تشيع امامی، آنطور که امروزه آن را می شناسيم، نتيجه چندين دوره تحول مهم است که در ساختار فقه و کلام آن صورت پذيرفته است. زمينه ها و دلايل اجتماعی، سياسی و مذهبی مختلفی در اين تحولات سهم داشته اند. يکی از مهمترين اين تحولات، به اختلاف ميان دو طريقه اصولی/کلامی و حديثی/اخباری در شيوه برداشت از منابع فقهی و اعتقادی مربوط می شود که خود اين مسئله، تاريخ و تحولات ويژه خود را داشته است[1]. دست کم در دو دوره زمانی متفاوت، زمينه های اين چالش در ميان اماميه به صورتی فراگير حضور داشته است. نخستين دوره، به زمان حکومت شيعی آل بويه در عراق و ايران باز می گردد که دو جريان فقهی و اعتقادی متفاوت، يکی با گرايش فقهی/کلامی و ديگری با گرايش حديثی/ اخباری در برابر هم قرار گرفتند. دلايل ظهور هر يک از اين دو گرايش و زمينه ها و علل اين چالش، تاکنون مورد مطالعه چندين محقق قرار گرفته است و به خوبی می توان زمينه های سياسی و اجتماعی آن را مورد توجه قرار داد. هر يک از اين دو گرايش، تأثيرات خود را بر تفکر پسينی امامی باقی گزاردند، اما با تلاشهای شيخ مفيد (د. 413ق) و مکتب او[2]، در نهايت دست کم برای چندين سده متوالی شيوه فقهی اجتهادی و اصولی بر جريان اصحاب حديث و اخباری غلبه پيدا کرد و نتايج سهمگينی بر انديشه فقهی، کلامی و سياسی امامی گذارد[3]. با اين وصف و باز به دلايل متعدد و از جمله دلايل سياسی و اجتماعی، در دوره صفويه (907-1135/1502-1723)، گرايش اخباری ديگر بار و اين دفعه وسيله ملا محمد امين استرابادي (د. 1036/1627) در شکل جديد خود و با اتکا بر ميراث اصحاب حديث امامی دوران نخست، باز سازی و تجديد قوا شد و در برابر مکتب فقيهان، چالشی سخت را ايجاد کرد. با اين وجود نبايد ميان دو جريان اصحاب حديث در دوره نخست و جريان اخباری به رهبری استرابادي، با وجود ادعای منابع اخباری رابطه مستقيمی برقرار کرد، بلکه به دليل تفاوت مبانی و تحولات دانش فقه و اصول در اين دو عصر[4]، ميان مبانی اين دو جريان اختلافات قابل ملاحظه ای ديده می شود که خود اين امر نيازمند مطالعه ای فراگير است. نويسنده اين سطور در مقاله ديگری به اين موضوع پرداخته است. در دوره اخباری گری متأخر، اين جريان به تدريج توانست ريشه خود را در بسياری از مراکز و حوزه های دينی امامی بگستراند و هواداران و نمايندگان قوی در درون سنت امامی پيدا کند و برای حدود دو قرن، جريان اصولی را کم و بيش به مخاطره سخت بيندازد. با اين همه تأکيد بر اين نکته مهم است که جريان اخباری با وجود آنکه وسيله استرابادي و شماری از اخباريان ديگر در دوره صفوی، به عنوان يک جريان مخالف با فقيهان اصولی بروز کرد و با وجود دست برتر اخباريان در مناطقی از ايران، عراق و بحرين، اما مواجهه سخت ميان اين دو جريان، تنها از اواخر دولت صفوی و و اندکی بعد تا اوائل دوران قاجاريه به يک چالش حقيقی و دراز دامنه تبديل شد. پس از انحلال دولت صفوی، شهرهای مذهبی شيعيان در عراق رونق تازه ای پيدا کردند و مرکزيت فقهی شيعيان امامی تا اندازه زيادی از ايران به عراق منتقل شد و زمينه هايی سياسی، اجتماعی و حتی اقتصادی برای تشکيل نهاد "علما" در شکل "مرجعيتِ" دست کم محلی ولی با قدرت اجتماعی قابل توجه و به عنوان جانشينی برای نهاد "شيخ الاسلام" که با پايان دوره صفوی، تضعيف شده بود، فراهم گرديد[5]. اين امر با دوران نادر شاه و پيامدهای اقدامات سياسی و مذهبی او پيوسته است. روند تدريجی استقلال علما از دولت، به ويژه به دليل اينکه در دوره پس از صفوی، علمای "عتبات" تحت نفوذ سياسی و اجتماعی دولت شيعی ايران نبودند و مناسبات آنان با دولت عثمانی متفاوت شده بود، همراه با برخی از تحولات دوران قاجار و به ويژه پس از آغاز جنگهای ايران و روس، عمق بيشتری يافت، و يا دست کم شيوه تعامل علما با دولت، حتی در ايران نسبت به گذشته تفاوت بسياری پيدا کرد. به ويژه که تهران به عنوان پايتخت در مقايسه با اصفهان عصر صفوی پايگاه مهمی برای علوم دينی نبود و همين امر مناسبات دولت قاجار را با علما تحت تأثير قوی قرار داد. استقلال تدريجی علما از دولت، زمينه را برای تقويت نهاد علما و در نتيجه مبانی اتوريته مذهبی آنان فراهم کرد و همين امر به پيدايش تدريجی نهاد "مرجعيت" و با تکيه بر مبنای اجتهاد به عنوان نظام ساختاری مرجعيت دينی فقيهان ياری رسانيد[6]. در حقيقت توسعه در مفهوم اجتهاد و نظريه پردازی برای نظام مند کردن مبانی اجتهاد و تشخيص حکم شرعی از نقطه نظر اصولی و ساختاری، آن طور که تلاشهای اصولی در دوره جديد اصول و از عصر وحيد بهبهاني ( د. 1205ق) به بعد معطوف به آن بوده است، راه را برای وجود مجتهد زنده و بالمآل انديشه وجود مجتهد به مثابه "مرجع تقليد" و اتوريته مذهبی وی در ميان شيعيان امامی باز کرد و البته برکناری فقها از قدرت سياسی و در نهايت امر، معارضه با آن در توسعه اين مفهوم در دوره بعد ياری رسانيد. ارائه نظريه ولايت فقيه از سوی ملا احمد نراقی (د.1245ق)، از فقيهان همين مکتب نيز درست با تحولات ساختاری ياد شده و در پی نزاع اصولی/ اخباری و غلبه اصوليان هماهنگ است. در ادوار اخير فقه شيعی، طرح نظريه "مرجع اعلم" و ضرورت "تقليد" از وی و لوازم اين انديشه و از جمله در مسائل اقتصادی وابسته، مانند خمس راه را برای تجميع اتوريته مذهبی در يک شخص و يا دست کم يک نهاد تعريف شده فراهم کرد[7]. تحول نظريه ولايت عامه فقيهان و انديشه و عملکرد فقيهانی مانند شيخ جعفر نجفي کاشف الغطاء (د. 1228ق) در ارتباط با فتحعلي شاه قاجار (حکومت: 1797-1834) و نيز نوشته ها (رسائل جهاديه) و رفتار فقيهان در جريان جنگهای ايران و روس و حتی پيامدهای آن همگی در همين ارتباط قابل مطالعه است[8]. محصول مهم اين دور از تقابل اصولی/ اخباری همانند دوره شيخ صدوق و شيخ مفيد، توليد ادبيات اصولی و انديشه ورزی اصولی در ميان فقيهان امامی بود که در دانش اصول نقطه عطفی را به همراه داشت و موجبات تحول در علم اصول شد، بطوری که مکتب اصولی شيخ مرتضی انصاری (د. 1281ق) را بايد حاصل اين نزاع به شمار آورد. بدين ترتيب، تحولات مهمی که در علم اصول، وسيله او و مکتب اصولی وی پايه ريزی شد، بر پايه همين تحولات انجام پذيرفت[9].

