نخستين باری که با نام محمد ارکون آشنا شدم شايد حدود بيست سالی پيش بود، اما پيش از سفر به لبنان و اقامت در بيروت در حدود پانزده سال پيش هيچگاه کتاب و يا مقاله ای از او را نخوانده بودم. در بيروت آن سالها و بيش از زمان کنونی آثار محمد ارکون محل توجه بود و خاصه آوانگاردترين ناشران لبنانی و يا عربی به چاپ آثار او رغبت نشان می دادند. در زمان اقامت بيروت تقريبا بيشتر کتابهای ارکون را آنچه به عربی بود تهيه کردم و مدتی نيز اين کتابها را مطالعه می کردم شايد تا چند سالی بعدتر و در ايران. در بيروت هيچگاه ارکون را در کنفرانسی و يا در دانشگاهی از نزديک نديدم اما در گفتگو با برخی از متفکران و روشنفکران عرب همواره می ديدم که ارکون از جايگاه ويژه ای برای آنان برخوردار است؛ خاصه در گفتگو با علی حرب که خود چند مقاله و نوشته ای هم درباره ارکون منتشر کرده است. رضوان السيد نگاه تقريبا انتقادی نسبت به او داشت و هيچگاه هم مقاله ای از او ظاهرا در هيچ مجله ای که او سردبيری اش را داشت منتشر نکرده بود و شايد هم ارکون برای او مقاله ای ارسال نکرده بود. به هر حال رضوان السيد در چند يادداشتی که درباره ارکون نوشته او را کم و بيش مورد انتقاد قرار داده و از آن جمله اينکه چرا ارکون هيچگاه تحقيقاتی که ضرورت انجام آنها را در مقالات و سخنرانيهايش متذکر می شود، خود دست کم يکی را انجام نمی دهد. البته ارکون کار علمی و دانشگاهی کم نکرده است؛ دست کم سالهايی که استاد دانشگاه پاريس سوم (سوربن جديد) بود و يا سردبير مجله آرابيکا که مجله معتبری در مطالعات اسلام شناسی و عرب شناسی است. شايد بهترين کار آکادميک ارکون که مورد اعتنای دانشگاهيان در فرانسه قرار گرفت، رساله دکتری او بود درباره انسانگرايی در عصر مسکويه و توحيدی که به عربی هم منتشر شده است. کتابهای ارکون البته همواره خوانندگان خود را در اوساط فرانسوی داشته است، اما واقعيت اين است که او به ويژه در يکی دو دهه اخير در ميان اهل کتاب جهان عرب درخشيد و به تدريج در ايران و برخی ديگر از کشورهای اسلامی کتابهايش خوانندگانی پيدا کرد. در عين حال نقدهای متعددی هم بر او نوشته شد. به ويژه در کشورهای مغرب عربی توجه به آثار او و ارائه خطوط اصلی نظرياتش و گاه همراه با شرح و يا نقد پاره هايی از نوشته هايش همواره در دو سه دهه اخير محل عنايت بوده است. مترجم ارکون يعنی کسی که بيشتر کتابهای او را به عربی فاخری ترجمه کرده و ارکون نيز بدو اعتماد داشت، هاشم صالح است که سالهاست مشغول ترجمه آثار و مقالات ارکون به عربی است و البته چند سالی است که کمتر بدين کار مشغول است. من خود چندين بار گفتگويی با هاشم صالح داشته ام و ميزان اعجابی که نسبت به ارکون دارد را معاينه ديده ام. گاه او در پاورقی کتابها مطالبی را برای تشريح مطالب ارکون ارائه می دهد؛ خاصه که خواندن آثار ارکون برای خواننده غير متخصص که آشنايی چندانی با دستاوردهای علوم انسانی در غرب و به ويژه در فرانسه ندارد اندکی مشکل است. محمد ارکون