در دوران سيد عبد الله شبّر، دانشمند و محدث برجسته امامی نيمه اول سده سيزدهم (د. 1242 ق) چالش اصولی/ اخباری هنوز در ميان جوامع شيعی حضوری قوی داشت و به ويژه در منازعات ميان شيخ جعفر نجفی کاشف الغطاء از يک سو و ميرزا محمد اخباری از ديگر سو تبلور يافت. ما پيشتر چندين مقاله درباره سيد عبد الله شبّر منتشر کرده ايم و به ويژه سهم او را در حديث گرايي و منازعات اصولی/ اخباری تبيين نموده ايم. بعد از اين هم در چند مقاله ديگر تفصيلات بيشتری را در اين باره ارائه خواهيم کرد. در اينجا تنها به ذکر مسئله ای می پردازيم که از حيث تاريخ منازعات اصولی/ اخباری اهميت خاص خود را دارد؛ به ويژه که به آخرين نماينده مهم جريان اخباری گری يعنی ميرزا محمد اخباري[1] مربوط است. يادداشت ما بر اساس گزارشی است که مرحوم علامه محمد الحسين آل کاشف الغطاء درباره جريان به قتل رسيدن ميرزا محمد اخباري، دانشمند جنجالی آغاز سده سيزدهم قمري در کتاب العبقات العنبرية في الطبقات الجعفرية که در دوران نوجوانی خود نوشته به دست داده است و به سيد عبد الله شبّر هم مربوط است. علت توجه ما به اين موضوع هم از همين زاويه بوده است. گزارش کاشف الغطاء از آن جهت اهميت دارد که از جمله مبتنی است بر اسناد و منقولات شفاهی خانوادگی.


می دانيم که در عتبات ميرزا محمد مقابله سختی با شاگردان مکتب وحيد بهبهاني و از همه مهمتر شيخ جعفر کاشف الغطاء[2] به راه انداخت که تا اندازه ای مورد مطالعه پژوهشگران قرار گرفته است.کاشف الغطاء به عنوان فقيهی اصولی و وفادار به تعاليم استادش وحيد بهبهاني، کتابی در رد بر اخباريان با عنوان الحق المبين في تصويب المجتهدين وتخطئة جهّال الأخباريين نگاشت، که به چاپ رسيده است[3]. لبه تيز انتقادات ميرزا محمد، طيف اصولی وحيد بهبهاني و شاگردان او بودند که در آن دوره قدرت دينی در عتبات، يعنی در نجف، کربلا و کاظمين را در دست داشتند. مراکز عتبات که حوزه های درس فقه و اصول در آن جريان داشت، هر يک در دست شماری از شاگردان و يا وابستگان و خاندان وحيد بهبهاني اداره می شد و آنان در اين شهرها قدرت مذهبی را در اختيار داشتند. افزون بر اين در شهرهای مختلف ايران نيز در اين دوره که مصادف با دوره فتحعلی شاه قاجار بود، حوزه های دينی در کنترل جريان اصولی مکتب وحيد بود. طبيعتا حضور ميرزا محمد اخباری در عتبات و انتقادات و مزاحمتهای او برای جريان اصولی قابل پذيرش نبود و همين امر منجر به مقابله رو در روی ميان اين دو جريان شد[4]. ميرزا محمد چندين کتاب در انتقاد از اصوليان نوشت؛ از جمله مصادر الأنوار في الاجتهاد والتقليد که دو بار يک بار در نجف و ديگری در بغداد در سالهای 1341ق و 1342ق به چاپ رسيده است.

