در يمن در ميان زيديه چنانکه می دانيم و تاکنون نيز نمونه هايی از اين دست را معرفی کرده ايم، کتابهای متعددی در نقد و رد باطنيان و اسماعيليه نوشته شده است. بعد از ورود کتابهای معتزله بهشمي به يمن به وسيله زيديه ايرانی و يمنی، زيديان از توانايی بيشتری برای مقابله با اسماعيليان به ويژه از نقطه نظر مباحث فلسفی آنان پيدا کردند و از آنجا که مبانی معتزلی تمايزات آشکاری با عقايد فلسفی و نو افلاطونی طيبيان اسماعيلی در يمن داشت، بنابراين طبيعی بود که زيديان يمن با انگيزه بيشتری به مقابله فکری با اسماعيليه بپردازند. خاصه که انگيزه های سياسی و منازعه قدرت همچنان بر قرار بود و از ديگر سو آنان ميان برخی آرای اسماعيليان و ديگر مخالفانشان يعنی مطرفيه که خود زيدی و در عين حال مخالف با قدرت مرکزی امامت زيدي بودند، مشابهتهايی می ديدند و يا دست کم اين اتهام بر عليه مطرفيه از سوی زيديه مخالف يعنی مخترعه (يا همان خط اصلی امامت زيديه در يمن) دائماً به کار بسته می شد (برای مطرفيه و مخترعه، نک: مقاله از ري تا يمن از نويسنده اين سطور، در همين سايت). از نخستين کسانی که بعد از ظهور مکتب بهشمي در يمن به رد بر اسماعيليه پرداخت، قاضي جعفر بن احمد بن عبد السلام البهلولي، دانشمند و متکلم معروف معتزلی/ زيدي يمن در نيمه سده ششم قمری است که درست معاصر امام المتوکل احمد بن سليمان بود؛ امامی که خود درگير نزاعهايی با اسماعيليه بود و خود رديه ای هم بر عليه آنان به نام الرسالة المتوکلية نوشته است که همينک نسخه های آن موجود است و ما پيشتر در اين سايت آنرا معرفی کرده ايم (در مقاله ای با اين عنوان: الرسالة المتوکلية في هتک أستار الاسماعيلية، رساله ای ضد اسماعيلی از المتوکل احمد بن سليمان). از متن رديه قاضي جعفر ظاهراً نسخه ای مستقلاً موجود نيست؛ فقط می دانيم که بعداً شاگرد نامدارش متکلم برجسته معتزلی / زيدي در يمن حسام الدين الحسن بن محمد الرصّاص در رديه مستقلی که بر عليه باطنيان و به ويژه طيبيان يمن نگاشت (نک: پس از اين) از آن نوشته کوتاه قاضي جعفر بهره برد و آنرا در کتابش نقل کرد. از ديگر سو می دانيم که کتاب غزالي، فضائح الباطنية يا کتاب المستظهري اين بار، با محوريت بحث نقد و رد آموزه "تعليم" اسماعيليان در يمن و نزد طيبيان اسماعيلي و نيز زيديان اين سرزمين خيلی زود اثری شناخته گرديد. اين اثر از يک سو خيلی زود مورد واکنش اسماعيليان طيبي قرار گرفت و از جمله داعي مطلق علي بن محمد بن الوليد (د. ۶۱۲ ق) کتابی نگاشت به نام دامغ الباطل و حتف المناضل که به خوبی شناخته شده است و به چاپ رسيده. بعد از آن هم همواره مطالب غزالي در رد اسماعيليان و دفاع علي بن محمد بن الوليد نوشته های بعدی اسماعيليان طيبي را در زير تأثير داشت و کم و بيش دفاعيه های اسماعيليان در همان خط سير می کرد (نک: بعد از اين). همين نويسنده کتابی ديگر دارد به نام مختصر الأصول که هنوز چاپ نشده و در آن فصلی را به رد عقايد کلامی معتزليان و زيديان اختصاص