[اصل مطلب آقای رسول جعفریان]
چرا ابن سینا از زکریای رازی به زشتی یاد می کند؟
بارها در بحثهایی که در باره وضعت علم در تمدن اسلامی مطرح شده اشاره به خلط مهم روشی در بخش های مختلف شده است. این که با فلسفه به سراغ طب رفته اند، یا نجوم را تحت تأثیر اندیشه های فلسفی و دینی بررسی کرده اند، و موارد بسیار دیگر، و این که نتیجه اش عدم پیشرفت دانشها و توقف بوده است.
در عالم طب، همه می دانند طب زکریای رازی (م ۳۱۳)، طب تجربی است، اما طب ابن سینا، با همه نبوغی که داشته، غالبا فلسفی است. اکنون ما می دانیم روش رازی در کشف مسائل طب، بهتر از روش ابن سینا (م ۴۲۸) بوده است، اما چرا آثار ابن سینا به خصوص قانون، حکم کتاب مقدس طب را یافته است؟ دلیلش محبوبیت روش فلسفی در تحلیل است که ذهنیت موجود در تمدن اسلامی با آن سازگار تر و امری رایج تر بوده است. تجربه، جز در صنعت، آن هم صنعت ارثی و بی بهره از ریاضیات، هیچ گاه محبوبیت جدی نداشت و همیشه با گفتن این نکته که تجربه بدون قیاس و عقل راه به جایی نمی برد، از میدان پژوهش در حوزه علم بیرون برده می شد. این یکی از مهم ترین دلایل توقف علم است.
و اما در اینجا به نقل از یکی از رسائل ابن سینا، تمسخر او را نسبت به روش زکریای رازی شاهد هستیم. موضوع بحث، افلاک، قِدمت آنها، مقایسه وضع آنها با زمین و کوهها و عمر آنهاست. کسی سوالی از ابن سینا پرسیده است که اشکالی به گفته های ارسطو بوده؛ و ابن سینا، تمام قد به دفاع از ارسطو برخاسته، و به مقابله با سائل که سوالش نوعی اشکال گرفتن از ارسطو بوده، پرداخته است. در میان بحث، ابن سینا، سائل را متهم کرده که مطالبش را تحت تاثیر زکریای رازی مطرح کرده، و با الفاظ نسبتا زشت از رازی یاد کرده است.
در میان این الفاظ زشت، نکته مهم این است که ابن سینا ،رازی را آدمی می داند که شأن او در حد «تأمل در بول» یا همان ادارار است، و در اینجا اشاره اش به روش تجربی زکریای رازی در امر پزشکی است. این در حالی است که خلط فلسفه با نجوم و غالب مسائل طبیعیات، یکی از دلایل اصلی توقف دانش در میان مسلمانان و تکرار مکررات ابن سینا در هزار سال پس از اوست که به رغم همه نبوغ و تلاشی که داشت، و نیز نثر استوار ناخواسته مانع از تحول شد.
سوالی که از ابن سینا شده این است:
چرا ارسطو گفته های قرون گذشته و دوره های قدیم در باره فلک را همان گونه که یافته، به عنوان حجت قوی در دو جای از کتابش در باره ثبات و دوام فلک آورده و حال آن که، کسی که تعصب و اصراری بر باطل ندارد می داند که این حرفها روشن نیست، و ما از اندازه آن چیزی نمی دانیم مگر آن مقدارش بسیار کمتر آن چیزی است که اهل کتاب (بسیار زیاد) گفته اند، و یا آنچه از هند و دیگر امم در این باره نقل شده است، همه اینها یا بخشی از آن، با تأمل در تعاقب حوادث بر بخش آباد زمین، ظاهر البطلان است، وضعیت کوه ها نیز در قدمت و همین طور شهادت نسلها همراه با ظهور حوادث و دگردیسی در آنها چنین است.
