خلاصه مختصری است از مقاله ای که چند سال پيش به زبان فرانسه درباره اين موضوع منتشر کردم


بر خلاف روزگار کنونی که ابن حزم شخصيتی شناخته شده برای دانشمندان شيعی است، در گذشته دور عالمان شيعه هيچ گونه شناختی از او و آثارش نداشته اند. شيعيان امامی با وجود اينکه به سختی از سوی ابن حزم مورد انتقاد قرار گرفته بودند، بسيار دير با اين شخصيت و آثارش آشنايی يافتند. در واقع بر اساس موجود، جز يکی دو مورد بی اهميت هيچ سند و مدرکی وجود ندارد که نشان دهد تا پيش از حدود اواسط دوران صفوی شيعيان امامی به شخصيت و يا آراء و يا آثار ابن حزم اشاره ای کرده باشند و يا نسبت به انتقادات او نسبت به تشيع پاسخی ارائه کرده باشند. بنابراين تنها چند سده است که دانشمندان شيعی با شخصيت و برخی آثار ابن حزم آشنايی يافته اند. اين شناخت بيشتر به دليل کتاب الفصل ابن حزم است که بخشی از آن حاوی اطلاعاتی درباره فرقه های شيعی و رد بر عقايد شيعيان است. درست به همين دليل نيز دانشمندان شيعی توجه خود را به ابن حزم و کتاب الفصل او در دوران اخير نشان داده اند؛ به طور خاص برای رد افکار و مطالبی که ابن حزم بر عليه شيعيان در کتاب الفصل ابراز کرده است. با وجود اينکه ما از دوره های کهن تشيع و همچنين از دوران پيش و آغازين حکومت صفوی کتابهای متعددی به زبان های عربی و فارسی از شيعيان در اختيار داريم که به نحوی در آنها به انتقادات مخالفان تشيع نسبت به آنان پاسخ داده اند و يا در رد دعاوی و اعتقادات سنيان نگاشته شده اند، اما به هيچ روی اشاره ای به ابن حزم در اين آثار تا آنجا که در اختيار ما قرار دارد ديده نمی شود. اين بدين معنا است که سنيان و مخالفان تشيع، آنانی که برای شيعيان شناخته بودند، به نام ابن حزم و انتقادات او از تشيع اشاره ای نکرده بودند تا به طور خاص نظر شيعيان را به خود جلب کرده باشد. طبيعی است که به دليل عدم ارتباط جوامع سنتی شيعيان امامی از اندلس و محل بروز و شکوفايي ابن حزم آنان چندان با خود ابن حزم آشنايی نداشتند اما ظاهرا سنيانی که در ارتباط مستقيم با اماميه در شهرهای مختلف خراسان، ري، بغداد و شامات بوده اند نيز در انتقادات خود از نقطه نظرات ابن حزم در رد آرای شيعيان چندان بهره مند نبوده اند و همين امر عدم آشنايی اماميه با ابن حزم را در طول قرنها موجب گرديده بود.
از ديگر سو، ابن حزم خود به عنوان فقيهی ظاهری مذهب و با گرايشات کلامی مخالف اشعريان و معتزليان همزمان، می توانست مورد استناد عالمان امامی مذهب در انتقاد از اهل سنت قرار گيرد؛ به ويژه که در پاره ای از مسائل آشکارا ابن حزم از مواردی دفاع کرده بود که می توانست مورد استناد اماميه در مجادلات خود بر عليه اهل سنت قرار گيرد اما با اين وصف به دليل عدم آشنايی آنان با ابن حزم تا اواسط دوره صفوی هيچ مستندی وجود ندارد که نشان دهد ابن حزم برای جامعه اماميه آشنا بوده است و يا به آرای او استنادی شده باشد.
