۱- یک مشکل جدی در پژوهش که کمتر درباره آن صحبت می شود

من مدتی پیش نوشتم که اسلامشناسی تخصص خاص خود را دارد و یکی از مشکلات اسلام معاصر این است که سلفیان و داعیه های اسلام گرایی با سنت های آموزشی و مدرسی قدیم در اسلام بیگانه اند. اینجا باید روی دیگر این سکه را اشاره وار آشکار کنم و آن اینکه نه تنها اسلام شناسی تخصص و آموزش های تخصصی خود را در سنت داشته و دارد بلکه پژوهش های تاریخی و آکادمیک هم نیاز به آموزش و تخصص دارد. طبیعی است که جمع کردن چند سند و سر و هم کردن چند روایت و متن نمی تواند تخصص تاریخی قلمداد شود. شیوه پژوهش را در حوزه مطالعات تاریخی باید آموخت و آن را به شکل عملی هم همزمان به تجربه دید. تعدادی از نوشته های به ظاهر تحقیقی برخی نویسندگان البته آشکارا نوشته هایی با بار تبلیغی هستند و لو اینکه به ظاهر سند و مدرکی در پانوشت های مقالات و کتاب های خود داده باشند. تعدادی دیگر که خود را مؤرخ می خوانند ممکن است نوشته هایشان جنبه تبلیغی آشکاری نداشته باشد اما چون آموزش لازم و دانشگاهی در زمینه پژوهش تاریخی ندیده اند و به یک معنی خود آموخته هستند نوشته های آنها یا انبانی است از سند و تصحیح متن و یا اینکه مبانی تاریخنگاری ارجاعات آنها به منابع تاریخی معلوم نیست. به همین دلیل هم هست که با وجود ارجاعات فراوان در آثارشان اما روشن است که نقد تاریخی منابع را نمی شناسند. صحیح بخاری و تاریخ طبری همان قدر برای آنها اهمیت دارد که سیره حلبی. خوب. باید بدانیم که نقد منابع و ارزیابی اسناد سهم مهمی در پژوهش تاریخی دارد. علت اصلی مشکل هم به نظر من این است که این نوع نوشته ها فاقد یک بینش تاریخی و مبانی تحلیلی در تاریخی نگری و تاریخی نگاری و معرفت شناسانه لازمند. بدون رودربایستی عرض کنم اینها را باید در دانشگاه و در نهادهای آکادمیک خواند و آموزش دید. یکی از مشکلاتی که در چند دهه اخیر در ایران دیده می شود همین مدرک های معادل بود. با این فرض که کسی آدم با سوادی است و یا کتاب زیاد خوانده و یا سطح چندم حوزه را گذرانده ممکن است کسی معادل دکتری الهیات به معنی قدیمی خود را بتواند کسب کند (به شرط آنکه آن مدرک را مدرکی شبیه مدرک های دانشگاه های شریعت در برخی کشورهای عربی قلمداد کنیم که بیشتر مدرکی است برای اجازه وعظ و ارشاد و تبلیغ و انجام وظایف دینی و از این قبیل) اما نمی توان انتظار داشت که بدون گذراندن کلاس های دانشگاهی کسی شیوه پژوهش های تاریخی را بتواند یاد بگیرد. چه رسد به اینکه همین اشخاص بخواهند در دانشگاه ها تدریس هم بکنند. البته همیشه استثناهایی وجود دارد اما به نظر من نباید این به روندی معمول تبدیل شود و باید برای آن فکری شود. برخی را دیده ام پژوهش تاریخی در منابع و اسناد را با ذهنیت نظریه توطئه در تاریخ و یا بولتن سازی اشتباه می گیرند و یا یک دستی پشت سر قضایا دیدن که همه چیز را از پشت هدایت می کرده... قاطی کردن باورهای مذهبی با پژوهش تاریخی و همیشه به نفع یک باور و لو غیر مسلم مذهبی، متن های تاریخی را انتخاب کردن و سر هم کردن هم از همین نمونه مشکلات است. برخی دیگر هم هستند که گمان می کنند پژوهش تاریخی از نوع تحقیقات پلیسی است. در واقع مهمترین کار یک مؤرخ این است که اسناد تاریخی را در کانتکست تاریخی خود ببیند و سعی کند آنها را از زیر انبوهی از بازنویسی ها و بازتفسیرهای تاریخی و ایدئولوژیک خارج کند و نزدیکترین روایت را به واقعیت به دست دهد. روشن است که سرنخ قضایا را در تاریخ نمی توان بدون داشتن دیدگاهی روشن درباره تاریخنگاری و نقد اسناد و منابع به دست آورد. و الا کار تاریخی برف انباری بیش نیست...


