یکی از گرفتاریهای ما در بحث نقد حدیث این است که تا سخن از مبانی تاریخی و رجالی نقد حدیث و منزلت راویان در مورد برخی احادیث و متون ادعیه و از این قبیل پیش می آید عده ای ضمن پذیرفتن مطالب علمی مرتبط با وجود آنکه این مبانی ضعف حدیثی و یا حتی جعل آن را آشکار می کند در عین حال بر این نکته تکیه می کنند که آقا این حدیث مضامین بلندی دارد و مضامین نشان دهنده صحت حدیث است و بنابراین حدیث نیازمند تأیید صحت از طریق رجالی نیست. من نمی فهمم اینکه حدیثی مضامین بلندی دارد یعنی چه؟ اصلاً ملاک بلند و غیر بلند چیست در این میان؟ فرض کنیم حدیثی مضامینش در روایات صحیحه دیگر مورد تأیید قرار گرفته باشد. خوب مگر این نشانگر آن است که حدیث مورد نظر حتماً صحیح است و جعلی نیست؟ مگر همه احادیث جعلی باید حتماً مضامین غلط و یا سخیف داشته باشد؟ تازه مگر حرف و مضمون بلند نشان دهنده انتساب به ائمه شیعه است. خوب. عالمان مختلف هم می توانسته اند طبق تعالیم دینی خود متونی با مضامین خوب و عالی و به اصطلاح بلند تنظیم کنند. وانگهی بسیاری از احادیث جعلی بر اساس ترکیب احادیث صحیح و تغییر الفاظی ساخته می شد. مهم این است که بدانیم هر گفتاری در سیاقی که در آن قرار می گیرد معنای تازه ای پیدا می کند و محدثان دین دار البته نسبت دادن احادیث ترکیبی و جعلی را به امامان جایز نمی دانسته اند. البته اصل این حرف از اخباریان شیعه شروع شد و کتاب های حدیثی را بی نیاز از نقد رجالی دانستند اما دست آخر به دست شیخ احمد احسایی و میرزا مهدی اصفهانی که رسید دیگر دستمایه ای شد برای اینکه هر حدیثی را به دلیل اینکه مضامینش توحیدی به نظر می آید و یا به اصطلاح آنان تعابیر بلندی دارد یکسره تلقی به قبول کنند. سهل است این احادیث را تعالیم اهل بیت معرفی می کنند. روشن است که شیوه زراره و محمد بن مسلم و برید و هشام بن الحکم و یونس بن عبد الرحمان و فضل بن شاذان و شیخ مفید و شریف مرتضی در برخورد با احادیث چنین نبوده است. حالا این شیوه از کجا یکباره سر و کله اش پیدا شد باید درباره آن تحقیق مفصلی کرد.
شنبه ۳ مهر ۱۳۹۵ ساعت ۱۰:۴۹