آرشیو
آمار بازدید
بازدیدکنندگان تا کنون : ۱٫۹۶۷٫۳۰۹ نفر
بازدیدکنندگان امروز : ۵۸ نفر
تعداد یادداشت ها : ۲٫۰۸۴
بازدید از این یادداشت : ۷۹۵

پر بازدیدترین یادداشت ها :
به تازگی کتابی درباره فضل بن شاذان در قم توسط مؤسسه کتابشناسی شیعه منتشر شده است، تألیف آقای مهدی بیات مختاری. این کتاب در ۹۰۲ صفحه منتشر شده اما بی هیچ گفتگو باید بگویم بخش اعظم کتاب می توانست در کمتر از صد صفحه و بل پنجاه صفحه خلاصه شود. بخش اعظم کتاب یا نقل های مستقیمی است که جا به جا خود آنها و یا مضامین آنها تکرار شده و یا مطالب بسیاری درباره مشایخ و شاگردان و مطالب غیر مستقیم با ابن شاذان در طول کتاب مطرح شده که بدین ترتیب حجم کتاب را بی دلیل بالا برده است. دست آخر آنچه از این کتاب به دست می آید و برای شخصیت علمی و زندگانی ابن شاذان از آن قابل استفاده است گویا حتی به اندازه مطالب مقاله ای نیست که بیست سال پیش در دائره المعارف بزرگ اسلامی درباره ابن شاذان نوشته و منتشر شد. نویسنده به ویژه در ذیل بحث از کتابهای ابن شاذان به بیان احتمالات بی مورد پرداخته و گاه مطالبی را مطرح کرده که اصلاً معلوم نیست بر اساس چه میزان و معیاری طرح شده است مثل اینکه احتمال داده اند کتاب المعیار والموازنه ای که به نام ابو جعفر اسکافی چاپ شده (و به نظر ما تألیف خود اسکافی است؛ در این باره نک: کتاب بررسیهای تاریخی) تألیف فضل بن شاذان است. آشکار است نویسنده حتی یکبار هم کتاب اسکافی را تورق نکرده است تا بداند آن نوشته نمی تواند تألیف یک عالم شیعی و امامی باشد. جای ديگر كتاب اللطيف ابن شاذان را كتابی درباره اسم اللطيف خداوند دانسته اند، در حالی كه روشن است اين كتاب درباره موضوعات لطيف كلامی و در واقع بحثهای دقيق الكلام بوده است. به هرحال به سبکی که این نویسنده کتاب را تنظیم کرده برای شخصیتی مانند شریف مرتضی با آن همه آثاری که از او موجود است محتملاً بشود کتابی در پانصد مجلد نوشت. من در این نوشته به مطالب این کتاب کاری ندارم. سخن من درباره گفتگویی است با محقق دانشمند جناب آقای مددی که در پایان این کتاب درج شده و مشتمل است بر مطالبی درباره فضل بن شاذان. این بخش از کتاب در واقع مفیدترین قسمت این کتاب است و بحثهای ایشان در رابطه با نظریات فقهی و اصولی ابن شاذان بی نهایت مفیدند. من چون خود تاکنون مقالات متعددی درباره ابن شاذان در سایت کاتبان و در کتاب بررسیهای تاریخی منتشر کرده ام و فصلی هم از کتابم درباره احادیث غیبت (اصلاً رساله دکتری. در دست چاپ، انتشارات بریل، آن فصل گسترش یافته چند مقاله ای است که پیشتر در سایت کاتبان منتشر شد اما تنها یکی دو سالی است که تعدادی از آن مقالات را به دلیل درج در کتابی که بدان اشاره کردم از سایت حذف کرده ام) در خصوص ابن شاذان است، مناسب دیدم چند نکته ای در حاشیه مطالب این قسمت در اینجا ارائه دهم. بخشی از مطالبی که در این کتاب و همچنین در گفتگو با دانشمند جناب آقای مددی درباره اسناد حدیثی ابن شاذان در آثار محدثان بعدی و از جمله در کتابهای اربعه و اشتباهاتی که در اسناد حدیثی در این رابطه دیده می شود و نیز آنچه درباره آثار او به ویژه درباره قائمیت ارائه شده پیشتر توسط نویسنده این سطور در آنچه ذکرش رفت تفصیلاً بحث شده است اما متأسفانه جز در یک مورد آن هم در حاشیه تقریرات کلام استاد مددی بدانها اشاره ای نرفته است (به هر حال در این کتاب بحث از آثار ابن شاذان در قائمیت به اجمال برگزار شده است. برای متن بازسازی شده تعدادی از آثار ابن شاذان، نک: سایت کاتبان و نیز کتاب المتبقي من کتب مفقودة كه متن آن در سايت آكادميا در دسترس است).
من در اینجا برخی نکات را حاشیه وار متذکر می شوم:
۱- ص ۷۸۳: عناوینی مانند الجواهر والأعراض در میان تألیفات ابن شاذان را ایشان دلیلی بر آشنایی با فلسفه یونانی دانسته اند. ابن شاذان البته به گواهی عناوین آثارش با فلسفه ارسطویی آشنایی داشته اما در این عنوان مقصود جواهر و اعراض به عنوان دو اصطلاح اهل کلام است که لزوماً به معنی آشنایی با فلسفه های یونانی نیست. ایشان در ص ۷۸۹ مطلب دیگری ابراز داشته اند مبنی بر اینکه کتاب الأعراض والجواهر ابن شاذان همان فصل قاطیغوریاس است در حکمت یونان. روشن است که باب قاطیغوریاس و یا مبحث مقولات در منطق ارسطویی ربطی به آنچه مقصود از مباحث جواهر و اعراض در طبیعیات کلام (دقیق الکلام و مباحث دقیق آن) است (و حتی مباحث فلسفی مرتبط با الهیات بالمعنی الأعم فلسفه اسلامی) ندارد. نگاهی گذرا به کتابهای کلامی و فلسفی مسئله را روشن می کند.