۲- اندر مشکلات پژوهش تاریخی
اینترنت و فضاهای مجازی و قبل از ‌آن رسانه های مختلف از آغاز دوران انتشار روزنامه ها و جریده های اجتماعی و سیاسی تا امروز تغییری اساسی در نظام مرجعیت های علمی و اجتماعی ایجاد کرده اند. بدین ترتیب واژه هایی مانند نوشتن و نویسنده و خواننده و مخاطب معناهای متفاوتی نسبت به دوران قدیم و پیش از تجدد پیدا کرده اند. این را همه می دانیم. یکی از پیامدهای آن هم این بوده است که دیگر تنها مدرسه و در دوران جدید دانشگاه نیست که مرجع تولید فکر است، بلکه فراخور سطوح مختلف اجتماعی ما با منابع گوناگون تولید و تغذیه فکری سر و کار داریم. امروزه فضاهای مجازی مکان هایی است برای تبادل و بحث و نظر درباره همه مسائل و این خود گاهی ممکن است موجب شود تخصص معنی خود را از دست بدهد و یا با تصوری غلط از اهمیتش در میان طبقاتی کاسته شود.
در غرب با وجود انواع متفاوت امکانات رسانه ای و مجازی و امکان تبادل آرا در انواع و سطوح مختلف، دانشگاه تنها نهادی است که اتوریته مطلق علمی خود را همچنان حفظ کرده است. ممکن است درباره هر مسئله ای صدها اظهار نظر ریز و درشت و در سطوح مختلف رسانه ای و مجازی ابراز شود اما محک اصلی و معیار علمی بودن همچنان نهاد دانشگاه است. در محیطهای رسانه ای و روزنامه ای و حتی روشنفکری ممکن است بحث های علمی با اهداف متفاوت سیاسی و انگیزه های مختلف حزبی و یا ایدئولوژیک به سطح آید اما در نهایت به دلیل وجود و حضور قوی آنچه من آن را جامعه علمی معیار می خوانم محک درستی برای تشخیص و داوری علمی وجود دارد.
در ایران ما متأسفانه در جهت تقویت جامعه علمی معیار و نهاد مستقل دانشگاه تلاش زیادی نکرده ایم. بسیاری از تولیدات علمی ما خارج از نهاد دانشگاه شکل می گیرد و در علوم انسانی مرز میان مباحث رسانه ای و روشنفکری با مباحث دانشگاهی و آکادمیک روشن نیست. بنابراین بسیاری از مباحث و از جمله آنچه موضوع توجه ما در این نوشته است یعنی مباحث تاریخی در فضاهای غیر دانشگاهی و از جمله رسانه ای و با انگیزه های تحزب های ایدئولوژیک، قومی و یا روشنفکری مجال بحث و گفتگو پیدا می کند. این امر به خودی خود می تواند امر مبارکی باشد به شرط آنکه اتوریته علمی دانشگاه و اهمیت تخصص علمی را از میان نبرد و آن را تحت الشعاع خود قرار ندهد.
