آرشیو
آمار بازدید
بازدیدکنندگان تا کنون : ۱٫۹۷۷٫۳۳۸ نفر
بازدیدکنندگان امروز : ۸۱۱ نفر
تعداد یادداشت ها : ۲٫۰۸۴
بازدید از این یادداشت : ۱٫۳۹۱

پر بازدیدترین یادداشت ها :

تاکنون چند يادداشت و مقاله درباره مکتب تفکيک منتشر کرده ام. البته آشنايی نويسنده اين سطور با دعاوی اين جريان فکری به خيلی سال پيش بر می گردد و تقريباً عمده نوشتجات آنان را خوانده ام. برای کسی که اندکی تاريخ سياسی و اجتماعی اسلام را خوانده باشد و نيز تاريخ باورها و عقايد را در گستره تمدن اسلامی کم و بيش بداند و البته مطلع از فلسفه و علم کلام و عقايد مذهبی باشد، خيلی ساده با مطالعه افکار اين جريان برايش روشن می شود که اين جريان فکری عمدتاً متکی است بر انواعی آميخته از افکار و بی توجه به تاريخ و سير تحولی مباحث اعتقادی و البته نا آگاه نسبت به سير تحولی علوم مختلف اسلامی. اما اينکه چرا بايد بدانها پرداخت به اين دليل است که به نظرم افکار اين جريان به هر حال و لو در شکلهای ديگر کم و بيش به دليل وجود همين رويکردهای غير تاريخی در سطوح مختلف وجود داشته و دارد و بی ترديد اين نوع طرز فکر در محيطهای مذهبی همواره در شکلهای مختلف مجال ظهور می يابد.
تصور عمومی اصحاب اين مکتب که از گونه ای قطبی انديشی در تحليل عقايد و باورها و حق و باطل بودن مطلق اين و يا آن جريان فکری رنج می برند اين است که در دوران امامان شيعه (ع) جريان توطئه بر انگيزی وجود داشته با هدف واحد و البته با شيوه های مختلف و با بهره گيری از همه گونه تمهيد فکری و مذهبی تا در برابر تعاليم امامان، جريان و مکتب کاملاً و صد در صد مخالفی را برنامه سازی کنند و نتيجه آن هم شده است بروز مکاتب مخالف کلامی و نهضت ترجمه و بروز فلسفه اسلامی و از اين دست. طبعاً آشنايی با تاريخ علم کلام در چند قرن نخستين و آشنايی با نحوه شکل گيری نزاعهای مذهبی و کلامی و بروز نهضت ترجمه و شکل گيری جريانهای فلسفی و کلامی کاملاً خلاف اين را نشان می دهد. در سلسله دروس فارسی معارفی مرحوم حلبي فی المثل آن چيزی که خيلی بروز و ظهور دارد اين نوع نا آشنايی با تاريخ علوم اسلامی است. نمونه ای از آن تفسيری است که آن مرحوم در رابطه ادبيات عرب و مکاتب نحو کوفی و بصري دارد و اينکه تلاش ها و آرای شماری از نحويان را با هدف محو تعاليم اهل بيت قلمداد می کنند. از نظر آن مرحوم هر آنچه اهل بيت در مباحث توحيدی گفته اند نه بالمآل و بل مستقيماً در رد افکار فلسفی و عرفانی بيان شده؛ مباحثی که اساساً در مباحث فلسفی محدود دوران امامان اصلاً مجال طرح نداشته و بعدها در مکتب ابن سينا و يا ابن عربی تازه از آنها بحث شده است. تصور عمومی آن مرحوم اين است که فلسفه ابن سينا عيناً همانی است که ارسطو نوشته و گفته بوده و در دوران نهضت ترجمه که در زمان امامان واپسين در بغداد در جريان بوده عيناً مباحث اصالت وجود و ماهيت و تشکيک در وجود و حرکت جوهری و وحدت وجود و از اين دست مسائل عيناً مطرح بوده است؛ همه اين سخنان هم به اين دليل ترجمه و تبليغ می شده که در برابر مکتب اهل بيت، مکتبی بشري و سراسر شيطانی و به دور از "دلالت ولي الله" برسازند. آنچه آن مرحوم در رابطه با مباحث اسماء و صفات باری نوشته و گفته است تقريباً کاملاً بر اساس شناخت نادرست از طرح اين مباحث در ميان معتزله و جهميه و بعداً اشاعره و شيعه و غيره دارد و تمام جزييات پيچيده اين مباحث را به کناری می نهد، به تصور اينکه با ساده کردن و يا نا ديده گرفتن تحول طرح اين مباحث، می شود جوهره اين نوع مسائل را ناديده گرفت و آنرا به تعدادی مطالب بسيار سطحی تقليل داد.
