقل می کردند که این طبعا مقتضای طبیعت حدیث گرای آنان بود. با این وصف در دوره های بعدی این در واقع شیخیه و مکتب تفکیک بودند که به این احادیث اقبالی مجدد نشان دادند و البته آنها را هم باید در شمار اخباریان و غیر محصلین قرار داد. اما داستان در میان محصلین شیعه اعنی متکلمان و فیلسوفان و فقیهان بزرگ شیعه متفاوت است. متکلمانی مانند قدمای متکلمان عصر حضور تا آنجا که از گزارش های تاریخی بر می آید به این نوع روایات اعتنایی نداشتند، نوبختیان نیز. شیخ مفید و شریف مرتضی و شیخ طوسی هم در آثار کلامی خود اعتنایی به این احادیث ندارند، سهل است مبانی کلامی معتزلی آنان جایی را برای قبول اعتقاد به عالم اظله و اشباح و ارواح قبل الابدان نمی دهد (آیا در کتابی مانند ملخص جایی برای پذیرش این نوع احادیث وجود دارد با توجه به دیدگاهی که بهشمیه درباره نفس دارند؟). این عقیده ها البته در میان غلات شیعه سابقه اش در اصل به باورهای گنوسیستی و حتی نو افلاطونی به انحای مختلف آن می رسد. در فلسفه ابن سینا و فیلسوفان سینوی هم طبعا جایی برای این عقاید وجود ندارد. نظریه نفس ابن سینا در اصل ارسطویی است گرچه او درباره تشخص و بقای نفوس بشریه نظریات ابتکاری و مهمی دارد که جای بحثش اینجا نیست (نظریه نفس ارسطویی خود داستانی مستقل دارد و بعدها شارحان ارسطویی و از جمله اسکندر مطالب مهمی درباره نفس و عقل فعال و انواع عقول و ارتباط نفس و عقل دارند که در تحقیقات غربی در این زمینه تاکنون بسیار نوشته شده). طبیعی است که قصیده عینیه را نباید شاهدی بر دیدگاه نوافلاطونی ابن سینا به عنوان مذهب مختار او دانست (اسماعیلیه و به ویژه طیبی های یمن که به فلسفه نوافلاطونی دلبسته بودند به این قصیده هم اعتنای زیادی داشتند و آن را شرح و تفسیر می کرده اند. محتوای قصیده عینیه تفسیر مستقل خود را می طلبد که باز جایش اینجا نیست). بعدها البته در فلسفه های آخوند و اتباعش تبریراتی برای این نوع احادیث دست و پا شد. آگاهان می دانند احادیث عوالم ذر و اشباح و اظله و احادیث طینت و از آن جمله آنچه بعدها میرزا مهدی اصفهانی به آن احادیث استناد می کرد تا به گمانش نظریه ای بدیع اندر باب خلقت در برابر حرف های حکما عرضه کند در طول قرن ها هیچ گونه وزنی در کلیت دکترین کلامی شیعه امامیه نداشته است. باری در خصوص آیه شریفه در سوره اعراف گاهی به این نوع احادیث استناد شده اما بسیاری از مفسران به درستی نوشتند که آیه شریفه را می توان به کلی به گونه ای دیگر تفسیر کرد و در واقع آن احادیث بر پایه تصوری غلط از آیه شریفه و البته بر مبنای باورهای کهن گنوسیستی در رابطه با ارواح و تقدم ارواح بر ابدان و عوالم آنان که در نظامات ثنوی و مانوی اصل آن در قبل از اسلام پرورده شده و محور اصلی آن بر پایه نظریه نجات گنوسی و چگونگی غلبه نور بر ظلمت و غلبه روح خیر بر ابدان مادی و شریر است بال و پر گرفته است (بد نیست کتاب های خوبی که درباره تفکرات گنوسیستی و مانوی در سال های اخیر چاپ شده است را بخوانید).

۲- اما در رابطه با دیدگاه های آقای دکتر امیر معزی قبلا هم نوشته ام. معتقدم آنچه ایشان تشیع اصیل می خواند و آن را در مکاتب غالیانه و باطنی و تشیع ازوتریک کهن جستجو می کند بی تردید بخشی از هویت تشیع کهن است و کسی نمی تواند وجود آن را منکر شود. سابقه آن هم حتی به اواخر سده اول قمری می رسد منتهی در کنار آن ما تشیع فقهی داشته ایم که تعالیم امامان باقر و صادق را در فقه و کلامیات انتقال می داده اند و آنها هم به همان اندازه در تشیع کهن اصیلند. جامعه شیعه البته جامعه کم و بیش مرتبطی به ویژه در کوفه بوده و طبیعی است این دو جریان با یکدیگر تماس هایی داشته اند. بنابراین این دیدگاه ایشان را قبول ندارم که نخست تشیع تنها چهره باطنی داشت و بعد عقلانیت گرایی عصر آل بویه موجب انحراف از تشیع اولیه و تمایل به دیدگاه های فقهی و اصولی مبتنی بر نگرش های اهل سنت شد. این نظر را من قبول ندارم، گرچه معتقدم دست برتر را در دوره هایی تشیع باطنی و غالیانه در آن دو سه قرن اول داشته است. شیخ مفید و شریف مرتضی تلاش های زیادی کردند تا تشیع را به جریان اصولی قدیم بازگردانند.



يكشنبه ۱۷ دي ۱۳۹۶ ساعت ۱۱:۰۸