تحصيلاتش در الجزاير و فرانسه و اصلا متعلق به سنت اسلام شناسی فرانسوی بود. خود او به عنوان استاد دانشگاه سوربن بخشی از حيات علمی خود را در محيطی دانشگاهی گذرانده بود و در اين سنت هم کما اينکه گفتيم دست کم يکی دو کتاب محل عنايت داشت. با اين وصف شيوه او با شرقشناسی کلاسيک و تاريخی متفاوت بود و انتقادات زيادی نسبت بدان داشت و از شيوه ای ديگر و با بهره گيری از دستاوردهای علوم انسانی نوين دفاع می کرد. ارکون در عين حال به سنت فلسفی اسلامی و خاصه فلسفه مسکويه و عامري و توحيدی دلبسته بود و البته کمتر به فلسفه سنتی اسلامی می پرداخت. در واقع اطلاعات او درباره فلسفه سينوی زياد نبود و اين امر به محيط اصلی پرورش ارکون مربوط بود. بخشی از مطالعات او به انديشه و فلسفه سياسی فيلسوفان اسلامی و مقايسه آن با انديشه فقهاء مانند ماوردی اختصاص داشت و در اين حوزه ها و حوزه مطالعات تاريخی دوران چند سده نخستين اسلام البته از عمق مطالعاتی برخوردار بود. با اين وصف بخش عمده ای از مطالعات او حيطه مباحث تاريخی و تفسيری قرآن بود و البته تا اندازه زيادی هم تحت تأثير مطالعات مستشرقين درباره قرآن بود؛ با اين وصف می کوشيد از رويکرد تازه ای در بحث از تفسير و تحليل ادبی و هرمنوتيکی قرآن و با بهره گيری از دستاوردهای جديد نقد ادبی و تاريخی ياری گيرد. بخشی از مطالعات و نوشته های ارکون به مسئله عقل در اسلام و اجتهاد و تمايز ميان اسلام خرد گرا با اسلام سلف محور اختصاص داشت و خاصه بر اين نکته تأکيد می ورزيد که پس از سيطره سلجوقيان عنصر اجتهاد و کاربرد عقل در اسلام تاريخی به حاشيه رانده شده است. او در اين ميان خاصه به سهم تشيع و اسلام ايرانی در به کار گيری عقل در اجتهاد و تفسير توجه نشان می داد و شايد از نخستين روشنفکران و اسلام شناسان جديد بود که توجه به کتابهای شيعيان را در مطالعات تاريخی محل عنايت قرار می داد. ارکون در يکی دو دهه آخر عمرش و در پی بازنشستگی از دانشگاه شيوه متفاوتی در کارهای علمی خود پی گرفت، بيشتر اهل سخنرانی و سفر و گاه گفتگوهای تلويزيونی بود تا انتشار آثار آکادميک. با اين وصف همين امر خود در گسترده تر شدن ميزان تأثير گذاری او مؤثر بود، به طوری که حتی در ايران بسياری از روشنفکران دينی و غير دينی مطالعه آثار او را مورد توجه قرار دادند. با اين حال تأثير گذاری ارکون حتی در جهان عرب بسيار کمتر از نصر حامد ابو زيد بود که بيش از ارکون از عمق مطالعاتی در حوزه متون کهن برخوردار بود و نوشته هايش حتی در غرب، و البته به دلائل متعدد بيشتر محل عنايت قرار گرفت و طبعا شهرت بيشتری از ارکون يافت. در جهان عرب نيز چاپ کتاب ارکون درباره نقد و تاريخ مندی انديشه اسلامی همزمان بود با انتشار جلد نخست از مجموعه سه گانه (و البته همينک چهارگانه محمد عابد الجابري) که او هم به نوبه خود پروژه نقد فکر عربی را از نقطه نظر نقادی عقل تاريخی عربی / اسلامی دنبال می کرد؛ اما در حالی که بن مايه جابري بيشتر مبتنی بر تحليل متون کهن