نخستين بار با استاد دکتر علينقی منزوی از طريق برخی از نوشته های او و نيز از طريق مقدمه هايی که بر مجلداتی از طبقات اعلام الشيعه مرحوم پدرش آقا بزرگ طهرانی نوشته بود آشنا شدم. بعد از آن، شايد حدود بيست سالی پيش بود که راه آشنايی با او از نزديک برايم فراهم شد و اين آشنايی به مراوده و انس تبديل شد و البته چند سالی ادامه يافت. واسطه آشنايی، مرحوم استادم محقق طباطبايی بود و چندين بار هم به همراه استاد به منزل استاد منزوی رفتم. محقق طباطبايی با وجود اختلاف ديدگاه و سليقه و نظری که با استاد منزوی داشت، اما در عين حال دوستی نزديک و دير پايی هم با او داشت و به ويژه در چاپ مجلدات اخير طبقات آقابزرگ، هم مشوق بود و هم تا آنجا که در توان داشت از ياری و همفکری کوتاهی نمی کرد. من بيشتر دلبسته به کتابخانه استاد منزوی بودم. در آن سالها کتابخانه استاد همه آن چيزی را در خود داشت که مورد علاقه و مطالعه من بود. از کتابهايی در حوزه فلسفه اسلامی تا آثار اسماعيليان؛ از تاريخ تا کتابشناسی. دست کم از کتابخانه استاد منزوی و از تعليقاتی که بر حواشی کتابهای کتابخانه اش نوشته بود می شد پی برد که تا چه اندازه مطالعات استاد گسترده است. اما آن چيزی که دست کم برای حدود پنج سال من را به استاد منزوی و کتابخانه اش وابسته کرده بود، سماحت و سخاوت و بزرگمنشی او در ارتباط با پرسش و درخواست جوانی در سن و سال من در آن سالها بود. هر بار که به کتابخانه او سری می زدم (و اين امر گاه هفته ای دو بار اتفاق می افتاد) با سماحتی مثال زدنی اجازه می داد تا چند کتابی را برای مطالعه و يا برای گرفتن کپی از آنها از کتابخانه اش به امانت بگيرم. دوستی ديرين خانواده های ما و آشنايی و دوستی مرحوم محقق طباطبايي البته کار را آسانتر می کرد. هر بار که به منزلش می رفتم، او را در آن سالها مشغول به تصحيح و بازبينی آخرين نمونه های کتاب طبقات اعلام الشيعه می ديدم. بعد از اتمام چاپ چند جلد اخير، تصميم گرفت فهرستی که او و چند تن ديگر زير نظر او در طول چند سال از الذريعه فراهم کرده بودند را به چاپ برساند و من به ياد دارم که با چه جديت و عشقی در کار سامان دادن اين فهرست بود و بعدا نيز در سه جلد وسيله دانشگاه تهران منتشر شد. قبل از اينکه اين کتاب به چاپ برسد، هم به دليل درخواست خود استاد منزوی و هم به دليل اينکه مرحوم محقق طباطبايي برای کار مستدرک ذريعه نيازمند اين فهرست بود، ترتيبی دادم تا فهرستها از روی فيشها و در شکل چندين جلد کتاب کپی برداری شود و گمان می کنم هنوز هم در مرکز دائرة المعارف و هم در کتابخانه محقق طباطبايي آن مجلدات در اختيار باشد. مرحوم محقق طباطبايي پيش از آن گاه به دليل نيازی که به آن فهرست داشت (برای مقالات تراثنا و يا برای مستدرک ذريعه)، مستقيما از قم به تهران می آمد و من هم در معيت استاد به منزل شادروان منزوی می رفتيم تا فهرست را از روی فيشها که در چندين جعبه مقوايی قرار داده شده بود، مورد مطالعه و بررسی قرار دهد. استاد منزوی حواشی نسبتا زيادی هم بر ذريعه و طبقات داشت که خوب است اين حواشی هم مستقلا به چاپ برسد. از طبقات و ذريعه گفتم بد نيست به اين نکته اشاره کنم که نسخه های اصل اين کتابها و به خط مرحوم آقابزرگ در اختيار استاد منزوی بود و گاه حتی همين مجلدات را به امانت می داد و مرحوم محقق طباطبايي گاه برای مقايسه و يا بررسی مطلبی نيازمند به مراجعه به اصل اين کتابها بود و استاد منزوی در اين راستا از هيچ کمکی دريغ نمی کرد. تمام اين مجلدات را هم يک بار به مرکز دائرة المعارف داد تا از آنها کپی گرفته شود؛ کما اينکه تعدادی از نسخه های خطی کتابخانه پدرش را که نزد او بود و برای جلوگيری از اتفاقی ناگوار به کتابخانه دائرة المعارف اهداء کرد که از آن ميان نسخه ای بود از مجمع الرجال قهپايی به خط مؤلف آن. استاد منزوی يادداشتها و دفترچه ها و مسودّات زياد ديگری هم از مرحوم پدر در اختيار داشت که آرزو می کنم روزی به چاپ سپرده شود. شايد عکس همه آنها در اختيار دائرة