ابو العباس القلانسي، از متکلمان برجسته اهل سنت و يا به تعبير دقيقتر از نظّار اهل حديث در نيمه دوم سده سوم و آغاز سده چهارم قمری بوده است که معمولا به آرای او در کتابهای ملل و نحل و آثار کلامی و خاصه کتابهای اشعريان اشاره می شود. گفته شده که او بيش از ۱۵۰ کتاب داشته که تنها عنوان دو تا از آنها را می دانيم و طبعا هيچ يک از آنها نيز باقی نمانده است. ابن فورک، متکلم برجسته اشعری کتابی داشته به نام اختلاف الشيخين که به اختلافات کلامی ميان دو انديشمند متکلم سنی يعنی ابو العباس قلانسي و ابو الحسن اشعري در آن پرداخته بوده است. قلانسي نيز همچون ابن کلاب از متکلمان اهل حديث و سنت قلمداد می شده و عموما در کتابهای کلامی اشعری به تشابهات و تمايزهای کلامی آن دو با اشعری اشاره می شود. دانيل ژيماره مقاله مهمی دارد درباره ابو العباس القلانسي در ژورنال آسيايی (سال ۱۹۸۹م، شماره ۲۷۷ ، از ص ۲۲۷ به بعد) که در آن کوشيده تا اندازه ای انديشه کلامی قلانسي را بازسازی کند. اما جالب اين است که از دير باز درباره هويت ابو العباس القلانسي در ميان منابع اختلاف نظر بوده و عمدتا نيز درباره نام و نسب او در منابع سکوت ديده می شود. در هيچ يک از کتابهای تراجم احوال، اعم از کتابهای طبقات فقهاء و يا متکلمان شرح احوال او مورد عنايت قرار نگرفته و بدين ترتيب دانسته ها درباره او بسيار اندک است. همانطور که دانيل ژيماره نيز اشاره می کند، تنها در چند کتاب هويت قلانسي مورد اشاره ای گذرا قرار گرفته که باز هم در اين جا اختلافی در ميان اين چند منبع ديده می شود. بدين ترتيب ميان محققانی چون دانيل ژيماره و يوزف فان اس در مورد هويت قلانسي اختلاف نظر وجود دارد. مسئله تنها به هويت قلانسي محدود نيست، بلکه درباره زمان دقيق عصر او نيز اختلاف نظر هست. دانيل ژيماره در آغاز مقاله پيشگفته به خوبی استدلال می کند که بايد ابو العباس القلانسي را همان ابو العباس احمد بن ابراهيم القلانسي الرازي بدانيم که مورد تأييد بغدادي در تفسير أسماء الله الحسنی و نسفي در تبصرة الأدلة قرار گرفته است. وی ضمنا با توجه به حکايتی که درباره ابن خزيمه در برخی منابع از جمله الأسماء والصفات بيهقي نقل شده و در آن حکايت از حضور ابو العباس قلانسي در ري و به عنوان معاصر ابن خزيمه سخن می رود، نتيجه گرفته که ابو العباس معاصر پيرتر ابو الحسن اشعري بوده و وی متأخرتر از نسل ابن کلاب بوده است (در حقيقت قلانسي معاصر ابو علي جبايی است). ژيماره نظر فان اس را درباره هويت ابو العباس رد می کند؛ نظری که مستند است بر عبارتی از ابن عساکر در تبيين کذب المفتري. طبق اين نظر، ابو العباس القلانسي کسی است با اين نام: أبو العباس أحمد بن عبد الرحمن بن خالد القلانسي الرازي. بدين ترتيب ميان بغدادي و ابن عساکر در تشخيص هويت ابو العباس اختلاف نظر بوده است. در حالی که فان اس اين تشخيص هويت را قابل قبول می داند، ژيماره معتقد است که ظاهرا ابن عساکر در اين مورد دچار خلط و اشتباه شده است؛ اما او دليلی برای اين امر ذکر نمی کند. وی تنها با توجه به استنادات قوی تر نظر بغدادي را ارجح می داند.