داده که البته محدود به مباحث مشترک ميان معتزليان و زيديان معتزلی مشرب است. اين کتاب مورد واکنش زيديان يمن قرار گرفت و پيشتر در همين مجموعه "بررسيهای تاريخی" نشان داديم که اين رساله را يکی از زيديان اواخر سده ششم و يا اوائل قرن هفتم قمری در کتابی به نام "الکاشفة لذوي العقول عن فساد مختصر الأصول" تفصيلاً و در همه ابواب آن رد کرده که نسخه آن در مجموعه گلازر کتابخانه وين موجود است. ما در آن يادداشت احتمال داديم که حسن بن محمد الرصّاص و يا يکی از افراد نزديک به همان حلقه اين رديه را نوشته باشد. اينجا طبعاً اختلافات کلامی و فلسفی ميان انديشه معتزلی زيديان از يک سو و انديشه فلسفی اسماعيليان از ديگر سو مجال رديه نگاری شده است. نويسنده الکاشفة البته در عين حال تلخيصی هم از فضائح الباطنية غزالی فراهم کرده است که نسخه آن در همان مجموعه که کتاب اول در آن هست ديده می شود. بنابراين زيديان يمن به خوبی المستظهري را درست همزمان با دوران آشنايی و واکنش طيبيان به اثر غزالي می شناخته اند. اصولاً آثار غزالي به ويژه از طريق شافعيان يمن کم و بيش زود به دست زيديان يمن رسيد و به ويژه از دوران حسن بن محمد الرصّاص، متکلم پيشگفته برجسته زيدی/ معتزلی بهشمي يمن در نيمه دوم سده ششم قمری می دانيم که برخی آثار غزالي در دسترس زيديان يمن بوده و بعد به تدريج بهره گيری از آن آثار رو به فزونی در ميان زيديان گرفته و البته عمدتاً با نگاهی انتقادی. به ويژه به طور خاص می دانيم که بعداً امام المؤيد بالله يحيی بن حمزه (د. ۷۴۵ ق)، از امامان بسيار دانشمند زيدي در يمن در نيمه اول سده هشتم قمری که به ويژه در کلام و فقه آثار برجسته و پر حجمی دارد، آثار غزالي را در کتابهايش مورد استفاده قرار می دهد و در عين حال رد هم می کند (نک: مقاله ما در همين سايت با عنوان: پاره هايی درباره غزالي). يحيی بن حمزة خود دو کتاب در رد اسماعيليان دارد و در اين دو کتاب تحت تأثير کتاب غزالي است؛ يکی الإفحام لأفئدة الباطنية الطغام و ديگری با عنوان مشکاة الأنوار الهادمة لقواعد الباطنية الأشرار که به ويژه در کتاب اولی که تأليف آن مقدم بر مشکوة الأنوار هم هست (نک: مشکاة، ص ۴۴)، بخشی مهم را به بحث "نظر" و رد عقيده "تعليم" اختصاص داده و با آنکه از غزالي نامی نمی برد، اما سخت تأثير کتاب اوست. مشکاة الأنوار الهادمة در سال ۱۹۷۲ م در قاهره به وسيله دار الفکر الحديث للطباعة والنشر و با کوشش محمد السيد جليند منتشر شده و الإفحام هم به کوشش فيصل بدير عون و علي سامي النشار و در مصر (اسکندريه) چاپ شده است. بر خلاف ديلمي نويسنده قواعد عقايد آل محمد که قبلاً از اثرش در رد باطنيان ياد کرديم، معاصرش المؤيد بالله امام يحيی بن حمزه در دو کتاب خود هيچ نقل مستقيمی از کتابهای متقدم اسماعيليان ندارد. از ديگر سو، با وجود اهتمام يحيی بن حمزة به مسئله "تعليم"، او ظاهرا از کتاب دامغ الباطل علي بن محمد بن الوليد اطلاعی مستقيم نداشته و به هر حال بدان اشاره نمی کند.