طبعا مهمترين چالش اخباريان در برابر اصوليان، عدم پذيرش اتوريته فقيهان مجتهد بود که بنابر انديشه فقهی اخباريان، به دليل انتقاد از مفهوم "تقليد"، موقعيت مجتهد به عنوان کسی که با به کارگيری عنصر اجتهاد، اين جايگاه را دارد که مورد تقليد فقهی مردم قرار گيرد، مورد ترديد قرار می گرفت. بدين ترتيب غلبه تفکر اخباری، به طور روشن اتوريته مذهبی فقيهان اصولی را که بر مبنايی تئولوژيک و حقوقی بنياد گذاشته شده بود، و در پی آن مرجعيت مذهبی را برای فقيه و برای همه زمانها و به ضرورت به دنبال داشت، به چالش می کشيد. تقويت موضع فقيهان اصولی در برابر اخباريان را بايد در شماری از عوامل دينی و غيره جستجو کرد، اما بی ترديد سهم عوامل سياسی و اجتماعی در اين ميان بسيار مهم است. به هر حال با تلاش وحيد بهبهانی و شماری از فقيهان مکتب او مانند شيخ جعفر کاشف الغطاء و ديگر شاگردان وحيد و کاشف الغطاء و مدرسه فقهی آنان، جريان اصولی تبديل به جريان اصلی فقهی شيعيان امامی در عراق و ايران شد و اخباريان پس از شکست تلاشهای ميرزا محمد اخباری (مقتول به سال1232ق)، آخرين نماينده سرسخت اخباری گری، دست کم در مهمترين حوزه ها و شهرهای شيعی حضور خود را از دست دادند و به جريانی کم طرفدار تبديل شدند و به نقاط حاشيه ای حضور اماميان محدود گرديدند.