به نظر ما رأي ژيماره کاملا بر صواب است و ابن عساکر دچار اشتباه شده است. دليل اين امر اين است که همينک می دانيم که ابو أحمد حاکم کبير نيسابوري (د. ۳۷۸ق) در رساله شعار أصحاب الحديث از اين أبو العباس أحمد بن عبد الرحمن بن خالد القلانسي و در ری روايت می کرده و با وجود اينکه ابو احمد الحاکم متولد حدود سال ۲۹۰ ق و گويا اندکی قبل از آن است، و خود از ابن خزيمه (د. ۳۱۱ ق) روايت می کرده اما او در حدود بيست و چند سالگی آغاز به طلب حديث کرده بوده و آن هم در نيشابور، بنابراين ظاهرا نمی توانسته از قلانسي متکلم که شايد حداکثر تا سال ۳۱۲ ق زنده بوده و در ری ساکن بوده روايت حديث کرده باشد (برای ابو احمد حاکم، نک: سير ذهبي، ۱۶/ ۳۷۰ به بعد). ابن عساکر که خود با روايات ابو أحمد حاکم از ابو العباس القلانسي متأخرتر آشنايی داشته، در تبيين کذب المفتري گمان برده مقصود از قلانسي متکلم همين شخص اخير است ( نک: شرح حال ابو احمد حاکم در تاريخ ابن عساکر، ۵۵/۱۵۴ – ۱۵۵؛ نيز نک: همان کتاب، ۱۲/ ۳۹۹؛ همو حکايت بيهقي را که ناظر به همعصری قلانسي متکلم با ابن خزيمه بوده خود در جای ديگری از تاريخ دمشق نقل کرده است، نک: ۴۱ / ۲۱۳ تا ۲۱۴ ).
عبارت ابو احمد حاکم و روايتی که از او در شعار اصحاب الحديث نقل می کند، از اين قرار است:
شعار أصحاب الحديث- ص ۵۶
ذكر كيفية التسليم في الصلاة: أخبرنا أبو العباس أحمد بن عبد الرحمن بن خالد القلانسي بالري حدثنا محمد يعني ابن مهران الجمال حدثنا خالد بن مخلد عن عبد الله بن جعفر عن اسماعيل بن محمد بن سعد عن عامر بن سعد عن أبيه قال كان النبي صلى الله عليه وسلم يسلم عن يمينه حتى يرى بياض خده ثم يسلم عن يساره يسارا حتى يرى بياض خده.
نيز نک:
تهذيب الكمال - المزي ج ۱۶ ص ۲۴۸
... قالا : أخبرنا أبو سعيد الكنجروذي ، قال : أخبرنا الحاكم أبو أحمد الحافظ ، قال : حدثنا أبو العباس أحمد بن عبد الرحمان بن خالد القلانسي بالري ، قال : حدثنا أبو جعفر - يعني محمد بن مهران الجمال - ، قال : حدثنا حاتم بن إسماعيل ، عن عبدالله بن هرمز ، عن محمد وسعيد ابني عبيد ، عن أبي حاتم المزني ، قال : قال رسول الله صلى الله عليه وسلم : " إذا جاءكم من ترضون دينه وخلقه فأنكحوه ، إلا تفعلوه تكن فتنة في الارض وفساد عريض " . قالوا : يا رسول الله ، وإن كان فيه ؟ قال : " إذا جاء كم من ترضون دينه وخلقه فأنكحوه ، إلا تفعلوه تكن فتنة في الارض وفساد عريض ". قالوا : يا رسول الله ، وإن كان فيه ؟ قال : " إذا جاءكم من ترضون دينه وخلقه.
در تهذيب الکمال مزي همچنين روايتی هست از ابو نعيم اصفهاني از ابو الشيخ اصفهاني از همين ابو العباس القلانسي محدث:
تهذيب الكمال - المزي ج ۱۷ ص ۴۶۲
أخبرنا أحمد بن أبي الخير ، قال : أنبأنا أبو الحسن الجمال ، قال : أخبرنا أبو علي الحداد ، قال : أخبرنا أبو نعيم الحافظ ، قال : حدثنا أبو محمد بن حيان ، قال : حدثنا أبو العباس القلانسي الرازي ، قال : حدثنا محمد بن مهران ، قال : حدثنا الوليد ، قال : حدثنا عبد الرحمان بن نمر أنه سمع ابن شهاب يخبر عن عروة ، عن عائشة أن النبي صلى الله عليه وسلم جهر في صلاة الكسوف بقراءته .
