در سال های اخیر هم روند آشنایی با مکتب معارفی مشهد فزونی گرفته است و هم انتقادات از آن. این چند روز به مناسبتی دیدم آقایی آثاری منتشر کرده که انتقادات تندی نسبت به مکتب تفکیک در آن ابراز شده. در سایتها هم مطالب و مناظراتی (؟) از ایشان در این زمینه ها منتشر شده. دقتی کردم دیدم این شخص انتقادش از مکتب تفکیک نه بدین جهت است که نوعی تفکر اخباری و غیر بحثی و نظری را ترویج می کند بلکه بدین سبب است که چرا اساساً اینقدر متأثر از سخنان حکما و ابن عربی است. درست است که در مطالب میرزا مهدی اصفهانی لایه هایی از مباحث متکلمین و فلاسفه و ابن عربی و حتی شیخ احمد احسایی دیده می شود و در واقع بر خلاف ادعای خود مکتب تفکیک، آن مبانی و سخنان دیگر بار تنها تفسیر و تأویلی است انتخابی از احادیث اما نفس چنین تأثیر پذیری نه تنها بد نیست بلکه اتفاقاً امر مطلوبی است به شرط آنکه تفکر شکل التقاطی به خود نگیرد و ساختار منظومه ای خود را بتواند حفظ کند (و البته بی جهت هم ادعای خلوص اندیشه نکند). این دست منتقدان مکتب تفکیک چه فکری کرده اند؟ تصور می کنند مکتب تشیع را باید تنها به تعدادی کتاب حدیثی تقلیل داد و هر گونه فعالیت نظری را متوقف کرد؟ این شد انتقاد از مکتب تفکیک؟ مگر فقیهان و یا متکلمان و مفسران قدیم شیعه جز این است که به شکل ها و انواع گوناگون و با دلبستگی به مکتب های مختلف نظری دست به کار ارائه دستگاه های الهیاتی و حقوقی گاه متفاوت بوده اند؟ مگر تفکر بدون عنصر تفسیر و تأویل راه به جایی می برد؟ مگر بدون مبانی نظری می توان الهیات و دستگاه حقوقی عرضه کرد؟ مگر بدون کلام معتزلی، ما امروز چیزی به نام اصول فقه داشتیم؟ مگر بدون رساله شافعی ما امروز می توانستیم از اصول فقه سخن بگوییم؟ مگر بدون فارابی و ابن سینا و هشام بن الحکم و شریف مرتضی و دو جبایی و ابو الهذیل و خواجه نصیر می شد امروز از الهیات کلامی اسلامی و شیعی سخن گفت؟ آنگاه که کلینی در کافی احادیث را بر می گزید و در ابوابی قرار می داد او هم لاجرم دست به انتخاب می زد (آگاهان می دانند که تدوین کتاب حدیثی به سبک ابواب غیر از تدوین مسانید است. آنجا انتخاب باب در واقع کاری است نظری). فروکاستن همه این ها به قشری گری حدیثی و آن هم از نوع منحط آن که اصالت گرایی نیست؟ ملا امین استرابادی که پیشوای اخباریان است خود در شیراز منطق و فلسفه و کلام آموخته بود و در فوائد مدنی خود و آثار دیگرش آشنایی دقیقش را با مبانی حکما و متکلمین نشان داده است. تازه اخباریانی مانند او حدیث را می شناختند و می دانستند بسیاری از کتاب های حدیثی متعلق به جریان های غلات شیعی و یا ساخته هایی با اهداف تبلیغات مذهبی است. هر کتاب و نوشته عربی را نمی توان حدیث خواند.
اگر انتقادی به مکتب تفکیک هست این است که چرا نظر ورزی و دخالت عقل نظری را در فرایند فهم دین تعطیل می کند نه آنچه این آقایان در انتقاد از آن ابراز می دارند...
دوشنبه ۱۵ شهريور ۱۳۹۵ ساعت ۷:۰۰