ظاهراً نخستين دانشمندی که با نام و برخی کتابهای ابن حزم در ميان علمای شيعه امامی آشنايی يافته، قاضي نور الله مرعشي است که منتخبی از المحلی تأليف ابن حزم فراهم کرده و در چندين کتاب در پاسخ به دعاوی سنيان بر عليه شيعيان به کتابهای ابن حزم استناد کرده است. او در شبه قاره می زيست و بايد همانجا از طريق دانشمندان سنی آن سرزمين با ابن حزم آشنايی يافته باشد. در ميان کسانی که به شخصيت ابن حزم اهتمام داشتند همچنين بايد از حزين لاهيجي (د. ۱۱۸۰ ق) نام ببريم که در کتاب فتح السبل از این حزم و برخی کتاهايش مانند المحلی بهره و به ويژه برای انتقاد از عالمان و پيشوايان سنيان مانند ابو حنيفه از انتقادهای ابن حزم بر آنها بهره برده است (نک: ص ۱۲۷، ۱۳۱ تا ۱۳۷). با اين وصف تا سده سيزدهم قمری/ نوزدهم ميلادی باز هم ابن حزم چندان برای عالمان امامی شناخته شده نبود. نخستين دانشمندی که به انتقادات ابن حزم به تشيع امامی توجه و بدان واکنش نشان داد، مير سيد حامد صاحب العبقات بود که در کتابهای خود و از جمله عبقات الأنوار به رد اين انتقادات پرداخت. طبعاً علت اصلی شناخت بيشتر عالمان امامی نسبت به ابن حزم بعد از اين دوره به چاپ الفصل او باز می گشت که نخستين آن در بولاق مصر انجام گرفته بود. يکی از محورهای اين واکنشها پاسخ به ادعای ابن حزم در رابطه با اعتقاد شيعيان امامی به تحريف قرآن حتی در حد ادعای اعتقاد به وجود اضافه هايی بر متن قرآن بود که واکنش علمای شيعه را بر عليه ابن حزم بر انگيخت. بخش ديگری که باز واکنش عالمان امامی را بر می انگيخت روايت ابن حزم در الفصل از تقسيمات و انشعابات فرقه ای شيعيان و روايت او از عقايد و ريشه های اعتقادی شيعيان و از جمله اماميه بود. با وجود نمونه های مشابه در ادبيات فرقه شناسی و ملل و نحل نگاری درباره شيعيان همانند کتاب الملل و النحل شهرستاني اما ابن حزم در کتاب الفصل رويکرد انتقادی بيشتری نسبت به شيعيان اتخاذ می کند و به ويژه بر ريشه اعتقادات مشابه يهودی آنان تأکيد می ورزد. کم و بيش رويکرد ابن حزم انعکاس محيط اندلس بود که رويکرد انتقادی تندی نسبت به تشيع داشت و در عين حال مجاری شناخت دقيق و بدون پيش داوری در ميان آنان کمتر بود. نمونه برجسته کم و بيش معاصر او ابو بکر ابن عربي است که به ويژه در کتاب العواصم من القواصم خود انتقادات تندی بر عليه تشيع دارد و حتی تا آنجا پيش می رود که در موضوع مقابله امام حسين بن علي، امام سوم شيعيان با يزيد بن معاويه که به قتل فجيع آن حضرت و اصحابش در عاشورای محرم سال ۶۱ قمری در کربلا انجاميد او حق را به يزيد بن معاويه می دهد و امام حسين را باغي می داند. اين طرز فکر تا اندازه ای به دليل سابقه مقابله تشيع و سنيان مالکي مغرب در دوران حکومت فاطميان باز می گردد. مير حامد حسين هندي، نويسنده عبقات الأنوار در کتاب به ادعاهای ابن حزم در الفصل پاسخ می دهد (مثلاً نک: عبقات، ۶/ ۵۹ تا ۷۰). او در رد اتهامات ابن حزم نسبت به تشيع و يا رد باورهای شيعی از ناحيه وی به گفتار دانشمندان اهل سنت استناد می کند که ابن حزم را نکوهش کرده و مورد انتقادات سخت قرار داده اند . او از جمله دلائل ناصبی انگاشتن ابن حزم را همين می داند که ابن حزم در المحلی از عبدالرحمان ابن ملجم، قاتل امام علي بن ابي طالب دفاع کرده. در واقع ابن حزم ابن ملجم را به دليل آنکه به نظر او تنها بر اساس اجتهاد و تأويل دست به قتل زده، شايسته قصاص نمی داند (نک: عبقات، ۶/ ۷۰ تا بعد؛ المحلی، ۱۰/ ۴۸۲ تا ۴۸۴، طبع بيروت). با اين وصف گاه همو به گفتار ابن حزم در رد برخی احاديث سنيان و يا