در اينجا آنچه در دروس فارسی معارف در رابطه با تمايز دو مکتب نحوی کوفه و بصره ابراز شده عيناً نقل می شود تا بيشتر با ديدگاه غير تاريخی اين مکتب آشنايی يابيم:
"... لهذا از نظر علمي، فلسفه‎ء يونان در دوره‎ء خلفاي بني العباس ترجمه شد و داخل مسلمين توسعه پيدا کرد تا اين که معارف اهل البيت را از بين ببرند و آن را بکوبند. اينها روي همين مقصد، ادبيت را هم تغيير دادند. عربها دو نوع هستند. عرب عدنان و عرب قحطان. عرب عدنان، عرب اسمعيلي الهي است. لغت عرب تا قبل از حضرت اسمعيل لغت گنگ و گيجي بود و و به قول خودشان لغتي 'مات عريبي` بود. لغت قحطاني بود. قحطاني منتسب به يعرب بن قحطان است که او را ابو العرب مي‎گويند. در دوره‎ء حضرت اسمعيل، خداوند متعال لغت الهي عربي خويش را بر آن حضرت نازل فرمود. اين لغت فصحاي عرب است و به تعبير اهل فن، لغت عربي عدناني است نه قحطاني. به اين مسئله روايات بسياري اشاره شده که 'الهم اسمعيل الهاما` لغت عربي الهي همان لغت قرآن است که به اسمعيل الهام شده است. پس از اسمعيل فرزندان او فاسد و بت پرست شدند و بر خلاف توحيد عمل کردند و اين لغت اندک از ميانشان محو شد تا اين که مجددا لغت الهي اسمعيلي به وجود مسعود حضرت خاتم الانبياء صلي الله عليه و آله و سلم و به قرآن مبين احياء گرديد. ادبيت الهيه غير از ادبيت قحطاني است که بعدها ادبائي چون سيبويه‎ها و اخفش ها و تفتازاني ها به دستياري خلفاي عباسي و بعد از آنها از اواخر دوران اموي به بعد درست کردند در مقابل ادبيت الهيه و کانون اين توطئه هم در بصره بود. کوفيين چون مدت زيادي زير دست امير اموء‎منين علي بن ابيطالب صلوات الله عليه بودند ادبيت اهل البيت را از آن حضرت آموختند و لذا مقداري به ادبيت الهيه نزديکترند. در ادبيت الهيه و لغت اسمعيلي، 'اسم` به معناي علامت است و از 'وسم` گرفته شده است. مي‎گويند اين لفظ ابتدئا 'وسم` بوده که به 'اسم` تبديل شده است و گاهي هم 'واو` و 'الف` اسقاط مي‎شود. بصريين که به ادبيت علويه تربيت نشده بودند، اسم را از 'سمو` به معني رفعت گرفتند به لحاظ برتري اسم بر فعل و حرف. بعضي از ادباي شيعه هم از اين مطلبي که عرض کردم غفلت کرده و به دنبال بصريين رفتند در حالي که ادبيت عربي قحطاني و عباسي با عربي قرآني اسمعيلي الهي مخالفت زيادي دارد که يکي از آنها همين موضوع است. لهذا آنها هم 'اسم` را به معنائي که ادبا و نحاه ذکر کرده‎اند، گرفته‎اند. در ادبيت اسمعيليه‎ء اهل البيت عليهم السلام، 'صفت` هم به معنائي که ادبا و نحويين گفته‎اند، نيست بلکه صفت به معناي 'نشانه` مي‎باشد. 'صفت` و 'اسم` در اين لغت الهي نزديک بهم هستند و مثل 'قطع` و 'يقين` هستند که در عين اين که مترادف نيستند ولي با هم متباين و متخالف هم نيستند و نزديک به يکديگرند. به عنايتي که براي الفاظ مترادف گفته شده (اذا اجتمعا افترقا و اذا افترقا اجتمعا) اسم به معني علامت و صفت به معني نشانه است. اين دو مترادف نيستند ولي متباين هم نيستند. کمي با هم فرق دارند. فلاسفه بر اساس معنائي که ادبا و نحويين گفته‎اند رفته‎اند در حالي که کتاب و سنت بر اساس معنائي که ادبيت الهي اسمعيلي براي اسم و صفت بيان نموده‎اند بحث کرده‎اند لذا در دو قطب مخالف قرار گرفته‎اند."
دوشنبه ۱۴ اسفند ۱۳۹۱ ساعت ۱۰:۴۵
نظرات



نمایش ایمیل به مخاطبین





نمایش نظر در سایت

سيد
۳۱ ارديبهشت ۱۳۹۶ ساعت ۲:۴۴
ظاهرا جنابعالي بي اطلاعيد از اينكه مرحوم علامه طباطبايي هم معتقدند نهضت ترجمه براي مقابله علمي با علوم اهل بيت عليهم السلام بر پا شد.