ميرزا محمد به دليل سابقه نزاع اخباريان و وحيد بهبهاني، نسبت به وی خصومت ويژه ای داشته و همين امر برای فرزندان و خاندان و شاگردان وحيد سخت می آمده است[5]. در اين ميان سيد علی صاحب رياض، به عنوان خواهر زاده، داماد و شاگرد وحيد بهبهاني و نيز آقا محمد علي بهبهاني (د. 1216ق)، فرزند نامدار و پر حاشيه وحيد، بيشتر از ديگران در اين جريان دست داشتند و به درخواست آنان شيخ جعفر به عنوان فقيه بلند پايه مکتب وحيد، حکم به تکفير ميرزا محمد و در نتيجه حکم به قتل و يا دست کم تبعيد وی داد[6]. اين عکس العمل تند و دلايل مذهبی، سياسی و اجتماعی آن شايسته پژوهشی مستقل است، اما به هر حال در پی اين فتوا، ميرزا محمد ناچار به ترک عراق و آمدن به سوی ايران شد. در تهران، او مورد استقبال فتحعلی شاه قرار گرفت[7]؛ اما اين امر برای فقهای اصولی عتبات که از شاه ايران حمايت گسترده ای می کردند، گران آمد. وی همچنين با فقيهان مکتب وحيد و مقيم ايران، همانند ميرزای قمی، سيد محمد باقر حجت الاسلام شفتي اصفهاني (د. 1260ق) و محمد ابراهيم کلباسي (د. 1261ق) [8] به معارضه پرداخت. دلايل حمايت شاه از ميرزا محمد به طور کامل روشن نيست، اما به هر حال افزون بر عواملی که مورد توجه مورخان قرار گرفته است، بايد در اصل به انگيزه شاه برای ايجاد نوعی رقابت ميان علما ودر نتيجه بر قراری توازن ميان نيروهای مختلف مذهبی و اجتماعی و بهره برداری سياسی در راستای حفظ مشروعيت دينی خود اشاره کرد. اين امر شيخ جعفر را به واکنش برانگيخت و رساله خود با عنوان کشف الغطاء عن معائب ميرزا محمد عدوّ العلماء در انتقاد از آرای ميرزا محمد اخباری را برای فتحعلي شاه فرستاد[9]. تداوم اين وضعيت، شيخ موسی (د. 1242ق)، فرزند شيخ جعفر که پس از مرگ پدر جانشين او شده بود، را خيلی سريع به واکنش واداشت و در نامه ای به شخص شاه، ضمن ابراز حمايت خود از وی، از ميرزا محمد و مشی او به تندی انتقاد کرد؛ نامه ای که با واکنش سرد فتحعلی شاه در مورد برخورد با ميرزا محمد روبرو شد[10]. در پی ماجراهايی پس از ترک اجباری تهران به دليل فشار اصوليان بر شاه، ميرزا محمد ديگر بار راه عتبات را در پيش گرفت و اين بار در کاظمين اقامت گزيد[11]؛ شهری که سيد عبدالله شبّر و پيشتر از وی پدرش، در آن شهر از احترام و قدرت اجتماعی برخوردار بودند و همچنين شماری از فقيهان برجسته اصولی در آن شهر زندگی می کردند. به هر حال با ورود ميرزا محمد به کاظمين، مشکل او با اصوليان عتبات و از جمله با شيخ موسی، فرزند شيخ جعفر و فقيهان حوزه وحيد و شيخ جعفر از سر گرفته شد[12]. در اوائل اقامت در کاظمين می دانيم که او کتاب ديگری در رد بر اصوليان به نام ضياء المتقين به تاريخ 1228ق نوشته است[13].

