آرشیو
آمار بازدید
بازدیدکنندگان تا کنون : ۱٫۹۶۷٫۴۱۰ نفر
بازدیدکنندگان امروز : ۱۵۶ نفر
تعداد یادداشت ها : ۲٫۰۸۴
بازدید از این یادداشت : ۱٫۳۸۳

پر بازدیدترین یادداشت ها :

۱- فلسفه طبيعي معتزليان مُطرِّفي

عنوان فوق در حقيقت عنوان مقاله ای است از اينجانب که در شماره اخير مجله کتاب ماه دين منتشر شده است.



در اين مقاله با اشاره گذرا به عقيده طبع و پاره اي از نظريات وابسته به تحليل افعال انسانی , مانند نظريه تولد كه از سوي برخي متكلمان معتزلي مانند معمر بن عباد , ابراهيم نظام و بشر بن معتمر مطرح شده اند ، به موضوع عليت طبيعي از منظر كلام معتزلي پرداخته شده است و با بررسي در اين باره ، اين موضوع را در نمونه متكلم نامدار خراسانی مكتب معتزلی بغداد ، يعني ابوالقاسم بلخي كعبي (متوفي ۳۱۹ ق ) مورد مطالعه قرار داده ايم . بدين منظور در این مقاله کوشش شد تا با توجه به انتساب عقیده طبائع به ابوالقاسم بلخی , البته در چارچوب عقيده توحيدی و برخلاف عقايد طبيعت گرايی الحادی , نشان دهم كه چگونه سنتي از معتزليان زيدي در يمن در قرنهاي پنجم تا هفتم قمري / يازدهم تا سيزدهم ميلادي كه موسوم به" مطرفيه" بوده اند ، به عنوان پيروان ابوالقاسم بلخي در مسائل كلامي قلمداد شده ، وعقيده طبايع را مطرح كرده اند و در مقابل از سوي گروهي ديگر از معتزليان زيدي يمن كه به شاخه بصري تعلق داشته اند ، با متهم شدن به پيروي از عقايد ملحدانه " أصحاب/ أهل الطبائع" و يا" طبعي" مورد سرزنش و انتقاد شديد قرار گرفته اند . اين امر در يمن در دو سده ياد شده موجبات توليد ادبيات قابل توجهي در مورد مسائل فلسفه طبيعي را از سوي زيديان معتزلي فراهم كرد كه تاكنون مورد توجه كافي قرار نگرفته است[۱] . علت اين امر عدم آشنايي مؤلفان غير يمني نسبت به اين تحولات ونيز از ميان رفتن اين فرقه مذهبي و از ميان رفتن آثار و تأليفات آنان بوده است . از ميان كتابهاي مطرفيه ، تا آنجا كه اطلاع داريم ، تنها دو كتاب در موضوعات كلامي باقي مانده كه تاكنون فقط يكي از آن دو مورد توجه شماري اندك از محققان قرار گرفته[۲] ( کتاب البرهان الرائق تأليف سليمان المحلي ) و دومين كتاب ( رساله شرح الفصل المروي تأليف يحيی بن الحسین البحيری ) كه مانند كتاب اول[۳] تا كنون به چاپ نرسيده ، براي نخستين بار در اين مقاله معرفي شده است.





--------------------------------------------------------------------------------

[۱] اينجانب از حدود چهار سال پيش و در مدت اقامت در پاريس اين موضوع را برای کاری دانشگاهی در دست تهيه دارد .

[۲] استاد مادلونگ نخستين بار مقاله ای درباره اهميت اين کتاب منتشر کرد . از آن پس اين کتاب مورد توجه محققان حوزه مطرفی شناسی قرار گرفته است . در کتابم پيرامون مطرفيه به اين تحقيقات اشاره کرده ام .

[۳] استاد زيد الوزير در حال آماده سازی کتاب البرهان الرائق برای انتشار است . نسخه خطی منحصر به فرد اين کتاب در کتابخانه جامع کبير صنعاء , شماره ۶۷۳ موجود است وعکسی از آن در اختيار نويسنده اين سطورقرار دارد .



۲- تحفه ای گرانقدر از کاشمر / تُرشیز

خلاصه مقاله ای از اينجانب منتشر شده در کتاب ماه دين:

حدود دوازده سال پیش از طریق دو تن از دوستان به دو عکس از دو نسخه خطی یمنی کتابی با نام متشابه القرآن دست یافتم که گرچه یکی از آن دو تنها شامل جزء دوم کتاب بود , اما دیگری نسخه ای کامل ( جز در پاره ای سطور ) بود که به همین دلیل امکان تصحیح این کتاب را برای محققان فراهم می کرد .