باورهای آنان استناد کرده است (مانند عبقات، ۲۱/ ۴۹۱ تا بعد و نيز ۲۱/ ۵۳۰ به بعد؛ ۲۳/ ۱۰۹۷ به بعد. در اين موارد تلاش کرده مقام علمی ابن حزم را مورد تأکيد قرار دهد و در اين راستا نقاط مثبت در شخصيت ابن حزم را نقل می کند، نک: همان، ۲۱/ ۴۹۳ به بعد). بعد از دوران او انتقاد به ابن حزم در ميان شيعيان امامی ايران، عراق و هند شتاب بيشتری پيدا کرد. اين امر به ويژه به دليل استناد به ابن حزم در مقام رد بر عقايد شيعيان از سوی سنيان و شهرت روز افزون کتاب الفصل ابن حزم نيز بود. علاوه بر چند رديه ای که مستقلاً بر ابن حزم و به ويژه کتاب الفصل او از سوی علمای امامی نوشته شد، چند تن از دانشمندان امامی به رد ابن حزم در کتابهای تأثير گذاری پرداختند. از مهمترين عالمان دوران جديد عبد الحسين اميني، نويسنده مشهور و بلند آوازه الغدير بود که در دو فصل خاص از کتابش به الفصل پرداخت و مهمترين ادعاهای ابن حزم را در رد بر شيعيان پاسخ داد. کتاب الغدير یکی از مهمترين کتابها در دفاع از آموزه های شيعی درباره امامت در تاريخ معاصر شيعه قلمداد می شود. در کتابها و مقالاتی که پس از کتاب الغدير نوشته شده، تأثير رديه ها و نقدهای امينی بر مطالب کتاب الفصل ابن حزم کاملا به چشم می آيد. تقريبا در بيشتر اين دست نوشته ها و تأليفات انتقاد از اظهارات ابن حزم يکی از اولويتهای نويسندگان شيعی برای رد اتهامات سنيان بر عليه شيعيان بوده است. در صحنه مجازی اينترنت نيز که به ويژه در سالهای اخير يکی از مهمترين صحنه های درگيری فکری و مذهبی شيعيان و سنيان عليه يکديگر بوده است، اين وضعيت در رابطه با ابن حزم و کتاب الفصل او مشاهده می شود. باز همينجا بايد اين نکته را هم متذکر شويم که با وجود دهها و صدها کتاب و فصل های مستقل در رد بر شيعيان و عقايد آنان در ميان آثار و تأليفات علمای اهل سنت و از ميان مذاهب اربعه، با اين وجود در بسياری از نوشته های معاصر سنی در رد بر تشيع، استناد به گفتارهای ابن حزم ظاهری مذهب در الفصل و ديگر آثارش در رد بر تشيع بسيار فراگير است. امينی در کتاب الغدير، خشم خود را از اظهارات ابن حزم پنهان نکرده است. وی در آغاز بحث مربوط به ابن حزم، با استناد به گفتارهای عالمان اهل سنت در انتقاد از عقايد ابن حزم، او را گمراه، دروغپرداز و آرايش را بی ارزش خوانده است . اقوالی چند از ابن حزم به ويژه انتقاد امينی را بر انگيخته است. از آن جمله گفتار پيشگفته ابن حزم در المحلی درباره ابن ملجم. امينی در مجلد سوم کتاب الغدير نيز بار ديگر فصلی را به رد ادعاهای ابن حزم بر عليه تشيع اختصاص داده است. او موارد متعددی را از کتاب الفصل در مورد تشيع ياد می کند و به رد تفصيلی هر قسمت می پردازد. يکی از اين موارد ادعای ابن حزم در اين باره است که همگی شيعيان مدعی تحريف قرآن هستند. ابن حزم ادعا کرده که بنابر نظر شيعيان هم در قرآن مواردی اضافه شده و هم مواردی از آن افتاده است؛ بنابراين هم تحريف از نقطه نظر زيادت و هم کاستی در قرآن اتفاق افتاده است؛ عقيده ای که به واسطه آن ابن حزم اماميه را تکفير می کند و کافر می خواند. او البته در اينجا معاصر پيرتر خود يعنی شريف مرتضی، عالم امامی ساکن بغداد (همراه دو تن از شاگردانش) را در اين ميان مستثنا می کند و می گويد که او امامی مذهب و در عين حال متظاهر به عقيده معتزله بود و منکر اعتقاد به تحريف قرآن بود و قائلان به تحريف را تکفير می کرد (نک: الفصل، ۴/۱۳۹ ). به درستی دانسته نيست که ابن حزم چگونه از عقيده شريف مرتضی اطلاع حاصل کرده بود. شريف مرتضی تنها حدود دو دهه پيش از مرگ ابن حزم در بغداد