سيد محمد مجاهد (د. 1242ق)، فقيه برجسته و فرزند نامدار سيد علی صاحب رياض ونواده وحيد بهبهاني که پس از مرگ پدر ( 1231ق) در مسير سفر از اصفهان به قصد اقامت در کربلا، مدتی کوتاه در کاظمين توقف کرد، در اين شهر با ميرزا محمد درگير شد و حتی به دليل آزاری که از اصحاب ميرزا ديد، ناچار شد که کاظمين را هر چه زودتر به قصد کربلا ترک کند[14]. سيد محمد در پی آن به شيخ موسی نامه نوشت و از اوضاع پيش آمده به وی شکايت برد. همين امر موجب شد تا شيخ موسی از نجف به کربلا درآيد و همراه سيد محمد راهی کاظمين شود تا اقدامی جدی برای ممانعت از اقدامات ميرزا محمد به عمل آورد. از گزارش محمد حسين کاشف الغطاء (د. 1373ق)، فقيه و دانشمند نامدار امامی و متعلق به خاندان (بيت) کاشف الغطای نجف، در کتاب العبقات العنبرية که در واقع سندی خانوادگی و بسيار مهم است و به تازگی منتشر شده و حاوی اطلاعات مهمی در رابطه با نهاد مرجعيت در عتبات در سده های هجدهم و نوزدهم قمری است، چنين بر می آيد که سيد عبدالله شبر، آن ايام در کاظمين با وجود اينکه به زهد مشهور و اهل عزلت و انزوا بوده، اما با اين وصف نزد اهالی کاظمين بسيار معتبر و نافذ القول بوده است و همين امر موجب شده که شيخ موسی و سيد محمد مجاهد از او برای دفع ميرزا محمد ياری گيرند. سيد عبدالله به دليل تعلق خاطری که به شيخ جعفر کاشف الغطاء و اصولاً مکتب وحيد داشت، چنانکه محمد حسين کاشف الغطاء گزارش می کند، همراه با اهالی کاظمين به استقبال شيخ موسی رفت و از او احترام زيادی به عمل آورد. به هر حال با مساعدت سيد عبدالله، شيخ موسی توانست در دفع ميرزا محمد، اهالی کاظمين و حتی فقيهان ديگر شهر را به ياری فر خواند. در کاظمين شيخ موسی با خانواده سيد عبدالله وصلتی هم کرد و داماد خانواده شبّر شد[15]. بنا بر گزارش کاشف الغطاء، انگيزه او اين بود که روابط خود را با اهالی کاظمين که به سيد عبدالله و پدرش سيد رضا شبر بسيار وفادار بودند، تحکيم کند و از آنان برای دفع خطر ميرزا ياری گيرد[16]. به هر حال، با تلاش پيگير سيد محمد مجاهد[17]، شيخ موسی فتوای قتل ميرزا محمد اخباری را صادر کرد و سيد محمد با ارسال آن نزد سيد عبدالله شبر مقدمات اجرای حکم را فراهم نمود. فقيه مشهور، شيخ اسدالله کاظميني (الکاظمي) که نسبت خانوادگی نزديکی با شيخ موسی داشت، همچون سيد عبدالله، فتوای شيخ موسی را مورد تأييد قرار داد[18]. پس از آن با انتشار متن فتوا و تأييديه های آن، زمينه تأييد مردمی آن و اجرای حکم فراهم شد. بنابر گزارش کاشف الغطاء، فرستاده سيد عبدالله متن فتوا را برای اهالی کاظمين قرائت کرده است[19]. طبق همين گزارش سيد عبدالله در اين ميان سهم مهمی برای اجرای حکم در کاظمين داشته است[20]. از گزارش کاشف الغطاء بر می آيد که قاتلان ميرزا محمد اخباری نه تنها از سوی شيخ موسی و سيد عبدالله شبر مجاز به قتل ميرزا شده بودند، بلکه حتی مهاحمان قتل ميرزا را به مثابه تضمين بهشت برای خود قلمداد کرده بودند. در پی صدور حکم قتل ميرزا محمد، گروهی به خانه او هجوم بردند و او را به همراه فرزندش احمد و يکی از شاگردانش به قتل رساندند[21]. در پی آن مهاجمان همچنين پيکر ميرزا محمد را با بستن ريسمان به پايش در کوچه و بازار گرداندند[22]. روايت کاشف الغطاء به صورتی افسانه گونه از قدرت جادويی ميرزا محمد که به آشنايی با علوم غريبه معروف بوده است، در مقابله با قاتلان خبر می دهد، اما بنا به گزارش او، به هر حال به دليل باور ايمانی قاتلان به درستی عملشان، آنان موفق می شوند تا نقشه خود را عملی کنند. نحوه گزارش نشان می دهد که دست کم تا مدتها جايگاه ميرزا محمد و قدرت او بر انجام اعمال سحر گونه ميان عوام شهره بوده و از اينرو قتل او کاری بزرگ قلمداد می شده است[23]. بر اساس منبعی متعلق به يکی از شاگردان ميرزا محمد اخباری، قتل او در 28 ربيع الأول سال 1232ق رخ داده است[24]. در گزارش کاشف الغطاء، قتل او به سال 1233 روايت شده است[25]. معلوم نيست اين گزارشها تا چه اندازه مقرون به صحت باشد و ادعای مهاجمان در عمل به فتوای ياد شده تا چه اندازه صحت داشته باشد. مسلم است که زمينه های انجام چنين اقدامی تنها در چارچوب شناخت زمينه های سياسی و منازعات قدرت در ميان گروههای مختلف درگير قابل درک است.