اما کتاب با وجود اهمیت موضوع و با وجود اینکه با مطالعه آن معتزلی بودن مولف بی تردید آشکار می شد , اما به دلیل آنکه هیچ گونه نشانی از مولف آن در منابع معتزلی و غیر معتزلی وجود نداشت و در خود کتاب و یا بر روی دو نسخه خطی آن هم اطلاع قابل توجهی درباره مولف وجود نداشت , از نوشتن درباره آن و یا اقدام برای تصحیح آن صرف نظر کردم . امید من این بود که شاید روزی اطلاع بیشتری درباره کتاب از لابلای نسخ خطی یمنی و یا معتزلی فراهم شود و یا اینکه با کشف نسخ خطی دیگری از این کتاب , بتوان شناخت بهتری درباره آن به دست آورد . درباره کتاب با استاد دکتر حسین مدرسی گفتگو کردم و به ایشان عکسی از نسخه کتاب تقدیم کردم . اما بهرحال شناخت کتاب میسر نشد . در یکی دو سال گذشته در پاریس مطلع شدم که استاد مادلونگ از طريق يکی از محققان کشور عمان به دو نسخه خطی متأخر کتاب ( در کشور عمان و با کتابت کاتبان عمانی) دسترسی پیدا کرده و با آشنايی با نسخه های يمنی کتاب که هر دو کهنتر از نسخه های عمانی هستند، تصحيح اين کتاب را در برنامه کاری خود قرار دادند. با استاد درباره نسخه های يمنی رايزنی کردم؛ نکته جالب این بود که استاد ما با وجود تبحر عميق مثال زدنی که دارند، اما تا کنون نتوانسته اند هویت دقیق مؤلف را شناسایی کنند؛ بنابراين شايد آشنايی دقيقتر با مولف هم اکنون امکان پذير نباشد. تنها می دانيم که وی به "الشیخ الامام الاجل رکن الدین ابوطاهر الطُرَیثیثی" نامبردار بوده است. در مقاله ای که در شماره اخير کتاب ماه دين نوشته ام تلاش کرده ام درباره مؤلف کتاب و ماهيت و اهميت کتاب نکاتی را در حد دانش و وقت و امکاناتم متذکر شوم. با مقايسه کتاب با کتاب متشابه القرآن قاضی عبدالجبار قويا روشن می شود که مولف ما از اين کتاب بهره گرفته است، اين نکته را استاد مادلونگ شخصا برای نويسنده اين سطور متذکر شدند، نکته ای که در وقت تأليف مقاله ياد شده تنها در حد يک ضرورت برای بررسی از سوی نگارنده مطرح شده بود و به دليل عدم دسترسی به کتاب قاضی عبدالجبار در پاريس بررسی آن برای من ميسر نبود. اميدوارم کتاب به زودی منتشر شود.

۳- هويت مؤلف شرح التذکرة

آنچه می خوانيد خلاصه ای است از مقاله منتشر شده در شماره اخير کتاب ماه دين به قلم نگارنده. نويسنده اين سطور در مقاله ديگری که برای نامه بهارستان آماده کرده است، مطالب بيشتری را درباره اين کتاب و اهميت آن ارائه داده است. اين کتاب همينک وسيله نويسنده اين مقاله برای يک چاپ انتقادی در حال آماده سازی است.

شرحی بر کتاب التذکره ابن متويه از سالها پيش در کتابخانه مرحوم اصغر مهدوي در تهران از سوی زنده ياد استاد محمد تقي دانش پژوه مورد توجه قرار گرفته بود که البته مجهول المؤلف فرض می شد و متأسفانه در تمام اين سالها اين کتاب، شايد به دليل حجم زياد آن و نيز موضوعات مطرح شده در آن که بيشتر به فلسفه طبيعی معتزليان مربوط می شود، به چاپ نرسيد. با اين وصف کتاب در پاره های از تحقيقات معتزلی شناسی مورد توجه قرار گرفته است و استاد مادلونگ نيز در مقاله خود درباره ابن متويه در ملحقات دايرة المعارف اسلام ليدن، به اين شرح مجهول المؤلف اشاره کرده اند.