در اینجا ابن سینا چنین پاسخ می دهد: باید بدانی که این اظهارات از طرف وی، همراه با اقامه برهان نیست، بلکه آن را در خلال مطالب خود در این باره آورده است که مسأله آسمانها مانند مسأله کوه ها نیست. امت، اگر چه شاهد بوده اند که کوهها در کلیت خود محفوظ مانده، اما به صورت جزئی آسیب دیده اند و برخی بر برخی فشار آورده و اَشکال آنها عوض شده است. افلاطون بالاتر از اینها را هم در کتاب سیاسات خود آورده است. شاید تو این ایراد را از یحیی نحوی گرفته ای ... یا « أو عن محمد بن زكریا الرازى، المتكلّف الفضولى فى شروحه فى الالهیات، و تجاوز قدره فى بط الخُراج، و النظر فى الأبوال و البرازات، لا جرم فضح نفسه، و أبدى جهله فیما حاوله و رامه» (رسائل ابن سینا، ص ۴۱۶)
یا از محمد بن زکریای رازی که در شرحش در الهیات یک «متکلف فضولی» است، و از حد خود در بط خُراج [باز کردن ورم چرکین] و نگاه در بول و برازات پا را فراتر نهاده است، و بدین ترتیب خود را مفتضح کرده و در این نوشته ها، جهل و نادانی خود را آشکار کرده است.
بدون شک، دانش طبیعیات حتی در حد ابن سینا هم نماند، و بعدها، خیلی خیلی جدیتر و بیش از همه توسط متکلمان و فلاسفه، تحت الشعاع مباحث الهیات قرار گرفت. در واقع، ما در مرحله بعدی، ابن سینایی را شاهدیم که اندیشه های مشائی اش زیر فشار بحث هایی که اهمیت بیشتری به روشهای فلسفی با ترکیبی از عرفان می دهد، خرد می شود، و باز هم بیشتر و بیشتر افکار و اندیشه های انتزاعی ظاهر می گردد. اشکال عمده این فلسفه که طبیعیات را هم زیر سلطه خود گرفته بود، بیش از آن حل مشکل طبیعیات باشد، استخدام همه چیز برای الهیات بود. البته که آن مسائل هم باید حل می شد، اما نه به قیمت منحرف کردن بحث در طبیعیات.
@jafarian۱۹۶۴

نقد و پاسخ حسن انصاری:
در این یادداشت کوتاه چند سطری در نقد این نوشته دوست گرامی آقای جعفریان می نویسم:

۱- نخست اینکه طب ابن سینا را فلسفی و محمد بن زکریای رازی را تجربی دانسته اند بدین صورت مطلقا درست نیست. باری مکتب طبی زکریای رازی با مکتب طبی ابن سینا متفاوت است منتهی این تفاوت ها ریشه در سنت کهن یونانی و تمایزات طب بقراطی و جالینوسی دارد و ربطی به نتیجه گیری های آقای جعفریان در خصوص وضعیت تجربه در تمدن اسلامی ندارد. چنین نیست که طب ابن سینا غالبا فلسفی باشد و اصلا مگر می تواند طب فلسفی باشد؟ مسئله بر می گردد به روش های قیاسی و تجربی و این ربطی به آمیختن فلسفه و طب ندارد. ابن سینا خود در قانون مکرر می گوید که وظیفه طبیب بحث فلسفی در حقائق نیست.
۲- چه کسی گفته تجربه در تمدن اسلامی بی ارزش بوده؟ این همه آثار طبی مبتنی بر شیوه های تجربی و استقرایی و همچنین آثار ارزشمند در علوم دقیقه را بنابراین چگونه می توان تفسیر کرد؟
۳- آقای جعفریان پاسخ های مشهور ابن سینا به ایرادهای ابو ریحان را به عنوان مجهول یاد کرده و به همین دلیل متوجه مقصود ابن سینا و کانتکست مکاتبات او با ابو ریحان در اینجا نشده است.
۴- ابو ریحان چنانکه می دانیم شیفته رازی بود و ابن سینا در مکاتباتش به طعنه می خواهد او را متأثر از زکریای رازی بداند.
۵- در عبارات منقول « أو عن محمد بن زکریا الرازى، المتکلّف الفضولى فى شروحه فى الالهیات، و تجاوز قدره فى بسط الخراج، و النظر فى الأبوال و البرازات، لا جرم فضح نفسه، و أبدى جهله فیما حاوله و رامه» که در ورژن اولیه مقاله آقای جعفریان آمده باید آن را نه بسط الخراج و یا بط الخراج (کما اینکه در ورژن بالا آمده) بلکه ظاهرا باید بط الجراح خواند. کما اینکه در قانون ابن سینا فصلی در این زمینه دارد.