از ميان اين دو کتاب يحيی بن حمزة، کتاب مشکوة الأنوار در ارتباط مستقيم با کتاب پيشگفته رصّاص نوشته شده است. توضيح اينکه کتاب رصّاص خود دامنه ای از واکنشها در سوی اردوگاه مقابل يعنی اسماعيليان يمن و به طور خاص طيبيان و داعيان مطلق آنجا را فراهم کرد و بعد از آن در واکنش به آن رديه ها، زيديان يمن ديگر بار از رساله متکلم برجسته خود يعنی الحسن بن محمد الرصّاص و مضامين کتابش در برابر انتقادهای اسماعيليان دفاع کردند و همين به نوبه خود ادبياتی جدلی را از دو طرف فراهم کرد. گرچه متن کتاب رصّاص مستقلاً در اختيار نيست اما از ديگر سو خوشبختانه در ضمن رديه ها و پاسخ به رديه ها همينک می توانيم عين کتاب رصّاص را شايد بی کم و کاستی بازسازی کنيم. کتاب او البته رساله کوتاهی بوده که آنرا به درخواست شخصی به نام "الشيخ السيد الأفضل علي بن مهدي بن سليمان" نگاشته بوده که بنابر خطبه آغازين کتاب رصاّص مبتلا بوده است به "تمويهات" باطنيان. به هر حال کتاب رصّاص که خود مشتمل بر متن کوتاه رديه قاضي جعفر ابن عبد السلام بود موجی از ادبيات جدلي در اين موضوع را پديد آورد. با اين وصف، از اين اثر الحسن بن محمد الرصّاص نامی در ميان آثار او در منابع کتابشناسی برده نشده است. تاکنون آنچه ما از اين اثر می شناختيم نقلی محدود بود که به واسطه کتاب مشکوة الأنوار امام المؤيد بالله يحيی بن حمزة در اختيار بود (نک: مشکاة الانوار چاپی، ص ۳۳). در کتاب الإفحام بر خلاف مشکوة الأنوار، اشاره ای به کتاب رصّاص نيست اما در کتاب مشکوة(تأليف سال ۷۰۸ ق، نک: مشکاة، ص ۲۱۶)،چنانکه گفتم از کتاب رصّاص ياد شده و سبب آن هم اين است که اساساً مشکوة الأنوار رديه ای است بر اثری از يکی از اسماعيليان يمن که به نوبه خود خواسته کتاب رصّاص را به نقد بکشد. بنابراين کتاب مشکوة الأنوار پاسخی است از امام زيدي يحيی بن حمزة بر رديه ای از يک اسماعيلی بر کتاب يک عالم زيدی ديگر، الحسن بن محمد الرصّاص که آن هم چنانکه گفتيم خود رديه ای بر اسماعيليه بوده است. آنچه از کتاب مشکوة الأنوار تاکنون می شناختيم، چاپی بود بر اساس نسخه ای از اثر که مشتمل بر يک تحرير از اين کتاب بود (از همين تحرير، نسخه های کهنه تری هم وجود دارد که در چاپ بدانها استناد نشده و کتاب تنها بر اساس يک نسخه به شيوه بسيار نازلی به چاپ رسيده است؛ برای نسخه های ديگر همين تحرير که عکسی از کهنه ترين آنها در اختيار نويسنده اين سطور هم هست، نک: أعلام المؤلفين الزيدية از عبد السلام عبّاس الوجيه؛ ذيل نام يحيی بن حمزة). اين در حالی است که از اين کتاب يحيی بن حمزه تحرير ديگر و تفصيلی تری هم وجود دارد. درست معلوم نيست چرا اصلاً اين کتاب در دو تحرير تنظيم شده است؟ اما به هر حال ميان اين دو تحرير، عموم و خصوص من وجه بر قرار است و مطالبی هم هست که در تحرير چاپی و کوچکتر وجود دارد اما در تحرير بزرگتر از آن مطالب خبری نيست. در تحرير کوچکتر که به چاپ رسيده نقل از کتاب رصاص بسيار کوتاه است و ساختار رديه نويسی يحيی بن حمزه دقيقاً مبتنی بر رد تمام ابواب و بخشهای رديه اسماعيلی ياد شده بر کتاب رصّاص به شکل منظمی نيست؛ اين در حالی است که در تحرير تفصيلی که ضروری است آن هم به چاپ برسد و از آن نسخه نسبتاً کهنه ای در اختيار است (کتابت سال ۸۹۳ ق)، رديه يحيی بن حمزة شامل تمام بخشهای متن رديه اسماعيلی می شود؛ رديه ای که خود بر اساس چارچوب کتاب رصّاص پيش رفته است. بر اساس همين نسخه دومی و چاپ نشده اولاً با ساختار کتاب رصّاص آشنايی بيشتر می يابيم و ثانياً در تحرير دوم عيناً همه جا مطالب رديه اسماعيلی که خود شامل رديه رصاص هم می شده نقل شده و بند بند به نقد کشيده شده است. يحيی بن حمزة در اين تحرير دوم به روشنی هر بند رديه اسماعيلی را که مشتمل بر بندی از متن رصّاص است نقل می کند و البته بعد جوابی تفصيلي به رديه اسماعيلی می دهد. جالب است بدانيم که در هر دو تحرير يحيی بن حمزة به هيچ وجه اشاره ای به نويسنده رديه اسماعيلی نشده و هويت او معلوم نيست. ما در اينجا بر اساس اسناد و نسخه های خطی ديگری که مورد مطالعه قرار داده ايم هويت و سرنوشت اين سلسله از رديه نويسی ها را که همگی ريشه در متن اوليه حسن بن محمد الرصّاص دارد معرفی خواهيم کرد.

ادامه دارد ...
دوشنبه ۲۱ اسفند ۱۳۹۱ ساعت ۱۴:۳۲