در بسیاری از مسائل دینی و ملی و قومی این روزها شاهد بحث هایی در فضاهای رسانه ای و مجازی هستیم که طبقات مختلف و سطوح گوناگون اجتماعی را درگیر خود کرده است. این مسئله پدیده خوب و مبارکی است اما باید بدانیم در نهایت اتوریته نهاد دانشگاه و جامعه علمی در هر تخصصی لازم است تا به عنوان معیار و محکی برای داوری در این بحث ها مورد مراجعه قرار گیرد. من خود شاهد نمونه ای از این مباحث بودم. در پی نقدی که از دکتر طباطبایی منتشر کردم و ناظر به چند نکته و از جمله مسئله انتساب کتاب نصیحه الملوک به غزالی بود عده ای در فیسبوک و رسانه های مجازی در این مباحث و به عنوان طرفداری از آقای طباطبایی و آن هم در موضوعی تخصصی اظهار نظر کردند که بعضی از آنها فاقد حداقل ملاک های تخصص بود. این قضیه من را دیگر بار به اهمیت وجود جامعه علمی معیار حتی در علوم انسانی و غیر دقیقه متفطن کرد. در حول و حوش بحث های اخیر آقای دکتر سروش درباره پدیده وحی هم همین داستان تکرار شد و شاهد آن هستیم که بحث های استحسانی رسانه ای و روزنامه ای گاهی جای بحث های دانشگاهی را در نقد نظریه رؤیاهای نبوی گرفته و به نوعی گمانه زنی های بی مورد دامن زده و منتهی شده است. در بحث های تاریخی و بحث از هویت های ملی و قومی و یا ایران پیش از اسلام و سابقه ایرانیان در علوم و فنون هم در فضاهای مجازی شاهد اظهار نظرهایی با انگیزه های مختلف هستیم که متأسفانه بسیاریشان پشتوانه علمی ندارند و از آن تأسف بارتر اینکه بسیاری در این میان به مرجعیت نهاد دانشگاه و تخصص علمی تن نمی دهند. چنین است که در سال های اخیر گاه نویسندگانی بیرون از دانشگاه و به دلائل غیر علمی توانسته اند مرجعیت و پایگاهی اجتماعی برای خود دست و پا کنند که نمره علمی نوشته هایشان بسیار پایین است.

۳- پاسخی به یک انتقاد

دو تن از دوستان به من نوشتند که یادداشت تو در رابطه با اهمیت تخصص در اظهار نظر به این معنی است که کسی که تحصیلات آکادمیک و یا حوزوی درست و درمان ندارد نباید درباره مسائل علمی اظهار نظری بکند و این درست نیست و هر کس آزاد است که درباره هر چیز که به نظرش می رسد در چارچوب قانون ابراز عقیده کند. من به آن دو نوشتم بله دقیقاً درست است. هر کس حق دارد در چارچوب قانون ابراز عقیده کند اما این مسئله ربطی به ضرورت داشتن تخصص در اظهار نظر ندارد. از آغاز تجدد و عصر مدرن ما با پدیده ای روبرو هستیم که قبلاً آن را نداشتیم و بنابراین به کلی در سنت ما امر غائبی است و آن اینکه به دلیل عمومی شدن سواد خواندن و نوشتن و پدیده چاپ، ما با سطوحی جدید از خوانندگان روبرو شدیم که امر بی سابقه ای بود. به این معنی که بر خلاف دنیای قدیم که خواندن مخصوص عده ای خاص بود در دنیای جدید ما با آزادی اطلاعات روبروییم و این تفاوتی نمی کند که چگونه اطلاعاتی را مد نظر داریم. یکی از مهمترین مصادیق آن هم آزادی و حق دانستن و برخورداری از انواع دانشهاست. دیگر ما المضنون به علی غیر اهله نداریم. حال با عصر انفجار اطلاعات و اینترنت ما با موج دیگری بعد از موج خواندن روبروییم که باید آن را موج نوشتن و یا عمومی شدن ابراز و اظهار مکتوب آراء و عقاید نامید. اینترنت ابزاری است ارزان برای در میان گذاشتن آرای شخصی و تبادل نظر و مساهمت عمومی در امر