خوشبختانه اخيرا شرح کتاب التذکرة از سوی خانم اشميتکه و با همت مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ايران با همکاری مؤسسه مطالعات اسلامی دانشگاه آزاد برلين- آلمان به صورت عکسی و به همراه مقدمه ای عالمانه و فهارس متنوع (ونيز مقدمه فارسی استاد دکتر پورجوادی) منتشر شده است که استفاده از اين متن مهم را آسان می کند. نويسنده اين سطور با اين کتاب از سالها پيش از طريق عکسی از آن در کتابخانه دانشگاه تهران آشنا شدم و همواره آرزومند بودم که اين متن را به صورت محققانه منتشر کنم. به هر حال همانطور که خانم اشميتکه متذکر شده اند، اين کتاب تأليفی است از معتزليان ايران و نه يمن و اساسا اين نکته را نيز می بايست اضافه کنم که از نيمه سده ششم، عمده کتابهای کلامی معتزلی مشربانه زيديان يمنی محدود است به کتابهای دو امام المتوکل احمد بن سليمان و المنصور بالله عبدالله بن حمزه و حلقه شاگردان و نزديکان آنان که عموما کانونی ترين محور بحثهای آنان در رابطه با عقايد مطرفيه است که در آن دوران نزاع سختی ميان آنان و امامان زيدی هوادار گرايش بهشمی در جريان بوده است. از دوران پيش از اين دو امام در سده ششم قمری اساسا تأليف مستقلی در کلام معتزلی در ميان زيديان يمنی گزارش نشده و به طور کلی زيديان يمنی تنها در دوران امام احمد بن سليمان است که مستقلا با مکتب کلامی بهشميه از طريق زيديان ايرانی آشنايی حاصل کردند. پيش از اين البته آشنايی ها تنها در سطح روابط کلی زيديه و معتزله بود که ريشه در افکار و مکتب الهادی الی الحق داشت که ما اين مسئله را در جای خود بررسی کرده ايم[۱]. همچنين گفتنی است که اين نسخه از نمونه های منحصر به فرد کتابهای معتزليان و حتی زيديان ايرانی است که ريشه آن نه به يمن بلکه به خود ايران می رسد، چرا که عمده نسخه های خطی زيدی و معتزلی موجود در کتابخانه های ايران، نسخه های يمنی هستند که سر از ايران پيدا کرده اند و خط آن نسخه ها هم خطی يمنی است.

در اينجا صرفا تلاش می کنم در رابطه با هويت مؤلف اين کتاب مطالبی را متذکر شوم. در متن اين شرح، يک جا نامی از کسی به نام ابوجعفر محمد بن علی مزدک آمده که از وی با تعبيری قابل تأمل ياد شده است:" قال الشيخ ابوجعفر محمد بن علي مردک (يا مزدک) ادام الله توفيقه... " . در اينجا نيز همانند صدها مورد ديگر شرحی از قطعه ای از کتاب التذکرة، با تعبير "قال" همراه است، در حالی که برخلاف ساير موارد، گوينده در اينجا به طور روشن معرفی شده است. در ساير موارد تنها به ذکر عبارتی مانند" قال أيده الله" بسنده می شود که اين تعبير روشن است از سوی شاگرد مقرر بيان شده است. به نظر من تعبير"ادام الله توفيقه" در دنباله نام ابوجعفر محمد بن علي مزدک (يا مردک) و مقايسه با تعبير "قال أيده الله" در ساير موارد به روشنی گويای آن است که شارح کسی جز خود او نيست. در اينجا مسئله نقل قول از يک شخص از سوی شارح نيست، بلکه مسئله به نام شارح برمی گردد. همين مورد خوشبختانه برای ما کافی است تا تحقيق خود را درباره هويت شارح و در حقيقت زمان تأليف کتاب دنبال کنيم. سؤال اين است که اين ابوجعفر محمد بن علي مزدک (يا مردک) کيست؟

سند ثبت شده بر روی برگ نخست تعليق شرح الاصول الخمسه فرّزادی موجود در کتابخانه جامع کبير صنعاء که هنوز متأسفانه چاپ نشده است، کليد حل معمای ماست. در اين سند که در حقيقت سند روايت اصول عقايد معتزلی است، کاتب نسخه می نويسد که اين اصول را بدين ترتيب اخذ کرده است: "من الفقيه الامام الأوحد نجم الدين احمد بن أبی الحسين (درست: أبی الحسن) الکني و هو عن الفقيه الامام الاجل محمد بن أحمد الفرزاذي و هو عن عمه الشيخ السعيد البارع اسماعيل بن علي الفرزاذي وهو عن محمد بن مزدک وهو عن أبي محمد بن متويه وهو عن الشيخ أبي رشيد النيسابوري وهو عن قاضي القضاة عماد الدين عبدالجبار بن أحمد رحمه الله وهو عن الشيخ المرشد أبي عبدالله البصري وهو عن الشيخ أبي علي بن خلاد...[۲]"