در منابع از چندين قلانسي ديگر هم در ری ياد شده که به نظر می رسد تمامی آنها متعلق به يک خاندان بوده و همگی از منسوبين ابو العباس قلانسي متکلم بوده اند (نک: تاريخ بغداد خطيب بغدادي، ۸/۱۲۷؛ سير ذهبي، ۱۴/ ۳۴۵؛ تهذيب الکمال مزي، ۲۲/۱۹-۲۰).


ويؤید ما ذکرناه في المقالة 👆ما نقله شمس الدين ابن المحب الصامت (٧١٢ هـ - ٧٨٩ هـ) في کتابه صفات رب العالمين عن القلانسي:

ذكر أبو العباس القلانسي المتكلم في رده على البلخي الكعبي المعتزلي قال: ثم يقال: له مما يُنكر أن يكون: إنما اشتد غضب الله عليهم، لأنهم سألوا الرؤية على طريق الاستخفاف بنبيهم صلى الله عليه، وبما نسب لهم من الدلالة على وحدانيته، لا لأنهم سألوه الرؤية. وما (يُنكر) أيضا، أن يكون: اشتد غضب الله على قوم موسى، لأنهم سألوا الرؤية التي لا يستحقونها، إلا بعد الطاعة والعبادة له، فغضب الله عليهم، لأنهم سألوا الرسول ما يجب لهم بعد المعرفة والطاعة، تقصيرا منهم بالرؤية، وتمردًا على الله. إلى أن قال: لأنه سأل ما لا يستحقه إلا بعد الطاعة وعمل طويل، ولم يغضب عليه، لأنه سأل ما لا يجوز. إلى أن قال: ويقول: إن كان قوله: [الفرقان: ٢١] يدل على أن الرؤية على الله محال لا يجوز كونها، فكذلك أيضًا تدل على أن نزول الملائكة إلى الخلق محال لا يجوز كونه، فإن لم تدل الآية على استحالة نزول الملائكة، لم تدل أيضًا على استحالة النظر إلى الله والرؤية له. إلى أن قال: بل شرائط الرؤية قيام المرئ بنفسه، وصحة بصر الرائي، مع ارتفاع الحجب والموانع، وإن كان شرط العلم الخبر والحس أو الاستدلال أو الضرورة. قال: واللّه قائم بنفسه فهو مرئي، لأن شرط من يرى موجود في صفته، وهو معلوم أيضًا بأخذ شرائط العلم، لأنه معلوم بالاستدلال، وقد يجوز أن يُعلم بالحس أنه موجود.قال: ثم يقال له: غلطت في قولك، أنا أجزنا الرؤية بالنظر في وقت دون وقت، بل يقول: أن الرؤية على اللّه جائزة في كل الأوقات، لأن شرط المرئي: أن يقوم بنفسه واللّه قائم بنفسه في كل وقت، فيجوز أن يُرى في كل وقت، وأما من قال من أصحابنا: أنه يرى في وقت دون وقت، وإنما قال يرونه في وقت دون وقت، وإن كان يجوز أن يروه أبدا. كما أن أهل الجنة عندهم يدخلون الجنة في وقت دون وقت، وقد يجوز أن يدخلونها في كل وقت، فكذلك يرون اللّه في وقت دون وقت، ويجوز أن يروه في كل وقت. وقال: موسى سأل اللّه رؤيته لأن رؤيته صحيح متوهم جائزة، ولم يسأله أن يعانقه أو يلمسه لأن المعانقة واللمس غير جائزة على اللّه ولا متوهم منه.

وقال في موضع آخر: قال أبو العباس أحمد بن محمد بن إبراهيم القلانسي الرازي المتكلم: في قول الله تعالى: [القيامة: ٢٢ - ٢٣]: "فلما ذكر النظر إليه ولم يتبعه بما يدل على الانتظار أو العلم، ولا تقدم له أيضًا كلام يدل على أنه أراد الانتظار أو العلم صح أنه النظر بالعين".


دوشنبه ۹ آذر ۱۳۸۸ ساعت ۱۳:۲۱