با این همه کتاب و مقاله ای که تاکنون در زبان های فارسی و عربی درباره تاریخ فقه شیعه امامیه نوشته شده باید بی گفتگو اذعان کنیم که با چند استثنا تقریباً هچ کار مفیدی درباره تاریخ فقه شیعه نوشته نشده است. کتاب آقای دکتر مدرسی تنها موردی است که باید به عنوان اثری ارزشمند اینجا از آن یاد کرد اما همان هم به اقتضای ماهیت کتاب نمی توانست تاریخ جامع فقه شیعه باشد. این در حالی است که بیشترین همت حوزه های علمیه در دویست ساله اخیر معطوف به تدریس فقه و اصول بوده است و بیشترین ابتکارات هم در میان شیعه در همین دو زمینه و درست در همین دوره قابل ثبت و گفتگوست. طبیعی است که خود فقیهان بیش از دیگران و از جمله متخصصان دانشگاهی می توانند بر ابتکارات و تحولات فقه شیعه اشراف داشته باشند اما در نظامات آکادمیک به دلیل بهره وری از شیوه تاریخنگاری علمی و مراجعه به منابع متنوع و نگاه از بیرون این قبیل پژوهش ها گاه نتایج مفیدتری به همراه دارند؛ به ویژه اینکه در چنین پژوهش هایی باید به یک نكته نیک توجه داشت که شاید کمتر در حوزه های علمیه محل عنایت است و آن تأثیر پذیری فقه و اصول فقه شیعی است از فقه و اصول اهل سنت. این نکته بسیار مهمی است و بدون آن حتی تحولات فقه و اصول متأخر شیعی قابل درک نیست. متأسفانه چند کتابی که تاکنون درباره تاریخ اجتهاد شیعی نوشته شده هر کدام از جنبه هایی نقص و ایراد دارد و به ویژه تعدادی از آنها یا شکل نقل و اقتباس از منابع شرح حالی و تراجمی به خود گرفته بی آنکه نگاه نقادانه داشته باشند و برخی هم در حد کلیات باقی مانده اند.
از این میان به نظر من یکی از دوره های فقهی شیعی که کمتر تاکنون محل مطالعه قرار گرفته دوران وحید بهبهانی و شاگردان مکتب اوست. اصلاً ظهور وحید بهبهانی در میان شیعه و در پی حملات اخباریان بر اجتهاد و اصول فقه شیعی از آن موارد بسیار شگفت انگیز تاریخ تحول علوم در تمدن اسلامی است. تحولی که اصول فقه شیعی و دانش قواعد فقهیه در این دوران تجربه کرد از دوران های ممتاز و ارزشمند تاریخ تشیع امامی است. یکی از اسباب ظهور چنین جریانی علاوه بر مناقشات اخباریان به نظر من دقت ورزیهای فقیهان شیعی بود در ادبیات فقهی و اصولی اهل سنت و بهره گیری از تجارب و بحث ها و مبانی نظری فقه و اصول فقه سنی. این امر به ویژه در مورد شیخ جعفر کاشف الغطاء و شماری از شاگردان مکتب او صدق می کند. ابتکارات و دقت ورزیهای اصولی و قواعدی و حقوقی وحید و شیح جعفر و برخی از فرزندانش (شیخ موسی و شیخ علی) و شاگردانش و آنچه فی المثل در کتاب های عوائد ملا احمد نراقی و یا عناوین میر عبدالفتاح (که در واقع تقریرات دو فرزند شیخ جعفر است) و آثار شیخ اسد الله صاحب مقابس و شیخ محمد تقی صاحب هدایه و صاحب فصول و مباحثی که از سوی شریف العلماء مطرح شده و بعداً در آثار صاحب ضوابط و شیخ انصاری دنبال شده همگی از این نقطه نظر شایسته مطالعه و بررسی است. در عصر وحید و سید محمد مهدی بحر العلوم و صاحب قوانین و بعداً در میان شاگردان آنان در اصفهان و نجف و کربلا قبل از شیخ انصاری به قدری دقت ورزیهای اصولی و حقوقی و تأملات نظری درباره قواعد فقهی و فرض های حقوقی صورت گرفته که اصلاً با هیچ کدام از محصوللات علمی دوره های قبل تاریخ فقه و اصول شیعی قابل مقایسه نیست. اگر بخواهیم یک اثر علمی به زبان انگلیسی نام ببریم که محصولات عظیم علمی این ستارگان علم و فقاهت را بتواند به صاحب نظران و اندیشمندان و مؤرخان دانش حقوق معرفی کند خواهیم دید که تقریباً هیچ کاری نکرده ایم و به کلی دستمان خالی است. خوشبختانه در بیست سال اخیر روند چاپ کتاب های این دوره شدت گرفته و متون بسیاری همینک در اختیار است؛ به ویژه متن بسیاری از تقریرات فقهی و اصولی سده سیزدهم قمری. بر اساس این متن ها همینک می توانیم تصویر روشن تری از تاریخ اصول فقه شیعی در این دوران به دست دهیم. در زبان انگلیسی چند سالی است تاریخ فقه و اصول شیعی در دوران غلبه اخباری گری در عصر صفوی مورد توجه قرار گرفته و نوشته های خوبی منتشر شده است با این همه درباره دوران پس از غلبه اصولیان بر اخباریان هنوز نوشته جامع و قابل ذکری تدوین نشده است.
شنبه ۳ مهر ۱۳۹۵ ساعت ۱۰:۵۰