۲- ص ۷۸۶ تا ۷۸۸: در عنوان کتاب النقض علی الاسکافی فی تقویة الجسم نوشته اند تقویت جسم بی معنی است و شاید مقصود ثنویت جسم است. باید پرسید ثنویت جسم دیگر چه صیغه ای است؟ به نظر ما یا تقویه الجسم در این عنوان تحریفی است از حقيقة (يا:تقویم) الجسم و یا تقویه در آن به کلی کلمه ای است الحاقی؛ یعنی از اضافه حاشیه توضیحی است داخل متن. به هرحال چنانکه می دانیم بین هشام بن الحکم و اصحابش همانند ابن شاذان از یک سو و معتزله از دیگر سو درباره معنای جسم اختلاف نظر بوده است. در همینجا دانشمند آقای مددی، اسکافی را اسکافی سنی می خوانند و مطلب را به حنابله و بحث تجسیم می کشانند. این البته به کلی خارج از بحث و بی ارتباط است با مقصود اصلی نزاع میان معتزله و هشام بن الحکم که در واقع چنانکه می دانیم درباره مفهوم جسم بوده و اینکه آیا شئیت مستلزم جسمیت است یا خیر؟

۳- ص ۷۸۸: گفته شده که قمیها (مقصود محدثان قم) تفکرشان به اشاعره نزدیک بوده. آشکاراست که این سخن پذیرفتنی نیست و به کلی خلاف واقع است. قميها را نهايت بايد از اصحاب حديث اماميه دانست. اصحاب حديث اماميه طبعاً با اشاعره تفاوت داشته اند. اصولاً اين ديدگاه كه گويی تفكر در عالم اسلام يا معتزلی بوده و يا اشعری كه در كلمات برخی ديگر از بزرگان قوم نیز دیده می شود بر پایه تصور و شناخت نادرستی است از تاریخ تفکر در تمدن اسلامی.

۴-ص ۷۹۰: مقصود از الثنویه را در عنوان الرد علی الثنویه ثنویان زرتشتی احتمال داده اند. باب رد بر ثنویان در آثار کلامی موجود است و معلوم است که مقصود از آنان عامه ثنویان است و نه خصوص رد بر آیین مزدیسنایی. اما اینکه ایشان گفته اند که در عنوان الرد علی الدامغة (فی النبوة) منظور برخی اهالی شهر دامغان است به نظرم جای بحث و گفتگو در آن ندارد و به کلی آدرسی است اشتباه. به احتمال بسيار زياد اینجا مقصود ردیه ای است بر کتاب مشهور و جنجالی ابن الراوندی با عنوان الدامغ در بحث قرآن (و طبعاً مرتبط با بحث نبوت).

۵- ص ۷۹۰: از مطلب ایشان ذیل کتاب اثبات الرجعة معلوم می شود که جناب آقای مددی برای نسخه خطی مجعولی که در مجله تراثنا به نام ابن شاذان منتشر شده اعتباری قائلند. ضمناً آن کتاب نباید ربطی به کتاب ابن شاذان با عنوان اثبات الرجعة داشته باشد، بلکه اثبات الرجعة ظاهراً چنانکه از عنوانش پیداست کتابی در اثبات کلامی مبحث رجعت بوده است. به هرحال متنی که در تراثنا چاپ شد بر پایه نسخه مجعولی است که نباید آن را از ابن شاذان دانست.