با اين وصف، جريان اخباری گری پس از عقب نشينی اين جريان در برابر جريان اصولی، مرده ريگ خود را در جريانها و طيفهای گوناگون شيعی باقی گزارد و اين امر تا امروزه همچنان ادامه دارد. يکی از اين جريانات که ريشه در تحولات معاصر با چالش اخباری/ اصولی در زمان مکتب وحيد بهبهاني دارد و درست معاصر با همين دوران، مقدمات ظهور آن فراهم شد، جريان شيخيه است[10]. بنياد فکری بنيانگذار اين جريان، شيخ احمد احسايی (د. 1241/1826) در دوره نزاع اصولی/ اخباری شکل گرفته و متأثر از دوره غلبه جريان اخباری بوده است. جريان شيخيه که بسيار زود از درون سنت امامی به حاشيه رانده شد، از تحولات اصولی مهمی که در کانون نظام انديشه فقهی امامی ايجاد شد، چندان نمی توانست بهره ببرد و برخی از اصول انديشه اعتقادی شيخيان مانند عقيده به "رکن رابع"[11]، به عنوان يک بديل برای وجود امام زمان در دوره غيبت، با اصول فقهی و اعتقادی جريان مسلط و از آن جمله آنچه می توان از آن به عنوان مبانی ضرورت وجود "مجتهد زنده" و در نتيجه ضرورت تقليد از "مرجع تقليد" ياد کرد، سازگاری نداشته است. بی ترديد نزاع اصولی/ اخباری بر سر مرجعيت دينی مجتهدان و مسئله تقليد، در بروز نظريه رکن رابع از سوی شيخيان مؤثر بوده است. شيخيان چه در دوره مؤسس اين طريقه، يعنی شيخ أحمد أحسايي و چه در زمان زعامت سيد کاظم رشتی (د. 1259ق) و يا در دوره زعامتِ مورد اختلاف محمد کريم خان کرمانی (د.1288ق)، درست معاصر تحولات مهم ياد شده در زمينه نزاع اصولی /اخباری فعاليت می کردند، با اين وصف منظر آنان نسبت به اين امور هنوز به درستی مورد مطالعه تاريخی صورت نگرفته است[12].

