پاسخی از دانشمند محترم جناب آقای هادی مکارم به نوشته من درباره ملاصدرا. این نوشته را یکی از خوانندگان یادداشت برای من ارسال کرد. احتمالاً این کل نوشته ایشان است در نقد یادداشت من درباره ملاصدرا

خوب بود، جناب آقاي دکتر انصاري ابتدائا تعريف خود را از اخباريگري ارائه مي کردند. رجوع به اخبار و بهره گيري از اين منبع غني در استخراج معارف، بر خلاف آنچه در بين عوام و متشبهين به علما معروف شده اخباريگري مصطلح نيست. وجه مميزه اخباريان و اصوليان، استنباط مسائل نظري و حل مشکلات علمي با استفاده از اخبار اهل بيت نيست؛ چرا که در اين امر هر دو گروه اصولي و اخباري مشترکند. کدام اصولي را مي توان يافت که قائل باشد من در کشف معارف و استنباط مطالب از رجوع به اخبار اهل بيت بي نيازم و عقل من به تنهائي براي حل تمامي معضلات بسنده است؟
همچنين عدم اهتمام به تعقل و ستايش بي عقلي، تهمتي است که بر علماي محقق مدقق اخباري زده شده. کدام عالم اخباري از به کار بردن تدقيقات عقلي در حل مسائل و مشکلات علمي استنکاف ورزيده و آن را مذموم دانسته؟
روشن است که ما به الامتياز اين دو دسته در شيوه استنباط احکام فرعي فقهي، از ادله عقلي و احاديث و رواياتي است که حجيت آن برايشان اثبات شده است. البته علما در شمول حجيت عقل صرف در مسائل جزئي و نيز در تشخيص مصاديق احاديث صحيح العمل و نيز در ضوابط و اصول تشخيص حجيت آنها، با هم متفاوتند و هر يک به اجتهاد خود عمل ميکند.
لذا ايجاد دوگانه اخباري اصولي به معنايي عامتر از روشهاي بررسي فروع فقهي،
و تعميم آن به مباحث کلامي فلسفي اعتقادي، و سپس نتيجه گيري اينکه اخباريان در طول قرون اوليه به واسطه اخباريگري مخالف کلام و فلسفه بوده اند، چندان دقيق نيست.
اخباريان بسياري بوده اند که خود در زمره متکلمين و فلاسفه محسوب مي شدند و آثار مکتوب متعددي از خود به جا گذاشته اند. تأليفات کلامي فلسفي مرحوم ملا امين استرآبادي از آثار حديثي فقهي او بيشتر است. حتی فوائد مدنيه بيشتر کتابي کلامي است تا اصول فقهي. مخالفين فلسفه در دوران صفويه هم از هر دو دسته اصولي و اخباري بوده اند و غالبا متکلم بوده اند نه ضد کلام. موافقين فلسفه در آن دوره هم تعلق به هر دو دسته داشته اند. ملا صدرا و برخي شاگردان او اخباري بوده اند و بسياري ديگر از شاگردان و موافقين حکمت متعاليه اصولي. نمي توان حکمت متعاليه را تفکري ملازم با اخباريگري فقهي دانست. (البته تعبير اخباريگري فقهي مسامحي است و براي توصيف، نه اينکه اخباريگري غير فقهي هم داشته باشيم)
مخالفت شيخ احمد احسائي با ملاصدرا، اتفاقا از باب داخل کردن معارف افرادي غير از معصومين و مزج آنها با اقوال معصومين است. يعني ايراد اصلي او (فارغ از صحت و سقم اين ايراد) اين بوده که چرا در مقابل مکتب کامل معارفي اهل بيت از سخنان ديگران که موضع مخالف با اهل بيت دارند، استفاده شده و تفکر صاف و زلال علوي با افزودن مطالب انحرافي و ناصحيح کدر گرديده است.


پاسخ من به این نقد:
۱- نکته نخست که باید توضیح دهم این است که من در آن نوشته قصدم تبیین چگونگی مواجهه ملاصدراست با موج اخباری گری از یک سو و مخالفت با دانش های عقلی از دیگرسو. ملاصدرا که دلبسته و دانش آموخته فلسفه مشایی بود راه حل را در بومی کردن فلسفه می دید در تشیع. می دانیم که در تشیع تا قبل از میرداماد عملاً فلسفه چندان در بدنه اصلی تشیع وارد نشده بود (خواجه و علامه با ترکیب فلسفه و کلام قدم نخست را در این زمینه برداشتند). بومی کردن فلسفه در تشیع به نحوی که پس از آن فلسفه بخشی از نظام آموزشی طالب علمان دینی شود بر اثر راه حلی بود که ملا صدرا و برخی مانند او در تلفیق فلسفه و اخبار و به تعبیر دقیقتر رویکرد تأویلی نسبت به احادیث از یک سو و فلسفه را برخاسته از علوم خالص و قدسی انبیاء دانستن که حکمای قدیم یونان بدان دسترسی داشتند ارائه دادند. البته رویکردهای ملاصدرا در آن یادداشت مد نظر بود و الا برخی دیگر راه حل هایی با اندکی تمایز پیشنهاد کردند.