۶- ص ۷۹۰: مقصود از کتاب الرد علی الغالیة المحمدیة را ایشان گروهی از غلات دانسته اند که بلافاصله پس از رحلت پیامبر ایجاد شدند و قائل به عدم مرگ پیامبر بودند. ضمن اینکه هیچ کتاب فرق شناختی از وجود چنین فرقه ای بلافاصله پس از پیامبر گزارشی ندارد باید گفت که ظاهراً مقصود غلاتی از میان شیعه هستند که در مورد پیامبر قائل به الوهیت بوده اند، برخلاف غلاتی که به الوهیت حضرت امیر معتقد بوده اند. شرح آنان در آثار فرق شناختی موجود است. ایشان در نهایت چنین احتمالی را مطرح کرده اند اما گفته اند که بعید است آنان تا زمان ابن شاذان باقی بوده باشند. روشن است که عمده فعالیت گروه های غلات شیعی مرتبط با این موضوع (از میان علیائیه و سلمانیه و محمدیه و بعدتر در میان نصیریه) درست در همین نیمه سده سوم قمری و بعدتر از آن بوده است. احتمال ضعیف دیگری هم هست و آن اینکه مقصود هواداران فارس بن حاتم باشند که به امامت سید محمد و بعد از او به امامت جعفر کذاب باور داشته و عقایدی غالیانه از آنها در منابع نقل شده است.

۷- ص ۷۹۲ تا ۷۹۳: مطالبی درباره احتمال سهم احمد بن الحسین بن سعید الأهوازی در انتقال آثار شیعی به نصیریان شام گفته شده که هیچ مبنایی ندارد و در هیچ کجا گواهی نشده است (آنچه هم در این رابطه برخی در خصوص اسماعیلیه گفته اند ناشی از خلط میان شخصیتهایی است با نام های مشابه و البته جای بحث آن اینجا نیست. مرحوم علامه محمد خان قزوینی و برخی دیگر جوانبی از این مسئله را بحث کرده اند). کتاب الرد علی احمد بن الحسین (در نسخه شیخ: احمد بن یحیی؛ که به احتمال زیاد این ضبط درست است) به احتمال قوی ردیه ای بوده است بر ابن الراوندی، معاصر ابن شاذان. سال درگذشت ابن الراوندی|ابن الریوندی محل اختلاف است اما آنچه صحیحتر است آن است که او معاصر ابن شاذان بوده و چند سالی بعد از او هم زنده بوده است (در این مورد نک: مقاله ابن راوندی در دائرة المعارف بزرگ اسلامی به قلم شادروان استاد عباس زریاب خویی). اینکه نام او را به صورت احمد بن یحیی آورده و نه ابن الریوندی یا ابن الراوندی احتمالاً به دلیل آن است که چنانکه می دانیم در دوران ابن شاذان، آرای ابن راوندی در محافل مختلف خراسانی بسیار آشنا و البته جنجال برانگیز بوده است. ابن راوندی خود با خراسان پیوند داشته و شاید اواخر عمر آنجا زندگی را سپری کرده بود. بنابراین عنوان احمد بن یحیی به شکل مطلق معطوف بدو می شده است. اینکه از چه زمان او بیشتر به عنوان ابن الراوندی و یا ابن الریوندی معروف شده محل بحث است. شرح همه این مطالب البته جای خود را می طلبد.

۸- ص ۷۹۳: درباره الاصم در عنوانی از آثار ابن شاذان بدون معرفی او به این اکتفا شده که او از بزرگان اهل سنت است. این در حالی است که ابو بکر الأصم یک معتزلی مطرود بسیار مهم در تاریخ اندیشه کلامی است و سنیان هم او را مطلقاً قبول نداشته اند. طبیعی است که باید در بحث های تاریخی در حوزه علم کلام رعایت دقت در این اصطلاحات را کرد و الا خلط مطالب را سبب ساز می شویم. در اصطلاح فنی، معتزلیان غیر از اهل سنت اند.

۹- ص ۷۹۳: در ذیل عنوان الرد علی الیمان (البیان) بن رئاب بی دلیل او را با بیان بن سمعان از غلات معروف شیعی یکی گرفته اند (بنان که در اینجا در این گفتگو آمده از اشتباهات و تصحیفات رایج در کتابهاست در زمینه نام بردن از این غالی مشهور شیعی کوفه). اینجا البته مقصود یمان بن رئاب از عالمان و متکلمان معروف خوارج است كه برادرش علي بن رئاب از محدثان شيعی معروف است. درباره اختلافات اين دو برادر در منابع مطالبی گزارش شده است.