جريان اخباری، از ديگر سو پس از غلبه اصوليان از يک طريق ديگر نيز دست کم، پاره ای از باورها و ميراث خود را در تشيع امامی استمرار بخشيد. حضور مستمر جريان محدثان که در دوره پس از صفوی، مهمترين الگوی نظری و رفتاری خود را در شخص علامه محمد باقر مجلسی (د.1110ق)، محدث، نويسنده پر کار و شيخ الاسلام دوره صفوی می ديد، همچنان تا به امروز، مرده ريگ انديشه اخباريان را حفظ و نمايندگی می کند[13]. اين جريان به دليل نفوذ وسيع انديشه و باورهای علامه مجلسی در ميان اماميه، دست کم در ميان طبقاتی که تحت نفوذ تعاليم عامه گرايانه (تحت تأثير تعاليم وعاظ و مبلغان مذهبی) هستند، از حضوری قوی برخوردار است. به ويژه در مورد مسائل مربوط به عقايد امامت، تاريخ امامان و مقامات و فضائل معنوی آنان، انديشه های طيف محدثان، از نفوذ گسترده ای در ميان طبقات مختلف مذهبی برخوردار است. به دليل عمق نفوذ باورهای مرتبط با مسئله امامت و امامان در ميان شيعيان امامی، طيف محدثان که نفوذی مهم بر طبقاتی از عالمان مذهبی (به ويژه در خارج از محيطهای حوزه های علميه و اوساط درسهای فقهی و اصولی) نيز داشته اند، در دوره پس از صفوی، مستمرا حضوری قوی و يا دست کم پر تأثير داشته است. اين حضور به ويژه در آيين های مذهبی، مانند مراسم و آيين های ادعيه، آيين های زيارت در زيارتگاهها، مرثيه خوانی ها و مناقب خوانی ها و اموری از اين دست بيشتر قابل ملاحظه است. البته ميزان تأثير گذاری اين طِيف، بسته به شرايط تاريخی، اجتماعی و سياسی در بوم های مختلف شيعيان امامی در اين دوران سيصد ساله متفاوت بوده است. اما روشن است که کتابهای محمد باقر مجلسی در شکل گيری انديشه شيعی متأخر سهمی مهم از خود بر جای گزارده است. پس از مجلسی، شخصيتهايی مانند سيد نعمت الله جزائری (د. 1112ق)، شاگرد نامدار مجلسی؛ ميرزا حسين نوری (د.1320ق)، محدث و نويسنده پر کار و نامدار شيعی و شاگردش شيخ عباس قمی (د.1359ق)، نويسنده و محدث بسيار نامدار شيعه از شهرت و تأثير بسيار قابل ملاحظه ای در ميان شيعيان برخوردار بوده اند و در ساختن فرهنگ عمومی شيعی و به ويژه آيينهای مذهبی و بخشهای عاطفی مرتبط با عقايد عامه شيعی سهم بسيار مهمی داشته اند. علاوه بر اين چند دانشمند، از کسانی که در ساختن فر هنگ ياد شده، در دو سده گذشته سهمی مهم داشته و نفوذ نسبتا قابل توجهی بر انديشه مذهبی محافل شيعی گزارده است، سيد عبدالله شُبَّر، نويسنده بسيار پر کار شيعی را بايد نام برد که تاکنون مطالعه ای همه جانبه در رابطه با زندگی، آثار و سهم او در تشيع معاصر ارائه نشده است. سيد عبدالله شبر، در دوره نزاع سخت اصوليان و اخباريان در عراق می زيست و خود محصول جريان اصولی در اين دوره است، اما با اين وصف وی عميقا تحت تأثير انديشه های اخباريان معتدل و به طور خاص محمد باقر مجلسی بوده و چنان می نمايد که کاملا در تدوين کتابهای خود، الگوی مجلسی را در سر داشته است. وی به طور بسيار روشنی، با وجود آنکه از طريقه اصوليان حمايت می کرد، اما زمينه ساز مهمی برای تداوم جريان اخباری و حديثی محدثان در حاشيه انديشه شيعی امامی گرديد و شماری از انديشه های آنان را در ساختار انديشه شيعی، از طريق پاره ای از نوشته های خود استمرار بخشيد. اين امر به ويژه در ارتباط با انديشه های اعتقادی و به ويژه مسائل مرتبط با امامت و يا آيينهای شيعی قابل ملاحظه است. او به عنوان يک محدث بسيار برجسته، از طريق سنت محدثان در حقيقت حامل پاره ای از انديشه های جريان اخباری در ميان تشيع متأخر بوده و انتشار پاره ای از آثارش در ميان شيعيان، تأثير گذاری اين جريان را استمرار بخشيده است[14]. اين جريان فکری عميقا متأثر از اخباری گری و تمايل به "حديث" به عنوان منبع اصلی مذهبی بوده و می توان آنان را نمايندگان واقعی اين جريان در دوره غلبه اصوليان دانست[15].