۶- مباحث ابن سینا و ابو ریحان در این مکاتبات را باید در کانتکست کلی تر اختلافات اسکندر افرودیسی و سنت ارسطویی با جالینوس و سنت جالینوسی دید و فهمید. می دانیم که اسکندر در مباحث مختلف با جالینوس مخالفت داشته و بعدها هم در سنت اسلامی فارابی و ابن سینا با نظریات فلسفی جالینوس اختلاف داشته اند.
۷- ابوبکر رازی با وجود آنکه شکوک بر جالینوس نوشته اما می دانیم که بسیار تحت تأثیر جالینوس است و نه تنها در طب و بلکه در مباحث فلسفی هم از او تأثیر پذیرفته است.
- بنابراین در مقایسه میان رازی و ابن سینا و الحاوی و قانون باید دو نکته را همزمان مورد توجه قرار داد: یکی تفاوت شیوه های نگارشی دو کتاب که لزوما به معنای تمایز مبنایی ابن سینا و رازی نیست (کما اینکه رازی انواع متفاوتی در تألیفات پزشکی دارد که با شیوه الحاوی متفاوت است) و دیگری اینکه تفاوت های ابن سینا و رازی در این دو کتاب به نزاع مکتب اهل تجربه و مکتب قیاسی در سنت کهن یونانی در طب باز می گردد و اینکه هم رازی و هم ابن سینا هر دو تحت تأثیر جالینوس و بقراط هر دو بوده اند و اختلاف در تجربه و قیاس را باید به تاریخچه کهن یونانی این نزاع بازگرداند و این ربطی به تمدن اسلامی و ماهیت قیاسی و عقلی آن و یا ضد تجربی آن ندارد.
۹- اتفاقا قانون ابن سینا شاید مهمتر از الحاوی در تمام قرون وسطای لاتینی و حتی تا اوائل عصر جدید مورد توجه غربیان بوده و چنین نیست که ما مسلمانان الحاوی را فروگذاشتیم و تنها به قانون چسبیدیم. شروح متعددی که بر قانون و کلیات نوشته شد به دلیل ماهیت تألیفی کتاب و آسانی آن برای آموزش طب بوده است.
۱۰- اما از همه مهمتر اینکه در سیاق مکاتبات ابن سینا و ابو ریحان آقای جعفریان در تفسیر سبب آنکه ابن سینا رازی را المتکلف الفضولی دانسته که کارش تنها پرداختن به طب است دچار خطا شده اند. در اینجا ابن سینا دیدگاه ابو ریحان را در رد ارسطو در سیاق بحث تاریخی خود قرار می دهد. می دانیم که یحیی نحوی مخالف ارسطو و عقیده قدم عالم او بوده است. جالینوس هم بنابر عقیده ای در سنت فلسفی چنین پنداشته می شده که در زمینه قدم عالم معتقد بوده که برهانی وجود ندارد. رازی هم چنانکه می دانیم الهیاتش مخالف الهیات ارسطویی بوده و علم الهی او را فیلسوفان رد می کرده و ناچیز می انگاشته اند. در اینجا ابن سینا ابو ریحان را متأثر از این سنت ضد ارسطویی می خواند و در این چارچوب هم از یحیی نحوی یاد می کند (که هم ردیه بر ارسطو داشته و هم ردیه بر پروکلس در زمینه قدم عالم) و هم از زکریای رازی یاد می کند. قصد ابن سینا خوار انگاشتن تجربه در پزشکی نیست، چنانکه آقای جعفریان از گفتار ابن سینا استنباط کرده بلکه او می گوید شأن رازی تنها طب است و نه نظر کردن در فلسفه اولی و الهیات. در این چارچوب در واقع ابن سینا به سنت فلسفی رازی ایراد می گیرد و می نویسد که او از فهم ارسطو عاجز بوده و او را که تنها پزشک بوده و نه فیلسوف نشاید که در معقولات نظر کند.

شنبه ۴ آذر ۱۳۹۶ ساعت ۸:۵۶