نوشتن. بنابراین کثیری از مردم هم بسیار ساده تر از مردمان دو سه قرن پیش می خوانند و هم ساده تر می توانند بنویسند و آراء و نظرات خود را با دیگران در میان بگذارند. تا اینجای کار باید همه چیز را اموری مبارک دید. اما اگر تخصص برای دوران های قدیم و ما قبل مدرن ضرورت داشت با توجه به تسهیل خواندن و نوشتن در دنیای کنونی ضرورتش نه تنها کمتر نشده بلکه به مراتب بیشتر شده است. طبعاً ضرورت تخصص و داشتن تحصیلات مرتبط نافی وجود موارد استثنایی نیست بلکه بر عکس اهمیت موارد استثنایی را بیشتر نشان می دهد. تخصصی بودن علوم و اهمیت حفظ مراتب در تخصص های علمی همانند پوششی است که همچون حافظ و نگهدارنده ای برای محتوای علوم عمل می کند. ما نیاز داریم تا برای هر یک از زمینه های دانش جامعه علمی مرتبط و به رسمیت شناخته شده (البته از طرق کاملاً دموکراتیک و علمی و نه به فرموده) داشته باشیم تا به عنوان یک محک و معیار عمل کند. اظهار نظر برای همه در حیطه های مختلف علوم آزاد است. کما اینکه خواندن آزاد است، نوشتن هم آزاد است. منتهی باید جامعه علمی و آکادمیک معیار داشته باشیم. درست مثل اینکه زبان ملی در هر کشوری نیازمند فرهنگستان ادب و زبان است. باید ژورنال های تخصصی علمی داشته باشیم که از نظام دقیق علمی و پژوهشی بررسی انتقادی ما قبل از چاپ برخوردار باشد. باید آدمی که دست به قلم می گیرد و به ویژه از منبری عمومی استفاده می کند توانایی و مراتب دانش خود را قبل از آن به اثبات رسانده باشد. حتی اگر در فضاهای مجازی اظهار نظرهای علمی و فلسفی می کنیم اگر برای اظهار نظر خود احترام قائلیم و آن را اظهار نظری علمی تلقی می کنیم و احترام دیگران را طلب می کنیم و پاسخ می دهیم و پاسخگویی طلب می کنیم می بایست پیش از آن با شیوه های معمول علمی و آکادمیک و در عین حال دموکراتیک سطح توانایی و شایستگی خود را به نحوی نشان داده باشیم. اینهاست که در نظام دانشگاه در غرب (و البته در سنت ما از دیرباز در نظام های حوزه های علمیه با عناوینی دیگر) با عناوینی مانند رساله دکتری. رساله احراز مقام دانشیاری و یا استادی و همچنین مقاله هایی با سیستم بازبینی انتقادی پیشا چاپ امکان تحقق دموکراتیک یافته است. این تنها راه محافظت از دانش است. شما راه دیگری سراغ دارید؟ بفرمایید. بسم الله...


۴- یک رسم غلط که مانعی است بر جدی گرفتن پژوهش های تاریخی نویسندگان ایرانی و عرب در غرب

برخی گاهی از من می پرسند شرط قبول مقالات آنان برای چاپ در ژورنال های خارجی چیست؟ من معمولاً چند مورد را که فکر می کنم اهمیت دارد تذکر می دهم. طبعاً پدیده مبارکی است که پژوهش های محققان ایرانی در ژورنال های معتبر خارجی منتشر شود و زمینه ای برای آشنایی با دیدگاه های آنان و پژوهش هایشان فراهم شود. اینجا من نکته مهمی را می خواهم تذکر دهم که متأسفانه کمتر درباره آن صحبت می شود و غفلت از آن نه تنها موجب می شود زمینه برای انتشار مقالات در آن ژورنال ها فراهم نباشد بلکه اساساً مراجعه به نوشته های فارسی و عربی کمتر مورد توجه و اقبال همکاران خارجی قرار گیرد. نتیجه آن هم این است که گاهی دیده می شود زحمات مشابه و حتی ابتکاری نویسندگان ایرانی و عرب در نوشته های محققان اسلامشناسی و ایرانشناسی در غرب دیده نشود.