بنابراين محمد بن مزدک به عنوان شاگرد ابن متويه، ناقل تعاليم قاضی عبدالجبار در شرح الاصول خمسه و ساير موارد برای نسلهای بعدی بوده است. بدين ترتيب شارح خود از شاگردان ابن متويه بوده و بنابراين در اواخر قرن پنجم فعال و معاصر حاکم جشمی بوده است و به دليل شاگردی ابن متويه، کتاب او را در حوزه درسی خود تدريس می کرده و کتاب حاضر حاصل همين درسها و در نتيجه درسنوشتهای اوست. از سند ياد شده نيز همين امر روشن است که او در ری می زيسته، چرا که اين سند در بخش اخير خود همه مربوط است به عالمان اهل ری.
--------------------------------------------------------------------------------

[۱] عجالتا در اين مورد نک: مقاله من در رابطه با مطرفيه که در شماره پيشين همين مجله منتشر شده است. نيز نک: کتاب من با عنوان معتزله در يمن ( در دست انتشار)

[۲] نک: مقدمه عبدالکريم عثمان بر شرح الاصول الخمسة،قاهره، ۱۳۸۴ق/۱۹۶۵م، ص ۲۴، حاشيه شماره۱







۴- دين و دولت در دولتهاي زنگيان و ايوبيان

مقدمه مقاله ای از اينجانب که در شماره اخير مجله کتاب ماه دين به چاپ رسيده است:



بررسي جايگاه دين در عصر سلاجقه و مناسبات «دين» و «نهاد ديني» با «دولت» در دوران آنان، نشان مي دهد که سلاجقه و خاصتاً با کوشش هاي خواجه نظام الملک (د ۴۸۵ ق) توانستند در خراسان و سپس در ديگر نقاط تحت حکومت خود، مناسبات خويش را با علما به شکل قابل قبولي براي طرفين تنظيم کنند. خواجه با تأسيس سلسله مدارس نظاميه در اين مهم کوشيد و توانست با ايجاد توازن ميان دو قدرت مذهبي آن دوران يعني شافعيان و حنفيان و نهادينه کردن نظام آموزشي و سلطه ديني آنان از يکسو و بدعت آلود خواندن گفتمان هاي ديني غير «سني» رايج عصر، خاصه انديشه ديني اسماعيليه (که يکسره مشروعيت خلافت عباسي را منکر بود) و ارائه تفسيري از آنها در چارچوب يک نظام ايدئولوژيک نفي «ديگري» از ديگر سو، فضايي ايدئولوژيک براي نظام مشروعيت حکومت سلاجقه در چارچوب تفکر سني خلق کند و مذهب «اهل سنت و جماعت» را ايدئولوژي حکومت تلقي نمايد. بدين ترتيب اهل سنت و جماعت، مذهب رسمي حکومتهاي تحت پوشش خلافت عباسي بغداد و سپس قاهره گرديد. اين حالت نخست در خراسان (ايران) در عصر سلاجقه نتيجه بخشيد و سپس در نقاط ديگر و بويژه در عصر حکومت نورالدين زنگي و سپس ايوبيان و مماليک در مصر و شام. به نظر ما مهمترين مشخصه ايدئولوژيک اين نظام مشروعيت بنيادي، همانا تصويرگري «بدعت» تشيع (خاصه اسماعيلي) در برابر سنت «جماعت» بود و از همين ساختار ايدئولوژيک تغذيه مي شد . اختلافات محدود و مشروع فقهي و يا كلامي / اعتقادي براي حكومت در بيشتر اوقات صرفا در سقف وحدت مذهبي و ايدئولوژيك ياد شده قابل پذيرش بود و همين امر موجب مي گشت که «نهاد علما» در مقام نظر و عمل تحت کنترل حکومت باشد. از سوي مقابل نيز حکومت هميشه خود را در برابر اربابان شريعت متعهد مي ديد تا از سنت دفاع کرده و در برابر گرايشهاي بدعت آلود مقاومت کند و «پاسبان» شريعت باشد. بنابراين بايد عصر سلاجقه و به شکل مشخص دوران وزارت خواجه نظام الملک را عصر صورتبنديهاي مذهب اهل سنت و جماعت ، حداقل در بخش شرقي جهان اسلام دانست و نماد چنين حرکتي را تأسيس مدارس نظاميه تلقي کرد.