۱۰- ص ۷۹۳: ذیل عنوان کتاب السنن فی الفقه آن را تألیفی از ابن شاذان دانسته اند . در حالی که آشنایان با آثار ابن شاذان می دانند که در اینجا خلطی میان ابن شاذان سنی و شیعی در منابع صورت گرفته است. البته احتمال قوی دارد که ابن شاذان هم کتابی به نام کتاب السنن داشته که ربطی به السنن فی الفقه منسوب به ابن شاذان رازی سنی نداشته است. شیخ طوسی در فهرست تصریح می کند که آنچه ابن ندیم گفته مربوط است به ابن شاذان رازی سنی مذهب و در واقع اشتباه او را تذکر می دهد. این را هم اضافه کنم که به تازگی کتابی منسوب به این ابن شاذان سنی مذهب در موضوع سور قرآن به چاپ رسیده است.

۱۱- ص ۷۹۵: گفته شده که مقصود از عنوان المعیار والموازنة در فهرست آثار ابن شاذان باید کتاب الایضاح باشد. این مطلب درست است و من خود سالها پیش این مطلب را در مقاله ای در سایت کاتبان که همینک در کتاب بررسیهای تاریخی هم دیده می شود بحث کرده ام (بر اساس نسخه ای از کتابخانه آیة الله مرعشی که در فهرست آنجا هم معرفی شده. آن زمان که من آن مقاله را می نوشتم، فهرست را ندیده بودم و تنها بر پایه کتاب المناقب که کتابخانه علامه مجلسی چاپ کرده است با عنوان نسخه آشنا شدم). اما جالب است بدانیم که چند صفحه بعدتر گفته می شود که اصلاً کتاب الایضاح مشکوک است که از ابن شاذان باشد. به هرحال مطالبی که در ضمن صفحات ۸۱۱ تا ۸۱۸ مطرح کرده اند بر پایه نقد دقیق درون متنی نیست و به همین دلیل در نهایت کتاب را مشکوک الانتساب دانسته اند؛ گو اینکه در قسمتهای دیگر در بحث از عقاید ابن شاذان بدان استناد شده است. درباره انتساب الایضاح به شکل مستوفی جای دیگر بحث کرده ام. در آن مقاله که ذکرش رفت تنها ضمن بحث از عنوان المعیار والموازنة مختصراً بر اساس قرائن دیگر نشان دادم که انتساب کتاب به ابن شاذان علی الأصول بلا مانع است، گرچه تفصیل مطلب با ادله مختلف آن به زودی انتشار خواهد یافت. به هرحال برخلاف نظر استاد مددی مطالب کتاب ابن شاذان به دوران او می ماند و اتفاقاً بحثهای کلامی و اعتقادی آن کتاب ابداً تأثیرات بعدی در کلام شیعی را نشان نمی دهد. ایشان در مقابل معتقدند که مطالب این کتاب به سده چهارم بیشتر شباهت دارد.

۱۲- ص ۷۹۷ در حاشیه ۲ مقصود از مثلثه در الرد علی المثلثة را علاوه بر مسیحیان (که باید مقصود همانها باشند با توجه به عقیده تثلیث) مانویان هم دانسته اند و بعد ابراز شده که شاید مانویان هم مقصود باشند چرا كه محتملاً آنها به سه مبدأ قائلند. روشن است که شناخت ما از مانویان نیازمند طرح این احتمالات نادرست نیست (در زبان فارسی به کتاب سید حسن تقی زاده در این زمینه می توان مراجعه کرد).

مطالب دیگری هم در آن گفتگو هست که به همین اندازه بسنده شد؛ به ویژه اینکه بخشی از مطالب آن قبلاً در مقاله ابن شاذان در دائرة المعارف بزرگ اسلامی هم مطرح شده و من را در نقد آن مقاله نوشته ای دیگر است که امیدوارم به زودی تحریر آن تکمیل شود. به هرحال این انتقادات به معنی انتقاد از ناشر نیست. تا آنجا که من دیده ام به ویژه چاپ آثاری مانند جرعه ای از دریا اثر فقیه و رجالی محقق آية الله شبيری زنجانی از كارهای مفيد اين مؤسسه است؛ولله الحمد اولاً وآخراً.
پنجشنبه ۳ دي ۱۳۹۴ ساعت ۱۰:۰۹
نظرات



نمایش ایمیل به مخاطبین





نمایش نظر در سایت