درگذشته بود و اين احتمال هست که اخبار او از طريق اندلسيانی که به بغداد سفر می کردند به ابن حزم رسيده باشد. شاهدی در دست نيست که نشان دهد آثار شريف مرتضی و يا عالمان امامی ديگر آن دوران در زمان ابن حزم به اندلس رسيده باشد. اطلاع ابن حزم درباره عقيده تحريف نزد شيعيان امامی هم بايد مأخوذ از اتهام کلی ای باشد که سنيان در منابع خود نسبت به شيعيان در اين زمينه وارد می کرده اند. ابن حزم با یکی دو استثنای محدود ظاهرا مستقيما هيچ يک از آثار عالمان امامی را در اختيار نداشته است. البته اندلس در زمان ابن حزم و پيش از او رگه هايی از تشيع را در برخی جريانهای مذهبی تجربه کرده بود، اما اينکه ابن حزم آثار اماميه را در اختيار داشته، سندی در اختيار نيست . با اين وصف ابن حزم در کتاب الفصل گاه آرای فقهی غريبی هم به اماميه نسبت می دهد که معلوم نيست از چه منبعی آنها را نقل می کند و همين امر انتقاد امينی را برانگيخته است. فی المثل ابن حزم می نويسد که برخی از عالمان امامی ازدواج همزمان با نه زن را جايز می دانند. در مورد ديگر او می گويد که برخی از اماميه خوردن گياه کرنب را جايز نمی دانند، چرا که معتقدند اين گياه با خون امام حسين بن علي که در کربلا به شهادت رسيد، روييده است و قبل از آن اصلا چنين گياهی وجود نداشته است . معلوم نيست که اين عقايد که به هر حال در منابع شناخته شده اماميه از آنها اثری نيست، چگونه در دسترس ابن حزم قرار گرفته و منبع او در اين مطالب چه بوده است. محتملا منبع او تنها ادعاهايی بوده که به طور شفاهی سنيان در مخالفت با شيعيان نقل می کرده اند و ابن حزم هم هيچگونه تحقيقی درباره صحت و يا نادرستی آن انجام نداده است.
يکی از مطالبی که به ويژه انتقاد علمای شيعه را نسبت به ابن حزم برانگيخته است، اظهارات ابن حزم در رابطه با تأثير پذيری عقايد شيعيان از زرتشتيان و به تعبير او "مجوس" است. او معتقد است که تشيع متأثر از رويکرد و واکنش خصمانه مجوسيان و ايرانيان مغلوب در برابر اسلام بوده و در حقيقت ايرانيان مغلوب که با اسلام سر ناسازگاری داشته اند، از تشيع و دوستداری اهل بيت سوء استفاده کرده تا شيعيان را به سمت خود و خروج از اسلام بر انگيزند. او همچنين تشيع را متأثر از ديانت يهود می داند و سعی در تبيين اين اتهام دارد که شيعيان عقايد خود را از يهوديان گرفته اند. اين گونه باورها نسبت به تشيع در ميان دانشمندان سنی مذهب البته سابقه کهنه تری دارد و محدود و منحصر به ابن حزم نيست.
با وجود اينکه ابراز اتهامات نسبت به تشيع و نگاه خصمانه نسبت به آنان در ميان طيفهای مختلف اهل سنت و حتی معتزليان همواره حضور داشته است و ابن حزم در اين ميان استثناء نيست و بلکه دست کم بيش از دو قرن پيش از او در منابع موجود اين گونه از اظهارات خصمانه نسبت به تشيع ديده می شود، اما به روشنی معلوم نيست که ابن حزم چرا لحن کاملا خصمانه تری نسبت به شيعيان دارد. يکی از دلايل اين امر مسئله گسترش دولت فاطمی و انديشه های باطنی در دوران اوست که عالمان سنی در مشرق و يا مغرب اسلامی را به واکنشی تند و اتهام زنی به تشيع و فرقه های شيعی وادار کرد. از ديگر سو می دانيم که در اندلس نوعی از گرايش ضد شيعی در ميان عالمان اين سرزمين در دوران حکومتهای مختلف آن وجود داشته و اين امر منحصر به ابن حزم نيست. با اين وصف می دانيم که او خود نیز از سوی عالمان مالکی اندلس به دليل گرايشات فکری و فقهی اش و انتقادهايی که از دانشمندان و مذاهب سنی داشته، همواره مورد انتقاد بوده و خود او هم همواره در کتابهايش رويکردی تهاجمی نسبت به آنان دارد.