--------------------------------------------------------------------------------

[1] نک: Kohlberg, "Aspects of Akhbari thought in the seventeenth and eighteenth centuries", Eighteenth-century renewal and reform in Islam. Ed. N.Levtzion & J.O.Voll Syracuse (USA): Syracuse University Press,1987, pp.133-160; Modarressi, "Rationalism and traditionalism in Shii jurisprudence: a preliminary survey", Studia Islamica 59,1984, pp.141-158; Newman, "The nature of the Akhbari/Usuli dispute in late Safawid Iran. Part 1: Abdallah al-Samahijis Munyatal-Mumarisin", Bulletin of the School of Oriental and African Studies, 55, 1992, pp.22-51.]Incl. Arabic text & trans.]; id., The Development and Political Significance of the Rationalist (usuli) and Traditionalist (akhbari) School in Imami Shi‘i History from the Third/Ninth to the Tenth/Sixteenth Century, thèse de Doctorat, UCLA, Los Angeles, 1986.

[2] برای مفيد و مکتب کلامی/فقهی او، نک: MacDermott, M., The Theology of al-Shaikh al-MufÐd (d. 413/1022), Beyrouth, 1978.

[3] نک: Amir-Moezzi, M.A., «Réflexions sur une évolution du shi‘isme duodécimain: tradition et idéologisation», Les Retours aux Écritures. Fondamentalismes présents et passés, éds. E. Patlagean et A.Le Boulluec, Louvain-Paris, 1993, p.63-82; id, «Remarques sur les critères d’authenticité du hadîth et l’autorité du juriste dans le shБisme imÁmite», dans Studia Islamica, 85, 1997, p. 5-39. N.Calder,"Doubt and prerogative: the emergence of an Imami Shi’i theory of Ijtihad," Studia Islamica 70, 1989, pp.57-78.

[4] برای اخباريان و باورهای فقهی و اعتقادی آنان، نک: Lawson, Todd, «Akhbâri Shi‘it approaches to tafsîr», G.R.Hawsting et Abdul Kader A.Shareef (eds.), Approaches to the Quran, Londres, Routledge, 1993, pp. 173-210.

[5] برای نهاد علما و مرجعيت و تحولات تاريخی اين نهاد ميان شيعيان امامی، نک: Amir-Arjomand, S., (éd.), Authority and Political Culture in Shi’ism, Albany, 1988; idem, «Shi‘ism, authority and political culture», dans id. (éd.), Authority and Political Culture in Shi’ism, p. 1-24.

[6] برای اتوريته مذهبی و فقهی علما در انديشه شيعه امامی و تحولات تاريخی آن، نک: Madelung, W., “Authority in Twelver Shiism in the Absence of the Imam,” dans La notion d’autorité au Moyen Age, Islam, Byzance, Occident, Colloques internationaux de la Napoule 1978, Paris, 1982, 163–73 (= Religious Schools, article 10); Eliash,J., “Misconceptions Regarding the Juridical Status of the Iranian ‘UlamÁ’”, IJMES, 10, 1979.

[7] نک: Calder,N., “Khums in ImÁmÐ ShБРJurisprudence”, BSOAS, 45, 1982; Sachedina, A.A., “Al-Khums: the Fifth in the ImÁmÐ ShБРLegal System”, JNES, 39, 1980. برای تاريخ مناسبات علما با حکومت و قدرت سياسی و ريشه های مذهبی و اجتماعی و اقتصادی آن، نک: Madelung, W., “Shi‘ite Discussions on the Legality of the KharÁj”, Proceedings of the Ninth Congress of the Union Européenne des Arabisants et Islamisants, éd. R. Peters, Leiden, 1981 (= Religious Schools, article 11); idem, “A Treatise of the Sharif al-MurtadÁ on the Legality of Working for the Government (Mas’ala fî’l-‘amal ma‘a ’l-sultân)”, BSOAS, 43, 1980 (= Religious Schools, article 9).