با رويکردی تاريخی و در عين حال فلسفی بود، ارکون در اين کتاب و نيز در چند کتاب و نوشته ديگرش که به عربی منتشر شد و کم و بيش مسئله "نقد" را دنبال می کرد، بيشتر رويکردی تاريخی / ادبی را دنبال می کرد و البته از علوم انسانی نوين بهره مند بود. به دلائل متعدد کار جابری در جهان عرب رونق بيشتری يافت و اين البته ريشه در رويکرد ناسيوناليستی جابری و گرايشات سياسی او هم داشت. جابری خاستگاهی چپ و سوسياليستی داشت، در حالی که ارکون پايگاهی ليبرال. در سالهای دورتر من چندين مطالعه را از نويسندگان عرب و خاصه از مغرب عربی خوانده ام که در آنها مقايسه انتقادی ميان دو پروژه ارکون و جابری به دست داده شده است. هم جابری و هم ارکون هر دو به مقوله های سکولاريزم و مناسبات ميان سنت و تجدد و اسلام و غرب عنايت نشان می دادند، اما رويکردها و نتايج بحثها البته متفاوت بود. در اين ميان جابري به نوعی نوسازی فکر عربی / اسلامی بر پايه تجربه ابن رشدی تکيه داشت و چندين کتاب درباره ابن رشد منتشر کرد و بازخوانی هايی از کتابهای او به دست داد؛ اين در حالی بود که ارکون گرچه به مقايسه غزالی و ابن رشد و تجربه هر يک از اين دو و پی آمدهای تفکر اين دو دانشمند برجسته مسلمان عنايت داشت، اما برای او فلسفه بيشتر در مدل فلسفه مسکويه و عامری و توحيدی تبلور داشت و به بازخوانی تجربه انسانگرايی اسلامی سده چهارم دعوت می کرد. رويکرد ارکون نسبت به اسلامگرايی و جماعات اسلامی معاصر هم طبعا انتقادی بود و از اين جهت نيز تا اندازه ای با جابری متفاوت بود.
در فاصله يکی دو سال گذشته جهان عرب سه تن از روشنفکران نامی خود را از دست داد: محمد عابد الجابري، نصر حامد ابو زيد و محمد ارکون. من چندين سال نوشته های هر سه اين روشنفکران را دنبال می کردم، اما از ميان آن سه تن جز با محمد ارکون از نزديک آشنايی نيافتم. در سالهای اقامت در فرانسه مکرر با محمد ارکون گفتگو داشتم و از نزديک مجالی برای من فراهم شد تا با او بر سر مبانی و انظار ويژه او به گفتگو بپردازم. چندين بار هم در کنفرانسهای مختلف در مجلس سخنرانی او حاضر بودم. ارکون از لحاظ ويژگيهای انسانی آدمی بود بسيار خليق و خوش برخورد و با تحمل و بردباری قابل ستايش. نسبت به فرهنگ ايرانی احترام و دلبستگی خاصی ابراز می کرد و گرچه در طول سالهای آخر عمرش بيشتر ترجيح می داد که سفر کند و دعوت به سخنرانی را در نقاط مختلف دنيا اجابت کند و کمتر بنويسد و گاه نوشته ها و سخنرانی های او جنبه تکراری پيدا کرده بود، اما از چند کتاب دوران استاديش در دانشگاه کاملا پيدا بود که کتاب بسيار خوانده است و با ادبيات اسلامی و عربی و جهانی آشناست. ويژگی عمده او هم همين شيوه تطبيقی و بهره وری از تحقيقات و مطالعات و دستاوردهای فلسفی و جامعه شناختی و آموزه های علوم اجتماعی در بازخوانی و تحليل نقدی ميراث و عقلانيت اسلامی بود و به ويژه به دليل حضور در فرانسه تحت تأثير جامعه شناسان و انسانشناسان فرانسوی بود.
جمعه ۷ آبان ۱۳۸۹ ساعت ۱:۵۸