دانشمندی معاصر اميني، عبد الحسين شرف الدين، عالم و پيشوای شيعيان در جنوب لبنان نيز در چندين کتاب خود به رد ابن حزم پرداخت و به الفصل او واکنش نشان داد. اين در حالی است که شرف الدين در الفصول المهمة خود به عقيده ای از ابن حزم استناد می کند که بر اساس آن تکفير شيعيان نادرست است (نک: الفصول المهمة، ص ۶۲ به بعد، ۲۰۳ ، ۲۱۷). او در عين حال به برخی انتقادات ابن حزم بر تشيع در اين کتاب پاسخ داده و از او انتقاد سختی کرده است (نک: همان، ص ۲۲۷ به بعد). در همين دوره عالم عراقی محمد حسن المظفر در کتاب دلائل الصدق که در رد بر اثری سنی و جدلی نوشته شده هم به آرای ابن حزم پاسخ داد و هم از برخی اقوال او بهره برد تا به رد عقايد سنيان، عقايدی که ابن حزم با آنها مخالف بود بپردازد. در دوره کنونی و در سالهای اخير همچنان واکنش به رديه های ابن حزم بر عليه شيعيان مورد توجه قرار دارد و به ويژه در مسئله تحريف قرآن هم بدو از سوی نويسندگان سنی استناد می شود و هم عالمان شيعی به رد آن می پردازند و شواهدی را در رد آن نشان می دهند (برای انتقاد از ابن حزم به دليل الفصل او، نيز نک: شبهای پيشاور سلطان الواعظين؛ اعيان الشيعة، ۱/ ۴۰ به بعد، ۵۹؛ همو، نقض الوشيعة، ص ۳۶۲؛ برای بهره گيری علمای شيعه از انتقادات ابن حزم بر برخی احاديث سنيان، همچنين نک: شيخ الشريعة الاصفهاني، القول الصراح، ص ۱۶۰، ۲۹۸، ۲۳۴).

این هم گفتنی است که در منابع شرح حال نگاری که در سده بيستم از سوی علمای تشيع امامی نوشته شده، گاه شرح حال ابن حزم بر اساس منابع سني ديده می شود.

نکته جالب توجه که شايسته بررسی است مشابهت هايی است که ميان پاره ای از انديشه های ابن حزم با انديشه های فقهی و اصولی و کلامی شيعيان وجود دارد؛ از آن جمله است مشابهت ابن حزم با اماميه در عدم پذيرش قياس و رأي به عنوان دو منبع استنباط فقهی و يا انتقاد از مذاهب چهارگانه فقهی اهل سنت. پاره ای از مواردی که ابن حزم، به عنوان يک فقيه ظاهری و مخالف سرسخت مالکيان و اشعريان به واسطه آن از سوی عالمان سنی مورد انتقادات سخت قرار گرفته، مواردی است که نظر او در آن مسائل با شيعيان امامی يکی است. ابن حزم فی المثل در مسئله متعه اين مطلب را مورد تأکيد قرار می دهد که باور به حليت متعه باور تعداد قابل توجهی از صحابه پيامبر پس از مرگ پيامبر بوده است. اين موضع می تواند موضع کلی شيعيان امامی را در اين مسئله مورد تأييد قرار دهد (نک: المحلی – ابن حزم اندلسی – ج ۹ ص ۵۱۹ – ۵۲۰ ؛ رسائل ابن حزم، ۳/۹۶؛ نيز نک: ابن حجر عسقلاني، فتح الباري، ۹/۱۷۴؛ قس: الفصل، ۴/۱۵۱؛ نک: الغدير، ۶/ ۳۱۴). از جمله نکات جالب ديگر در رابطه با ابن حزم و اطلاع او نسبت به تشيع نقل هایی است که او از کتابی منسوب به متکلم برجسته شيعي در سده دوم قمری، هشام بن الحکم ارائه می کند به نام کتاب الميزان که اين کتاب خود برای جامعه اماميه جز نامش که در منابع قديمی نقل شده شناخته شده نيست (نک: الفصل، ۴/ ۱۴۲، ۷۷).

از آن سو، چنانکه ديديم دامنه نگرش منفی ابن حزم نسبت به تشيع تا آنجا پيش رفته که قتل امام علي بن أبي طالب را از ناحيه ابن ملجم بر اساس اجتهاد و تأويل دانسته و او را بدين دليل مبرا از گناه در اين قتل می داند (نيز نک: ابن حجر، تلخيص الحبير في تخريج أحاديث الرافعي الکبير، ط هند، ۱۳۰۳ ق، ص ۴۱۶).




دوشنبه ۱۳ شهريور ۱۳۹۶ ساعت ۸:۴۰