خلاصه بگویم: برخی نویسندگان ایرانی تصور می کنند اگر نتایج تحقیقاتی که پیشتر در موضوع تحقیقشان منتشر شده را در مقاله و کتاب خود با اسم و رسم ذکر نکنند و چنان وانمود کنند که گویی مطالبی که مطرح می کنند همه یافته ها و ابتکارات فکری خودشان است بر جذابیت و اهمیت نوشته های آنان می افزاید. این در حالی است که خوانندگان آشنا و از جمله محققان خارجی از آنجا که برای هر پژوهشی سابقه کارهای مرتبط را می بییند به سادگی می توانند عدم اصالت این دست نوشته ها را دریابند و همین موجب می شود که با یک حکم کلی نوع این نوشته ها را اساساً مورد توجه قرار ندهند. اینکه گفته شود سهم نویسندگان قبلی در پژوهشی علمی و تاریخی چقدر بوده از اهمیت کاری که انجام می دهید نمی کاهد. بر عکس، در آن صورت دقیقاً نشان می دهید گام های قبلی چه بوده و مساهمتی که شما دقیقاً در نوشته خود بر داشته اید چیست؟ در غیر این صورت نه تنها تلاش شما ناچیز گرفته می شود بلکه اگر این پدیده به امر شایعی در نوشته های محققان ایرانی تبدیل شود با یک حکم کلی و البته ناعادلانه عموم نوشته ها و پژوهش های محققان ایرانی بی اهمیت جلوه می کند. طبعاً این تنها دلیل بی توجهی به نوشته ها و تحقیقات به زبان های غیر اروپایی نیست. عدم انتشار در ژورنال های شناخته شده خارجی و مشکل زبانی هم از دلائل مهم و عمده است؛ منتهی سخن من این است که اگر نویسندگانی قواعد اصلی پژوهش و از جمله تأکید بر نوشته ها و تحقیقات سابق را رعایت نکنند نه تنها به نوشته های خود ضربه می زنند بلکه مانع الخیر برای صدها مقاله خوب و پژوهش ابتکاری دیگر هم می شوند. رسم مقاله و کتاب نویسی در غرب این است اگر حتی نکته ای شفاهی کسی به شما گفت این وظیفه شماست که آن را در نوشته خود با ذکر منبع نقل کنید، چه برسد به نوشته های چاپ شده قبلی. در غیر این صورت از کجا می توان فهمید که شما چه مساهمتی در روند پژوهشی خاصی داشته اید؟ این نکته ای است که معمولاً ما در ایران از آن غافلیم و تنها با آموزش درست در زمینه شیوه های تدوین و انتشار پژوهش های دانشگاهی است که می توانیم با آن خو بگیریم. یادکرد و ارائه لیستی از تحقیقات مشابه پیشین بخشی مهم و اساسی برای هر پژوهش تازه است، به ویژه اگر مقاله در فورم مقاله ای آکادمیک عرضه می شود.



۵- پژوهش های تاریخی و نهاد دانشگاه

در حوزه های علوم دینی همواره تاریخ نگاری و سیره نویسی حضور داشته است؛ گاهی قوی و گاهی هم به شکل حاشیه ای. با این وصف همواره در سده های گذشته در حوزه های علمیه تاریخ نویسی در شکل دفاع از باورهای مذهبی وجه غالب را در این زمینه داشته است. از لحاظ فورم هم تاریخ نویسی بیشتر در قالب تدوین روایات تاریخی بوده است. در چند دهه گذشته اقبال به تاریخ نویسی با شیوه های تحلیلی در حوزه های علمیه بیشتر شد. شیوه های تحلیلی هم بستگی به گرایشات سیاسی و اجتماعی و مذهبی نویسندگان و اختلاف مخاطبان داشته است. اما یک چیز مسلم است تحلیل تاریخی و تاریخنگاری به عنوان یک دانش جدید هیچ گاه زمینه ای برای تدریس و آموزش در حوزه ها نداشته است. تعدادی از نویسندگان البته تلاش هایی فردی داشته اند و به ویژه از طریق مطالعه نوشته های علمی و آکادمیک نوشته های کم و بیش قابل استفاده ای را عرضه کرده اند. در این تردیدی نیست. به ویژه از نقطه نظر ارائه متون و آشنایی با اسناد. دانش رجال حدیث هم که اساساً دانشی با سنتی طولانی و قوی در حوزه های علمیه است در این