المعارف و يا کتابخانه مجلس باشد. من خود شاهد بودم که او با سخاوتی مثال زدنی و با وجود اينکه می دانست کتابها در هنگام کپی برداری گاه دچار ضايعاتی می شوند، اما شايد بی اغراق نيمی از کتابخانه اش را در طول مدت يک سال يا بيشتر به دائرة المعارف و به تفاريق سپرد تا از آنها نسخه ای برای کتابخانه مرکز کپی برداری شود. استاد منزوی چندين دوره از نسخه های خطی تفسير ابو عبدالرحمان سلمي را هم در اختيار داشت که آنها را همراه تعدادی ديگر از نسخه ها و فيلمهايی که در اختيار داشت سخاوتمندانه و برای کپی برداری به مرکز دائرة المعارف امانت داد. وی تصحيحی از تفسير سلمي فراهم کرده بود و بر اساس چندين نسخه معتبر اما گويا هيچگاه کار را به پايان نبرد و نيمه تمام آن را رها کرده بود. کارهای نيمه تمام ديگری هم در کتابخانه اش داشت و از جمله تحقيقی درباره يکی از اعياد مذهبی شيعی و تحقيقاتی ميدانی درباره مراسم مختلف آن در شهرهای گوناگون ايران. رساله ای دکتری او درباره ابن کمونه هم، تنها در سالهای اخير به چاپ رسيد. استاد منزوی در سالهای پس از دانشگاه، در کنار تصحيح و آماده سازی کارهای پدر، به ترجمه چندين متن عربی مهم مشغول شد و از آن جمله احسن التقاسيم و تجارب الأمم و معجم البلدان. کار معجم البلدان را با کمک دوست فاضلمان آقای مير هاشم محدث انجام می داد و من گاه که به منزل او می رفتم او را می ديدم که با چه جديتی مشغول بازخوانی ترجمه ها و نوشتن تعليقات بود. استاد منزوی نسخه شناسی برجسته و کتابشناسی صاحب نظر بود. در اين زمينه هم تجربه کار با مرحوم پدرش را داشت و نيز سالها تصحيح و ويرايش کتابهای ذريعه و طبقات و هم خود چندين فهرست را تدوين کرده و يا در تأليف آن مشارکت کرده بود. آشنايی او به ويژه با علمای دوره صفوی به بعد بسيار زياد و متکی بر تجربه و مطالعه بسيار بود و به حق او را بايد يکی از بزرگترين کتابشناسان ايران قلمداد کرد؛ به ويژه در خصوص کتابها و نسخه های عربی آگاهی او قابل توجه بود. استاد منزوی مقالات بسياری هم نوشته بود. بخشی از اين مقالات جنبه کتابشناسی و فنی داشت و برخی هم بيشتر در برگيرنده آراء و انظار او در زمينه تاريخ انديشه در اسلام بود که البته مبتنی بر قرائتی ويژه و مخصوص خود او بود که بسياری هم با او در اين امر موافقت نداشتند. اما آنچه من در وجود او معاينه ديدم عشق و دلبستگی شديد وی به ايران و فرهنگ شيعی و قرائت ايرانی / شيعی از اسلام بود. البته او بيشتر به جنبه های فرهنگی / تمدنی تشيع عنايت داشت و تشيع را هم گستره وسيعی می دانست که تمامی نمايندگان جريانهای عقلی و عرفانی اسلام را در خود جای می داد. استاد منزوی گاه در مقدمه کتابهای پدرش (و گاه در حواشی و يا در متن کتاها، به ويژه در چاپهای جديد مجموعه طبقات اعلام الشيعه) اين انظار و آرای ويژه را نيز مد نظر قرار می داد و به تشريح آن می پرداخت. جدا از آن استاد منزوی در ترجمه هايی که از متون کهن (و گاه ترجمه کتابهای مستشرقان) به دست داده و خاصه حواشی و يا مقدمه های اين دست کتابهايش، تئوری خود را درباره "اسلام گنوسيستسی" ارائه داده است و علاوه بر آن چندين مقاله در اين زمينه دارد. فراتر از اينکه با آرای او در اين زمينه موافق باشيم يا موافق نباشيم، آنچه مسلم است آنکه او در بيان استنادات و استشهادات مطالب و آرای خود به خوبی توانمندنی و اشراف خود را برمتون اسلامی نشان داده است و اين ريشه در آشنايی عميق او با ادب عربی و فارسی و تجربه هفتاد ساله اش در بازشناسی متون کهن و ميراث اسلامی و شيعی داشت. من خود اين توفيق را داشتم که گاه در خصوص اين دست آرای ويژه او با وی گفتگو کنم و البته با سماحت و حوصله ويژه خود به انتقادات من گوش می سپرد و با وجود آنکه در مقام پاسخ تحمّس می ورزيد اما در عين حال به هيچ وجه روی ترش نمی کرد. سالهای سال استاد منزوی در انزوا زيست، اما دست از تلاش و تحقيق و تتبع و تفکر برنداشت و ميراث گرانقدری را برای آيندگان بر جای گذارد، روانش شاد.
يكشنبه ۲ آبان ۱۳۸۹ ساعت ۱:۲۵