واقعيت اين است که دلايل واقعی اين رفتار تند فقيهان اصولی در برابر ميرزا محمد شناخته نيست، اما به هر حال روشن است که آنان فعاليتهای ميرزا محمد را خطر بزرگی برای جامعه شيعيان و سلطه مذهبی فقيهان اصولی می دانسته اند. بنا به گفته حامد الگار، جنگ قدرت ميان دو تن از عوامل حکومت عثمانی که هر يک داعيه حکمرانی بغداد را داشتند، يعنی سعيد پاشا که مصلحت خويش را در حمايت از ميرزا محمد می ديد، و داود پاشا که درصدد جلب حمايت علمای اصولی و مجتهدان بود، بر آتش اين اختلافات دامن می زد[26]. محمد حسين کاشف الغطاء داستان را بدين گونه گزارش کرده که ميرزا محمد با استمداد از والی عثماني و شوراندن وی بر عليه شيخ موسی به عنوان اينکه او پيشوای شيعيان است و آنان به دولت عثمانی وفاداری ندارند، والی را به کشتن شيخ موسی ترغيب کرده بود[27]. بدين ترتيب معلوم است که ميرزا محمد اخباري رفتاری متناسب با وضعيت شکننده جامعه شيعه در عراق و در تحت سلطه عثمانی نداشته و به هر حال اقدامات او، چه در ايران و چه در عراق موجبات نگرانی فقيهان اصولی را فراهم کرده بوده است. از ديگر سو می دانيم که ميرزا محمد، افزون بر اعتقادات تند اخباری و ضد اصولی خود، گرايش به نوعی عقايد مرتبط با علوم غريبه داشت و شايد اين امور و پيامدهای فکری و مذهبی آن هم در تصميم اصوليان در مقابله با او مؤثر بوده است؛ همچنين می دانيم که ميرزا محمد مناسباتی[28] نيز با شيخ احمد أحسايي داشته است[29]. به هر حال نکته جالب توجه در رابطه با سيد عبد الله شبّر اين است که وی با وجود تمايلاتی اخباری، شدت عمل پرسش برانگيزی را در اين واقعه از خود نشان داده است. آنچه حکايت شد، بخشی است از تاريخ منازعات اخباری/ اصولی در دوران وحيد بهبهاني و شاگردانش که در نهايت گاه در کنار حوادثی اين چنينی عمدتاً با تلاشهای علمی و مباحث نظری فقيهان اصولی به پيروزی انديشه اصولی و سلطه مطلقه آن در حوزه های علميه منجر شد. اين منازعات خود در پرورش فکر اصولی و تدوين و توليد ادبياتی غنی در علم اصول مؤثر افتاد و کتابهای متعددی در رد و يا تأييد طريقه اصولی بدين ترتيب فراهم آمد که هنوز جای مطالعه و بررسی دارد.



--------------------------------------------------------------------------------

[1] برای ميرزا محمد اخباری، نک:

Robert Gleave,Mīrzā Muḥammad al-Akhbārī’s Kitāb al-Jihād, in Amir-Moezzi M, Asher MB, Hopkins S (eds) Le Shi'isme Imamite Quarante Ans Apres - Hommage a Etan Kohlberg, Paris: BREPOLS, 2009, 209-224 ; Iranica, I: ۷۱۶

نيز: مدخل اخباري، در دائرة المعارف بزرگ اسلامی. اخيراً نيز دوست دانشمندم حجة الاسلام رسول جعفريان مقاله ای محتوی چند شرح حال نامه از ميرزا محمد اخباري منتشر کرده اند که مشتمل بر اطلاعات جالب و جديدی است. از آنجا که تحرير نوشته حاضر مربوط است به چند سال پيش، در بر گيرنده همه اطلاعات منابع تازه و از جمله مطالب مقاله آقای جعفريان نيست.