۲- اصولیان شیعه به تدریج منطق ارسطویی را قبول کردند اما نسبت به اصل فلسفه موضع آنان یکسان نبود. بسیاری از آنان همچنان با فلسفه مشکل داشته و دارند (نمونه اش شهید ثانی است). اخباریان هم با وجود آنکه اصل را بر اخبار و احادیث می دانستند اما اگر مانند ملاصدرا و یا ملا محسن به فلسفه و علوم عقلی دلبسته می شدند می بایست راه حلی برای تبریر آن می یافتند. بنابراین من مخالفت و یا موافقت با فلسفه را به بحث اخباری گری و یا اصولی گری فرو نمی کاهم.

۳- اما در مقابل این نکته را باید تذکر دهم که مقصود من از اخباری گری، مطلق اخباری گری است که ریشه آن بسی کهنتر از دوره ملا امین استرابادی است. در این تردید نیست که اهل اخبار از دوران شیخ صدوق و بعد از او با فلسفه و کلام ورزی مخالف بوده اند. بسیاری از اخباریان به معنای اخباری گری عصر ملا امین هم همچون اسلافشان مخالف فلسفه بوده اند. البته تعدادی از آنها با مباحث کلامی و فلسفی آشنا بودند. خود ملا امین با کلام و فلسفه آشنا بود و رساله هایی هم در این زمینه ها نوشت منتهی روشن است که او با وجود این آشنایی با رویکرد فلسفی و کلامی در فهم دیانت و اعتقادات مخالف بود. همه ادعای او هم این است که منبع اصلی معارف دینی احادیث امامان است و نه مباحث نظری. این در حالی است که متکلمان و اهل فلسفه تا قبل از تشدید موج اخباری گری از اینکه در مباحث اعتقادی صرفاً به بحث های کلامی و فلسفی بپردازند ابایی نداشتند. مگر علامه در آثار کلامی خود مانند شیخ صدوق و علامه مجلسی عمل می کرده است؟

۴- بنابراین وقتی سخن از اخباری گری می رود تنها ناظر به اخباری گری در عصر ملا امین نیست که بیشتر شیوه برخورد با احادیث فقهی و مسئله اجتهاد بود بلکه اخباری گری به معنای عام آن مقصود است که مخالفت با کلام و فلسفه و دانش های عقلی عنصر مهم در آن بود.

۵- هدف نوشته من تبیین چگونگی بومی شدن فلسفه است در تشیع. یعنی کسانی مانند ملا صدرا به جای اینکه این منازعه را به نفع یکی از دو طرف احادیث و یا فلسفه و به ضرر دیگری کاهش دهند تلاش کردند صورت مسئله را پاک کنند. آنها فلسفه را تفسیر احادیث می یافتند و احادیث را با فلسفه به تأویل می بردند. بنابراین از نقطه نظر رویکری که او اتخاذ کرد دیگر نه جای مخالفت اصولیان با فلسفه باقی ماند و نه اخباریان. فلسفه با اخبار و احادیث اهل بیت توافقی تمام می یافت و دیگر چه جای مخالفت با فلسفه باقی می ماند؟ فلسفه زان پس نه دانشی بیگانه که راهی برای فهم عمق معارف امامان شیعه قلمداد می شد.

۶- چنین نیست که ملا صدرا از آغاز اخباری باشد و بعد اهل فلسفه شود. او آنگاه که حکمت متعالیه خود را عرضه می کرد پروژه اش ناظر به آنچه گفتیم بود. ملا صدرا در اصل دانش آموخته فلسفه بود. آنگاه با توجه به بی اعتنایی عمومی اهل فلسفه نسبت به فقیهان مخالف فلسفه نسبت به علوم فقیهان بدبین شد. او علوم عقلی و معارفی را بسی بالاتر از دانش فقیهان می دانست. علوم عقلی را قطعی و دانش فقیهان را برخاسته از ظنون می یافت. این دیدگاه که اهل فلسفه معمولاً بدان تمایلی داشته اند او را دلبسته ملا امین استرابادی کرد که به دلیلی دیگر دانش فقیهان مجتهد را یکسره ظنی یافته بود. ملا صدرا این سخن را پسندید اما نه عیناً به همان سبب و یا انگیزه که ملا امین دانش فقیهان مجتهد را ظنی می دانست. ملا صدرا به سبب فلسفه، اخباری گری را به عنوان گرایشی بر علیه فقیهان مجتهد برگزید. تا همین امروز هم معمولاً چنین بوده است که اهل حکمت فقیهان را چندان عزیز نمی دارند و علومشان را فروتر از علوم اهل فلسفه می شمارند. پروژه او هم در اصل برای حفظ فلسفه و حکمت بود در تشیع و راه حل را در اتخاذ رویکردی ضد اجتهادی بر علیه فقیهان مخالف با فلسفه و ارائه نوعی اخباری گری تأویلی فلسفی می دید که امامان را در اوج معرفت حکمت متعالیه قرار می داد. او مکتب خود را بدین ترتیب نه فلسفه که حکمت خواند. حکمت همان علم امامان بود که ریشه اش قدسی، شهودی و برگرفته از آبشخور انبیاء بود. استدلالات فلسفی فیلسوفان هم چیزی جز راهی برای کشف آن حکمت متعالیه نبود. فقه اجتهادی برای ملا صدرا چیزی جز پاره ای از علوم اهل ظاهر نبود. او اهل باطن بود.

دوشنبه ۱۱ بهمن ۱۳۹۵ ساعت ۵:۵۲