چنانکه مارگارت مالامود به درستي توضيح داده است، «پس از انحطاط خلافت عباسي در ميانه قرن چهارم/دهم، حکومتهاي مستقل محلي و سردمداران جديد، در سرتاسر امپراتوري قديم جايگزين حکومت متمرکز عباسي شدند و اداره امور را در اختيار گرفتند. خراسان نخستين اجتماع مسکوني و آبادي بود که سلسله ترک نسب غزنوي (تأسيس در حدود ۳۸۵ –۳۸۸ ق/ ۹۹۴ – ۹۹۸ م.) و ترکمانان سلجوقي (تأسيس ۴۳۱ق /۱۰۴۰ م) با آن روبرو شدند. اين فاتحان بيگانه، براي حکومت کردن به مساعدت رهبران مذهبي و ديوان سالاران خراساني متکي بودند. طي قرنها، علما و صوفيان، ساختارهاي قدرت و تشکيلات خويش را به طور مستقل و جدا از حکومت توسعه داده بودند. اين ساختارها و نهادهاي مذهبي (آموزشگاه هاي علوم ديني)، که به نظر مي رسد معرّف ابعاد اعتقادي و اجتماعي اسلام بوده، به تدريج زير چتر حمايت حکومتهاي رسمي قرار گرفت. در تحول تازه سياسي، حکومت گران جديد به خاطر جلب حمايت اقشار مذهبي و مشروعيت بخشيدن به دولت، اين گروه را به اشکال مختلف، از جمله تأسيس مدارس، خانقاه ها و پرداخت مقرريهاي منظم و غيرمنظم تقويت و پشتيباني کردند. نمونه هايي از اين نوع همکاري ميان حکومت و طبقات مذهبي را مي توان نخست در خراسان و سپس در بغداد و ايالات مختلف قلمرو سلجوقيان مشاهده کرد.»

راهي که سلاجقه به ياري نهادهاي مذهبي سني بنياد گذاشتند و موجب گرديدند که اهل سنت و جماعت، به عنوان مذهب رسمي دولت تحت حمايت خلافت مطرح شود، نورالدين زنگي و ايوبيان به جدّ پي گرفتند. در اين مسير و در جهت تثبيت اين ديدگاه و تحکيم روابط نهاد ديني و دولت از يکسو در نفي بدعت ها و «دگرانديشي» ها کوشيدند و از ديگر سو با تأسيس مدارس و آموزشگاه هاي ديني و تخصيص اوقاف براي آنها، کوشيدند روابط خود را به شکل متناسب با نهاد ديني تنظيم کنند ؛ گرچه به قدرسلاجقه در کنترل نهاد ديني موفق نبودند. هر دو مسئله در جلب حمايت خلفاي عباسي از آنها و کسب مشروعيت به واسطه به رسميت شناختن حکومت آنان از سوي خليگان بغداد موثر افتاد.

از ديگر سو نيز به دليل فعاليت جهادي صلاح الدين ايوبي و جانشينانش در حمايت از سرزمينهاي خلافت در برابر هجوم صليبي، ايوبيان به عنوان يک حکومت مشروع و مدافع «سنت»، «جماعت» و «خلافت» معرفي شدند. ما در ابتدا، کوشش هاي نورالدين زنگي در جهت تحکيم پايه هاي مشروعيت حکومت خويش و همچنين تثبيت مناسبات حکومت با علما و نهادهاي مذهبي را که از طريق دنبال کردن اهداف «جماعت» يعني حفظ سرزمين اسلام از بدعتها و فتنه ها و حکومتهاي غيرمشروع و نيز تثبيت مذهب اهل سنت و جماعت از طريق تعقيب دگرانديشان و مخالفان مذهبي و همچنين تائيد نهادهاي مذهبي از ايشان از طريق تأسيس مدارس و ياري رساندن به فعاليتهاي مذهبي عالمان دين و از همه مهمتر عمل به شريعت اسلامي در تدبير حکومت و در مقام قضا، سامان مي گرفت و به کنترل علما مي انجاميد مورد بررسي قرار مي دهيم و سپس به حکومت ايوبيان وخاصه عصر صلاح الدين خواهيم پرداخت.
پنجشنبه ۲۴ اسفند ۱۳۸۵ ساعت ۶:۰۵
نظرات



نمایش ایمیل به مخاطبین





نمایش نظر در سایت