[۲] برای دشمنی و ستيز ميرزا محمد اخباري با وحيد بهبهاني و شيخ جعفر کاشف الغطاء و سيد محسن کاظمی، نک: محمد الحسين کاشف الغطاء، العبقات العنبرية في الطبقات الجعفرية، تاريخ المرجعية الدينية في القرنين الثامن عشر والتاسع عشر الميلاديين، تحقيق جودت القزويني، بيروت، ۱۴۱۸ق/۱۹۹۸م، ص ۸۶-۸۷؛ ۹۹-۱۰۰


[۳] برای منازعات شيخ جعفر با ميرزا محمد أخباری، نک: کاشف الغطاء، ص ۸۶- ۱۰۳


[۴] برای درگيری او با فقيهان اصولی مانند، شيخ جعفر نجفي کاشف الغطاء و سيد علی صاحب رياض، نک: تنکابني، قصص العلماء، ص ۱۷۸-۱۸۰


[۵] نک: کاشف الغطاء، همان، ص ۱۰۲


[۶] برای تفصيل داستان حکم تکفير ميرزا و درخواست از شيخ جعفر برای دادن فتوا و محتوای فتوای شيخ جعفر مبنی بر ضرورت قتل و يا تبعيد او، نک:کاشف الغطاء، العبقات العنبرية، ص ۱۰۲-۱۰۳


[۷] برای استقبال او در تهران از سوی فتحعلي شاه مصادف با دوره اول جنگهای ايران و روس (۱۲۱۸-۱۲۲۸ق)، نک: زين العابدين شيرواني، بستان السياحة، تهران، ۱۳۱۵ق، ص ۵۸۱


[۸] نک: خوانساري، روضات الجنّات، ۷/۱۲۷ به بعد؛ سعيد نفيسي، تاريخ اجتماعي و سياسی ايران در دوره معاصر، تهران، ۱۳۳۵ش، ص ۲۵۰

[۹] نک: خوانساري، روضات الجنات، ۲/۲۰۲

[۱۰] برای نامه نگاری شيخ موسی با فتحعلی شاه و ترغيب وی برای محکوميت ميرزا محمد، نک: کاشف الغطاء، ص ۲۰۴-۲۰۸ که اصل نامه ها را آورده است. پاسخ شاه نشانگر اهتمامی است که به ميرزا داشته است.

[۱۱] نک: شيرواني، ص ۵۸۱

[۱۲] نک: کاشف الغطاء، ص ۱۸۳

[۱۳] نک: فهرست آستان قدس، ص ۳۹۱؛ معلم حبيب آبادي، مکارم الآثار، ۳/۹۳۸

[۱۴] نک: کاشف الغطاء، ص ۱۸۳-۱۸۴

[۱۵] برای روابط شبر با شيخ موسی، نيز نک: کاشف الغطاء، ص ۱۹۷

[۱۶] نک: همو، ص ۲۱۵،۱۹۵

[۱۷] برای نقش او، نک: محمد حسن خان صنيع الدولة (اعتماد السلطنة)، مطلع الشمس، ۳/۱۶۷

[۱۸]نيز نک: معلم حبيب آبادي، ۳/۹۴۳

[۱۹] نک: کاشف الغطاء، ص ۱۸۵

[۲۰] نک: همو، ص ۱۸۵-۱۸۷

[۲۱] نک: ابراهيم‌ بن‌ ميرزا احمد، «ترجمة ميرزا محمد الاخباري‌»، همراه‌ ايقاظ النبيه‌ ميرزا محمد اخباري‌، قاهره‌، ۱۳۵۶ق/ ۱۹۳۷ م ، ص ۳۲۲-۳۲۳؛ معلم، ۳/ ۹۴۴‌

[۲۲] نک: شيرواني، همانجا

[۲۳] نک: کاشف الغطاء، ص ۱۸۶

[۲۴] نک: پاورقی محقق کتاب العبقات، ص ۱۸۸

[۲۵] نک: همانجا

[۲۶] نيز نک: سپهر، ناسخ‌ التواريخ‌، به‌ كوشش‌ جهانگير قائم‌ مقامى‌، تهران‌، ۱۳۳۷ش‌، ۱/۸۳

[۲۷] نک: محمد الحسين کاشف الغطاء، ص ۱۸۵

[۲۸] برای روابط ميان ميرزا محمد و شيخ أحمد أحسايي، و نامه ای از احسايي به ميرزا محمد و هشدار به او در مورد قتلش، نيز نک: جودت القزويني، پاورقی بر متن العبقات، ص ۱۸۸

[۲۹] در اين مورد، نيز نک: فهرست مجلس شورا، ۹/۵۸۴-۵۸۵ به نقل از ومضة النور او
يكشنبه ۲۷ فروردين ۱۳۹۱ ساعت ۱۷:۴۳