[8] نک: Gleave, Robert, «Jihād and the religious legitimacy of the early Qajar state», Robert Gleave (ed.), Religion and Society in Qajar Iran, Routledge Curzon, London & New-York, 2005, pp. 41-69; idem, «Jihad, Khums and Letitimacy in Pre-Qajar Iran», R.Kashefi (ed.), Proceedings: Association des Chercheurs Iraniens, Paris, 1998, pp. 5-17; idem, «Religion and society in Qajar Iran: an introduction», Robert Gleave (ed.), Religion and Society in Qajar Iran, Routledge Curzon, London & New-York, 2005, pp. 1-17.

[9] نک: Cole,J.R., “Imami Jurisprudence and the Role of the Ulama: Mortaza Ansari on Emulation the Supreme Exemplar”, N.R. Keddie (éd.), Religion and Politics in Iran. Shi‘ism from Quietism to Revolution, New Haven-Londres, 1983.

[10] برای شيخيه، نک: MacEoin, D.M., “Shaykhiyya”, EI2, vol. ix/416–18; Nicolas A.L.M., Essai sur le ChéÐkhism, Paris, 1910-14 ; Amir-Moezzi, M.A.,« Une absence remplie de présences : herméneutiques de l’Occultation chez les Shaykhiyya (Aspects de l’imamologie duodécimaine VII) », BSOAS 64/1, 2001, p.1-18 (trad. anglaise dans R.Brunner and W.Ende (eds.), The Twelver Shia in Modern Times : Religious Culture and Political History, Leiden, 2001). Sur leurs écrits voir EbrÁhÐmÐ KermÁnÐ Abu l-QÁsim KhÁn, Fehrest-e kotob-e… Shaykh AÎmad-e AÎsÁ’Ð va sÁ’er-e mashÁyekh-e ‘eÛÁm va kholÁÒe-ye aÎvÁl-e ÐshÁn, Kirman, 1377/1957.

[11] برای اين مفهوم، نک: KirmÁnÐ, MuÎammad KarÐm KhÁn, Rukn-i rÁbi‘, 2e éd. Kirman, 1368/1948.

[12] نک: EbrÁhÐmÐ KermÁnÐ Abu l-QÁsim KhÁn, EjtehÁd va taqlÐd, in RasÁ’el-e marÎÙm-e ÁqÁ-ye ÎÁjj AbÙ l-QÁsim KhÁn, fac-similé du ms. autographe de l’auteur, Fonds ShaykhÐ de l’EPHE (sc. religieuses), SHA. VI.5 ; 2e ed. Kirman, s.d.

[13] برای مجلسی و جريان محدثان، نک: Brunner, R., " The Role of Hadîth as Cultural Memory in Shî‘î History", JSAI , 30 (2005),318-360; Pampus, K., H., Die theologische Enzyklopadie Bihâr al-anwâr des Muhammad Bâqir al-Maglisî (۱۰۳۷-۱۱۱۰ A. H.= ۱۶۲۷-۱۶۹۹A. D.) Ein Beitrag zur Literaturgeschichte der Safawidenzeit. PhD. Dissertation. Bonn, ۱۹۷۰.

[۱۴]ما در مقاله نسبتا مفصلی که درباره سيد عبد الله شبر نگاشته ايم، پاره ای از اين مطالب را مورد تحليل قرار داده ايم. اين مقاله به زبان فرانسه در يک مجموعه مقالات درباره تشيع قرن نوزدهم منتشر خواهد شد.

[۱۵] در اينجا از حضور جريان ديگری که نسبت به جريانات ديگری که نام برديم، متأخرتر است و عميقا گرايش اخباری و حديث گرا توأم با نوعی رهيافت ضد فلسفی و ابراز عقايد ويژه مذهبی دارند، يعنی جريان مرتبط با ميرزا مهدی اصفهاني (د.۱۳۶۵/۱۹۴۶) و شاگردان مکتب فکری او در مشهد و از همه مهمتر شيخ محمود حلبی (د. ۱۳۷۶ش/۱۹۹۶)، مؤسس انجمن موسوم به "حجتيه مهدويه" و برخی ديگر از نمايندگان اين مکتب مانند شيخ مجتبی قزوينی و هم اکنون محمد رضا حکيمی، مبتکر"نظريه تفکيک"، تنها به اشاره ای نام می بريم.
سه شنبه ۳ ارديبهشت ۱۳۸۷ ساعت ۲:۱۴