جهت کمک کرده است. تعدادی از نویسندگان حوزه های علمیه در پنج شش دهه گذشته و بیشتر تحت تأثیر مطالعه کتاب های چند نسل از مؤرخین عرب از طه حسین گرفته تا مصطفی جواد و حسن ابراهیم حسن و تا شاگردان مستقیم و غیر مستقیم آنها با شیوه های تحقیق در زمینه متون تاریخی و بهره گیری از کتابها و اسناد تاریخی مانند تاریخ طبری و انساب الاشراف بلاذری و تاریخ یعقوبی و غیره آشنایی حاصل کردند و تلاش کردند تاریخ و سیره نویسی را بر اساس آن شیوه ها و با روایتی شیعی بازسازی و تدوین کنند. بی تردید مؤفق ترین نمونه در تاریخ نویسی سنتی در حوزه های علمیه کارهای علامه سید مرتضی عسکری بود که به ویژه کتاب هایی که در بغداد منتشر کرد مانند احادیث ام المؤمنین و عبد الله بن سبا و خمسون و مائه او دارای استاندارهای کم و بیش مقبول در این زمینه بود و از اقبال فراوانی هم دست کم در میان نویسندگان جهان اسلام برخوردار شد. دانش تاریخ نگاری دانشی است انتقادی و تحلیلی که آن را باید در دانشگاه و به شیوه آکادمیک فرا گرفت. دانشی است محصول دوران جدید و به کلی با تاریخ نویسی سنتی حوزه ها متفاوت است. آقای عسکری دانش تاریخ را در دانشگاه و با شیوه های آکادمیک فرا نگرفته بود. اما معلوم بود که مدتی را از عمر خود به خواندن آثار چند نسل از مؤرخان دانشگاهی عرب زبان از میان محققان مصری و عراقی سپری کرده بود. در نسل بعد از او شماری در حوزه های علوم دینی تلاش کردند با تأسی از شیوه علامه عسکری به تاریخ و سیره نویسی روی آورند. بی تردید با فاصله بسیار زیادی باید این گروه را بعد از علامه عسکری جای داد و نوشته هایشان را ارزیابی کرد. تنها استثنا در این میان استاد ما مرحوم آقای جعفری بود که علاوه بر دانش عمیقش در بحث های سنتی رجال نویسی شیعه و سنی و کتابشناسی (که دانش هایی است با سابقه های بسیار گسترده و دقیق در حوزه ها) همتش بر این بود که با شیوه های مدرن تاریخنگاری آشنا شود. کتابخانه بسیار مهم و متنوعی داشت و زبان انگلیسی را هم می خواند و به جای نوشتن و دراز نویسی در تاریخ نگاری و سیره نویسی بیشتر می خواند و یادداشت فراهم می کرد. از نوعی شم انتقادی در شکل سنتی آن در کار تاریخنگاری هم برخوردار بود. البته این همه را در چارچوب های مطالعات سنتی مذهبی به کار می گرفت و جنبه دفاعی در نوشته ها و مطالعاتش غالب بود. در دو دهه اخیر در میان نسل جوان در حوزه های علوم دینی اقبال به مطالعات تاریخی به شدت فزونی گرفته است که امر مبارکی است. مجلات زیادی هم مختص مطالعات تاریخی منتشر می شود و از جهت کمی حجم زیادی از مطبوعات در قم به نوشته های تاریخی اختصاص می یابد. اما از دیدگاه یک ناظر که آشنایی است از درون معتقدم هنوز دانش تاریخنگاری در حوزه های علوم دینی به مرز آنچه مرحوم آقای عسکری چند دهه پیش بدان رسیده بود نرسیده است. این در حالی است که در دو دهه گذشته کتاب های محققانه ای توسط کسانی مانند مرحوم زریاب و دکتر شهیدی در سیره و تاریخ صدر اسلام نوشته شد و در دسترس دانشیان حوزه های علمیه قرار گرفت. دسترسی ها به منابع هم اصلاً قابل مقایسه با سی سال و چهل سال پیش نیست. مشکل اصلی به نظر من عدم وجود نظامی ساختارگونه برای درس های دانشگاهی و آکادمیک در مطالعات تاریخی در حوزه هاست. مهمترین مسئله در این زمینه این است که تلاش ها باید معطوف شود به آشنایی با شیوه های مختلف تحلیل تاریخی به عنوان دانشی مدرن.

شنبه ۲۰ شهريور ۱۳۹۵ ساعت ۸:۲۸